فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۸۲۱ تا ۱٬۸۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۷۹ مورد.
منبع:
تأملات فلسفی سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۸
391 - 415
حوزههای تخصصی:
برخی اندیشمندان معتقدند که ارزش اخلاقی هویت خاص خود را دارد و قابل تحویل به امور غیر اخلاقی نیست. جرج مور با اظهار چنین اندیشه ای، نتیجه خاص بودن ارزش اخلاقی را این می داند که قابل بررسی در علوم طبیعی از جمله روانشناسی نیست و لذا عنوان «ناطبیعی» بر آن می نهد؛ اما در ادامه، ناطبیعی خواندن ارزش اخلاقی را از این حیث دچار مشکل می بیند و تلاش می کند از راه هایی دیگر ناطبیعی بودن آن را تبیین کند. او به وجود ابهام در این مسئله اقرار می کند. پس از مور هم این ابهام ادامه پیدا کرده و همواره بر سر تمایز میان طبیعی و ناطبیعی و چگونگی ناطبیعی بودن ارزش اخلاقی بحث و جدل وجود داشته است. در مقاله پیش رو، کوشش شده است با روش توصیف و تحلیلِ مباحثی که در این زمینه انجام گرفته است، ابهامات موجود در این زمینه آشکار شود. در نهایت نتیجه گرفته شده است که با توجه به ابهام های موجود، بهتر است اساساً از عناوین «ناطبیعی» و «ناطبیعی گرایی» صرف نظر کنیم و به جای آن از عناوین ایجابی برای بیان موضع خود در زمینه استقلال ارزش اخلاقی و تحویل ناپذیری آن استفاده کنیم.
بررسی تطبیقی تکامل اجتماعی از دیدگاه تالکوت پارسونز و استاد مطهری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال ۱۴ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۵۳
87 - 118
حوزههای تخصصی:
دگرگونی ها و تغییرات جوامع انسانی در مقیاس کلان به عنوان حقیقتی انکارناپذیر همواره مورد توجه فیلسوفان تاریخ و اندیشمندان علوم اجتماعی بوده است. در خصوص روند و خط سیر کلی تحولات جوامع با رویکرد پویاشناختی، تا کنون سه الگوی تکاملی، دوری و انحطاطی مطرح شده است. الگوی تکاملی مدعی است همه یا بخش های بنیادین یک جامعه در فرایند زمان و به صورتی بی وقفه، مراحلی پیاپی از رشد و ترقی را پشت سر نهاده، به درجاتی از کمال و بلوغ می رسند. نوشتار حاضر در صدد است با اتکا بر روش تطبیقی دیدگاه تالکوت پارسونز و استاد مطهری در خصوص تکامل اجتماعی را با یکدیگر مقایسه کند تا از این رهگذر به فهمی عمیق از چیستی تکامل اجتماعی و دلالت های اجتماعی و فرهنگی آن دست یابد. یافته های پژوهش نشان می دهد این دو دیدگاه در موضوعاتی همچون اعتقاد به هستی مستقل برای جامعه، رویکرد تلفیقی به نقش آفرینی توأمان فرد و جامعه (ساختارها) در فرایند زیست اجتماعی و تکامل جامعه، چندخطی بودن مسیر تکامل اجتماعی با یکدیگر مشابهت دارند؛ همچنین این دو دیدگاه، در خصوص چیستی تکامل اجتماعی، شاخص تکامل، عامل تکامل و غایت آن با یکدیگر اختلاف نظر دارند.
