فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۸۱ تا ۱۰۰ مورد از کل ۸٬۴۳۱ مورد.
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۹۳)
55 - 64
حوزههای تخصصی:
آماده سازی کودکان برای ورود به شبکه روابط اجتماعی و تربیت افراد کنشگر و انعطاف پذیر از نخستین ضروریات زیستن در جهان معاصر است. نمایش خلاق فعالیتی جمعی است که از طریق کنش های آزاد و تشویق به کار گروهی در فرایندی مبتنی بر بازی، زمینه ساز تعامل کودکان با یکدیگر می شود. فرایند تدریجی نمایش خلاق با حذف رقابت های خشونت زا، میل به تجربه های متفاوت را در کودک افزایش داده و درک دوستانه ای از دیگری برای کودک فراهم می کند که ضمن تقویت فردیت کودک به توسعه روابط اجتماعی کودک می انجامد. هدف از این مطالعه توجه به ظرفیت های نمایش در ایجاد وضعیت خلاق ذهنی در کودک و بررسی چگونگی اثربخشی نمایش خلاق در علاقه مندسازی کودکان به مشارکت در فعالیت های گروهی است. سؤال آن است که نمایش خلاق بر علاقه مندی کودکان به مشارکت در فعالیت های گروهی چه تأثیری دارد. برای این منظور، تعداد 25 کودک 5 تا 7 ساله (دختر و پسر) تحت آموزش نمایش خلاق قرار گرفتند. نمونه تحقیق با روش غیرتصادفی و در دسترس (هدفمند) انتخاب شده است. با برگزاری دوره های نمایش خلاق رفتارهای کودکان مورد آزمون در زمینه مشارکت در می کندی گروهی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت. پرسشنامه محقق ساخته با 26 سؤال بر اساس مقیاس لیکرت ساخته شد و پایایی آن بر اساس آلفای کرونباخ1 با استفاده از نرم افزار آماری spss محاسبه گردید. در این روند پایایی 93/0 به دست آمده است که در سطح قابل قبولی برآورد شده است.نتایج به دست آمده نشان می دهند که در فرایند نمایش خلاق، کودکان تحت تأثیر فعالیت های انجام یافته قرار گرفته اند. نتایج افزایش تمایل و انگیزه کودکان برای مشارکت و ارتباط فعال و مؤثر با گروه را نیز تأیید کرده اند.
انیمیشن مستقل و متریالیستی به مثابه تروما، مطالعه موردی آثار رابرت بریر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در طی دهه های اخیر مسئله روان زخم و نحوه بیان و بازنمایی تجربه تروماتیک با استفاده از تمهیدات ساختاری و تصویری ویژه، مسئله ای مهم در مطالعات حافظه و سینما شمرده می شود. در این راستا، فیلم آوانگارد و کشف قابلیت ها، نوآوری ها و فرم فلاشبک وار این گونه از فیلم سازی، مبحثی جالب توجه هست که در اغلب این قبیل مطالعات بدان پرداخته شده است. ازاین رو این پژوهش برآن است تا با شناخت و معرفی آثار آوانگارد و تأثیرات آن ها بر آثار پس از خود، قابلیت های بالقوه موجود در فیلم و انیمیشن ساختارگرا، ارتباط و مشابهت آن با حافظه آسیب دیده و چگونگی خلق تجربه اداراکانه جدید را مورد کنکاش قرار دهد. در این راستا ابتدا با تکیه بر دیدگاه روانشناسان و نظریه پردازان حوزه تروما مانند کریس بروین و کتی کاروت، مشخصه های این حافظه غیریکپارچه، تکه تکه و پنهان، تعیین گردد. پس از آن در ارتباط بین فلاش بک ذهنی و فلاش بک فیلمی در مباحث مورین توریم و با استفاده از نظریات برخی از نظریه پردازان فیلم آوانگارد چون پ.آدامز سیتنی و پیترگیدال، به بررسی شاخصه های فیلم متریالیستی و ساختارهای مشابه آن با این حافظه آسیب دیده می پردازیم. در پایان پژوهش نیز تلاش می شود تا مشابهت مشخصه های تصاویر ذهنی برآمده از رویداد و فضای تروماتیک با ویژگی های فلاشبک وار فیلم های آوانگارد و متریالیستی رابرت بریر به تفصیل بیان گردد.
