فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۱۴۱ تا ۳٬۱۶۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
Abstract: Hegel’s absolute knowing is an immanent subjectivity since all the knowledge and human history are included within it as the absolute subjectivity. Some Hegelians stressed the sufficiency of the absolute’s totality; contrariwise, others interpreted absolute’s immanent openness in terms of ongoing negativity, which renders human history an ongoing movement. The article attempts to propose a new conception of the absolute knowing in which there is a totality of conceptuality and openness to the future not only as negativity but also as a prospective totality. It would be entitled “open totality of the absolute knowing”, and the article explains the two characteristics focusing on Hegel’s Phenomenology of Spirit and Hegel’s Science of Logic in addition to some crucial and prominent commentaries. My interpretation of Hegel’s absolute knowing is based on the openness of the knowing process, which is a part of my PhD thesis entitled Hegel’s Absolute: Suspension of Perspectives.
تحلیل مواجهه مخاطب با اثر هنری با تأکید بر مبانی حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حکمت اسلامی علی رغم غنای محتوایی، اهتمامی برای ورود به فلسفه های مضاف و از جمله حکمت هنر نداشته است. از این رو در عالم اسلامی علم مستقلی درباب هنر مفتوح نشده است. این در حالی است که با عنایت به حکمت اسلامی می توان به تبیین نظری هنر مبادرت نمود و البته این مهم با عنایت به مبانی حکمت صدرایی ممکن و میسور است. نحوه مواجهه مخاطب با اثر هنری و برآیند این مواجهه از جمله مباحث فلسفه هنر است. در این مقاله با تأکید بر مبانی صدرایی به یکی از مباحث مهم فلسفه هنر یعنی مواجهه مخاطب با اثر هنری خواهیم پرداخت. ابتدا نحوه این مواجهه و سپس فرایند ادراک اثر بوسیله مخاطب تحلیل می شود. در انتها نیز تأثیر اثر در مخاطب و همچنین نقش اثر در سعادت و شقاوت مخاطب بیان می شود.
خدا در اندیشه پل تیلیش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تأملات پل تیلش درباب عقل، وحی، فرهنگ و شخص مسیح تأثیرات فراوانی روی اندیشه های الهیاتی و فلسفی معاصر گذاشته و مسیرهای جدیدی در تأملات الهیاتی گشوده است. تیلیش درباب خدا نیز تصور ویژه ای دارد که از نوشته های اولیه او در آلمان تا آثار متأخرش در آمریکا، زوایای مختلف این مفهوم پرداخته شده است. او تلاش می کند تا با طرح تحلیلی از مفهوم خدا، الهیات را با شرایط نوینی که جهان از سر می گذراند تطبیق دهد و در این مسیر نقدهای خود به نظریاتی را که در الهیاتی سنتی و معاصر دیده می شود مطرح سازد. در این مقاله تلاش می شود درباب تصور ویژه تیلیش از خدا سخن به میان آورده شود و روشن گردد که بنا به چه مقتضیاتی او به چنین مواجهه ای با این مفهوم رسیده است. از منظر تیلش، چهار تعبیر از خدا قابل ملاحظه است که در این مقاله معرفی آنها و نشان دادن ارتباط میان آن ها مورد نظر است. به نظر می رسد که تصور تیلیش از خدا متکی به مبانی روش شناختی، هستی شناختی و زبان شناختی است که در ابتدا مروری بر آن ها صورت خواهد گرفت. در نهایت نسبت به تأثیری که تصور تیلیش از خدا روی تأملات دیگر او، خصوصاً در حوزه فرهنگ، دارد اشاراتی صورت خواهد گرفت.