معضل جهنم و پاسخ گریزگرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
معضل جهنم می گوید دیدگاه سنتی در باب جهنم –یعنی جهنم به مثابه جایی برای مجازات ابدی گناهکاران- با برخی از مهم ترین صفات الهی همچون عشق و عدالت سازوار نیست. طرفداران گریزگرایی –نسخه ای از برآیندگرایی- معتقدند با بازنگری در آموزه سنتی جهنم قادرند به نحوی در خور به معضل جهنم پاسخ دهند. به نظر آنها، سکونت در جهنم اولا کیفر گناهکاران نیست و ثانیا سکونت در جهنم برای ساکنین آن لزوما ابدی نیست. البته جهنم می تواند تا ابد وجود داشته باشد و کسانی در آن ساکن باشند ولی همه ساکنان آن همواره از این امکان برخوردارند که از جهنم خارج شده و سکونت در جوار الهی را انتخاب کنند. اما گریزگرایی با مشکلاتی مواجه است؛ از جمله خلط میان آموزه برزخ و آموزه جهنم در ادیان ابراهیمی، منجر شدن به عام گرایی در نجات که جریان غالب در الهیات مسیحی آن را مردود می شمارد و عدم تقارن رفتار الهی در قبال بهشتیان و جهنمیان. به نظر می رسد با توجه به اشکال های مذکور، گریزگرایان )بوکارف و پلاگ( اولا قادر نیستند به برخی از مهم ترین اشکالات وارد بر گریزگرایی پاسخ دهند و ثانیا نمی توانند مرز روشنی میان این دیدگاه و دیدگاه های مشابه در سنت الهیات مسیحی ترسیم کنند. شماره ی مقاله: ۱۵
الهیات عملی در منظومه دین اسلام (با تأکید بر انسان معیار در تراز مولای متقیان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلسوفان الهیات را در قسم حکمت نظری در کنار طبیعیات و ریاضیات دیده و نمود و بروز آن را در حوزه حکمت عملی به انتظار نشسته اند. تجربه عملی نشان می دهد که حوزه نظر لزوماً راه به میدان عمل نمی برد. هدف این جستار پرداختن به این موضوع است که آنچه در حوزه الهیات، اعم از نظری و عملی، مطرح است آنگاه عملی خواهد شد که بایسته هایی را به شایستگی پیاده سازی کرده باشد. در این تلاش که با رویکرد درون دینی و با روش توصیفی-تحلیلی انجام گرفته است با استفاده از فرازهایی از کلام معصومین، دنیا به عنوان میدان عمل، قرآن به عنوان چراغ هدایت و ولیّ معصوم به عنوان تراز و میزان عمل در زندگی مطرح می گردد. به رغم همسانی اضلاع این منظومه، نسبت انسان ها با آن متناسب با مرتبت وجودی آنها به لحاظ معرفت شناختی است. در نتیجه تخلق انسان ها به اخلاق معیار منوط به رعایت تقوا و تمسک و توصل به ولیّ معصوم است. دنیازدگی و پیروی از هوی و هوس و رضایت به دنیا و اطمینان نسبت به آن مانع رسیدن ایشان به آن جایگاه خواهد بود. برون رفت از این تنگنا، اعراض و انقطاع از دنیا و تلاش در جهت ارتقای وجود و نزدیک شدن به جایگاه اصحاب یمین و مقربان درگاه الهی بر مبنای شیوه نامه ای است که مولای متقیان مطرح فرموده اند.
رویکرد فلسفی به آشنایی زدایی در اشعار معاصر ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
62 - 91
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که آشنایی زدایی (Defamiliarization) اساسا رویکردی فلسفی به پدیده ها مخصوصاً در ساحت زبان و ادبیات و شعر است. در این راستا رویکرد ساختارشکنانه دریدا به مثابه تفاوط قرابت بیشتری با مفهوم آشنایی زدایی شکلوفسکی دارد.. اساساً ذهنیت ما امری زبانی است و در این میان شعر تبلور این نوع ذهنیت است. از این رو می توان گفت که ذهنیت در بافت زبانی ساخته می شود و در تفکر پساساختارگرایانی مثل بارت، دلوز، دریدا، لیوتر این ساخته شدن همواره در قالب زبان شکل می گیرد. آنچه بطو خاص در تفاوط(difference) دریدایی و بطو عام در آشنایی زدایی شکلوفسکی در خصوص زبان حائز اهمیت است این است که هرگز نمی توانیم بگوییم کاملاً به معنای یک کلمه یا جمله یا عبارت رسیده ایم و دیگر تمام. معنا هرگز در یک جهان به طور تمام و کمال حضور ندارد؛ لیکن در این نوشتار به هنجارگریزی به مثابه آشنایی زدایی در اشکال مختلف می پردازیم و به یکی از این هنجارگریزی ها یعنی از نوع آوایی بسنده کرده و به مصادیقی از اشعار شاعران معاصر ایران از طیف سنتی و رمانتیک در تایید این نوع هنجارگریزی اشاره می کنیم. شاعران مورد بحث در این مقاله عبارتند از سیمین بهبهانی، ملک الشعرای بهار، فریدون مشیری و حمید مصدّق.
