فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴٬۵۴۱ تا ۴٬۵۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
بیشتر متفکران مسلمان، به معاد، با کیفیتی جسمانی روحانی باور دارند. باور به معاد با بدنی جسمانی حتی به نحو تقلید از شریعت، اثبات معقولیت یا عقل ستیز نبودن این آموزه را پیش شرط دارد. قائلان به انحصار معاد در شکل روحانی یا معتقدان به معاد با جسمی مثالی، پذیرش معاد با بدنی عنصری را با محذوراتی عقلی همچون محذور تناسخ و عبث بودن بدن عنصری در آخرتْ روبه رو دیدند. اشکالات فلسفی ای از این دست، عمدتاً مبتنی بر علم النفسی است که یا قائل به روحانیة الحدوث بودن نفس و رابطه ای از سنخ اضافة مقولی بین نفس و بدن است و یا از رابطة شأن و ذی شأن بودن بدن و نفس غفلت کرده است. در این مقاله کوشیده ایم با روشی توصیفی تحلیلی تبیین کنیم که با تحلیلی خاص از رابطة نفس و بدن، نه محذور تناسخ سینوی (وجود دو نفس در یک بدن) و نه محذور تناسخ صدرایی (بالقوه شدن امر بالفعل) لازم می آید. در این تبیین، حقیقت انسان نه روح مجرد است و نه بدن مادی؛ بلکه وجودی جامع همة این مراتب است و لذا اگر بناست در عالم آخرت، انسانْ عود کند، با این دو بُعد عنصری و روحانی خواهد بود.
مقابله توماس رید با شکاکیت بر اساس فهم عرفى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پس از آنکه فیلسوفانى مانند لاک، بارکلى و هیوم نقایص ساختمان معرفتى دکارتى را کشف کردند و لوازم شکاکانه نهفته در آن را آشکار ساختند، ناامیدى از دستیابى به معرفت، فضاى فلسفى قرن هجدهم را آکنده بود. نخستین کسى که به صورت نظام مند به مقابله با شکاکیت مدرن برخاست، توماس رید بود. او با تکیه بر اصول اولیه فهم عرفى به چالش در نظریه پندارها که شکاکان آن را مسلم فرض کرده بودند پرداخت و آن را منافر با فهم عرفى معرفى کرد. در این نوشتار مى کوشیم با استفاده از کتب رید و مکتوباتى که درباره اندیشه هاى وى نوشته شده است، اشکالات رید علیه نظریه پندارها و نظریه جایگزین او در باب ادراک را شرح دهیم. همچنین استدلال هاى او در برابر زیاده خواهى هاى شکاکان را که عبارت اند از استدلال بر اساس عجز، لزوم احتیاط و سابقه، و برهان مانعه الخلو او در باب ناچارى از اعتماد بر قواى باورساز طرح و تبیین خواهیم کرد. در پایان به روش شناسى دلیل از دیدگاه رید مى پردازیم و در بخش نتیجه خواهیم گفت ما چاره اى جز اعتماد بر قواى باورساز نداریم.
مسئله شر در الهیات پویشی و حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال چهاردهم پاییز ۱۳۹۶ شماره ۳ (پیاپی ۳۲)
589 - 607
حوزههای تخصصی:
بیشتر مباحثی که در اندیشه های فلسفی و کلامی غرب، درباره مسئله شر مطرح شده اند، به جنبه نظری آن، (آن گونه که در ساختار کتاب مقدس بیان شده است) توجه داشته اند. این مباحث اغلب با اشاره به منطقی بودن مسئله مذکور، ناسازگاری قدرت و علم مطلق خدا و رحمت واسعه او، وجود انواع مختلف شر در عالم را چالشی جدی پیش روی مؤمنان دانسته اند. الهیات پویشی به عنوان جنبش نوینی در مباحث کلامی - فلسفی با بهره گیری از دیدگاه های فلسفی وایتهد و پیروان او در مکتبشیکاگو، با ارائه تبیین و توصیف یکسره متفاوتی از تبیین سنتیِ مطرح در ادیان، به نوعی با تغییر دادن یا پاک کردن صورت مسئله مورد بحث، سعی در یافتن راه حلی برای پاسخگویی به مسئله شر داشته است. انکار قدرت مطلق خداوند و علم او به آینده، ارائه تفسیر متفاوتی درباره ارتباط میان خدا و جهان و نیز تفکیک شر ظاهری از شر واقعی، از مهم ترین مبانی الهیات پویشی در مواجهه با مسئله شر محسوب می شود. در جستار حاضر، برآنیم تا با تکیه بر آرای فلسفی و کلامی ملاصدرا، به ویژه اصالت وجود، تشکیک وجود، عدمی و نسبی بودن شر، رویکرد الهیات پویشی در مواجهه با مسئله شر را نقد و بررسی کنیم.