گفتگوی توافقی عقل و دین در سه مسئله حقیقت علم، حقیقت علیّت و حرکت جوهری از دیدگاه ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
یکی از ویژگی های هرمنوتیک فلسفی گادامر، ارائه رویکردی جدید در قرائت متون با تکیه بر گفتگوی توافقی میان مفسّر و متن است. اگرچه این رویکرد به نام گادامر ثبت شده است، اما می توان چنین رویکردی را از قرآن و روایات نیز به دست آورد. بر اساس این رویکرد، نقش متن و مفسّر در فرآیند معنایابی و فهم، کاملاً برابر است به گونه ای که هر دو به یک اندازه در حصول آن نقش دارند. بر این اساس می توان از موضع برابر میان عقل و دین به تحلیل و تبیین آراء اندیشمندان مختلف از جمله ملاصدرا پرداخت و این پرسش را مطرح کرد که «آیا ملاصدرا در آراء ویژه خود، رویکرد گفتگوی توافقی میان عقل و دین را اتخاذ نموده است؟» با بررسی آراء ویژه ملاصدرا به ویژه در سه مسئله «حقیقت علم»، «حقیقت علیّت» و «حرکت جوهری» می توان به این نتیجه دست یافت که وی چنین رویکردی داشته است، بنابراین فیلسوفی ترکیبی و گفتگویی به شمار می آید. نویسنده در این مقاله با روش پژوهشی «تحلیل عقلی» و همچنین روش «نقلی» به بررسی و اثبات این مسئله می پردازد.
دیدگاه علامه جعفری در تحلیل اراده و اختیار در مواجهه با حکمت متعالیه و مکتب نائینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مکتب نائینی در صدور فعل اختیاری از مفهومی به نام طلب و سلطنت نام برده اند و به زعم خود خواسته اند که نقاط ضعف تحلیل های فلاسفه را جبران کنند. در باب منشأ اراده نیر میان فلاسفه و مکتب نائینی برخی اختلاف نظرها وجود دارد. در تعریف و تحلیل مفهوم اختیار نیز مکتب نائینی به نقد فلاسفه پرداخته و اختیار را ناشی از سلطنت نفس به شمار آورده اند. در این میان علامه جعفری آراء خاصی دارد که در بعضی موارد هم با دیدگاه فلاسفه و هم مکتب نائینی تفاوت دارد. وی با توجه به مبانی انسان شناسی خود بحث جبر و اختیار را از حب ذات انسان آغاز کرده و اراده را فعل نفس و معلول آن به شمار می آورد که شخصیت و انگیزه های مختلف انسان ها موجب اختلاف اراده های انسان ها می شود. وی با تعریف خاص خود از اختیار، که آن را نظارت من بر دو جهت مثبت و منفی کار می داند، از نقش من در صدور اراده و تحقق فعل اختیاری بحث می کند.
دلوز - گتاری و پست مدرنیسم: رویکردی انتقادی به سیاست زیباشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۸۲
149-171
حوزههای تخصصی:
رسش پیش روی این مقاله ساده است: نسبت میان اندیشه ژیل دلوز- فلیکس گتاری و پست مدرنیسم چیست؟ پست مدرنیسم از این دو چه بهره ای برده یا می تواند ببرد؟ اگر تعریف فردریک جیمسون از پست مدرنیسم به عنوان منطق فرهنگی سرمایه داری متأخر را بپذیریم، آنگاه آیا دلوزیسم- به تعبیر اسلاوی ژیژک- یکی از ایدئولوژیهای سرمایه داری دیجیتالی است؟ و به چه معنا یک ایدئولوژی است؟ کوشش ما در این مقاله این است که نشان دهیم چگونه دلوزیسم ( سیاست زیباشناختی؛ سیاست شیزوفرنیک، یا همان اتیکواستتیک دلوز و گتاری) با جهان پست مدرنیستی امروز هماهنگ می شود و خصلت انقلابی خود را از دست می دهد. در این مقاله آشنایی قبلی خواننده با دلوز و گتاری را پیشفرض گرفته ایم و توجه مان بیشتر معطوف به نقدها بر دلوز و گتاری و بررسی آنهاست زیرا در اینجا مجال چندانی برای پرداخت مفصل به آراء آن دو وجود ندارد.
