فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۱۶۱ تا ۱٬۱۸۰ مورد از کل ۱۶٬۶۳۷ مورد.
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۵۶
363 - 382
حوزههای تخصصی:
ادبیات آپوکالیپتیک را می توان قسمی ادبیات آرمان گرایانه به شمار آورد که در آن شاعر- نویسنده از وضع اکنونی جامعه خود و گردش امور ناخرسند و ناراضی است و با استمداد از قوه تخیل آفرینشگرانه اش در پی ایجاد جهانی آرمانی، جهانی غیر از جهان اکنونی است. در این نوع از ادبیات، هیمنه اضطراب و فروبستگی ها و نابهنجاری های سیاسی، اجتماعی و دینی و ناتوانی در غلبه برآن، نگاه شاعر- نویسنده را به آینده معطوف می دارد، بدین سان زمان حال منشأ و خاستگاه آگاهی تاریخی او می شود و زمان حال را از منظر آینده مورد داوری و سنجش قرار می دهد. در جستار پیش رو تلاش بر آن است تا ضمن بررسی تصاویر آپوکالپتیکی و مؤلفه های آن در شعر خلیل حاوی به روش تحلیلی- تطبیقی به تطبیق آن تصاویر با تصاویر آپوکالپتیکی کتاب مقدس و نیز به بررسی میزان تأثیرپذیری خلیل حاوی از کتاب مقدس بپردازند. از نتایج برآمده از این پژوهش می توان به این دو نکته اشاره کرد: اولاً خلیل حاوی در تصاویر آپوکالپتیک شعرش کاملاً تحت تأثیر کتاب مقدس است. ثانیاً خلیل حاوی بهشت موعود خود را در این جهان بنا می کند.
خوانش تطبیقی حضور راوی نامعتبر در رمان های سن عقل از ژان پل سارتر و ناقوس از آیریس مرداک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحقیق حاضر، با تمرکز بر روایت شناسی، به بررسی تطبیقی رمان های سن عقل از ژان پل سارتر و ناقوس از آیریس مرداک می پردازد. تمرکز اصلی این تحقیق بر روی راوی نامعتبر است، مفهومی محبوب در دنیای کنونی که بشریت در آن از سوء تفاهم ها رنج برده و طعم ناکامی زبان در انجام رسالت خود در گردآوری انسانها در کنار یکدیگر را چشیده است. در روایت شناسی، بی اعتباری بعنوان یک ویژگی گفتمان روایی در نظر گرفته شده است. وین بوث تئوری مفهوم «راوی نامعتبر» را پایه ریزی کرده و چارچوب نظری مطالعه حاضر متشکل از مفاهیم نویسنده واقعی، نویسنده ضمنی و راوی نامعتبر وی به منظور انجام تحلیلی تطبیقی از رمان های منتخب است. در گذشته، مطالعات انجام شده بر روی راوی نامعتبر بر راویان هومودایجتیک متمرکز بوده اند. در اینجا، تکنیک های روایی دیگری مانند زاویه دید روایت در بررسی هدف حضور راویان نامعتبر در رمان های منتخب در نظر گرفته شده اند. به عبارت دیگر، زاویه دید و حضور چند صدایی در روایت نامعتبر از اهمیت زیادی برخوردار هستند. این تکنیک های روایی و راویان نامعتبر در زمینه سیاسی و فرهنگی آثار مورد بررسی قرار می گیرند تا به واکاوی نقش آنها در ایجاد این نوع از راویان و ذهنیت و عینیت روایت هایشان پرداخته شود. بر این مبنا، تحقیق از تاریخ گرایی نوین، به خصوص نظریه استفان گرین بلت، بعنوان رویکردی دیگر برای مطالعه حضور و کارکرد راویان نامعتبر استفاده می کند تا حضور راویان نامعتبر را در این آثار آشکار سازد.
بررسی تطبیقی مفاهیم و موضوعات حکمی و اخلاقی در شاهنامه فردوسی و دیوان متنبّی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۲
267-289
حوزههای تخصصی:
یکی از موضوعات محوری که بیشتر شعرای برجسته ی ایرانی و عرب بدان پرداخته و آن را از ضروریات زندگی دانسته اند، مفاهیم حکمی و اخلاقی است؛ زیرا موضوع آن، انسان و سازندگی روحی و معنوی اوست. فردوسی و متنبّی دو چهره شاخص در شعر فارسی و عربی به شمارمی آیند که سروده های حکمی و اخلاقی شان در میان دیگر شاعران از فراوانی و شهرت بیشتری برخوردار است. این پژوهش نشان می دهدکه علاوه بر توارد خاطرِ برآمده از ذوق هنری و فطری، همزمانی تاریخی، شیعی بودن دو شاعر، بهره گیری از منابع غنی فرهنگ اسلامی - ایرانی، از منابع حکمت و اخلاق در شعر این دو شاعرِحکیم بوده است و امکان تأثیرپذیری مستقیم فردوسی و تأثیرپذیری غیرمستقیم متنبّی از آیین و اندیشه های حکمی و اخلاقی ایران باستان محتمل و در برخی موارد قطعی است. این پژوهش براساس چارچوب ادبیات تطبیقی (مکتب فرانسه) به تحلیل جنبه های مشترک و متفاوت موضوعات حکمی و اخلاقی دو شاعر پرداخته است. محور اساسی پژوهش عبارت از: تحلیل تطبیقی حکمت و اخلاق دو شاعر با ذکر تفاوت ها براساس جدول فراوانی. مهم ترین یافته ی این تحلیل تطبیقی این است که متنبّی از حکمت و اندیشه ی ایرانی تأثیر پذیرفته است و شاهنامه بازتاب اصیل این حکمت و اخلاق ایرانی است.