سیر تحول مَوّال و تاریخ متأخر آن در نوبت آوازی سوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مَوّال فُرمی شعری آوازی ا ست که در دسته ی موسیقی های مردمی طبقه بندی می شود. موّال به قالبی موسیقایی تطور یافته و به صورتِ بداهه در خلالِ نوبتِ آوازی در مشرقِ عربی اجرا می شود. این پژوهش، در پی پاسخ به پرسش های مربوط به منشأ موّال و سیر تحول آن و نیز جایگاه آن در نوبتِ آوازی و ویژگی های فُرمالِ آن، نشان می دهد که موّال ابتدا در عراق شکل گرفت و سپس، با تغییراتی، در مصر و سوریه رواج یافت. همچنین، از ویژگی های مهمِ این گونه ی شعری -آوازی که پیش از آخرین قسمتِ نوبتِ آوازی خوانده می شود، بداهه بودنِ آن، استفاده ی آن از جناسِ تام، از نظر شعری، و فرمِ متقارن و وزن آزاد، از نظرِ موسیقایی، است. گذشته از توصیف و تحلیلِ مضامینِ شعری و واژگانِ کاربردی در مَوّال سبعاوی (هفت تایی)، که در نوبتِ آوازی در سوریه غلبه دارد و نیز بررسیِ ترتیبِ اجرای خانه های مَوّال سبعاوی و جایگاهِ این قالب در نوبتِ آوازی، برخی از نتایج این مقاله، به ویژه در مقوله ی فرم، با تجزیه و تحلیل مَوّال های صباح فخری و دیگر مجریان قبل و بعد از او به دست آمده اند. این پژوهش به روشِ قیاسی و تاریخی و با تدقیق در فرآیندهای توصیف و تحلیل صورت گرفته است. تجزیه وتحلیل اجراها، تحلیلِ کلام ها و مشاهدات و مصاحبه ها از منابعِ اصلی این تحقیق به شمار می روند.
بررسی مؤلفه های «استعمار مضاعف» در نمایش نامه عروسک خانه اثر تانیکا گوپتا بر اساس آرا اسپیواک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۸
19 - 31
حوزههای تخصصی:
پژوهش پیشِ رو چالش های زنان و مردانِ جامعه هند را در نمایشنامه عروسک خانه اثر تانیکا گوپتا بررسی می کند درحالی که زمان نمایشنامه به برهه ای از تاریخ مربوط می شود که کشور هند تحت استعمار انگلستان بوده است. گایاتری چاکراورتی اسپیواک، یکی از نظریه پردازان معتبر در حوزه مطالعات پسااستعمار است که با ارائه نظریاتی پیرامون بحث طبقه، نژاد و جنسیت با رویکردی واسازانه، خالق مفهوم «فرودست» بوده و وضعیت حاشیه ای زنان را، در چنین جوامعی، به پرسش می گیرد. بنابراین، آرا او به واکاوی نمایشنامه ای چون عروسک خانه یاری خواهد رساند. تانیکا گوپتا نویسنده ای بنگالی-بریتانیایی است که این نمایشنامه را در سال 2019 نوشته است. در مواجهه با نمایشنامه عروسک خانه، این پرسش مطرح می شود که آیا سرکوب استعماری از ورای شکاف نژادی می تواند جنسیت زن را بیش از مردان، دیگری سازی کرده و به حاشیه براند؟ پاسخ به این پرسش، کاری است که این پژوهش به شیوه توصیفی تحلیلی انجام داده و گمان بر این است که دستاوردهای استعمارگران بر مبنای شکاف نژادی ایجاد شده از گفتمان استعمار بوده و سرکوب بدین وسیله توجیه شده است، درحالی که جنسیت زنْ نسبت به هم نوعِ مردِ خود بیشتر احساس دیگری بودن را تجربه می کند. این در حالی است که از دید استعمارشدگان نیز، استعمارگران بیگانه و دیگری اند که این مسئله نشان دهنده رابطه متزلزل و رفت وآمدی میان استعمارگران و استعمارشدگان است.
تقابل های فرهنگیِ نمادین در نمایشنامه ی «از پشت شیشه ها» اثر اکبر رادی با تکیه بر آرای ویلیام بی من(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در آثار اکبر رادی زبان نقشی بنیانی ایفا می کند. بنابراین، بررسی های زبان بنیاد می تواند ما را در درک کنش دراماتیک آن ها یاری دهد. در این مقاله، نمایشنامه ی از پشت شیشه ها از منظری زبان شناسانه و با استفاده از نظرات ویلیام بی من بررسی شده است. ویلیام بی من، مردم شناس امریکایی، زبان را ابزار اعمال قدرت و نشانگر منزلت متفاوت افراد در تعایلات اجتماعی می داند. وی هر کنش را، صرف نظر از ارزش اخلاقی، یا بار ضداخلاقی آن، از منظر نقش ارتباطی بررسی می کند. کتاب او، زبان، منزلت و قدرت در ایران هم می تواند الگویی مناسب در خلق درام زبان محور باشد و هم می تواند در تحلیل رفتار پرسوناژهای ایرانی به کار آید. بررسی از پشت شیشه ها به کمک نظریات بی من نشان می دهد که بر فضای حاکم بر گفتمان دو زوج نمایش و همین طور فضای حاکم بر گفتمان هر یک از زوج ها، نوعی درهم آمیزی قطب های درونی-بیرونی و سلسله مراتبی حاکم است. در طول سی سال رفت وآمد خانوادگی باید به شکلی فزاینده شاهد شکل گیری و گسترش رابطه ی صمیمانه بین دو زوج باشیم، اما درجازدن یک زوج و ارتقا اقتصادی و اجتماعی زوج دوم، همچنین، حاکمیتِ موقعیت «میزبان-میهمان» مانع از این امر می شود و همواره رابطه ای سلسله مراتبی را بین دو زوج شاهدیم. همین رابطه ی سلسله مراتبی را بین زوج های زن-شوهری نیز می بینیم.