تأملی بر تفاوت رهیافت هرمنوتیکی گادامر با هایدگر به مسئله تناهیِ حقیقت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
43 - 65
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار کوشیده ایم رویکرد انتقادی هرمنوتیک فلسفی گادامر به هایدگر را درباره سنت و زبان متافیزیک از طریق بنیادیابی آن در تلقی متفاوت این دو متفکر از مسئله تناهی حقیقت تفسیر کنیم. مقصود از تناهی حقیقت در اینجا، تأکید بر دسترس ناپذیری بنیاد پدیداریِ پدیدار و عدم امکان بنیان گذاریِ حقیقتِ هستی شناختی بر حضور مطلق در بی واسطگی یا وساطت تام است. در این نوشتار می کوشیم بر اساس تفسیری اجمالی از تناهی رویداد حقیقت در اندیشه متأخر هایدگر ذیل مفهوم رویدادگی، نشان دهیم که گادامر چگونه ایده محوری هایدگر، یعنی بی بنیادی و پوشیدگیِ رویداد حقیقت و به ویژه دسترس ناپذیریِ آن را برای مفاهیم متافیزیکی ذاتاً متحول ساخته است و با نفیِ آغازگاه فرارونده اندیشه هایدگر از متافیزیک، آن را چگونه به مفاهیم متافیزیکی بازمی گرداند؛ از این طریق که گادامر مفهوم رویدادگی هایدگری را با رجوع به فلسفه هگل، بر اندیشه این همانی میان حقیقت و کل، و نیز با تفسیر کل به مثابه تاریخ روح، ذیل نظریه تاریخ تأثیر و تأثر تفسیر می کند و با رجوع به بحث چشم انداز و افق در پدیدارشناسی ادراک حسی هوسرل، تناهیِ حقیقت را به منزله وحدت بخشیِ تام شونده همواره اتمام ناپذیر در گفت وگو میان فهم و سنت می فهمد.
اهمیت میانجی گری اخلاق کانتی بین حق انتزاعی و حیات اخلاقی و ضرورت گذار از اخلاق به حیات اخلاقی درکتاب مبانی فلسفه حق هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۵
31 - 59
حوزههای تخصصی:
همانطور که هگل در پیشگفتار کتاب مبانی فلسفه حق بیان کرده است؛ بحث مرکزی در این اثر، از بین بردن خودسرانگی اراده است که همان معنای عامیانه آزادی است. هگل در صدد ردیابی تحقق مفهوم آزادی به عنوان ایده در نفس الامر است. نگارنده معتقد است که در هر دو گذار هگل میان سه بخش اصلی این اثر یعنی از حق انتزاعی به اخلاق و از اخلاق به حیات اخلاقی، او خودسرانگی اراده را به عنوان نمود فاقد مفهوم رفع کرده است. در گذار نخست شخص به عنوان تعین حق انتزاعی که آزادی خویش را تنها در تملک چیزهای خارجی و بازشناسی آن از طریق دیگری می یابد، در دیالکتیک ناحق و رفع آن اسیر اراده ی خودسرانه ی فرد جزئی ای می شود که جرم را وارد تسلسلی نامتناهی می کند. بنابراین بازشناسی ساحت کلی درون انسان در جهت قانون گذاری امر خیر در مقام اخلاق ضرورت پیدا می کند. در این بخش وجدان به عنوان متعین کننده خیر درونی انسان، پس از آن که تمامی نهادها و قوانین عرف را در درون خویش مستحیل می سازد، به دلیل صوری بودن قانونش، به جای اراده ی امر کلی، اراده ی جزئی خویش را به عنوان محتوای قانون مطلق، وضع می کند و از این طریق ادعای مطلق بودن می کند که هگل آن را نتیجه اخلاق کانت و اینهمان با منطق حکومت ترور در فرانسه می داند. هگل در جهت رفع این خودسرانگی، به وجه ممیزه فلسفه اخلاق خویش یعنی حیات اخلاقی گذار می کند که در آن محتوای قانون های اخلاقی بایستی از طریق نهادهای جهان اجتماعی بالفعل که شخص در آن ساکن است چارچوب بندی شوند.