زیباشناسی سیمای حضرت فاطمه و حضرت زینب (علیهما السّلام) در شعر احمد وائلی و احمد عزیزی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معرّفی و تبیین سیمای حضرت فاطمه و حضرت زینب (علیهما السّلام) به مثابه برجسته ترین زنان تاریخ اسلام، در شعر احمد وائلی و احمد عزیزی، مورد توجّه قرار گرفته است. هردو سراینده بر شخصیّت الگویی این دو بانوی بزرگوار و به تبع آن درباره اصالت نسب خاندان و نیز سجایای ایشان سخن گفته و آنان را به منزله الگوی شایسته معرّفی کرده اند. درکنار این مهم، سخنی استوار درباره منطق گویا و بلاغت بیان همراه با صبر و استقامت حضرت زینب (س) را دست مایه پردازش های شعری خویش کرده اند. این دو شاعر ﺑﺎ ﺑﺎزآﻓﺮﯾﻨﯽ ﺳﯿﻤﺎ و ﻣﻨﺰﻟﺖ حضرت فاطمه و زینب (علیهما السّلام) در ﺟﻬﺎن ﻧﮕﺮی و اﻧﺴﺎنﺷﻨﺎﺳﯽ اﺳﻼم و ﻣﮑﺘﺐ ﺗﺸﯿّﻊ ﮐﻮشیده اند و در عین بهره گیری از تمام توان هنری و شعری خود، زنان معاصر جهان اسلام را نیز به پیروی و الگوپذیری از آن دو حضرت فراخونده اند. پژوهش حاضر بیانگر این است که دو شاعر ضمن برشمردن اوصاف حضرت فاطمه و زینب (علیهما السّلام) ازنظر مضمونی دو تفاوت عمده دارند: شعر وائلی، بیشتر روایتی تاریخی از زندگی اهل بیت (ع) است که عاطفه در آن چندان پررنگ نیست؛ درحالی که شعر احمد عزیزی سرشار از احساس و عاطفه است. هردو شاعر ازنظر کاربست ساختاری و جنبه های هنری، از عناصر علم بیان، معانی و بدیع، همچون تشبیه، استعاره، مجاز، مراعات نظیر، تضاد و اقتباس از آیات قرآن و احادیث، استفهام و موارد فصل و... بهره گرفته اند؛ امّا رویکرد عزیزی در بهره گیری از این عناصر، به نوعی ذهنی گرایی تمایل دارد که به باور نگارندگان در شعر سپهری و پیش تر از او در شعر سبک هندی یا اصفهانی ریشه دارد؛ درحالی که شعر وائلی، بیشتر به سبک شاعران کلاسیک عرب نزدیک است.
تطبیق منهج السیمیائیه عند "ریفاتیر" فی إعاده القراءه لقصیده "العبور إلی المنفی" لِعدنان الصائغ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۹
133 - 151
حوزههای تخصصی:
فی منهج ریفاتیر السیمیائی المبتنی علی نظریه التلقّی لدی القارئ، یمکن دراسه القصیده الشعریه ضمن مستویین، هما القراءه الاستکشافیه والقراءه الاسترجاعیه. وفی هذه النظریه، تُکشَف بعض الجوانب الخفیه للقصائد مع الاهتمام بالجوانب المختلفه لهیکل القصیده، أی التراکم (التعابیر المتراکمه) والأنظمه الوصفیه والهیبوغرام أی الموضوعات الرئیسه والماتریس (النسیج) البنیوی، ویتجلّى أیضاً من خلال هذا المنهج التناسق والفکره والمضامین التی تکمن وراء المعانی الظاهریه والسطحیه للقصیده. یتطرق هذا المقال إلى استخدام المنهجیه السیمیائیه لریفاتیر فی خطوهٍ لإعاده قرائه قصیده "العبور إلی المنفی" لعدنان الصائغ، بأسلوب وصفی- تحلیلی بهدف فهم واستیعاب القدرات والطبقات الخفیه وتقدیم قراءه جدیده لتلک القصیده. فتُظهر نتائج البحث فی تحلیل هذه القصیده، أن التراکم فی القصیده یتمحور حول "السلطه والسیطره"، و"المعاناه والحزن"، و"الاستعمار"، و"النضال والاحتجاج"، والمنظومه الوصفیه ل "القطار"، و"المرأه"، و"الوطن"، و"المتهم". ویمکن کشف منشأ "الأوضاع المأساویه للماضی- وهی حاله ملازمه للقلق والحزن – والیأس من تحسن الأوضاع فی المستقبل". أما العناصر اللاقواعدیه (الانزیاحیه) أو الصور البلاغیه المستخدمه فی هذه القصیده هی؛ الاستعاره، والتشبیه، والکنایه، وکذلک مجاز الجزء من الکل. وقد تحوّل أصل دلاله هذه القصیده إلى نص قصیده "العبور إلى المنفى" من خلال ثلاث قواعد لتحدید العوامل المتعدده. فاکتشاف الماتریس (النسیج) البنیوی یثبت أن السیمیائیه الشعریه فی القصیده، على الرغم من اختلافها فی المظهر، إلا أنها فی الواقع تعکس حقیقه واحده وهی متغیرات (التعابیر المتراکمه والمنظومه الوصفیه) لصفه ثابته (الهیبوغرام).