نقد و بررسی دیدگاه مشاء مبنی بربساطت جسم از اجزای بالفعل، با تاکید بر دیدگاه علامه حسن زاده(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
تبيين حقيقت جسم، مسئله اي است که از دير باز حکماء الهي را به خود مشغول ساخته و موجب تضارب آراء و تکثر اقوال گشته است. در تقسيم اوليه گروهي حقيقت خارجي جسم را مرکب از اجزاء داراي وضع و بالفعل دانسته و گروه ديگري آنرا متصل و بسيط از چنين اجزايي پنداشته اند و البته در هر دو گروه نيز انشعابات گوناگوني رخ داده است. در اين معرکه قول ذيمغراطيس در بين گروه اول و قول مشاء از ميان گروه دوم اقوال مهمي مي نمايد. ذيمغراطيس جسم را مرکب از اجزاء صِغار صُلبه و بالفعل مي داند و مشاء جسم را متصل و بسيط از چنين اجزائي مي دانند و براي آن دو جزء هيولي و صورت قائلند. البته مشاء نيز معترفند که هيولي را مستقيم از خارج نمي يابند بلکه به ضرورتِ برهان آنرا مي پذيرند. اشراقيون نيز تا حدودي با قول اول همنوا بوده و بر خلاف مشاء منکر هيولي (البته به عنوان جزئي از جوهره جسم) هستند. لکن در اين ميان قول مشاء مشهورترين اقوال است چنانکه مبناي عمل فلاسفه قرار گرفته است. امروزه دانشمندان علوم تجربي مثل فيزيک و شيمي در ترکيب جسم از اجزاء بالفعل شکي ندارند. پس گويا امروزه قول مشاء که مبنا و مورد اهتمام فلاسفه است با چالش مواجه است. برخي از حکماء معاصر نيز قول مشاء را غير قابل قبول مي بينند و جسم را مرکب از اجزاء مي دانند. در اين ميان علامه حسن زاده آملي قول جديدي ابتکار نموده است که مشکلات اقوال قبلي را برطرف کرده و جمع بين اقوال مي نمايد.
نقش نقد قوه حکم در تبیین علّیت تجربی در ایدئالیسم استعلایی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲۴
15 - 32
حوزههای تخصصی:
نقش نقد قوه حکم در تبیین علّیت تجربی در ایدئالیسم استعلایی کانت را از دو منظر می توان مورد توجه قرار داد. یکی، از نظرِ تکمیل تبیین معنای علّیت تجربی در آنالوژی دوم و آنتینومی سوم از نقد عقل محض و دیگری، تبیین ارتباط میان قانون پیشینی علّیت تجربی با قوانین پسینی علّیت تجربی. کانت در نقد قوه حکم با تأکید بر تمایز میان قانون پیشینی، قوام بخش و مطلقاً ضروری علّیت با قوانین پسینی، غیرضروری و تجربی علّیت، تلاش می کند شکاف میان این دو دسته قانون را با اصل پیشینی و نظام بخش غایتمندی پُر کند که اصول مکانیسم و اُرگانیسم (غایت شناسی) از کاربردهای آن هستند و می کوشد بدین وسیله تبیین ایدئالیسم استعلایی خود از علّیت تجربی را تکمیل کند که عبارت است از اینکه ما قانون عام علّیت را مستقل از قوانین تجربی خاصی داریم که قرار است در تجربه کشف شوند و اینکه علّیت همیشه به ادراک حسی برمی گردد.