شانس و مسئولیت اخلاقی در نگاه مایکل جِی.زیمرمن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال دوازدهم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲۹
45 - 62
حوزههای تخصصی:
پژوهشِ حاضر به تحلیل و ارزیابی دیدگاه مایکل جِی.زیمرمن درباره رابطه شانس اخلاقی و مسئولیت اخلاقی می پردازد. این رابطه در فلسفه اخلاق از دو جنبه مفهومی و موضوعی مطرح می شود. به لحاظِ مفهومی، شانس اخلاقی، قضاوت اخلاقی انسان ها درباره یکدیگر را مبتنی بر اعمال غیراختیاری و شانسی دانسته است؛ درحالی که مسئولیت اخلاقی، این قضاوت را مبتنی بر اعمال مختارانه می داند ؛ اما به لحاظ موضوعی، بحث شانس اخلاقی با معضلی روبه روست که مشکل دیرینه تعارض جبرگرایی با اراده آزاد و مسئولیت اخلاقی را فرامی گیرد و فراتر از آن نیز می رود . زیمرمن از فیلسوفان بنام و نادری است که با پذیرش اختیار درمعنای داشتن اراده و خواست در عمل و ابتکار اختلاف بین درجه و دامنه مسئولیت اخلاقی، شانس اخلاقی را انکار و از مسئولیت اخلاقی دفاع می کند . او همچنین مدعی است که دو معضل شانس اخلاقی و مسئولیت اخلاقی را حل کرده است. این پژوهش، پس از اشاره به معنا و رابطه مسئولیت و شانس اخلاقی، دیدگاه زیمرمن را درباره مسئولیت اخلاقی و اختیار و نفی شانس اخلاقی توضیح می دهد . درنهایت، ارزیابی این دیدگاه نشان خواهد داد که باوجود نوآوری های زیمرمن، افراط او در دفاع از مسئولیت اخلاقی، پذیرفتن دیدگاه وی را دشوار کرده است.
برهانی بودن ماهیت دانش های حکمت عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حکمت عملی به دنبال شناخت حقایق برآمده از اراده انسان که در مسیر سعادت وی هستند و نیز عمل به این حقایق است. این حکمت در شمار دانش های برهانی جای دارد؛ چراکه فعل ارادی انسان که موضوع حکمت عملی است، از حقایقی شمرده می شود که سعادت یا شقاوت انسان را در پی دارد و بنابراین بررسی ویژگی ها و آثار آن با روش برهانی و یقینی انجام می گیرد. باور حکما به برهانی بودن ماهیت دانش های حکمت عملی نیز گواه این دلیل است. البته برخی حکما به برهانی بودن حکمت عملی تصریح نکرده اند، ولی با لحاظ اینکه آنان حکمت عملی را یک دانش فلسفی دانسته اند، می توان پذیرفت که در نگاه آنان حکمت عملی یک دانش برهانی است. در برابر این دیدگاه، کسانی مانند محقق اصفهانی بر این باورند که گزاره های مطرح در حکمت عملی برهانی و یقینی نیستند و این گزاره ها در شمار گزاره های مشهوری قرار دارند. این سخن پذیرفتنی نیست؛ زیرا نه از پشتوانه دلیل متقن برخوردار است و نه با سخنان حکما سازگار است.
چیستی غرب و مدرنیته در اندیشه شریعتی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اندیشمندان ایرانی به فراخور زمانه و زمینه، هر کدام رویکردی متفاوت در برخورد با غرب و مدرنیته برگزیدند. هدف این پژوهش، فهم نگرش شریعتی نسبت به غرب و مدرنیته بوده و با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی و با استناد به آثار ایشان و بر اساس چارچوب نظری مکتب فرانکفورت به دنبال دست یابی به این هدف و پاسخ گویی به این سؤال است که موضع و دیدگاه شریعتی نسبت به چیستی غرب و مدرنیته چیست؟ به نظر می رسد ایشان با نگاهی گزینشی و انتقادی به چیستی غرب و مدرنیته، بر لزوم استفاده ی صحیح از مدرنیته و حفظ هویت در برابر چیستی غرب اصرار می ورزید. بنا بر شواهد، نگرش شریعتی به چیستی غرب از منظر تمدن و استعمار است. وی به جنبه های مثبت و علمی تمدن غرب، به دلیل تناسب با جوامع جهان سوم تمایل نشان می داد، و به استعمار از آن جهت که از خود بیگانگی را بر جوامع جهان سوم تحمیل می کرد، نگاه منتقدانه ای داشت. زاویه ی دید او به مدرنیته نیز، به دو وجه تمدن و تجدد تقسیم می شود. وی علی رغم آن که تمدن را امری مثبت می دانست، بر تجددی هجوم می برد که ما را مقلّد و مصرف زده می کرد.