رویکرد پنهان سیاست و ایدئولوژی در برگردان واژگان رسانه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
واژگان در رسانه ها، هدفمند و برای القای مفاهیمی خاص، انتخاب می شوند، نگاهی گذرا به چگونگی -انتخاب واژگان در رسانه ها نشان می دهد معنای مورد نظر رسانه ها در ورای واژگان پنهان می شود- انتخاب هدفمند واژگان ، شامل فعالیت های ترجمه ای رسانه ها هم می شود. در این پژوهش، ابتدا به اهمیت و جایگاه ترجمه رسانه ای اشاره می کنیم، سپس در باره عواملی مانند سیاست و ایدئولوژی سخن می گوییم که چگونه به صورت نامحسوس در لایه های زیرین معنایی نفوذ کرده و خود را به شکل حقیقت به مخاطبان معرفی می کنند. روش تحقیق در این پژوهش، توصیفی و تحلیلی و جامعه آماری، متون خبری ترجمه شده عربی به فارسی و برعکس است؛ به این صورت که با جست وجو در رسانه های عربی و فارسی، متون خبری ای که در چندسال اخیر در این رسانه ها منتشر شده بود، جمع آوری شد و از بین این متون خبری، عبارت هایی که در راستای اهداف پژوهش بود به صورت هدفمند انتخاب شده و مورد بررسی قرار گرفتند. هدف از انتخاب رسانه های مختلف این است که بگوییم تکنیک استفاده از واژه ها برای انتقال معنای پنهان در ترجمه رسانه ای، محدود به رسانه خاصی نیست و در رسانه های مختلف وجود دارد. نتایج به دست آمده بیانگرآن است که مترجمان رسانه ها در انتخاب واژگان، تابع باورها و سیاست های رسانه خود هستند؛ بنابراین، تلاش می کنند با زیرکی تمام، واژه ای را برای انتقال معنا در ترجمه انتخاب کنند که اهداف و خواسته های رسانه خود را تأمین کنند و معنای موردنظر آن ها به مخاطب منتقل شود. استفاده از واژگان جایگزین به کارگیری واژه های دارای بار معنایی منفی، تغییر واژگان و افزودن صفت به برخی از واژه ها از جمله روش هایی هستند که مترجمان رسانه ها برای القای معانی و مفاهیم موردنظرخود در ترجمه به کار می گیرند.
بررسی عشق در شعر حسین منزوی و نزار قبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال چهاردهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۵۶
291 - 314
حوزههای تخصصی:
عشق، کلیدواژه زندگی آمیخته با احساسات انسان و زمزمه های رمانتیک از یک احساس مثبت است که به قول مولانا طبیب جمله علت های ماست و ژرفنای آن شاه کلید آهنگ شعری اکثر شاعران ما به ویژه نزار و منزوی است. وجود معشوق نیز که سرچشمه اصلی این رابطه عاطفی آمیخته با سودایی است در اشعار نزار قبانی و حسین منزوی مانند دیگر شاعران موج می زند. اما در شعر منزوی هنوز آن چهارچوب اصلی عاشقانه های شعر کلاسیک را بیش تر از شعر نزار قبانی در خود حفظ کرده است. درباره شعر و اندیشه های منزوی نظرات متعددی وجود دارد. با این وجود، در شعر او هنوز جایگاه عشق و عاشقانه ها با شعر دوره سبک هندی فاصله چندانی نگرفته است. اما شعر نزار ، اگر با مضامین عاشقانه دوره های قبل مقایسه گردد، فاصله زمانی و فرهنگ غالب بر ذهن او با توجه به ارتباطات گسترده ای که با دنیای معاصر غرب دارد؛ تحوّل در شعر او، بر حسب جایگاه وی و اختلاف افکار حاکم بر جامعه با دنیای بیرون، بیش تر از منزوی حس می شود.