مسأله هنر نزد افلاطون با تأکید بر شهود مثال خیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خود را در هنر نیز آشکار می سازد. در تفکر افلاطون اولاً فلسفه یک کموا نظری در حد طاقت بشری است؛ ثانیاً راه نشان دادن این معرفت نظوری بوه اخلاق سیاست و هنر این است که هم برای حکیم و هم برای آحاد جامعوه یک کما عملی باشد. افلاطون غایت حکمت را شووود ماوا خیور و ایون شوود را شرط انجام هر کار شخصی یا اجتماعی دانست از این رو هر چیو ز از جمله هنر تابع غایت تحقق ماا خیر است. به اعتقاد افلاطوون هروونوه هنری که به حقیقت بیاعتنوا باشود فاقود ارزس اسوت؛ زیورا خیوری در آن نیست و هر اندازه هنوری بوه حقیقوت نزدیوک تور باشود بوه هموان نسوبت ارزشمند است. هرچند در آثار افلاطون چنین مطلبی به صراحت ذکر نشوده است؛ اما می توان وفت نفسِ هنرمندی که به مقام شوود ماوا خیور رسویده است با خلق اثر هنری مظور و جلوه صفاتی نظیور خلاواق مبودب بودیع و مصوّر میشود و با فعل هنری خود به مبدأ عالم شباهت مییابد.
خوانشی هستی شناختی از شاکله سازوارگی وحی و انسان در هندسه معرفتی صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از کارکردهای اساسی فلسفة ملاصدرا تفسیر عقلانی معارف الهی و تبیین فلسفی جایگاه انسان در دایرة هستی است که علاوه بر اینکه می تواند چشم انداز روشنی از نتایج و دستاوردهای حکمت متعالیه حاصل کند، زمینة بازسازی مدلی آنتولوژیک مبتنی بر اصول هستی شناختی صدرایی را در جهت فهم سازوارگی وحی و انسان فراهم می سازد. به همین دلیل نوشتار حاضر بر آن است که سازوارگی وحی و انسان در هندسة معرفتی صدرالمتألهین را بکاود و تصویری از هویت و چیستی این سازگاری ارائه کند. همچنین با رویکردی مسئله محور و با روش تحلیلی، ضمن طرح دقیق مسئله، به پردازش داده ها بپردازد و این ادعا را اثبات کند که در نگرش صدرایی نسبت وحی و انسان نه از سنخ تعارض و تقابل و نه از نوع تغایر و تمایز، بلکه از نوع سازواری است؛ خواهیم کوشید با تمایز قائل شدن میان رویکرد فلسفی، کلامی و عرفانی صدرالمتألهین از وحی، جایگاه وجودی انسان و وحی را در دایرة هستی بررسی کنیم و با رهیافتی فلسفی سعی کنیم ساحت های هستی شناختی سازوارگی وحی و انسان را در نمودهای گوناگون (هبوط و نزول، مراتب گوناگون وجودی، ظاهر و باطن، تفسیر و تأویل و اسماء الحسنی) متناسب با دیدگاه ملاصدرا تفسیر و تبیین کنیم، و به بیان ره آورد نگاه سازوار به این شاکلة وجودی در عرصة زندگی انسان بپردازیم.