معنای مفهوم تجدد در ادبیات نمایشی میرزافتحعلی آخوندزاده بر مبنای نظریه «تاریخ مفهوم» راینهارت کوزلک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۹۴)
41 - 17
حوزههای تخصصی:
تاریخ مفهوم دانشی است که چگونگی تغییر و تحول معنای مفهوم یا مفاهیم بنیادین را در تاریخ تبیین می نماید و تاریخ را به واسطه مفاهیم روایت می کند. مفاهیم بنیادین مفاهیم فراگیری هستند که از یک سو موجب تغییراتی گسترده در جامعه می شوند و از سویی دیگر سرنوشت تاریخی یک ملت را نشان می دهند. از نظر راینهارت کوزلک تاریخ مفهوم دانشی بینارشته ای است که از تاریخ اجتماعی، زبان شناسی تاریخی و معناشناسی تاریخی بهره می برد و چارچوب نظری و روش شناسی خود را بر اساس رویکرد «تاریخی- انتقادی»، «اصل درزمانی و همزمانی»، «معناشناسی» و «همگرایی مفهوم و تاریخ» صورت بندی می کند. بر این اساس، مفاهیم به مثابه نیروهای آشکارکننده اندیشه ها، ساختار های اجتماعی و ایدئولوژیک عمل می کنند؛ و چون شأنی تاریخی دارند و در تاریخ رخ می دهند پس در نسبت با مقومات تاریخ هر کشور و ملتی می توانند معنا و کارکرد متفاوتی داشته باشند. با اتکا به نظریه تاریخ مفهوم، در این مقاله مفهوم تجدد، که شأنی بنیادین دارد، در ادبیات نمایشی مورد تأمل و بررسی قرار خواهد گرفت؛ این مفهوم شأنی بنیادین دارد زیرا با ورود به ایران _در دوره فتحعلی شاه قاجار_ موجب دگرگونی های اساسی در ساختار سیاسی و اجتماعی شد و پدیدارهای نوین و گوناگونی را پدید آورد که دلالت بر چگونگی رخدادگی و معنای تجدد در ایران داشتند. برای تبیین معنای این مفهوم بنیادین در آغازگاه تاریخ ادبیات نمایشی ایران، به تحلیل و بررسی انتقادی نمایشنامه های و آثار میرزافتحعلی آخوندزاده پرداخته خواهد شد؛ بدین شیوه که ابتدا معنا و مصادیق تجدد در آثار نمایشی او، بنا به اصل درزمانی، تفسیر و تعریف می شود و سپس، بنا به مقتضیات تاریخ مفهوم و وجود تعاریف متفاوت و متشابه تجدد در میدان اجتماعی زمانه آخوندزاده، تجدد در ادبیات نمایشی آخوندزاده با تعریف تجدد در اندیشه امیرکبیر، ناصرالدین شاه، ملکم خان و حاج سیاح بر پایه اصل همزمانی مورد تحلیل قرار خواهد گرفت و سرانجام معناشناسی مفهوم تجدد بر اساس نظریه تاریخ مفهوم صورت بندی خواهد شد. ضرورت چنین پژوهشی این است که تجدد به عنوان هستی ادبیات نمایشی، موضوع اصلی نمایشنامه های آخوندزاده بود و از همین رو باید دانست که چنین مفهوم بنیادینی، به صورت انضمامی و به دور از تعاریف لغتنامه ای و صورت بندی های از پیش تعیین شده، چه معنایی در سرآغاز تاریخ ادبیات نمایشی ایران داشته و چگونه در بخشی از تاریخ ایران بازنمایی شده و مصداق یافته است.
«خودآموزی حداکثری در بستر محرک» تاملی بر یکی از الگوهای جامعه پذیری حرفه ای در بین بازیگران تئاتر در شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۹۴)
52 - 43
حوزههای تخصصی:
جامعه پذیری در گروه های حرفه ای یکی از انواع جامعه پذیری است که به فرایند یادگیری نقش ها، هنجارها، ارزش ها و مهارت های مربوط به حرفه، شغل یا گروه اجتماعی اشاره دارد. هدف این مطالعه، کشف فرایند جامعه پذیری حرفه ای در بین بازیگران دارای تحصیلات دانشگاهی تئاتر در شهر تهران، به مثابه یک گروه حرفه ای است؛ کشف و شناسایی فرایندهایی که طی آن، فرد مبتدی، به عضوی حرفه ای از گروه بازیگرانِ تئاتر تبدیل می شود. تحقق این هدف از طریق فهم و شناسایی داستان بازیگر شدن مصاحبه شوندگان، تحت هدایت روش گرانددتئوری دنبال شده است. گرانددتئوری روشی است که در فقدان یک نظریه مدون، از طریق گردآوری، تحلیل و دسته بندی نظام مند داده ها، الگویی از یک فرایند اجتماعی ارائه می دهد. این الگو در اینجا، مشابهت های مسیری است که هر یک از بازیگران تئاتر برای نیل از وضعیت مبتدی به وضعیت حرفه ای پیموده اند. پس از جمع آوری اطلاعات با تکنیک مصاحبه روایی و تجزیه وتحلیل آن ها، از مجموعه مقولات بستری/ شرایطی، «بستر محرک» به عنوان مقوله هسته انتزاع و از میان مقولات فرایندی/ تعاملی، مقوله «خودآموزی حداکثری» به عنوان مقوله هسته انتخاب شد. از ترکیب این دو مقوله، مقوله مرکزی نهایی به دست آمد: «خودآموزی حداکثری در بستر محرک». این بستر محرک گاهی زمینه خانوادگیِ موافق است، گاهی بستر مورفولوژیکی است که دانشگاه فراهم آورده است، و گاهی نیز به فضای مأیوس کننده برخی کلاس های دانشگاه اشاره دارد که به مثابه عامل برانگیزنده در جهتِ رشد عمل می کند. خودآموزی مستمر و حداکثری نیز همان نکته اصلی موجود در داده هاست که در این فرایند بیشترین اهمیت و تأثیر را از منظر پاسخگویان داشته است؛ یک موتور فعال درونی که موجب شده است فرد پیوسته در پی یادگیری و کسب مهارت های بازیگری از طریق منابع گوناگون آموزشی باشد.