شکسته نویسی در ادبیات کودک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در ادبیات کودک اگر از کودک انتظار برود که علاوه بر یادگیری زبان معیار با گویش محاوره ای و واژگان شکسته هم روبه رو شود، دچار نوعی دوگانگی خواهد شد. پیشنهادهای مقاله برای حل این دوگانگی عبارتند از: اول: تاکید بر راه حل محمود کیانوش یعنی استفاده از «نحو شکسته» به جای «واژه های شکسته». دوم: انتخاب واژه ها از میان مترادف ها نه فقط متناسب با فهم مخاطب بلکه متناسب با لذت آن ها از خواندن داستان. سوم: توجه به جغرافیا و عرف زبانی منطقه ی خاصی که متن در آن جریان دارد. چهارم: توجه به این نکته که واژه های سالم بدون نیاز به شکسته شدن، خود در موقعیت و فضای داستانی در ذهن مخاطب می شکنند. پنجم: گزینش واژه هایی که در عین سالم بودن، در گفت و گوهای اغلب مردم به کار می روند. ششم: توجه به واژه هایی که در ادبیات رسمی و حتی کهن وجود دارند اما در عین حال در محاورات مردم جاری اند. هفتم: بهره گیری از ضمایر ملکی متصل و حذف واژه هایی دست و پاگیر مانند «است» که کمک می کنند تا داستان به گویش مردم نزدیک شود. هشتم: توجه به این نکته که در داستان های تاریخی شکستن واژه ها ممکن است فضای گفت و گو را لوث کند. نهم: اگر به هر علتی تصمیم به شکستن واژه گرفتیم، بهتر است در این کار زیاده روی نکنیم. دهم: توجه به استثناهاست. در مواردی که سالم نویسی تصنعی جلوه می کند بهتر است واژه به شکل شکسته آورده شود. در پایان مدل «کاهش تعداد هجا»ی علی صلح جو نقد و مدل «نثر طبیعی» پیشنهاد شدده است. بر اساس این مدل، تعیین چیستی و چندوچون محاوره با قاعده میسر نیست. برای تعیین محاوره «خود نویسنده و منطق داستانش» ملاک اصلی هستند. پارادایم پژوهش کیفی با رویکرد تفسیری و شیوه ی داده کاوی قیاسی استقرایی و روش گردآوری منابع کتابخانه ای است.
«محو در محو و فنا اندر فنا» نقد شبکه مؤلفه های «محو و فنا و نیستی» در غزلیات عطار از دیدگاه زبان شناسی ساختارگرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش با مطالعه غزلیات عطار، فراوانی کاربرد مفاهیم و واژگان «محو»، «فنا»، «نیستی» و... بررسی شده است. موضوع فنا در غزل عطار دارای دایره واژگانی متعدد و ساخت های زبانی در سطح های واج، واژه، گروه و جمله و فرم است؛ به حدی که اندیشه اصلی و محوری عطار در غزلیات، موضوع فناست؛ این موضوع ذهن و زبان شاعر را سرشار کرده و عناصر زبانی و معنایی بسیاری را در این شبکه جای داده که تاکنون از منظر زبان شناسی بررسی نشده است. در این پژوهش به روش اسنادی کتابخانه ای و براساس دیدگاه های زبان شناسی ساختارگرا، این موضوع برجسته غزل عطار بررسی، دسته بندی و تحلیل شده است. عطار در محور هم نشینی و تداعی واژگانی، نمادها و تلمیحات و تعبیر های بسیاری را به موضوع پربسامد محو و فنای سالک و عاشق اختصاص داده است؛ شناخت این موارد از منظر زبان شناسی ساختارگرا دیدگاهی تازه به مخاطب خواهد داد. بنابر نتایج این پژوهش افزون بر تقابل ها و تضادها، تداعی معنایی و واژگانی، هم معنایی، باهم آیی اسمی (اسم+ اسم/ اسم + صفت) و... نیز عمیقاً نحو زبان غزل عطار را در بر گرفته است. این شاعر از تداعی آوایی و آوای «ف» نیز غافل نبوده است و از آن برای القای فنا بهره برده است. همچنین بسیار به اسطوره های فنا و مرگ مشتاقیِ دینی و عرفانی مانند حضرت یحیی (ع) ، امام حسین (ع) ،ادریس و حسین منصور در زمینه همین شبکه مفهومی اشاره کرده است. اندیشه فنا چنان در فکر عطار نفوذ داشته که زبان غزلش سرشار از عناصر متعدد زبانی در این باره است و فرم و ساختار شبکه ای غزل، در بیشتر غزلیات، مرهون نظام مندی همین تمهیدات ساختارساز است.
حضور ابرانسان در شعر احمد شاملو و رفعت سلّام با تکیه بر مدایح بی صله و هکذا تکلّم الکرکدن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال دهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴۰
105 - 124
حوزههای تخصصی:
امروزه انسان گرایی یکی از مهم ترین درون مایه های شعر جهان است. اومانیسم یا مکتب انسان گرایی، نگرش یا فلسفه ای است که اصالت را به رشد و شکوفایی انسان می دهد و انسان را حقیقتِ وجودی همه چیز می داند. طرّاح «ابرانسان»، فردریش نیچه مدّعی گذر از اومانیسم و پشت سرگذاشتن انسان به عنوان غایت هستی و دستیابی به مرحله ای بالاتر است. جستار حاضر، انسان گرایی و ابرانسان مبتنی بر اندیشه های نیچه را در شعر دو شاعر معاصر ایرانی و مصری، احمد شاملو و رفعت سلّام، به شیوه تحلیلی - توصیفی بررسی کرده است تا در حوزه ادبیّات تطبیقی، به نسبت میان اندیشه های این دو شاعر با یکدیگر و با طرّاح نظریه بپردازد. ازمیان مجموعه های شعری این دو شاعر، دو مجموعه مدایح بی صله و هکذا تکلّم الکرکدن دست مایه پژوهش پیش رو قرار گرفته اند. نتایج نشان می دهد که انسان شاملو در این مجموعه، از مرحله انسان مبارز فراتر رفته و انسان فرزانه جانشین او شده است، انسانی که دل از آسمان و تقدیر برکنده و اکنون با تکیه بر نیروهای زمینی خود و امید به آینده پیش می رود. در شعر رفعت سلام دو مؤلّفه «طبیعت گرایی» و «محوریت انسان» پس از تعبیر «مرگ خدا» نمایان تر از دیگر مؤلّفه هاست.