بازتعریف مادی و مجرد با استفاده از منطق فازی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیشتر تعاریف ارائه شده برای مادی و مجرد به گونه ای هستند که ابتدا امر مادی تعریف می گردد سپس امر مجرد به گونه سلبی (سلب ماده، خواص ماده یا وابستگی به ماده) تعریف می شود: مجرد آن چیزی است که مادی نیست. ایراد وارد به اینگونه تعاریف سلبی این است که دیگر نمی توان بین شی اول و سلب آن شی، حدواسط و شی سومی تعریف کرد. لذا بر اساس این گونه تعاریف نمی توان بین ماده صرف و مجرد تام دسته دیگری از امور (مثلا مجرد برزخی) تعریف کرد. در این مقاله سعی شده ابتدا تعاریف موجود در خصوص مادی و مجرد بررسی گردد، سپس نشان داده شود که با توجه به نظر صدرالمتالهین در خصوص حرکت جوهری اشتدادی نفس ناطقه، لازم است بین مادی صرف و مجرد تام طیفی از امور داشته باشیم، طیفی شامل مادی محض، اندک تجرد نفس نباتی، تجرد مثالی، تجرد عقلی و فوق تجرد و همچنین مراتبی باید بین این مراتب ذکر شده وجود داشته باشد. آنگاه نشان می دهیم که این نگاه طیف گونه به اشیاء با تعاریف مبتنی بر حصر عقلی و به طریق اولی با تعریف سنتی مادی-مجرد (تعریف دوگانه ایجابی - سلبی) سازگار نمی باشد. نهایتاً بیان می کنیم که نمی شود تعریفی جامع برای امری که واحد شخصی ذومراتب است، ارائه داد؛ و در پایان با اشاره مختصر به منطق فازی بیان می کنیم که باید به گونه ای فازی به مسئله نگاه کرد؛ و تعریف جدیدی با استفاده از منطق فازی ارائه می دهیم.
وظایف انسان ها در قبال محیط زیست از نظر اخلاق و اسلام: اجماع هم پوش در اخلاق محیط زیست(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد چهارم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
37 - 56
حوزههای تخصصی:
بحران محیط زیست همه مناطق کره زمین را در برگرفته و رهایی از آن نیازمند مشارکت همه انسان ها در حفاظت از محیط زیست است؛ مشارکتی که بدون توافق بر سر هنجارهای جهان شمول در اخلاق محیط زیست ممکن نیست؛ اما با توجه به اختلاف نظر فرهنگ ها و مکاتب گوناگون در جهان بینی و مبانی اخلاق، این پرسش مطرح می شود که «چگونه می توان به چنین توافقی دست یافت؟» ادعای اصلی این پژوهش این است که برای رسیدن به چنین توافقی می توان از ایده «اجماع هم پوش» بهره گرفت. بر اساس این ایده، این هنجارها باید به گونه ای صورت بندی شوند که توجیه آنها وابسته به جنبه های اختصاصی هیچ یک از سنت های دینی، مکاتب جامع علمی، فلسفی و اخلاقی نباشد، و پیروان سنت ها و مکاتب گوناگونِ عقیدتی با تمسک به دلایل پذیرفته شده در سنت و مکتب خود، بتوانند بر سر آنها توافق کنند. بنابراین، می کوشیم نشان دهیم که چنین اجماعی بر سر «لزوم اخلاقی احترام به طبیعت» میان مسلمانان و هواداران نظریه «احترام به طبیعت»-که نظریه ای فرادینی و بنیادین در اخلاق محیط زیست است- ممکن خواهد بود.