نقد و بررسی دیدگاه های سقراط و اپیکور در خصوص مَهابت مرگ مبتنی بر نظریات ناظر بر زیان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال نوزدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۵۰)
127 - 150
حوزههای تخصصی:
ترس از مرگ به عنوان دغدغه وجودی همه انسان ها موضوعی برای توجه فلسفی مرگ اندیشانی چون سقراط و اپیکور بوده است. سقراط مرگ را همچون خوابی فاقد رؤیا و نوعی جابه جایی مکانی نفس قلمداد می کند و اپیکور نیز تلاش دارد تا در کنار اعتقاد به عدم حیات پس از مرگ و فقدان هرگونه ادراکی در پس آن، بی زیانی مرگ را اثبات کند. وجه اشتراک دیدگاه های این دو متفکر، تلقی آنها از مرگ به مثابه فقدان ادراک است. اما سقراط بدون دست برداشتن از میل به جاودانگی، عدم ادراک را موقتی و صرفاً مربوط به واقعه مرگ می داند و با مشابه دانستن مرگ به خوابی فاقد رؤیا سعی در کاهش ترس انسان ها از مرگ دارد. سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که آیا عدمِ وجود فرد و بالتبع عدم ادراک ناشی از آن، نافی زیان بینی فرد مُرده خواهد شد؟ برخی نظریه پردازان در مقام نقادی بر این باورند که مرگ نوعی زیان و آسیب است. با التفات به نظریات ناظر بر زیان مندی پیش (خنثی کننده امیال) و پس از مرگ (ناکامی و محرومیت)، به نظر می رسد مرگ واجد میزانی از زیان و آسیب است و مفروضات و نتایج اپیکور و سقراط اشکالات عدیده ای دارد. نقد و بررسی راه حل های متفاوت این دو متفکر از طریق معرفی نظریات ناظر بر زیان مندی مرگ هدف پژوهش حاضر است؛ و از آنجا که تا به حال هیچ پژوهشی در این خصوص به رابطه میان درک زیانِ مرگ و ترس ناشی از آن متوجه نبوده، ازاین رو این پرداخت فلسفی نوآورانه است.
رابطه ضرورت بیرونی و درونی و علم در نزد هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
869 - 897
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین جنبه های فلسفه هگل موضوع ضرورت است. در اینجا معنای ضرورت به خودی خود، مورد بحث نیست. بلکه با حفظ معنای مورد نظر آن، نظر به دو قید بکار رفته بیرونی و درونیِ ضرورت، در سخنان هگل است. از سوی دیگرهگل بین این دو نوع ضرورت و علم واقعی ارتباط برقرار کرده است. بنابراین در اینجا، ضرورت بیرونی و درونی و رابطه آن دو با یکدیگر و رابطه آن دو با علم واقعی مورد تامل و تحلیل قرار می گیرد. براساس سخنان هگل ضرورت بیرونی که به دو صورت و در واقع با دو نوع کوشش تحقق می یابد، از یک سو نشان می دهد اینک به طور ضروری زمان آن رسیده است که فلسفه به سطح علم فرا رود و از سوی دیگر به تحقق این هدف، یعنی علم، می انجامد. از سوی دیگر علم یا نظام فلسفی با ضرورت درونی اش نیز برای تکوین خود در واقع همان راه درازی را طی می کند که در طول آن دو نوع کوشش یا ضرورت بیرونی طی شده است. همچنین این دو نوع ضرورت بیرونی از همان منطقی پیروی می کنند که بر تکوین نظام که دارای ضرورت درونی است حاکم است..