بررسی تأثیر مؤلفه های ساختاری بر زیبایی شناسی غزل های حافظ
حوزههای تخصصی:
یکی از بحث برانگیزترین و جذاب ترین موضوعات مطرح شده در میان پژوهشگران و فیلسوفان، بی تردید زیبایی و زیبایی شناسی بوده است؛ موضوعی که بسیار لغزنده، سیال و مبهم است و ارایه ی تعریفی روشن از آن، سخت دشوار. این پژوهش بر آن است که برخی از جنبه های زیبایی شناسی شعر حافظ را با تأکید بر جنبه های ساختاری، مانند تنوع، روایت پردازی، آشنایی زادیی و طنزپردازی و... بررسی و تحلیل کند. حافظ با هوشمندی و دریافت ژرف شرایط فرهنگی، اجتماعی و... توانسته به گونه ای از امکانات گوناگون ساختاری و زبانی بهره گیرد که مخاطبانش با بسته ای از لذت های ناب در یک اثر روبه رو شوند و ارتباطی شیرین و جذاب با آن برقرارکنند. حافظ برای این کار، با توجه به نیاز انسان به تنوع، روایت مندی، برجسته کردن تقابل با صاحبان قدرت (دینی و مادی) و آشنایی زدایی از مفاهیم و مضامین، با زبانی طنزگونه این زیبایی را دو چندان کرده است. همچنین آمیختگی فضای حماسی، تعلیمی، مادی، معنوی، شوخی و طنز و جدی و بهره گیری هم زمان با کاربست طنز، خلق شخصیت هایی متفاوت که تمام خط های قرمز زمان خود را بشکنند و از ذهنیت ما ایرانی ها آشناییزدایی کنند، از مباحث مهم در حوزه ی زیبایی شناسی شعر حافظ است. حافظ سخن خود را در ساختاری تقابلی تدوین کرده است؛ تقابلی که ساختارگرایان آن را اصل و اساس بسیاری از روایت های کوچک و بزرگ حاضر در زندگی انسان میدانند. این نگاه روایی، همراه با دیگر عناصر پیش گفته، باعث میشود که افراد با دانش کمتر، از خواندن سطح شعر حافظ لذت ببرند و افراد فرهیختهتر با فرورفتن در عمق آن بیشتر بهره مند گردند؛ بنابراین این لذت برای همه است و متعلق به یک زمان خاص نیست. این لذت، گویی جاودانی است و بهگونه های مختلف خودش را بازسازی میکند و زایش دارد.
بررسی تطبیقی شگردهای طنزآفرینی در مثنوی های عطار(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال چهارم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۱۳
35 - 54
حوزههای تخصصی:
هرچند در عصر عطار، شعر و نثر فارسی به اوج شکوفایی و باروری خود رسیده بود، اما از لحاظ تاریخی، این دوران به سبب کثرت حوادث و وقایع ناگوار، یکی از حسّاس ترین برهه های زمانی است. در این عصر، همه چیز از آشفتگی اوضاع و فقر و نابسامانی حکایت دارد. کمتر کسی است که در حوادث این ایّام غور و بررسی کند، ولی دچار حسرت و تحسّر نشود . در این میان با این که به نظر می رسد عطار در عوالم معنوی و عرفانی سیر می کرد و توجّهی به اوضاع زمان خود نداشت، با این همه، شکوائیه های فراوانی در ابراز ناخرسندی از زمانه اش دارد. اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی در قرن ششم، موجی از اعتراض در اندیشه عطار پدید آورده؛ لیکن از آنجا که نتوانسته این اعتراض ها را به صورت مستقیم بیان کند، به ناچار به شیوه غیرمستقیم، پاره ای از مصیبت های مردم ستمدیده را در قالب طنزهایی بیان کرده است؛ از این رو، در پژوهش حاضر، با روش توصیفی تحلیلی، به یاری شواهدی از متن و با تأکید بر شگردهای بیانی مختلف طنز از جمله تناقض، غافلگیری، واژگونی موقعیت، تمثیل، پارادوکس، سمبل، کنایه و ... ، به بررسی این نوع ادبی در مثنوی های عطار می پردازیم. یافته ها نشان می دهد که تکنیک های محتوایی از نظر کاربرد، سهم بسیار مهمی در خلق آثار این حکایات داشته است.
