پژوهش حاضر که بر مبنای آثار افلاطون و با هدف گزارش واقع بینانه تر سیمای سوفیست و اثرات حضور آن بر نظام آموزشی آتن عصر پریکلس با در پیش گرفتن روش توصیفی و تحلیل مفهومی انجام شد، ضمن بیان قدمت بسیار سوفیست ها، تغییر معنای واژه سوفیست و تأکید بر تفکیک سوفیست های خردمند قدیم از جنبش سوفسطائی و اینکه سوفیست در آثار افلاطون با چهره نیرنگ بازانه و اجبار دیگران به گفتار متناقض شناخته می شود، با طرح سه مسأله، سیمای واقع بینانه تری از سوفیست های آموزگار ارائه می دهد. بنابر نتایج مسأله نخست، همیشه سوفیست بودن مساوی بی دینی نیست، بلکه شناخت های محدود به همراه تعصبات و غرض ورزی ها باعث می شد صرف برچسب سوفیست خوردن عاملی برای تعقیب سوفیست ها به عنوان مجرمان مذهبی باشد. مسأله دوم اینکه، به رغم بدگویی و مخالفت با ادعاهای سوفیست ها، آن ها افرادی کاملاً مطرود و منفور نبودند، بلکه گاه حقیقتاً ستایش می شدند. همچنین بهره گیری از تعالیم آن ها نشان داد که نه تنها کلیه تعالیم سوفیست ها فاقد ارزش نبوده، بلکه در برخی دانش ها کسی به خردمندی آن ها نبوده است. براساس مسأله سوم، افلاطون به هیچ وجه اصل دریافت مزد توسط سوفیست ها را نفی نکرده و منشأ ایراد بر دریافت مزد را جوانان بدرفتاری می داند که محصول فن سخنوری سوفیست ها بودند. وی با نشان دادن رعایت انصاف در دریافت مزد توسط برخی سوفیست ها و دریافت تعالیمی بدون پرداخت مزد توسط سقراط، اتهام فرصت طلبان سودجو را تا حدود زیادی از آن ها برطرف می سازد.
تاریخ بر اساس شواهد و رویدادهای واقعی زندگی انسانی شکل می گیرد و تاریخ نگار با مشاهده این رویدادها یا بر اساس نقل شاهدان سعی می کند توصیف ها و تحلیل هایی علمی از آنها ارائه دهد. این توصیف و تحلیل البته در مطالعه بعد فرهنگی یک جامعه سهم بسزایی دارد. آنچه در این مقاله به آن پرداخته می شود این است که سرانجام، این توصیف ها و تحلیل ها از وقایع تاریخی بیشتر به صورت متونی زبانی (کتب و مقالات) برای آیندگان باقی می مانند. به عبارت دیگر، حاصل تقریبا تمام این مشاهدات و تحلیل ها، به یک نظام ارتباطی زبانی یعنی «متن» (به ویژه کلامی) تغییر یا تقلیل می یابد. بنابراین اسناد و متون تاریخی تابع توان ها و محدودیتهای زبان هستند. سوال های این مقاله از این قرارند: آیا تاریخ نگاری مانند ادبیات داستانی تنها از طریق بازنمایی زبانی ممکن می شود؟ متون تاریخی چه محدودیت های زبانی دربردارند؟ تا چه اندازه متن تاریخی می تواند عینیت داشته باشد؟ آیا می توان سرشت تاریخ را متنی خواند؟ آیا روش های روایت پردازی تاریخ نگاری با روش های روایت پردازی داستان تفاوت ماهیتی دارد؟
تاریخنگاری بازآفرینی ذهنی تاریخ در زمان است و برابر با این تعریف ما با دو عامل مورخ و واقعیت تاریخی روبهرو هستیم. در عرصه تاریخنگاری نیز ما با دو شیوه مواجه هستیم. شیوه اول گزارش وقایعنگارانه در مورد یک حادثه است و شیوه دوم تبیین و بررسی روابط علی و معلولی حوادث و وقایع تاریخی است. در واقع مورخ با این دو شیوه به اظهار نظر در مورد یک واقعه یا پدیده تاریخی میپردازد.
ایران، در فرآیند تاریخی خود با دردها و معضلات زیادی در بخش های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مواجهه بوده است که کمتر برای درمان این دردها چاره ای اندیشیده شده است؛ دردها و مشکلاتی که در عقب ماندگی اجتماع و سیاست و اقتصادمان نقش بسیار زیادی داشته است. به عبارت دیگر، این دردها، بستر و فضای جامعه ما را تحت تاثیر خود قرار داد و بن بست های جدی را ایجاد کرد. دردهای تاریخ ایران را در مقوله های زیر می توان طبقه بندی کرد: وجود جنگ های پرشمار داخلی و خارجی؛ اصالت نداشتن عقل فردی یا عقل خودفرما و خودمنشأ؛ شکل نگرفتن عقل فلسفی و تن دادن به تقید، تعهد و تعبد؛ رواج و گسترش بیش از اندازه خرافه، افسانه و طلسم؛ فقدان تسلسل فکری در میان اندیشمندان (تعارض اندیشگی)؛ فقدان درد اجتماعی در میان اندیشمندان؛ بی میلی نسبت به تغییر و نبود محرک های تاریخی در جامعه؛ عدم همبستگی و زیست اجتماعی (درون گرایی، خود محوری و بیگانه گریزی)؛ ایلیاتی بودن حکومت ها؛ عدم شکل گیری طبقه به معنی واقعی؛ وجود بحران های دراز مدت و آزار دهنده جانشینی و مشروعیت؛ قدسی بودن سرشت شاهان و عدم نقادی نسبت به آنها؛ فاصله زیاد میان دولت و ملت؛ وجود خرده مالکی و شکل نگرفتن بزرگ مالکی که در این مقاله به هر یک از این مقوله ها خواهیم پرداخت.