تحلیل یک رویکرد در مسئله هویّت شخصی؛ بازخوانی هویّت روایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
151 - 167
حوزههای تخصصی:
یکی از مهم ترین مسائل در فلسفه، مبحث هویّت شخصی بوده است. پرسش از کیستی انسان، در تمام حوزه های فلسفه، علوم اجتماعی و روان شناسی نشان از همیشگی بودن این دغدغه نزد متفکران داشته است. با توجه به مطالعه سیر تاریخی در علوم مختلف انسانی،جنبه های متفاوتی از این مسئله بازگو و بررسی شده است. هم پوشانی برخی از ارزیابی ها در حوزه های مختلف باعث شده است که متفکران متوجه شوند ذات این پرسش فلسفی است؛ به عبارت دیگر، اندیشمندان در زمینه های مختلف در بحث هویّت شخصی همواره با پاسخ های خود تا حدود بسیاری به این امر اذعان کرده اند. با توجه به این مطلب، در این نوشتار ابتدا پرسش هویّت شخصی را تشریح می کنیم و سپس با پاسخ های فیلسوفانی چون جان لاک و همچنین برخی تحلیل های متأخران در حوزه فلسفه ذهن، نشان خواهیم داد که ذات این پرسش هرمنوتیکال است. در سنت هرمنوتیکی نیز با نگاهی کوتاه، رهیافتی به هویّت شخصی خواهیم برد. ریکور به عنوان یکی از متفکران سنت هرمنوتیکی دغدغه هویّت شخصی را در بستر هرمنوتیکی تحلیل می کند. او تلاش می نماید تا با رهیافت هرمنوتیکی خود پاسخ های مناسبی برای این پرسش تقریر کند. رهیافت ریکور بر بستر خاصیت ذاتی تجربه انسان، یعنی روایت بنا شده است. این پژوهش با تحلیل آرای ریکور درصدد است تا با یافتن نسبتی مناسب میان هویّت شخصی و روایت و همچنین بازخوانی نقدها بر پاسخ های انتزاعی به این پرسش، پس زمینه مناسبی به نام هویّت روایی را ارائه دهد.
مطالعۀ تطبیقی آراء مرلوپونتی و آرنهایم در حیطه ادراک بصری و تبیین رهیافت آن در آموزش هنر (با رویکرد پدیدارشناختی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
254 - 268
حوزههای تخصصی:
ادراک بصری نقش بسزایی در دستیابی ما به سطح بالایی از شناخت، ایفا می کند و ارتقای آن می تواند بیشترین تأثیر را برروی کیفیت تجارب زیباشناختی ما داشته باشد. براین اساس فهم ماهیت و سازوکار آن درجهت غِنای بیشتر، از الزامات حوزه آموزش هنر می باشد؛ بسیاری از تلاش ها برای فهم چیستی ادراک و پدیده های آن، حاصل اندیشه های پدیدارشناسان و روان شناسان گشتالت بوده است و موریس مرلوپونتی و رودلف آرنهایم، دو فیلسوف و نظریه پرداز برجسته در این حوزه اند که عمده آراء آنها تحت تأثیر این مکتب و با رویکرد پدیدارشناختی صورت گرفته است؛ نوشتار حاضر سعی دارد با تطبیق آراء این دو فیلسوف به شناخت گسترده تری از ماهیت ادراک دست یابد و رهیافت آن را در حوزه آموزش هنر واکاوی نماید. این پژوهش با رویکرد پدیدارشناختی، به شیوه تحلیلی-تطبیقی و با بهره گیری از اسناد معتبر و منابع کتابخانه ای نگاشته شده است؛ یافته های این نوشتار نشان می دهد مرلوپونتی و آرنهایم در اندیشه ای یکسان بر این باورند که در ادراک بصری، جوهر عالم درون و بیرون، برخلاف آموزه های دوآلیستی دکارتی، در هیأت بازی میان نیروهای مختلف به شکل یک گشتالت در می آید و از خلال همین درهم تنیدگی ارگانیسم با جهان مُدرک است که می توان به درک امر واقعی رسید؛ همچنین با اتکا به این هیأت کلی می توان به معانی و مفاهیمی دست یافت که در دیدن و هنرهای دیداری وجود دارد و ابزار ارتباطی هنرمند به شمار می آید. بنابراین لازمه آفرینش و درک اثر هنری، توانایی ذهنی در درک همین ساختارهای یکپارچه و معنادار می باشد و این ضرورت فهم عالی پدیده های بصری را در تربیت هنری دوچندان می کند.