تحلیل «فرایند تفرّد» در تمهیدات(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۶۱
137 - 162
حوزههای تخصصی:
متون عرفانی، گستره ای پهناور از کنکاش های روانی برای شناختی هرچند ناچیز از مقام قرب الهی و در مرحله بعد، شناخت زوایای پنهان و ناشناخته ابعاد روحی خود صاحب اثر است تا پروردگار خویش را درک کند و تا حد توان، به وی تقرب جوید. در مکتب روان شناسی تحلیلی یونگ، «فرایند تفرد» تلاش ناخودآگاهانه بشر در دستیابی به تکامل روان است؛ اما در عین حال، همین مفهوم توضیح می دهد که بشر هیچ گاه نمی تواند به تکامل روانی مطلق دست یابد، بلکه تنها می تواند با شناخت «فرامن»، به تجربه ای فردی، فراگیر و درونی دست یابد. رساله تمهیدات عین القضات همدانی، عارف برجسته قرن پنجم وششم هجری، این فرایند درونی روان را بازتاب داده است. هدف از این پژوهش، بررسی این سیر روانی در ناخودآگاه نویسنده تمهیدات و تحلیل آن در جستار حاضر است. پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی بیانگر آن است که نویسنده در این اثر کوشیده با بهره گیری از آموزه های عرفانی و کندوکاو ضمیر ناخودآگاه، سیر تکامل روانی را به صورت ناخودآگاهانه نشان دهد. تأثیر ناخودآگاهانه کهن الگوهای برجسته ای همچون «مسیح»، «پیر خردمند» و درنهایت ادغام آن ها با کهن الگوی «سایه» و رهنمونی به سوی نور و روشنی، تلاش عین القضات برای دستیابی به فرایند تفرد و دسترسی بی پیرایه و ناب به «فرامن» است که نمایه هایی از کنکاش ذهنی ناخودآگاهانه وی به شمار می آید.
طریق سلبی و الهیات تنزیهی وقفه در المواقف عبدالجبّار نفّری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آنچه تاکنون کمتر بدان پرداخته اند، گفتار عارفان در نقد علم و معرفت است. در بادی امر نقد معرفت به وسیله کسانی که خود به عنوان عارف؛ یعنی صاحب معرفت شناخته می شوند، در تناقض است، اما همین تناقض تأمل در ماهیت و ساختار حقیقی معرفت در نزد آن ها را ایجاب می کند. محمدبن عبدالله نفّری در المواقف هفتادوهفت موقف را در طریق عارف عنوان می کند که نظم مشخصی ندارد، اما به لحاظ ساختار و محتوا از الگویی پیروی می کنند که بنا بر نام «موقف/ ایستگاه» می توان آن را توقف نامید. وقفه به معنای مدت زمان تأمل است تا عارف نسبت به جایگاه خود آگاهی یابد. گواه این مدعا آن است که اکثر موقف ها با کلامی سلبی و منفی به پایان می رسند. ساختار مواقف ساختار مبتنی بر طریق سلبی است؛ چراکه سراسر این اثر در مورد نفی مقام وقفه است. هدف این جستار بیان ماهیت مقام وقفه، مبانی طریق سلبی و الهیات تنزیهی در اندیشه نفّری است که به روش تحلیلی تطبیقی در سه بُعد وجودی، معرفت شناختی و زبان شناختی انجام می شود. نتایج این جستار حاکی از آن است که متن نفّری به لحاظ هستی شناسی پیش از آثار ابن عربی زمینه توجه به ذات حقّ و تأمل در مفهوم عدم را فراهم آورده است؛ حقیقت معرفت در نزد نفّری، جهل عالمانه و حیرت است و زبان متناقض و گنگ او بیانگر کلام سلبی است.
مقایسه شیوه شاعران سبک اصفهانی و سبک هندی در میزان رویکرد به شعر سبک عراقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از شگردهای مطرح در گستره سبک شناسی، مقایسه آثار ادبی مشابه با هم در دوره های گوناگون تاریخی است که نتیجه این شباهت ها و تفاوت ها، رمز و راز برتری شاعری بر دیگری و نیز میزان تأثیرگذاری های زبانی و تاریخی و فرهنگی بر متن ادبی، نشان خواهد داد. با نگاهی گذرا به اشعار سبک هندی و اصفهانی، به وضوح می توان گرایش فزاینده سرایندگان آن ها را در به کارگیریِ شگردها و فنون شاعری نسبت به پیشینیان دریافت. فنون و ابزاری که در جنبه های مختلف (فرمی و محتوایی) سبب فاصله گیری گفتار سراینده بر روی زنجیره زبان، از هنجار و زبان معیار و نزدیکی آن به زبان ادب و شعر می شود. در این راستا، تعیین سبک یک شاعر نیز، تشخیص و شناسایی همین ابزارها و شگردها در بسامد است که از شاعری به شاعر دیگر متفاوت هست و این چنین است که سبک های فردی به وجود می آید . بر این اساس، باید گفت که تفاوت اصلی شیوه شاعران سبک اصفهانی و هندی در میزان رویکرد شاعران این روزگاران به شعر شاعران و مضمون های مرسوم ادبی ( motiv ) در سبک عراقی رایج در ایران است. بیدل به عنوان سرآمد سبک هندی می کوشد که تحت تأثیر سبک اصفهانی نباشد (نظریه اضطراب تأثیر)؛ به گونه ای که این رویکرد در برابر شاعران سبک عراقی با شدّت کمتر و در برابر امثالِ صائب با شدّت بیشتر، صورت گرفته است.