قدرت نگاه خیره: سینما به مثابه ساز و کار نظارتی مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۰
77 - 92
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به تحلیل آپاراتوس سینمایی به مثابه یک تکنولوژی نظارتی پرداخته و نقش آن در شکل دهی، بازتولید و نقد مناسبات قدرت در جوامع مدرن را مورد بررسی قرار میدهد. این مطالعه با الهام از نظریات میشل فوکو، به ویژه مفهوم «سراسربین» و به روش ساختارشکنانه وی انجام گرفته است و بدین ترتیب، ماهیت نظارتیِ ساختار زیبایی شناختیِ کلاسیک سینما را از مسیر بررسی جایگاه دوربین، تکنیک های تدوین، روابط تماشاگر-پرده و تهیه کننده-تماشاگر، افشا می کند. یافته های تحقیق نشان می دهند که سینما از ابتدا با الگوهای نظارتی مدرن همسو بوده و با ایجاد لذت بصری و ارضای میل نظارتی مخاطب، نظارت را از یک امر تهدیدآمیز به تجربه ای لذت بخش تبدیل کرده است. اما از سوی دیگر، سینمای آگاه به ماهیت نظارتی سینما، تحت عنوان سینمای نظارت، با بهره گیری از ساختار نظارتی سینما، به نقد ابعاد مختلف نظارت در جوامع خود می پردازد. این پژوهش نشان می دهد که سینما و فناوری های نظارتی مدرن رابطه ای تعاملی دارند؛ به طوری که زبان سینمایی الهام بخش طراحی تکنولوژی های نظارتی شده و هم زمان پیشرفت این فناوری ها بر شکل گیری ژانرهای جدید و بازنمایی پیچیده تر نظارت در سینما تأثیر گذاشته است. تحلیل های ارائه شده، علاوه بر تبیین پیوند سینما با نظارت، نشان دهنده اهمیت تجربه گسترده سینمایی توسط توده ها، در سیطره و پذیرش نظارت در جوامع مدرن است. از طرف دیگر، به توانایی بالقوه سینما در نقد و افشای پیامدهای اجتماعی، روان شناختی و سیاسی نظارت، پرداخته شده است. در پایان، پیشنهاد می شود مطالعات آینده به بررسی سینمای ایران در ارتباط با الگوهای نظارتی رایج در این جامعه بپردازند.
تحلیل اسطوره ی (شاه لیر) با رویکرد اسطوره سنجی ژیلبر دوران (مطالعه موردی: تئاتر ملی لندن 2018)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ بهار ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۹۲)
71 - 83
حوزههای تخصصی:
اسطوره ها دارای نمادها و نشانه هایی هستند که باعث باورپذیری اعتقادات و آیین ها در بین اقوام مختلف، در دوران های مختلف گردیده اند. نمادهای اسطوره ای به صورت داستان، هنر و فرهنگ در زندگی اجتماعی نمود پیدا می کنند و بیانگر دیدگاه های روان شناسانه در جامعه می گردند. از نظر ژیلبر دوران، اسطوره همانا نظامی است پویا از نمادها، کهن الگوها و نظامی که با تحریک محرکه هایی تلاش دارد که از طریق کهن الگوها و نمادها در اوج خود به روایت منتهی شود. تئاتر به عنوان رسانه ای مهم؛ قدرت اسطوره سازی را با ابزاری نظیر نقش و بازی بازیگران، صحنه و لباس و گریم به نمایش می گذارد. نمایشنامه ی شاه لیر یکی از شاهکارهای ادبی است که در این پژوهش اجرای نمایشنامه ی شاه لیر(2018 میلادی) با رویکرد اسطوره شناسی دوران، مورد نقد قرار می گیرد. هدف این پژوهش کنکاش در استخراج کهن الگوی غالب در وجود شخصیت شاه است و به دنبال یافتن جواب این سؤال است که عناصر نمادین در خلق شخصیت شاه لیر کدامند و چگونه می توان از طریق اسطوره سنجی ارتباط معنی داری را با مضمون اسطوره دریافت؟ این پژوهش از نظر ماهیت کاربردی و از نظر روش توصیفی تحلیلی است. ابزار گردآوری داده ها به روش اسنادی و مشاهده ی نمایشنامه صورت گرفته است. نتایج به دست آمده نشانگر آن است که عناصر نمادین در خلق شخصیت شاه لیر در نمونه ی آماری و با در نظر گرفتن اسطوره سنجی دوران، دارای دلالت های صریح و ضمنی مشهودی است که باعث ایجاد ارتباط بیشتر شخصیت با مخاطب خود شده است.