منطق فهم کلام الهی از دیدگاه قاضی عبد الجبار معتزلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با روش توصیفی تحلیلی، درپی بررسی منطق فهم کلام الهی از دیدگاه قاضی عبد الجبار معتزلی است. قاضی راهیابی به دلالت صحیح کلام الهی را در گرو دخالت ضابطه مند «راه های معرفت» و نیز «وصف حکمت الهی» در فهم کلام الهی می داند. از دیدگاه وی دستیابی به ضابطه مندی عوامل مذکور نیز به نوبه خود نیازمند تکیه به پاره ای پیش فرض های هستی شناختی همچون اصل واقعیت و اصل علیت است که نقشی اساسی در روشن نمودن ماهیت معرفت و نیز راه های دستیابی به آن ایفا می نمایند. وی با مشخص نمودن وجه صحیح دلالت راه های دستیابی به معرفت، وصف حکیم را به معنای «کسی که از انجام قبیح مبرا است» در مورد خداوند ثابت نموده و بروندادهای آن را در فهم کلام الهی مشخص می نماید. در منطق وی، خلاصه شدن نقش راه نقلی به تایید داده های عقلی، برخلاف مدعای وی در ایجاد وحدت رویه، زمینه را برای ایجاد اختلاف دیدگاه ها در فهم کلام الهی فراهم می آورد.
«تأسیس اصل» به مثابه روش مطالعه انتقادی؛ گزارش موردی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۳
83 - 109
حوزههای تخصصی:
این مقاله از رویکردی انتقادی در مطالعات روش شناسی با عنوان «تأسیس اصل» یاد می کند و در پی تبیین این روش کاربردی برآمده است. روش «تأسیس اصل» در قالبی عینی و با مشارکت پژوهشگران حوزه علوم انسانی توضیح داده شده و براین اساس، پژوهشگران در مراحل چهارگانه و با معین شدن مطالعه ای موردی، به نتایج مشخصی رسیده اند و کاربردی بودن ساختار و محتوای روش، نشان داده شده است. ازاین رو پژوهش پیش رو از خصلت کارگاهی نیز برخوردار است و می تواند در مقیاس های مختلف دیگری نیز به کار بسته شود. نوشتار پیش رو بر اساس توجه به روابط سه گانه هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی، تأکید خود را بر توجه به اهمیت و جایگاه اعتباریِ روش شناسی در علوم اجتماعی و انسانی قرار داده است، در نتیجه، مبنای تبیین «تأسیس اصل»، وجود ضرورت در پاسخ به «چگونگی» نقد و در جهت تحقق فضای «نقدعلمی» در قلمرو علوم انسانی است. پیش از شرح و ارائه این روش کاربردی در حوزه مطالعات انتقادی، ریشه ها و مبانی معرفتی، و بروز و ظهور نقد علمی بیان شده تا به پیش زمینه های تکیه گاه عقلانی آن نیز توجه شود. همچنین در بدنه تحقیق و در اثنای توجه به روش «تأسیس اصل» بر حرکت در مسیر تفکر انتقادی به مثابه مقدمه ای بنیادین برای ورود به نقدپژوهی پرداخته شده است.
ارزیابی تطبیقی هوش حکمی با هوش معنوی و نسبت آن با تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
111 - 126
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا برای اولین بار با به کارگیری واژه «الحکمه الغریزیه» گونه جدیدی از هوش به نام هوش حکمی را ارائه می دهد. وی در زمینه میزان بهره وری از هوش حکمی و نسبت آن با تعلیم و تربیت سه طیف کلی را مطرح نموده و تنها یک طیف را نیازمند تعلیم و تقویت عقل نظری و تمرین در جهت دهی به حوزه رفتارها، عواطف، تمایلات و خلقیات به مثابه مقدمات رسیدن به حکمت می داند. با توجه به الگوهایی که او از حکیم معرفی می نماید، حکمت را در تمام فرهنگ ها و ادیان قابل جستجو می داند. از سویی امونز هوش معنوی را توانایی تجربه آگاهی های عالی معنوی جهت حل مسائل و بهبود زندگی پیگیری می کند و به بسط مولفه های هوش معنوی پرداخته و معنویت را غیربومی می داند و این نقطه آغاز این تحقیق تحلیلی برای ارزیابی تطبیقی هوش معنوی و هوش حکمی و بررسی نسبت این دو است.