مفصل بندی بینش دووجهی در ساختار اسطوره ای رمان سنجاب ماهی عزیز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بینش دووجهی/ تفکر دوسویه گی یکی از بنیادی ترین بن مایه های اسطوره ای است که در ادبیات و روایت های داستانی بازآفرینی و بازتولید می شود. در آگاهی اسطوره ای فاصله ی زمانی و مکانی امور، اشیاء و پدیدار ازبین می رود، عناصر ناهمگون و متضاد و همه ی تمایزات و تقابل ها به گونه ای درون فضا- مکان و زمان اسطوره ای و مقدس توزیع، مفصل بندی و معنا می شوند. جستار حاضر با تکیه بر بینش دووجهی/ دوتایی به تحلیل و مفصل بندی مفاهیم، پدیده ها و بن مایه های اسطوره ای در رمان سنجاب ماهی عزیز از فریبا دیندار می پردازد. زیرساخت دووجهی در همه ی مفاهیم و پدیده های داستان، درهم تنیده و موازی پیش می رود. نینا دختر نوجوانی است که با دشواری های سن بلوغ درگیر است: تجربه ی توأمان جهان کودکی و ورود به جهان بزرگسالی، تجربه ی مرگ آیینی/ فرایند آیین گذار و تولد دوباره و پیوستگی معنای زندگی خویش با مرگ پدر؛ همه ی این دوسویه گی ها در لایه لایه ی دو زمان خطی(تقویمی و واقعی) و زمان حلقوی (اسطوره ای و بی کران) و مکان ملموس زندگی نینا و مکان ماندالاگونه ی او پیش می رود. این پژوهش نشان می دهد که چگونه نینا در فرایند نامه نگاری به شخصی ناشناس/ آقای ماهی از تضادها، تناقض ها و درگیری های درونی اش می گذرد و در رسیدن به فردیت و وحدت، هم به بلوغ جسمانی می رسد و هم با پذیرش مرگ پدر، به آرامش و بلوغ روحی و اجتماعی دست می یابد. واژه های کلیدی: آیین گذار، بینش دووجهی، تفکر اسطوره ای، رمان نوجوان، سنجاب ماهی عزیز.
بررسی تطبیقی اساطیر پهلوانی در اشعار نیما یوشیج و احمد شاملو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات ادبیات تطبیقی سال چهاردهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۴
173 - 195
حوزههای تخصصی:
پهلوانان اساطیری انسان واره هایی هستند که با ماجراهای خویش و شیوه زیستن خود، از هنجارهای مرسوم در جامعه فراتر می روند و به تجلی گاه ارزش های آن جامعه تبدیل می شوند. یکی از موضوعات برجسته و متفاوت در اشعار کهن، اسطوره است که در شعر معاصر فارسی به نحو دیگری نمود پیدا کرده است. این تحقیق با روش توصیفی، ﺗﺤﻠیﻞ ﺷﻮاﻫﺪ درون ﻣﺘﻨی و روش کﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪای به بررسی تطبیقی اساطیر پهلوانی، در اشعار نیما یوشیج و احمد شاملو می پردازد. نتایج بدست آمده بیانگر آن است که اسطوره های پهلوانی در اشعار شاملو پررنگ تر از نیما جلوه کرده و شاملو در شیوه کاربرد اسطوره های پهلوانی، به مفهوم انسان گرایی نظر داشته است. اسطوره های پهلوانی در اشعار آن ها نه تنها به قدرت شاعران کهن نیست، بلکه از نظر سبک و روش اسطوره پردازی نیز متفاوت می باشد؛ این تفاوت ها نیز ناشی از سبک خاص شاعری در دوره معاصر می باشد که اسطوره های پهلوانی و نحوه کاربرد آنان را تحت تأثیر خود قرار داده است. نقطه اشتراک اشعار آن ها کاربرد اسطوره های یونانی است.