بررسی دیدگاه راجر تریگ درباب التزام دینی و عقلانیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
التزام دینی و ربط و نسبت آن با عقلانیت از مباحث مهم فلسفه دین است. راجر تریگ از اندیشمندان معاصری است که این مسئله را محور توجه خود قرار داده است. در این مقاله ما دیدگاه او در خصوص سرشت التزام و ربط و نسبت آن با باور، معنا، توجیه و عقلانیت را از نظر گذرانده ایم. او با تعریف خاصی که از التزام ارائه می دهد، آن را مبتنی بر دو مؤلفه می داند: یکی باور گزاره ای و دیگری تعهد شخصی بدان. از آنجا که تریگ مؤلفه اول التزام را اساسی و بنیادین می داند، تمرکز مقاله نیز بر همین مؤلفه است. تریگ بر اساس مؤلفه اول، واقع گرایی و نقد نسبی انگاری را از لوازم حقیقی التزام می داند و در همین راستا به نقد ناواقع گرایی و نسبی انگاری در این حوزه می پردازد. او از جمله علل گرایش به نسبی انگاری در حوزه دین را تلاش ویتگنشتاین متأخر در واکنش به پوزیتیویسم منطقی می داند که منجر به جدایی و تمایز دین از علم شد. تریگ ضمن نقد این جریان فلسفی، می کوشد تا پیامدهای آن را نیز نشان دهد. او با تأکید بر زبان به عنوان امری که تبلور حقیقت است و ارتباط را امکان پذیر می کند و نیز تأکید بر سرشت مشترک بشر به مقابله با نسبی انگاری مفهومی می پردازد و راه را برای عقلانیت التزام می گشاید. مقاله در پایان نشان می دهد که اگرچه تریگ در نقدهایش به موفقیت هایی دست یافته است، به نظر می رسد جنبه ایجابی بحث او فاقد استحکام و دقت کافی است.
تشکیک و خارجیت وجود: تأملی بر رویکردی ابن سینایی در نحوه احراز وحدت موضوع مابعدالطبیعه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارسطو در بیان موضوع مابعدالطبیعه تعابیر متعددی دارد که موجب ابهام در تعیین مقصود نهایی او و شکل گیری دو فهم الهیاتی و هستی شناختی از سرشت مابعدالطبیعه شده است. همبسته با همین مسأله، در آثار کلاسیک و نیز پژوهش های ثانوی مکرر اشاره شده است که ابن سینا با طرح تفکیک میان موضوع و مسائل مابعدالطبیعه، موجود بما هو موجود را به عنوان موضوع این علم و خدا و مفارقات را از مسائل آن دانسته و در نتیجه این ابهام را مرتفع نموده است. ولی ارسطو در تعیین موضوع مابعدالطبیعه، وجود را نه مشترک معنوی و نه مشترک لفظی، بلکه از سنخ πρὸς ἓν دانسته است و از سوی دیگر وحدت علم را به وحدت موضوع و شرط موضوع قرار گرفتن یک مفهوم را برای علم اشتراک معنوی دانسته است. این مقاله با تمرکز بر مفهوم تشکیک در فلسفه اسلامی نشان می دهد که چگونه ابن سینا و ملاصدرا، با مشترک معنوی دانستن مفهوم وجود و در عین حال قائل شدن به حقیقتی عینی برای آن، موضوع مابعدالطبیعه را به عنوان حقیقتی نفس الامری در جهان خارج احراز کرده و در نتیجه مابعدالطبیعه را اولاً دانشی درجه اول و ثانیاً ناظر به تمام مراتب وجود دانسته اند.
«فعل خداوند در طبیعت» طرح و بررسی دیدگاه جان پوکینگ هورن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آیا راه معقولی وجود دارد که بپذیریم دست خداوند در طبیعت باز است؛ راهی که از ایراد تاریخیِ خدای رخنه پوش در امان باشد؟ جان پوکینگ هورن، فیزیکدان و متکلم مشهور انگلیسی، از پیشگامان عرصة علم و الهیات و از معروف ترین متفکران مسیحی در این صحنه است. او علاوه بر دستاوردهای مهم در فیزیک نظری، در مباحث علم و الهیات نیز صاحب رأی به شمار می آید. یکی از نظریات خاص او، به تصویری مربوط می شود که درباره فعل الهی در طبیعت است. این تصویر، بر دیدگاهی واقع گرایانه و ابتنای متافیزیک بر فیزیک مبتنی است و با توجّه به نظریه آشوب از نوعی علیت بالا به پایین دفاع می کند. در این مقاله، پس از ذکر مقدماتی درباره حیات علمی پوکینگ هورن، نظام فکری او متناسب با مسئله فعل خداوند ترسیم و پس از آن، دیدگاه او در این زمینه، به تفصیل، تبیین می شود. در انتها مبانی و دیدگاه اختصاصی او در باب فعل خداوند در طبیعت، به ویژه با توجه به مبانی حکمت اسلامی، نقد و بررسی می شود. به نظر می رسد دیدگاه پوکینگ هورن، در عین تفطّن به نکات مهم، اتقان فلسفی لازم را ندارد و او نتوانسته است تصویری استوار دربارة فعل خداوند در طبیعت، ارائه دهد.