یافته ها : مفهوم هوش معنوی نسبت به مفهوم هوش حکمی، عام تر است و سه مولفه هوش معنوی امونز، با معیارهای هوش حکمی شباهت دارد؛ با این تفاوت که ملاصدرا رویکرد شناختی و فلسفی به مباحث هوش حکمی داشته و به منبع و شیوه دست یابی به آگاهی دقت نظر دارد.
موضع منطق و فلسفه در مبحث کلی و جزیی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کلی و جزیی از قبیل مسایلی است که در فلسفه و منطق به بحث گذاشته می شود. از آنجا که مرزبندی علوم از طریق تعیین موضوعات آنها صورت می پذیرد تا از تداخل مسایل پرهیز و محدوده هر علم مشخص شود، این سوال به ذهن متبادر می شود که چرا بحث از کلی و جزیی در دو علم منطق و فلسفه مورد بررسی قرار داده می-شود؟ نوشتار حاضر در پی یافتن وجه تمایز این بحث در این دوگستره علمی است. با مطالعه سیر تاریخی و استفاده از روش تحلیلی این نتیجه حاصل می شود که از ابتدای شکل گیری این بحث در نظام فکری ارسطو، میان متافیزیک و منطق وی تمایز معناداری به چشم نمی خورد. حکمای مسلمان از جمله ابن سینا گرچه در مقام شرح آثار ارسطو ابتدا به شیوه وی عمل کردند، اما در ادامه برخی از مباحث از جمله مقولات که کلیات خمس به منزله مدخل آن بود را خارج از وظیفه منطق دانستند. از طرفی کلیات خمس به دلیل کارایی در مبحث تصورات و تعاریف، از مسایل گریز ناپذیر در منطق است. در باب مقسم کلیات پنجگانه نیز در میان صاحبنظران اختلافاتی دیده می شود که نشانگر تداخل مساله مورد نظر در دو حوزه فلسفه و منطق است. برخی دیدگاهها در وجه تمایز این بحث در دو حیطه مذکور، اعتبار و حیثیات مختلف را مطرح ساخته و برخی نیز بحث وجودشناختی کلیات را به فلسفه و بررسی احکام آن را به حوزه منطق محول کرده اند.
حقیقت و ضرورت وحی از منظر ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۴)
133-143
حوزههای تخصصی:
وحی از ارکان نبوت و تنها راه معصوم در انتقال دین به بشریت است. اما گروهی در پی نفی این موضوعِ درون دینی یا تنزل آن به تجربه ای درونی و الهام عام بوده اند. سخنان ملاصدرا این نکته را اثبات می کند که بشر به تنهایی، از رشد عقل نظری و عملی و اجرای عدالت فردی و اجتماعی و مدیریت در بُعد معنوی و حیات دنیوی عاجز است؛ از این رو باید خدای متعال دستگیری داشته باشد تا بتواند در علوم و معارف و حقایق و مدیریتِ تعلّق، به نتیجه برسد و این با وحی میسر است. علاوه بر این، تبیین حقیقت وحی از نظر ملاصدرا نشان می دهد که وحی و جبرئیل به حقیقتی عقلی منحصر نیست که نتواند تنزل یابد، بلکه جبرئیل با حفظ مرتبه عقلی اش تنزل مثالی پیدا می کند و حضرت رسول نیز با چشم و گوش ظاهری فرشته وحی را می بیند و وحی را می شنود. این تبیین از وحی راهگشای فهم بسیاری از آیات و روایات است.
ملاک اختیار از نظر علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
نسیم خرد سال هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱ (پیاپی ۱۴)
145-159
حوزههای تخصصی:
اختیار ازجمله مسائل پیچیده در الاهیات اخص است، مخصوصاً اختیار واجب تعالی که به ظاهر با ضروری دانستن تحقق فعل از او ناسازگار است؛ یعنی اگر او فاعل مختار است، نباید فعلش ضروی باشد و اگر فعلش ضروری است، نباید فاعل مختار باشد. ضرورت فعل، مستلزم موجَب بودن اوست، نه اختیار. هر یک از حکما درمورد ملاک اختیار، خواه در انسان و خواه در واجب تعالی، نظرات متشابه و متفاوتی ارائه داده اند. علامه طباطبایی یکی از این حکماست که در نوشته های خود ملاک های ظاهراً متفاوتی در این زمینه تعیین کرده است، اما بررسی و تحلیل این ملاک ها به این نتیجه می انجامد که همه آن ها بیان های متفاوتی از یک ملاک اند: مقید نبودن فاعل به هیچ یک از دو طرف فعل و ترک، یا تساوی فاعل نسبت به فعل و ترک که در اصطلاح آن را امکان بالقیاس می گویند.