بررسی میزانسن و هدایت بازیگر در تئاتر مستند معاصر به شیوه ورباتیم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۹۳)
7 - 16
حوزههای تخصصی:
توان نوعی مبارزه اجتماعی برای بازتولید، شکل دادن و یادآوری تاریخ دانست. تئاتر مستند یکی از شاخه های تئاتر مدرن است که به عنوان کاتالیزور برای تغییرات اجتماعی و سیاسی عمل می کند و به موضوعاتی از قبیل دولت، قدرت، رفتار و آداب ورسوم و افکار عمومی می پردازد و برای شکل گیری شیوه اجرایی به اسناد و مدارک از جمله گزارش ها، پرونده ها، جداول آماری و مصاحبه ها تکیه می کند و در تلاش است تا مخاطب که یکی از ارکان مهم تئاتر است را به طور عینی و ملموس شریک اجرا کند. این مقاله با هدف شناخت شیوه های نوین در تحولات اجرایی تئاتر مستند، بنا بر ضرورت بررسی میزانسن و هدایت بازیگر در تئاتر به شیوه ورباتیم پرداخته است. ورباتیم با شیوه اجرایی جدید و منطبق با تکنولوژی روز در پی مطرح کردن و به چالش کشیدن مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعه حاضر است. این مطالعه با طرح این پرسش اصلی که آیا اساساً ساختار میزانسن و هدایت بازیگر در تئاتر مستند به شیوه ورباتیم از تعریف مشخصی پیروی می کند، به تشریح تئاتر مستند و تحلیل شکل های اجرایی متفاوت ورباتیم پرداخته است. با توجه به این که ورباتیم شکلی از تئاتر است که بنیاد آن بر اساس ضبط کردن و مصاحبه به دست می آید، میزانسن و هدایت بازیگر در این شیوه به گونه ای صورت می گیرد که اجرای شخصیت ها بر روی صحنه نمایانگر شخصیت های واقعی است و بنابراین بازیگران موظف به رعایت لحن و شیوه بیانی فرد واقعی هستند. این پژوهش توصیفی، تحلیلی است و دستاورد آن نشان می دهد که ساختار ورباتیم متشکل از سه گانه تکنولوژی، متن و بازیگر است. در ارتباط میان این سه گانه می توان به اهمیت و جایگاه بسیار مهم میزانسن در روند خلق اجرای ورباتیم پی برد. به طوری که اجرای بازیگران در قالب این ساختار مستند، واقعی و قابل باور است.
بررسی مکانیزم های دفاع روانی در نمایشنامه از پشت شیشه ها اثر اکبر رادی، بر اساس آرای زیگموند فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
رهپویه هنرهای نمایشی دوره ۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۹
65 - 78
حوزههای تخصصی:
کشف مفهوم ناهشیار توسط زیگموند فروید از جریان های تاریخ ساز قرن بیستم بود که درک سازوکار آن به یکی از مهم ترین مباحث در باب واکاوی درونیات و ذهن آدمی تبدیل شد. درک ناهشیار همچون سایر مفاهیم انتزاعی به سادگی امکان پذیر نبود و دستیابی به محتوای آن تنها از طریق نمودهای عینی صورت می گرفت. مکانیزم های دفاع روانی یکی از مصادیق عینی وجود ناهشیار در ذهن آدمی است. این مقاله که به شیوه توصیفی – تحلیلی نگارش شده در پاسخ به این پرسش شکل گرفت که شناسایی این مکانیزم ها در نمونه های ساختگی و غیرواقعی چگونه امکان پذیر است. ادبیات نمایشی که منبعی نامتنهی از شخصیت های ساخته ذهن بشر است؛ بستری مناسب برای بررسی حالات و رفتار انسانی با نگاهی روان کاوانه در اختیار قرار می دهد. به همین جهت نمایشنامه از پشت شیشه ها از آثار اکبر رادی به عنوان نمونه مورد بررسی این پژوهش قرار گرفته است و رفتار و دیالوگ های شخصیت های آن در طول نمایشنامه از رهگذار نظریات فروید مورد بررسی واقع شد. آشفتگی های ذهنی متعدد شخصیت های این نمایشنامه داده های قابل تأملی از ناهشیار آنان ارائه می کند و به همین خاطر درک نحوه بروز مکانیزم های دفاع روانی را میسر می سازد. در ادبیات و هنر به خصوص گونه نمایشی آن می توان شخصیت های بسیاری را یافت که با تکیه بر نظریات فروید به جنبه های روان کاوانه و بروز مکانیزم های دفاعی در آنها توجه کرد و آنها را مورد بررسی دقیق قرار داد.
