زمانی که در قرن اول پیش از میلاد (ح 92 ق.م) ایران و روم دو قدرت عصر باستان، با یکدیگر هم مرز شدند، درگیری و تنش هایی را با هم آغاز کردند که تا انقراض ساسانیان و ورود اعراب مسلمان همچنان ادامه داشت. شهرهای مرزی، از جمله شهر آرتاشاد، نقش مهمی را در این درگیری ها ایفا کرده اند. بنابراین این پژوهش با توجه به اهمیت موضوع بر آن است تا ساخت و کارکرد شهر مرزی آرتاشاد را مورد واکاوی قرار دهد. یافته های این تحقیق که با رویکردی توصیفی تحلیلی براساس گردآوری منابع کتابخانه ای صورت گرفته است، نشان می دهد که شهر آرتاشاد توسط آرتاشس پادشاه ارمنستان در قرن دوم پیش از میلاد (ح سال 176 ق.م) ساخته شده است. این شهر که از ساخت مستحکمی برخوردار بوده، از جنبه های ژئوپلیتیکی، سیاسی و نظامی و همچنین اقتصادی و تجاری برای ایران و روم حائز اهمیت بوده است؛ چنان که هرکدام از این قدرت ها درصدد تسلط بر این شهر مهم بودند. دستیابی به این شهر کلید فتح ارمنستان بود و دو قدرت باستانی با تصرف این شهر می توانستند از آن جا به مانند استراحتگاهایی برای لشکرکشی ها، زرادخانه ها استفاده کنند و سرزمین های یکدیگر را مورد تعرّض قرار دهند. از حیث اقتصادی و تجاری نیز تصرف آرتاشاد، که یکی از مراکز گمرکی میان دو امپراتوری مطرح بود، به منزله دستیابی به سود سرشار مالی در این شهر مرزی به شمار می رفت.
بعد از بسته شدن مدرسه آتن در سال 529 میلادی داماسکیوس و شش تن از فیلسوفان نوافلاتونی دیگر در سال 531 آتن را به قصد دربار خسرو انوشیروان ترک گفتند. اما پس از امضای عهدنامه بین خسرو و یوستی نیانوس در سال 532 میلادی از تیسفون نیز بیرون رفتند. چرا که از مفاد این قرارداد، تضمین آزادی و امنیت کامل برای این فیلسوفان بود. شاید مهم ترین نتیجه ی مهاجرت نوافلاتونیان به قلمرو شاهنشاهی ساسانی، سرنوشت این مکتب فلسفی پس از بازگشت شان باشد. در این باره که این فیلسوفان بعد از ترک تیسفون به کدام منطقه رفتند، و آیا حوزه ای فلسفی تشکیل دادند، یا پراکنده شدند، پرسش ها بسیار است. فرضیه برخی پژوهشگران این است که فیلسوفان مورد نظر، پس از پیمان صلح ساسانیان با امپراتوری روم، به منطقه ی حران در سوریه رفتند و کار فلسفی خود را در این منطقه پی گرفتند، به طوری که هسته ی اولیه ی حوزه ی فلسفی حران را تشکیل دادند. در دوره های بعد، اندیشه فلسفی حوزه ی حران به بغداد نیز رسید که می توان این حوزه را حلقه ی اتصال فلسفه ی یونانی با فلسفه ی عربی دانست. پژوهش حاضر، این فرضیه را از آن جهت قابل توجه تر یافته است که می تواند توضیح دهنده ی برخی پرسش های مهم دیگر در تاریخ اندیشه نیز باشد.