«ماهیّت» در اندیشه قاضی سعید قمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
93 - 121
حوزههای تخصصی:
بررسی دقیق و تفصیلی آثار قاضی سعید نشان می دهد اساساً «ماهیت» از نظر قاضی سعید، همان «ما به الشیء هو هو» یا ماهیت بالمعنی الاعم است و ماهیت به معنای «ما یقال فی جواب ماهو» مورد نظر وی نبوده است؛ ماهیت، همان حقیقت، ذات و صورت شیء و در تعبیر دیگر، «ماهیت شیء»، «وجود خاص شیء» است قاضی سعید در تبیین دو حکم از احکام ماهیت در نحوه تحقق ماهیت در عالم خارج، یعنی دو مسأله جعل و تشخص، نفس «ماهیت» را مجعول به «جعل بسیط» از ناحیه جاعل دانسته و هرگونه تقرر ماهیت، پیش از جعل جاعل را نفی می نماید و تشخص ماهیت را نیز به «جعل جاعل» می داند؛ لذا تحقق ماهیت، نیازمند عروض وجود بر ماهیت نخواهد بود قاضی سعید در تبیین نحوه تحقق ماهیت در عالم خارج، نفس «ماهیت» را مجعول به «جعل بسیط» از ناحیه جاعل دانسته و هرگونه تقرر ماهیت، پیش از جعل جاعل را نفی می نماید
مهارت های تفکر فلسفی در شعر کودک و نوجوان غلامرضا بکتاش و ناصر کشاورز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پرورش تفکر فلسفی در کودکان و آموزش برنامه های فکری به دلیل آنکه به گسترش و تقویت ابعاد ذهنی روحی کودک می انجامد یکی از برنامه های اساسی تعلیم به کودکان به حساب می آید. آموزش مهارت های فلسفی در شعر برخی از شاعران کودک و نوجوان نیز مشاهده می شود. این پژوهش با بررسی شعر کودک غلامرضا بکتاش و ناصر کشاورز بر آن است تا به این سؤال پاسخ دهد که چه مهارت ها و مؤلفه های تفکر فلسفی در شعر کودک این دو شاعر به کودکان آموزش داده شده است. پژوهش حاضر که به روش توصیفی- تحلیلی و برمبنای اطلاعات کتابخانه انجام شده ا ست ، نشان می دهد مهارت های تفکر فلسفی به صورت غیر مستقیم در شعر این شاعران به کودکان آموزش داده می شود و کودکان با خواندن این اشعار می توانند قدرت استدلال پیدا کرده و با کنجکاوی و مهارت کشف بیش تری امور معمولی زندگی را دنبال کنند؛ در نتیجه اعتماد به نفس خویش را تقویت نمایند. والدین و مربیان با خواندن این نمونه اشعار برای کودکان می توانند کمک شایانی به آن ها کرده تا از این طریق برخی از مسائل زندگی را تجزیه و تحلیل نمایند. و در برقراری ارتباط با دیگران و تصمیم گیری مهارت بیشتری از خود نشان دهند.