تصور، امکان مفهومی و معرفت وجهی؛ نقدی به مدل ایچیکاوا و جارویس برای کسب معرفت وجهی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله مدل پیشنهادی ایچیکاوا و جارویس (2011) برای تبیین کسب معرفت وجهی (یا امکان کسب چنین معرفتی) با استفاده از تصور را بررسی کردهام. ایچیکاوا و جارویس پس از تعریفِ مفهوم «تصور منسجم» ادعا میکنند که با تصور منسجم، گرچه به امکان متافیزیکی نمیرسیم اما به نوع دیگری از امکان، یعنی امکان مفهومی دست مییابیم. ایشان در توضیح اینکه چه گزارهای ممکن مفهومی است از انگاره «استلزام مفهومی» استفاده میکنند: گزارهای ممکن مفهومی است که به لحاظِ مفهومی مستلزم یک گزاره نامعقول نباشد. نویسندگان نشان میدهند که امکان مفهومی با تصور منسجم هممصداق است -و بنابراین هرگاه بتوانیم تصور منسجم از گزارهای داشته باشیم، آن گزاره از نظر مفهومی ممکن است. ایچیکاوا و جارویس در مرحله بعد مدلی برای رابطه امور وجهی مفهومی و متافیزیکی پیشنهاد میکنند: اگر گزارة P به لحاظ مفهومی مستلزم صدق گزارهای در جهان واقع باشد که در واقع برقرار نیست، آنگاه گزارة P غیرممکن متافیزیکی است. در این مقاله پس از گزارش مدل پیشنهادی ایچیکاوا و جارویس نشان دادهام که مدلی که ایشان برای رابطة تصورپذیری و معرفت وجهی ارائه میکنند، در تبیین کسب معرفت وجهی (یا امکان کسب چنین معرفتی) با استفاده از تصور ناتوان است.
موجود بالذات و موجود بالعرض از نگاه صدرالمتألهین و حکیم اشراقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دو اصطلاح فلسفی موجود بالذات و موجود بالعرض، در حکمت متعالیه کلید فهم برخی از مهم ترین مبانی هستند. این مقاله درصدد پاسخ به چیستی این دو اصطلاح در فرهنگ صدرا و توضیح تمایز آن با معنای مقصود در فرهنگ اشراقی است؛ چراکه در نظام حکمت اشراق، ماهیت موجود بالذات و موجود بالعرض عقلی صرف و ذهنی محض است که هیچ نحو تقرر عینی، چه استقلالی و چه انتزاعی ندارد؛ لیکن در نظام حکمت متعالیه، وجود به عنوان موجود بالذات است و همة احکام آن در خارج موجود بالعرض هستند؛ موجودیت بالعرضی که برای تحقق در خارج به واسطه در عروض نیاز دارد. این واسطه که موجب اتصاف مجازی آن احکام به وصف موجودیت می گردد و آن را به نحو انتزاعی در خارج محقق می سازد، ریشه در ارتباط وجودی اتحادی آن احکام با متن وجود دارد. در فرهنگ صدرا این موجودات بالعرض به لحاظ اقسام ارتباط وجودی دست کم دو نوع مصداق دارند: معقولات اولی و معقولات ثانیه فلسفی. این دو مصداق هریک به نحوی خاص به گونة مجازی در متن واقع هستند و البته به موجودیت مجازی معقولات اولی، حیثیت نفادی و به موجودیت مجازی معقولات ثانیة فلسفی، حیثیت اندماجی گویند.