مکان در فیزیک و متافیزیک ارسطو و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از دیرباز هریک از نظام های فلسفی براساس مبانی خویش به شرح و بسط مسئله مکان پرداخته اند. در حکمت مشاء نیز پرداختن به این موضوع در غرب با ارسطو آغاز می گردد و در شرق نیز توسط سایر حکمای مشائی ازجمله ابن سینا دنبال می شود. مقاله پیش رو با رویکرد تحلیلی تطبیقی به مقایسه آموزه های این دو فیلسوف بزرگ در ارتباط با مسئله مکان می پردازد و آن را در دو ساحت فیزیک و متافیزیک مورد بررسی قرار می دهد. بنابراین تحلیل حقیقت مکان، هستی شناسی آن، ادله اثبات و انکار آن، نسبی یا مطلق بودن مکان و اینکه مکان امری فیزیکی است یا متافیزیکی به همراه نظریات مختلفی که درباره مکان مطرح شده و همچنین مسئله خلأ، ازجمله مباحثی هستند که در این مقاله به آنها پرداخته می شود.
تحلیلی بر دیالوگ اندیشه هایدگر والهیات مسیحی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال هفتم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱۳
171 - 183
حوزههای تخصصی:
این مقاله در صدد پاسخ گویی به پرسشی تعیین کننده درباره اندیشه هایدگر یعنی نسبت اندیشه فلسفی او با دیدگاه های الهیاتی است. اندیشه هایدگر محل تنازعات بسیاری از متکلمان مسیحی است. از یک سو ترمینولوژی و دستگاه مفهومی فلسفه هایدگر پیوند نزدیکی با الهیات دارد و از سوی دیگر، وی درگیر یک نقد بنیان افکن از متافیزیک غربی و پیامد آن، الهیات مسیحی است. به همین دلیل نمی توان به سادگی از اندیشه وی یک کلام مسیحی یا هر دین دیگری را انتظار داشت. او در نهایت می تواند با نوعی الهیات همراهی کند، به شرطی که این الهیات، تخریب متافیزیک یا انتوتئولوژی را پشت سر خود داشته باشد. چنین الهیاتی در حال حاضر موجود نیست و می توان گفت خدا و دین هایدگر در آینده به سر می برد، نه گذشته. نکته ای که مقاله پیش رو می کوشد گوشزد کند این است که شاید تمرکز بر زندگی نامه هایدگر یا برخی جستارها در اندیشه وی در باب الهیات، سرنخ هایی برای بررسی نسبت فلسفه هایدگر و مضامین دینی با الهیات به دست دهد، لیکن اندیشیدن به دین یا الهیات آینده از طریق تفکر هایدگری نیازمند تأمل و پژوهش های عمیق تر در متون وی است و چه بسا تمرکز بر زندگی نامه هایدگر و اصرار بر اصطلاحات نام آشنای الهیاتی در برخی از آثار وی، راهزن فهم درست غایت فکری او شود.
تأثیر گناه بر معرفت در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در حوزه معرفت شناسی، یکی از مباحث مطرح در چند دهه اخیر تأثیر عوامل غیرمعرفتی از جمله گناه بر معرفت انسان بوده است. در طول تاریخ، در متون دینی و عرفانی فرهنگ های مختلف، همواره بر این امر تأکید رفته است که ساحت های وجودی انسان به شدت بر یکدیگر تأثیرگذار هستند. از جمله متون مهمی که در آن به تأثیر گناه بر معرفت انسانی پرداخته شده مثنوی معنوی مولاناست. از نظر مولانا، آثار گناه فقط در آینده آن جهانی خود را نشان نمی دهد، بلکه بر وجود و قوه عاقله انسان در این دنیا نیز تأثیرگذار است. در بین گناهان تاثیرگذار بر معرفت، تکیه مولانا بر گناهان یومیه است، نه گناهان جبلی یا ذاتی. در باب نحوه تأثیر گناه بر معرفت، مولانا بر این باور است که انسان بر اثر احساس گناهی که در پی ارتکاب گناه بدان دچار می شود، ارتکاز ذهنی اش را از دست می دهد و در نتیجه معرفتش خدشه دار می شود. همچنین به دلیل فضیلت بنیاد تلقی کردن فرآیند کسب معرفت، خدشه در فضایل اخلاقی بر اثر ارتکاب گناه را تأثیرگذار بر فضایل فکری و در نتیجه معرفت انسان می داند. هرچند می توان از مثنوی معنوی مولانا چنین برداشت کرد که او گناه را تأثیرگذار بر تمامی اقسام معرفت اعم از الهی و غیرالهی می داند، با این حال تکیه مولانا در مثنوی معنوی اش بر تأثیر گناه بر معرفت به خدا و معرفت به خود است.