واکاوی مفهوم زنده بودن در اجراهای دیجیتال و بینارسانه ای با تمرکز بر گزیده ای از آثار بلست ثیری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۹۳)
29 - 43
حوزههای تخصصی:
زنده بودن یکی از مفاهیم کلیدی در حوزه مطالعات اجراست. به طور سنتی، زنده بودن عمدتاً در تقابل با ضبط شده بودن یا هر نوع رسانش دیگر قرار داده شده و اجرای زنده در قیاس با فیلم یا سایر فرم های هنری دربردارنده نوعی رسانش، واجد ارزش و اعتبار دانسته شده است. در سال های اخیر نظریه پردازان متعددی از جمله فلیپ اسلندر درباره این مفهوم به بحث و تبادل نظر پرداخته اند. بلست ثیری، یک گروه هنری انگلیسی که در آثارش ترکیبی از گیم های آنلاین و جهان های مجازی را به کار می برد تا به نحوی اجرایی و اینتراکتیو مخاطب را درگیر کند، در آثار متأخرش به بهره گیری از تکنولوژی برای واکاوی مسائل متعدد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی روی آورده است. دو اثر بینارسانه ای این گروه با عنوان آدم ربایی و کرن، به طور خاص مسائلی را در خصوص زنده بودن برمی انگیزند و زنده بودن در آن ها به ویژه با در نظر گرفتن تبیین نوین فضا قابل بررسی است. پژوهش توصیفی تحلیلی حاضر با هدف پاسخ به این پرسش انجام شده که با در نظر گرفتن مباحث اسلندر و تعاریف نوین فضا، زنده بودن را چگونه می توان در دو نمونه موردی واکاوی کرد. یافته های پژوهش نشان می دهد این دو اثر بینارسانه ای، زنده بودن را در سطوحی چندگانه و در معنایی کاملاً متفاوت با تبیین های سنتی به نمایش می گذارند. به این معنی که با تعاریف نوین فضا، زنده بودن که پیش تر بر مبنای هم حضوری جسمانی اجراگر و مخاطب در زمان و فضایی مشترک تعریف می شد که مراد از آن مجاورت فیزیکی آن ها بود را اکنون می توان بر مبنای هم حضوری در زمان و فضایی مشترک، اما فضایی که به واسطه تکنولوژی خلق شده، تبیین کرد. به ویژه با فراگیری شبکه های ارتباطی موبایل، در هر لحظه با برقراری ارتباط، فضای نوینی خلق می شود که زنده بودن اثر را به نمایش می گذارد بدون این که لزوماً اجراگر و کاربر در فضای فیزیکی واحدی قرار داشته و هوای مشترکی را تنفس کنند.
فرم و نشانه: مجاورت و برهمنهش واحدهای نشانه شناسانه زمانی در قطعه کادو اثر فرانکو دُناتُنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله بررسی شالوده فرم موسیقایی از منظر حرکت و نیرو و تحلیل فرمال قطعه کادو، اثر فرانکو دناتنی با نوعی روش نشانه شناسانه است. ابتدا ماهیت نشانه موسیقایی مورد واکاوی قرار گرفته و مفهوم تداعی حرکت و نیرو (سینتیک) در موسیقی به عنوان نوعی نشانه در مثلث نشانه گان چارلز سَندرز پیرس بررسی می شود. مطابق روش نشانه شناسی پیرس، عناصری در موسیقی که تداعی حرکت و نیرو می کنند می توانند به نوعی معنادار تلقی شوند. در ادامه، ۱۹ واحد زمانیِ نمایه ای (تی–اس-یو) که توسط دلالند و همکارانش تدوین شده است، مبنای تحلیل فرمِ قطعه کادو قرار گرفته که آن را تحلیل سینتیکی نامیده ایم. این مقاله نشان می دهد که دناتنی با تکنیک برهمنهش به معنای همزمانی عمودی و مجاورت به معنای کنار هم گذاردن افقی، سه تی-اس-یوی زمان نامحدود «سنگینی»، «قصد شروع» و «وسواسگونه» را به عنوان مضامین اصلی حرکتی در فرم اثر خود القا می کند. آهنگساز بر اساس تفکر ریزومی، با مجاورت و برهمنهش این سه الگوواره، نوعی فرم غیر خطی می آفریند. همچنین لزوم کاربرد نشانه های سینتیکی به عنوان ابزاری در تحلیل فرمال آثار موسیقایی تبیین و در نهایت وجه تمایز مفهوم تکرار در موسیقی دناتنی از منظر پدیدارشناسانه تدقیق شده است.
