موضوع پایان تاریخ که از آموزه های ادیان و مذاهب مختلف آن از جمله تشیع اثنی عشری است، در دوران معاصر نیز مورد توجه ویژه اندیشمندان مغرب زمین قرار گرفته است. فوکویاما از نظریه پردازانی است که اندیشه های او در این زمینه آوازه یافته است. در این مقاله پایه های نظری مهدویت در سپهر اندیشه ای تشیع اثنی عشری با نظریه پایان تاریخ فوکویاما در محورهای زیر مقایسه شده است: قانونمندی تاریخ، تکامل تاریخ، کرامت انسان و سرانجام چیستی و ویژگی های غایت تاریخ، این مقاله به این نتیجه دست یافته است که مهمترین تفاوت مبنایی این دو نظریه، در نگاه به انسان و ابعاد وجودی اوست.
تاریخ نگاری رسمی، به منزله ی روایت حکومتی از تاریخ، یکی از کهن ترین و متداول ترین گونه های تاریخ نگاری است که از قدیم ترین دوره ها تا روزگار ما تداوم یافته است.مسئله ی اصلی این مقاله چیستی تاریخ نگاری رسمی و طرح یک رشته ملاحظات روش شناختی درباره ی ویژگی ها و اعتبار این نوع تاریخ نگاری است.برای این منظور کوشیده ایم با بررسی انتقادی روش و سبک تاریخ نگاری های رسمی، قلمرو و موضوع آن، بازیگران و مخاطبان آن و همچنین ویژگی های تاریخ نگاری های رسمی را به همراه هدف ها و جهت گیرهایش و نیز نسبت آن را با قدرت ارزیابی کنیم. این مقاله سرانجام با بیان برخی کاستی های این نوع تاریخ نگاری ، به این نتیجه می رسد که تاریخ نگاری های رسمی به علت جهت گیری های ویژه ی خود نمی توانند واقعیت ها را بازتاب دهند؛ به همین دلیل باید آن ها را در قیاس با منابع رقیب مطالعه کنند تا شناخت بهتری از گذشته به دست آید.
بنسون در نوشتار پیشِ رو به کلیت تفکر ماریون، فیلسوف الهی دان، می پردازد که بسیاری از مفروضات سنتی فلسفه و الهیات را دگرگون کرده است. بنسون می گوید ماریون روش معمول فلسفی برای شناخت خدا را وارونه می کند، چراکه از نظر او به بت پرستی ختم می شود. ماریون بین بت و شمایل تمایز قایل می شود: در حالی که شمایل ناظر را به فراسوی خود، به آنچه که شمایل بازنمایی آن است هدایت می کند، بت در خودش می ماند. خدا تحت مقولات قرار نمی گیرد و قابل نامگذاری نیست، اما فلسفه دقیقاً همین کار را می کند. اما لوگوس فلسفی در مقابل لوگوس یوحنّا یا لوگوس الهیاتی قرار می گیرد. در نتیجه ماریون خدا را پدیداری اشباع شده می داند، که برعکس پدیدارهای هوسرلی فاقد پس زمینه است، و بنابراین غیرقابل تسلط، شناخت و نامگذاری است. به همین دلیل ماریون می خواهد که فلسفه و الهیات را در راهی قرار دهد که از ذات خدا شروع کنند. بنسون در پایان استدلال می کند این ایده های ماریون اهمیت اساسی دارند و در آینده نزدیک اهمیت آنها بیشتر هم خواهد شد.