برتری نوشتار بر گفتار انسان در اندیشه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال سیزدهم زمستان ۱۳۹۶ شماره ۴ (پیاپی ۵۲)
77 - 96
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا میان گفتار و نوشتار تفاوت جوهری نمی بیند. با تمایز برتری گفتار خداوند بر متنِ او از گفتارِ انسان نسبت به نوشتار او، به این نتیجه می رسیم که بر اساس تبیین ملاصدرا از ماهیت و فرآیند زبان، نوشتار انسان عادی بر گفتار او، بدون لحاظِ موارد استثنایی، برتری دارد. با معیار «دوری یا نزدیکی به حقیقت» درباره گفتار و نوشتار انسان، دو مشکلِ دریافت حقیقت و تبدیل حقیقت به اعتبار فراروی ماست. تلقی برتری گفتار بر نوشتار انسان، شنونده را در زمانِ گفتار نگاه می دارد و آشکار بودن قصد گوینده از گفتار، شنونده را وادار به ایستایی در همان معنای ظاهر می کند. در حالی که نوشتار از پویایی بیشتری برخوردار بوده و به خواننده اجازه تحلیل لایه های بطون متن را می دهد. دو اصل در فرآیند زبان با تبیین ملاصدرا فهمیده می شود: 1. تعقل پیش از سخن گفتن/نوشتن 2. تجزیه و تحلیل عقلانی هر متن یا سخن توسط مخاطب.
در هم کنش زبان هنری و تجربه دینی از چشم انداز هرمنوتیکی هانس-گئورگ گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی دوره معاصر (قرون 20 و 21) فلسفه قاره ای هرمنوتیک
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه هنر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
تجربه دینی، تجربه منحصر به فردی در میان تجارب وجودی انسانی است و این مسئله به واسطه رابطه والایی است که از حقیقتی فرازمینی و غیرمادی سرچشمه می گیرد. مسئله اساسی در اینجا چگونگی رابطه میان تجربه دینی و تجربه زیبایی شناختی(هنری) است. زبان هنری به عنوان زبانی ملموس، عینی و قابل فهم برای هر انسانی، چگونه در درون تجربه زیبایی شناختی به کمک تجربه دینی می آید؟ حقیقت دینی، امری وجودی است و لذا زبان آن آشکارکننده وجود است. از آنجاکه حقیقت دینی به زبانی رمزی بیان می شود، برای همه انسان ها فهم شدنی نیست. فرض هرمنوتیک گادامر برآن است که حقیقت در قاب تصویر یا بر روی صحنه نمایش و دیگر نمونه های هنری به صورت عریان و فارغ از پیچیدگی های زبانی (زبان مکتوب) برای مخاطب عرضه می شود و فهم عمیقی به شکل ساده و عریانی به دست می آید. لذا،آنجا که زبان پیچیده و رمزی دین سنگین به نظر می رسد، زبان هنری (شعر و ادبیات، تئاتر، موسیقی، تصویرسازی و ...) این نقیصه را جبران می کند و مسیر انتقال مفاهیم دینی را هموار خواهد کرد. حال آنکه اثر هنری نیز با محتوای دینی، غنا و عمق دیگری می گیرد و لذا تجربه دینی و زیبایی شناختی در ساحت هرمنوتیک، در هم کنشی متقابل برقرار می کنند که به بسط وجودی منجر می شود.
کارناپ و نقش وى در فلسفه تحلیلى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه تحلیلى را، که از اواخر قرن نوزدهم شکل گرفت و تا اواسط قرن بیستم به اوج خود رسید، مى توان مبتنى بر سه رویکرد کلیدى دانست: تجربه گرایى با تمرکز بر «اصل تحقیق پذیرى»، توجه به منطق به مثابه یک ابزار، و تحلیل زبانى. کارناپ یکى از مهم ترین متفکرانى است که با تمرکز بر این سه رویکرد، نقش تعیین کننده اى در پیشرفت و کارآمدى فلسفه تحلیلى داشته است. هدف این پژوهش بررسى تأثیر متفکران بزرگى همچون فرگه، راسل و ویتگنشتاین بر «تفکر تحلیلى» کارناپ و سپس بیان تأثیر رویکرد وى بر کارآمدى فلسفه تحلیلى در سه محور اصلى آن است. در نهایت، تلاش شده است با بیان تفصیلى و نوآورى هاى وى در این سه محور، خوانش جدى ترى از فلسفه تحلیلى ارائه شود.