نقد دیدگاه نورمن ملکوم در مسئله ارتباط ایمان و تعقل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفهوم ایمان و تعقل و نحوه ارتباط آن دو از مباحث مناقشه آمیزی است که بشریت از دیرباز با آن روبرو بوده است. نورمن ملکوم، فیلسوف امریکایی و از نامدارترین شاگردان و شارحان ویتگنشتاین، در موضوع ایمان و تعقل و نحوه ارتباط بین آن دو با اتکا به افکار ویتگنشتاین متأخر، همچون بازی زبانی، نحوه حیات و... بیان و تقریری منحصربه خود دارد. ملکوم قصد دارد با ارائه شباهت هایی میان فهم فلسفی و خصایص تفکر دینی ویتگنشتاین ربطی وثیق بین ایمان و تعقل پیدا کند. ملکوم انواع تناسب و شباهت میان ایمان و تعقل را تحت عناوینی مانند پایان پذیری توضیح، حیرت دینی، رفع خطا و مرض، اعتقاد به تقدم عمل و بی دلیلی باور مورد بررسی و تبیین قرار داده که اینها او را به این واقعیت رهنمون می سازد که سرچشمه ایمان و استدلال ورزی یک چیز است و به عبارت دیگر این دو در بنیادی بی بنیاد به هم مرتبط می شوند. در این مقاله سعی شده است تا در مسیر حصول و دستیابی به فهم صحیح و درست اندیشه های ملکوم در باب نحوه ارتباط بین ایمان و تعقل، ضمن استناد به آثار وی، با روش توصیفی-تحلیلی و به صورت نظام مند، نظرات و نقدهای منتقدان ملکوم همچون پیتر وینچ وکای نیلسن به صورت دقیق ارائه شود.
ضرورت بازنگری در معرفت شناسی پوپر در سایه تغییر نگرش او نسبت به داروینیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
245 - 262
حوزههای تخصصی:
فهم ما از تغییرات فکری پوپر درباره تکامل زیستی می تواند ما را در آشکارسازی برخی زوایای مغفول از نظام فکری وی یاری دهد. دعوی مقاله آن است که برخی از آراء پوپر در طول حیات فکری وی به تناسب رویکرد وی به تکامل، دچار دگرگونی هایی شده است. از امکان عدم به کارگیری صدق و کذب در آراء اولیه، تا تأکید بر موضوع صدق و حقیقت نمایی، و سرانجام گذار هر چه بیشتر از نگاه گزاره محور به سمت دیدگاه های تکاملیِ غیرگزاره ای، نمونه ای از این تغییرات فکری به شمار می آیند. در پوپر متأخر شاهد رجوع به دیدگاه تکاملی، البته با خوانشی خاص، هستیم. این تغییرات پیامدها و نتایجی را برای نظام فکری پوپر به خصوص در حوزه معرفت شناسی به بار می آورد. از سوی دیگر با توجه به آراء پوپر که در آن سازگاری به عنوان محور و نتیجه ای حاصل از یک فرایند حل مسأله معرفی می شود می توان نتیجه گرفت که تکامل زیستی محصول یک فرایند معرفتی است. مقاله دعوتی است به بازسازی نظام فلسفی پوپر در سایه فهم او از خوانش بدیع وی از تکامل؛ خوانشی که با برخی تحولات نوین در زیست شناسی تکاملی همنواست.