آموزه دانش فیشته، به مثابه بسط فلسفه اخلاق کانت و انقلاب فرانسه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیشته در صدد تکوین نظام آموزه دانش خویش از دو عنصر نظری یعنی معنای خودآیینی در اندیشه کانت و همچنین عنصر عملی یعنی انقلاب فرانسه سود می جوید. در این راستا با تکمیل خودآیینی کانتی( با استفاده از تجربه انقلاب فرانسه) آن را توانا به نفود به حوزه ضرورت و جوهر خارجی می کند و از این طریق آزادی را به قدرتی فراتر از تصور کانت تبدیل می کند. در این راستا او با طرح دو نظریه کنش و شهود عقلانی، دوگسست بی سابقه با فلسفه کانت در دو ساحت تغییر نظریه نحوه شکل گیری تجربه و جابجایی خودآگاهی به جای آگاهی انجام می دهد. فیشته با این دو تغییر معنای جدیدی از ایده آلیسم، واقعیت و سوبژکتیویته خلق می کند. این عناصر جدید در فلسفه فیشته نه تنها با ساخت دیالکتیکی میان انقلاب فرانسه و خودآیینی کانتی شکل می گیرد بلکه راه را برای نظریه آزادی و چگونگی بسط آن در انقلاب فرانسه را نیز کشف می کند. با این رویداد فیشته آموزه دانش خویش را از دوسر سقوط مواجه خودآیینی با ضرورت و انقلاب با ترور رها می سازد.
میان رشتگی در غرب شناسی؛ ماهیت و گونه ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
غرب شناسی دانشی است که به شناخت داشته های مغرب زمین می پردازد. در این دانش، «غرب» به مثابه «دیگری» سوژه شناسایی قرار می گیرد تا پس از این شناخت بتوان بهتر از گذشته تعاملات و ارتباطات را تنظیم نمود. شناختِ دیگری، با توجه به ذووجوه بودنِ انسان و هستی، نیازمند اتخاذ رویکردی میان رشته ای/فرارشته ای است. بدون «تلفیق» و صرفا کنار هم قرار دادن دانش های گوناگون، آنهم به شکلی مکانیکی، رویکرد میان رشته ای/فرارشته ای تحقق نخواهد یافت. با وجود ماهیتِ میان رشته ای غرب شناسی تحقیقاتی که تاکنون صورت پذیرفته است لزوماً اینگونه نبوده اند و بنابر نوع پژوهش، برچسب هایی چون: نا/ چند/ فرا/ زیر رشته ای به آنها اطلاق می شود. گونه های میان رشته ای پیرامون «غرب شناسی» را در دو قالب اساسی می توان دسته بندی کرد: میان رشتگی انتقادی/ نظری. انتقادی، اولین گونه از میان رشتگی است که مرتبط با «غرب شناسی» شکل گرفته است. این مطالعات «متن محور» بوده و نگاه و رویکرد تاریخی بر آنها غلبه دارد. سوگیری قابل توجّهی در این گونه مشاهده می شود. میان رشتگی نظری اخیرترین گونه محسوب می شود که به بررسی دنیای واقعی و جوامع زنده کنونی می پردازد. مطالعات نمونه محور و مبتنی بر مفهوم سازی دیالکتیک و هم چنین گردهمایی ها با رویکرد میان رشته ای مهمترین دسته از این مطالعات محسوب می شوند. این نوع را به عنوان متکامل ترین دسته از از پژوهش های میان رشته ای پیرامون غرب شناسی می توان به حساب آورد.
تحلیل خودفهمی در دیدگاه هستی شناسانه هیدگر و رویکرد معنا شناسانه ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فهم خویشتن در حوزه های مختلف تفکر همواره بسیار مهم و از جهات گوناگون مورد بحث بوده است. برخی از اندیشمندان، فهم ما از خود را شهودی و یا بی واسطه می دانند و برخی نحوه ی فهم ما از خود را امری تأملی و تفسیری تلقی می کنند. در تاریخ تفکر فلسفه ی غرب، به ویژه در حوزه ی هرمنوتیک و پدیدارشناسی، می توان هیدگر و ریکور را به تعبیری نماینده ی این دو رویکرد متفاوت دانست. از این منظر، دیدگاه هیدگر را هستی شناسانه و رویکرد ریکور را معناشناسانه نامیدیم. در این نوشتار تلاش خواهد شد ضمن تبیین دیدگاه هستی شناسانه ی هیدگر و رویکرد معناشناسانه ی ریکور در مسأله ی خودفهمی، امکان برقراری پیوند میان این دو دیدگاه متفاوت مورد بررسی قرار گیرد. برای آشکار کردن امکان این پیوند، بر دو وجه متمرکز خواهیم شد؛ نشان خواهیم داد که: 1- خودفهمی در اندیشه ی هیدگر و ریکور در افق های مشترک "زمان"، "زبان" و "دیگری"، گرچه از دو منظر متفاوتِ هستی شناختی و معرفت شناختی، محقق می شود و 2-می توان برای این سه افق، در مفهومی که ریکور از آنها ارائه می دهد، بنیانی هستی شناختی در ساختار دازاین قائل شد. به نظر می رسد می توان این مبنای هستی شناختی را به عنوان "سرآغاز" راهِ طولانی معرفت شناسی ریکور مورد ملاحظه قرار داد. به این ترتیب می توان به نحوی مبنایی میان این دو رویکرد، پیوند برقرار کرد.