بررسی تصور کودکان پیش دبستانی شهر مهاباد در مورد خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی و شناسایی تصور کودکان پیش دبستانی شهر مهاباد در مورد خداوند است. نوع این پژوهش، کیفی و روش آن، پدیدار شناسی است. جامعه آماری این مطالعه، شامل کلیه کودکان پسر و دختر پیش دبستشانی شهر مهاباد است. حجم نمونه بر اساس منطق اشباع نظری تعیین شد. ابزار این پژوهش، مصاحبه نیمه ساختاریافته است. در این مطالعه، به منظور برآورد میزان روایی، از رویه های ویژه کدگذاری و تحلیل استفاده شده است. همچنین برای ارزیابی پایایی، از راهبردهای هدایت دقیق جریان مصاحبه برای گردآوری داده ها، ایجاد فرآیندهای ساختارمند برای اجرا و تفسیر مصاحبه های همگرا بهره گرفته شده است. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات، فرایند کدگذاری سه گانه باز، محوری و انتخابی به کاربرده شده است. یافته ها حاکی از آن است که کودکان پیش دبستانی شهر مهاباد، از حیث ذات، رویکردی تشبیهی و تجسدی به خداوند دارند و از حیث صفات، قایل به صفات جمال هستند.
خودتنهاگروی و نسبت آن با فلسفه دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«خودتنهاگروی» یکی از چالش های مهم و جاری در فلسفة مغرب زمین است و شناخت زمینه ها و عوامل فلسفی پیدایش و گسترش آن، از جهات گوناگون اهمیت دارد. در این مقاله، بر پایه روش تحقیق کتابخانه ای به همراه تحلیل عقلی، نسبت خودتنهاگروی با فلسفة دکارت بررسی و ارزیابی شده است. ازاین رو نخست، خودتنهاگروی و دو گونه اصلی آن یعنی «خودتنهاگروی وجودشناختی» و «خودتنهاگروی معرفت شناختی» شناسانده و در ادامه شک های دکارت (شک فریبندگی حواس، شک خواب و شک خدای قادر و شیطان شریر) تبیین شده اند. افزون بر این نسبت هریک از این شک ها با خودتنهاگروی بررسی و میزان ثمربخشی آنها در اثبات خودتنهاگروی نمایانده شده است. در گام پایانی، نظریة معرفت دکارت، شناسانده و چگونگی تأثیر آن در زمینه سازی و گسترش دیدگاه های خودتنهاگرایانه در فلسفة مغرب زمین تبیین شده است.
ویتگنشتاین، کانت و اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین در تفکر متقدم خود فلسفه را نقد زبان و هدف رساله منطقی فلسفی را مرز نهادن میان گفتنی و ناگفتنی ( نشان دادنی) و یا به تعبیری میان علم تجربی از یک سو و اخلاق از سوی دیگر قرار داده است. و این بخش اخیر را مهمتر می داند. چنین هدف گذاریی شباهت رساله را پروژه کانتی در نقد عقل محض نشان می دهد. پرسش اصلی این مقاله این است که آیا با توجه به مشابهت های کلی این دو پروژه، می توان گفت ویتگنشتاین در حوزه اخلاق نیز از کانت متاثر است؟ اگر بله، این تاثیر تا چه حد است؟ برای ورود به بحث، من یا سوژه و همچنین اراده به عنوان مدخل بحث مطرح می شوند، سپس با پرداختن به غایت اخلاق و امر راز آمیز به پاسخ پرسش اصلی مقاله خواهیم پرداخت.