سینما به مثابه یک تکنولوژی افسونگر در فیلم نعره طوفان (1348)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نعره طوفان داستان ماهیگیری به نام طوفان است که در روستا به همراه همسرش مرجان زندگی آرامی دارد. همزمان با تولد فرزندشان یک گروه فیلمسازی به روستا وارد می شود، و در این میان شعله ستاره فیلم به طوفان علاقه مند می شود. شعله نمونه کاملی از زن افسونگر مدرن است، و اخلاقیات وی در تضاد با مرجان به مثابه تجسم زن سنتی خانگی قرار می گیرد. پژوهش حاضر می کوشد با وام گیری از بحث اندریاس هویسن، نظریه پرداز ادبی معاصر، فیلم نعره طوفان را از منظر ارتباط میان زنانگی و تکنولوژی مورد بازخوانی قرار دهد. هویسن معتقد است در دوران مدرن به تدریج با نمایان شدن جنبه های ویرانگر تکنولوژی به آن ویژگی های زنانه اعطا شد و ایده همسان انگاری زنانگی و تکنولوژی پدید آمد. با وام گیری از دیدگاه هویسن این بحث مطرح می شود که در فیلم شخصیت شعله به عنوان زن افسونگر را می توان به مثابه تجسد تکنولوژی سینما نیز در نظر گرفت. از این رو این اثر را می توان بازتاب دهنده گسست های اجتماعی در مواجهه با مظاهر مدرنیته، زن افسونگر و تکنولوژی سینما در نظر گرفت. در فیلم هراس های جامعه سنتی از کارکردهای غیراخلاقی تکنولوژی سینما، با هراس مردانه از نیروی خانمان برانداز زن افسونگر و تواناییش در ویران کردن نظم اجتماعی در پیوند قرار می گیرد.
رابطه میان بازی دهنده عروسک و عروسک -شی بر اساس نظریه «قدرت» فوکو(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۹۵)
65 - 74
حوزههای تخصصی:
میشل فوکو یکی از برجسته ترین اندیشمندان قرن بیستم است که مفهوم نوینی از واژه قدرت را ارائه داده و از تعاریف رایج آن فاصله می گیرد. به باور او قدرت متعلق به طبقه خاصی نبوده و کنشی دوطرفه است که در همه سطوح جامعه، ارتباطات و مناسبات جریان داشته و همه افراد را در هر سطحی درگیر می کند. هنر عروسکی از گونه های مهم هنر تئاتر به شمار می رود که برای درک و ایجاد ارتباط با مخاطب، تمامی تلاش خود را بر پایه باورپذیری عنصر بی جان خود، یعنی عروسک شیء بنا می گذارد؛ به همین دلیل یک نمایشگر عروسکی جهت زنده نشان دادن عروسک شیء در ارتباطی فراتر از تعاریف متداول با یک شیء قرار می گیرد و با تغییر ماهیت با استفاده از قوای ذهنی و فیزیکی خود، به آن جان می بخشد.در این پژوهش سعی بر آن است تا با بررسی مفهوم قدرت از دیدگاه فوکو به ایجاد این ارتباط میان بازی دهنده عروسک و عروسک شیء پرداخته شود. همچنین پرسش اصلی این پژوهش این است که بر اساس نظریه قدرت فوکو رابطه میان عروسک شیء و بازی دهنده آن چگونه بوده و این مفهوم چه تأثیری بر این رابطه دارد؟مؤلف ابتدا به بررسی مقوله قدرت بر اساس نظریه فوکو و سپس به ارتباط میان بازی دهنده عروسک با عروسک شیء پرداخته و در پایان نظریه قدرت را با ارتباط میان بازی دهنده عروسک و عروسک شیء تطبیق می دهد. نتایج این پژوهش نشان داد که میان انسان و عروسک شیء به دلیل جان بخشی و تظاهر به جاندار بودن آن توسط بازی دهنده بر روی صحنه، قدرت سیال موجود در طبقات مختلف اجتماعی تأثیر داشته و هر دو از آن تبعیت می کنند، تا جایی که عدم ایجاد تعامل قدرت و به هم خوردن توازن دوسویه آن بین این دو عنصر، می تواند عروسک شیء را از هدف اصلی خود دور و قرارداد زنده بودن عروسک را در نزد مخاطب برهم زند و عروسک را (در صورت شیء بودن) تبدیل به همان اشیای روزمره مورد استفاده انسان کند. این مقاله توصیفی تحلیلی بوده و به صورت کتابخانه ای و بر اساس پژوهش های صورت گرفته توسط پژوهشگران حوزه جامعه شناسی و هنر عروسکی انجام شده است.
نمود نشانه شناسانه ی مفهوم مونو نو آواره در انیمیشن های ژاپنی با تمرکز بر فیلم های به سوی جنگل کرم های شب تاب و فرزندان گرگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله تجلی زیبایی شناسانه ی مونو نو آواره را که اصطلاحی در فلسفه و اندیشه ی ژاپنی است، در انیمیشن های تولیدی این کشور جست وجو می کند و می کوشد به این سؤال ها پاسخ دهد: آیا این مفهوم در انیمیشن های ژاپنی نمود یافته است؟ در این صورت، چگونه نمود یافته است؟ شناختن این مفهوم فلسفی و جست و جوی آن در انیمیشن های ژاپنی می تواند گامی در جهتِ درک بهتر جهان بینی حاکم بر انیمیشن های ژاپن باشد. در این مسیر، به شیوه ی توصیفی-تحلیلی و با بهره گیری از منابع کتابخانه ای، نخست آرای متفکرانی همچون موتوئوری نوری ناگا و اوءنیشی یُوشینُوری بررسی، و بر اساس آن اصلی ترین شاخصه های مفهوم مونو نو آواره استخراج و تبیین شده است. آنگاه، با توجه به این شاخصه ها، با رویکردی نشانه شناسانه، دو فیلم انیمیشن به سوی جنگل کر م های شب تاب و فرزندان گرگ بررسی گردیده است. نتایج پژوهش نشان می دهد، در هر دو اثر، مونو نو آواره نمود یافته و این نمود در درجه ی نخست در شخصیت پردازی و آنگاه در گرافیکِ صحنه است. البته در بخش های تأثیر دراماتیک، و موسیقی هم نمود آن به درجاتی مشاهده می شود. تأثیر روایت داستان بر تمام این بخش ها در دریافت نتایج حاصل بسیار حائز اهمیت است. پس با توجه به یافته های پژوهش به نظر می رسد مونو نو آواره می تواند در انیمیشن ژاپن نمود یابد.