«اَشَه» در متون اوستایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بی تردید نظمی یکپارچه، همه سلسله مراتب هستی را در بر گرفته است. این نظم کیهانی که در متون اوستایی با عنوان اشه از آن یاد می شود دارای ابعاد خداشناختی، جهان شناختی، انسان شناختی و اخلاقی و عبادی است. مجموعه بزرگ هستی در حرکتی مداوم و جهت دار، نظم کیهانی را در همه ابعاد مادی و فرا مادی به تصویر می کشد.انسان نیز به مثابه برترین آفریده و موجودی مختار، بایسته است تا این نظم را در دو حوزه فردی و اجتماعی میزان رفتار خویش قرار دهد تا برترین مظهر اشه و آینه تمام نمای آن باشد؛ یعنی یک اشون. آن چه نگارنده در این نوشتار در پی آن است این است که تا با استناد به متن اوستا به این پرسش پاسخ دهد که اولاً گستره معنایی اشه، اهمّیّت و نیز جایگاه هستی شناختی آن در متن مذکور کدام است و دیگر آن که چه پیوندی میان اشه با هنجارهای اخلاقی و آئین های دینی وجود دارد و سرانجام تحقّق اشه در انسان و جامعه چگونه امکان پذیر است. در عرصه وجود شناختی، اشه علاوه بر اینکه مخلوق اهورامزدا و به عبارتی تجلّی خرد اهورامزداست ، با او مشارکت و همکاری داشته و واسطهآفرینش موجودات اهورایی است. از سوی دیگر می توان گفت: اشه هر دو بعد گیتایی و مینویی زندگی را دربردارد. از تعامل با ایزدان و امشاسپندان گرفته تا تأثیر مستقیم و غیر مستقیم در لایه های گوناگون اخلاقی و عبادی حیات بشر. از این رو شاید بتوان گفت حیات، دوام و قوام دین زرتشت در معنای شگرف اشه و تبعیّت از آن نهفته است. تحقّق کامل اشه در بعد فردی زندگی بشر، در قالب انسان کامل یا اشون مشهود است و تحقّق تامّ اشه در بعد اجتماعی زندگی بشر، نیل به آرمان شهر است.
بنیاد علم حضوری به اشیای محسوس در نگاه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از نظر علامه طباطبائی بنیاد علم حضوری به جهان محسوس بر پایه دو نظریه حرکت و عالم مثال قرار دارد. در تبیین نظام معرفت، این دو نظریه نه تنها هماهنگ، بلکه دو جنبه حقیقت واحد هستند. جهان محسوس، جهان حرکت است و حرکت، چیزی غیر از وجود سیال نیست. وجود مساوق فعلیت، وحدت و ثبات است. بر این پایه وجود سیال هم در ظرف واقعیت و به لحاظ وجودش، در عین تدریجی بودن، وجودی بالفعل، واحد و دارای نوعی ثبات است. نشان خواهیم داد که ظهور وجود سیال در ظرف زمان، حرکت قطعی و در ظرف آنْ، حرکت توسطی است. وجود سیال (حرکت) از وجهه وحدت و ثبات به موجودات مجرد و ثابت متصل می شود و بنیاد علم حضوری به جهان محسوس را فراهم می آورد. با اثبات جهان مثال و در نظر آوردن نسبت علّی و معلولی آن با جهان محسوس و مطابقت وجودی این دو جهان موازی، طیف وجودی واحد و پیوسته ای از این دو جهان پدید می آید. در این طیف وجودی، جهان مثال باطن و حقیقت و جهان محسوس، ظاهر و رقیقت است. تفسیر نظام علّی بر پایه وحدت حقیقت و رقیقت این امکان را فراهم می آورد که علم حضوری به جهان محسوس، از طریق علم حضوری به جهان مثال به عنوان علت، باطن و حقیقت جهان محسوس فراهم آید. وجود سیال (جهان محسوس)، ظهور جهان ثابت (جهان مثال) در زمان است.