نقش سلیم نیساری در آموزش زبان فارسی و معرفی دفتر دگرسانی ها در غزل های حافظ
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به دو حوزه ی مهم از فعالیت های سلیم نیساری پرداخته می شود؛ نخست، خدمات ارزنده ای که او در زمینه ی گسترش و ترویج زبان فارسی داشته که خود شامل تألیف کتاب درباره ی انشای فارسی، دستور خط فارسی و آموزش زبان فارسی به غیرفارسی زبانان است و حوزه ی دوم، حافظ پژوهی است: در این مقاله به-طور مشخص به معرفی کتاب دفتر دگرسانی ها در غزل های حافظ و روش کار او در این کتاب پرداخته می شود. کتاب فارسی یاد بگیرید از نیساری پیشگام تألیف کتاب در این زمینه در داخل ایران بوده است. معیارهایی چون عنوان مناسب، کیفیت نگارش و چاپ، برخورداری از تصاویر رنگی جذاب برای کمک به یادگیری فراگیران، نگارش براساس چارچوب نظری و علمی دقیق متناسب با سطح پایه، استفاده از آوانگاری و نیز پیشگامی این کتاب در نوع خود، از جمله موارد شایستگی این اثر است. دفتر دگرسانی ها در غزل های حافظ دقیق ترین محاسبه ی اختلاف نسخه های حافظ و نسخه بدل های آن است که تاکنون در زمینه ی حافظ پژوهی نوشته شده است. نویسنده در این کتاب به معرفی برخی اصطلاح های رایج در تصحیح نُسَخ مانند تصحیح قیاسی، دگرسانی و تفاوت آن با اشتباه، اهم نسخ و شرایط آن و همچنین به معرفی 50 نسخه ی دیوان حافظ مربوط به قرن9 هجری پرداخته است. در مهم ترین بخش کتاب 424 غزل حافظ را بر پایه ی نسخه های موجود و با درنظرگرفتن نوع بیان و سبک حافظ گزینش کرده و اختلاف نسخه ها و دگرسانی های آن ها را با ذکر جزئیات و شماره بندی های دقیق به صورت یک جا پیش روی مخاطب گذاشته است.
بررسی جایگاه «تجربه گر» در نظام فکری اشراقی بر مبنای فرانقش اندیشگانی (مطالعه موردی: رسائل لغت موران و صفیر سیمرغ)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چکیده عارف در جریان سلوک و دستیابی به کشف و شهود، میان خود، طبیعت و خدا، رابطه و پیوند برقرار می کند و امری ماورای استدلال و عقل، بر او منکشف می شود. حصول چنین امری را تجربه عرفانی می نامند. این تجارب زمانی که در قالب زبان درمی آیند، پوششی از ابهام به خود می گیرند و باعث ایجاد شیوه های متفاوت روایتِ راویان، از تجربه ای واحد، می شوند. در متون رمزی صوفیه، مؤلف نه تنها برای ابلاغ اندیشه خود تلاش می کند، بلکه قصد وی بیشتر معطوف به پنهان کردن اسرار از نااهلان می شود. این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی به مطالعه جایگاه «تجربه گر» در نظام فکری اشراقی، بر مبنای فرانقش اندیشگانی می پردازد. گرفتاری و غربت نفس، برداشتن موانع سلوک و دیدار با پیر مهم ترین درون مایه های رسائل سهروردی هستند و او بر سلوک به عوالم نوری بالاتر و رهایی از زندان مادی متمرکز شده است. یافته ها نشان می دهد که غلبه جهان بینی اشراقی، باعث شکل گیری سیر مشخصی از تغییر فرایندهای زبانی از رابطه ای به ذهنی شده است. نویسنده ابتدا با هدف ایجاد فضایی ملموس، به توصیف مفاهیم رمزی پرداخته، سپس از طریق گفت وگوی مشارکان، آن ها را تفسیر می کند و در نهایت در جایگاهِ پیر، به بیان مفاهیم انتزاعی می پردازد.
بررسی تطبیقی عدم از دیدگاه مولوی در مثنوی و متون بودایی (پراجنیاپارمیتا و مادیامیکاکاریکا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«عدم» یکی از موضوعات پیچیده فلسفی و عرفانی است که معنای آن می تواند به یکی از مسائل مهم هستی شناسی یعنی آغاز و انجام جهان پاسخ دهد. بازتاب معانی عدم در عرفان اسلامی و آیین بودایی قابل تأمل است. مولانا در مقام یکی از عرفای بزرگ اسلامی، با بهره گیری از گستره دانش خویش در زمینه متون حِکمی و عرفانی و خلاقیت های شاعرانه ، واژه عدم را در معانی بسیاری به کار برده است. در متون بودایی پراجنیاپارمیتا و مادیامیکاکاریکا که از متون مهم تعلیمی آیین بودا به شمار می روند، عدم و معنای آن، یکی از موضوعات اصلی و محوری است. در این پژوهش به شیوه توصیفی تحلیلی، تلاش شده است ضمن معرفی دو متن مهم بودایی، دیدگاه مولانا درباره عدم در مثنوی با معانی آن در این دو متن بررسی و تطبیق شود. نتیجه نشان می دهد عدم خواندن ماهیت پدیده های جهان هستی بدون هیچ تفاوتی در مثنوی و متون بودایی آمده است؛ اما تلقی عدم از آغاز و انجام پدیده ها، حق یا حقیقت مطلق و غایت فنای سالک معانی دیگری است که با اختلاف و تفاوت در متون مورد نظر آمده است. ریشه این تفاوت ها را می توان در نوع معرفت و هستی شناسی اسلام و آیین بودایی یافت. در عرفان اسلامی حق تعالی، پدیدآورنده هستی و غایت فنای سالک است؛ در حالی که در متون بودایی جهان از عدم آمده و به عدم می رود و غایت سالک، رهایی از رنج و رسیدن به نیروانا است.