مسئله عینیت: کانت و ویتگنشتاین از سوبژکتیویته تا اینترسوبژکتیویته(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۰
217 - 231
حوزههای تخصصی:
در این مقاله می کوشم پس از توصیفِ مسئله «عینیت»، راه حل های دو فیلسوفِ برجسته، کانت و ویتگنشتاین، را درباره آن بازسازی کنم، و سپس در بخشِ دوّم به پیامدهای متفاوت این دو نگرش دربابِ برخی از مهمترین مقولاتِ معرفتی-معناشناختی مان بپردازم. مسئله عینیت ناظر به این است که چه عامل یا منبعی باورها یا بازنمودهای ذهنی یا زبانی مان را از حالتِ «دلبخواهی» و «پدیدارِ صرف» بودن خارج می کند و بدان ها نوعی «اعتبار عینی» یا «واقعیت عینی» می بخشد. پاسخِ کانت به این پرسش، ارجاع و اتّکاء به ساختارِ استعلاییِ ذهن بویژه «مقولاتِ محضِ فاهمه»، به منزله شرایطِ امکانِ تجربه سوژه، است، و پاسخِ ویتگنشتاین به این مسئله، ارجاع و اتّکاء به «ساختار هنجاریِ» یک نهادِ اجتماعی؛ به عبارت دیگر، رجوع به «سوبژکتیویته» و «اینترسوبژکتیویته» برای توضیحِ «عینیتِ» بازنمودها و باورها. در ادامه، و در بخش سوّم، می کوشم نشان دهم که این دو پاسخِ متفاوت، تصویرهای کاملاً متفاوتی از مقولاتِ «صدق»، «کاربست مفاهیم»، «شاکله مفهومی»، «عقلانیت» و درنهایت، شکلِ مقتضیِ «فلسفه علم»، به بار می نشانند.
تقریرهای نوصدرایی برهان صدیقین و نوآوری های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا به عنوان مؤسس حکمت متعالیه در بسیاری از آراء خود دارای نوآوری است که این نوآوریها وجه تمایز و برتری این مکتب فلسفی نسبت به مکاتب گذشته است. وی، به تبع نوآوریهای مبنایی خود، به تقریر جدیدی از برهان صدیقین نیز دست یافته است. وجه امتیاز تقریر صدرا بر تقریرهای ابن سینا و سهروردی در بتنای این تقریر بر مبانی خاص صدرایی چون اصالت وجود، تشکیک وجود، بساطت وجود و امکان فقری نهفته است. همچنین این نوآوریها در تقریرهایی که پیروان مکتب صدرایی نیز به چشم می خورد که نقطه اوج آنها در تقریر علامه طباطبایی و تقریری است که استاد جوادی آملی از تقریر علامه به دست می دهد؛ نوآوری ایشان اولاً در تعیین دقیق محل نزاع برهان است که بر اساس آن محل نزاع، حیثیّت اطلاقی حقیقت وجود است و نیز در تبیین صحیح مدعای برهان است مبنی بر اینکه گزاره «حقیقت وجود ضرورت(ازلی) دارد» یک گزاره بدیهی اولی است. بنابراین مسأله اصلی چنین است: «نوآوریهای ملاصدرا و حکمای صدرایی در برهان صدیقین چیست؟». هدف از این پژوهش آن است که با تبیین صحیح دو تقریر علامه و استاد جوادی آملی بتواند از اشکالات وارده بر تقریرهای برهان صدیقین بکاهد.