رنگ در انیمیشن سینمایی عروس مرده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فیلم ساز اثر سینمایی با عناصر مختلف دیداری از جمله رنگ تلاش می کند تنوعی از احساس و هیجان شخصیت را مفهومی و به بیننده منتقل کند. پژوهش حاضر، با روش کیفی و رویکرد توصیفی تحلیلی، در پی شناخت و بیان نقش رنگ در انیمیشن عروس مرده است. مفاهیم حسی و نمادین رنگ در فیلم، با نظریه رنگ یوهانس ایتن هماهنگی دارد. قهرمان داستان، درگیر دو جهان مردگان و زندگان است. دو پالت رنگی این جهان ها در تضاد با هم از ترکیب رنگ های سرد و رنگ های گرم تشکیل شده اند، آزمونه ها تداعی گر کیفیت مناسبات حاکم بر دو جهان زندگان و مردگان بوده و جلوه نمادینی به فضا، روابط و عواطف شخصیت های داستان می دهند. بنا بر یافته ها، اماکن دو جهان یادآور دوره ویکتوریای قرن نوزدهم بریتانیا بوده که پردازش رنگی فضای غالب این محیط ها را در راستای روایتگری درون مایه های روانی شخصیت ها و ماجراها قرار می دهد. در نتیجه، طراحی هدفمند رنگ سبب تضاد مفهوم رایج این دو جهان شده، به طوری که رنگ ها دنیای زنده ها را سرد و افسرده و جهان مردگان را گرم و سرزنده جلوه می دهند، جهان زندگان دارای وجه عینی و رنگ ها با ارجاع واقع گرایانه و جهان مردگان، دنیای برساخته خیالی فیلم ساز است که در ایجاد هویت فرضی آن ها رنگ نقش اصلی را ایفا می کند.
مطالعه تطبیقی چهار اقتباس نمایشی از داستانِ بانوی حصاری از هفت پیکرِ نظامی با تاکید بر نظرات لیندا هاچن و دبورا کارتمل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۹۴)
63 - 53
حوزههای تخصصی:
گنجینه ادبیات فارسی منبعی عظیم برای اقتباس و خلق آثار نمایشی به شمار می رود، و خمسه نظامی یکی از مهم ترین و مستعدترین آثار در این گنجینه است. در بخش سه شنبه شب از هفت پیکر در گنبد سرخ داستان بانوی حصاری حکایت می شود. این داستان که پس از اقتباس توراندخت نامیده شده به دلیل جذابیت و برخورداری از عناصر داستان بارها مورد اقتباس نمایشی قرار گرفته است. اولین بار کارلو گوتزی نویسنده ایتالیایی در قرن هجدهم، اقتباسی به سبک کمدیا دل آرته از توراندخت انجام داد. سپس شیللر آلمانی به استقبال نمایش گوتزی رفت و توراندخت خود را نوشت و برتولت برشت نیز پس از سال ها مطالعه بر روی فلسفه چین اقتباسی نمایشی از این اثر انجام داد. در ایران نیز رضا کرم رضایی داستان توراندخت را دست مایه اقتباسی به سبک تخت حوضی قرار داده است. در این مقاله، با هدف تعیین جنبه های نمایشی داستان بانوی حصاری و بررسی نقش عوامل فرهنگی و زمانی در اقتباس از آثار کهن، داستان بانوی حصاری و چهار اقتباس نمایشی صورت گرفته از آن با توجه به نظریات هاچن و کارتمل بررسی شد. تحلیلِ فرمالیستی داستان بانوی حصاری نشان می دهد این منظومه، بسیاری از ابعاد و ویژگی های نمایشی را داراست. همچنین مطابق با نظریه هاچن در تمام آثار اقتباسی مذکور تغییر درون رسانه ای رخ داده است. در آثار گوتزی، شیللر و کرم رضایی، مضمون مورد نظر نظامی تکرار و تکریم شده درحالی که در اثر برشت، مضمون اصلی زیرورو شده و وی با آن به مقابله برخاسته شده است. ضمن این که بر اساس دسته بندی کارتمل، می توان گفت گوتزی، شیللر و کرم رضایی، شیوه انتقال و برشت شیوه تفسیر را در اقتباس از اثر مبدأ به کار برده اند.
تحلیل و بررسی نظریه و ساختار درام مستند از منظر نگاه درک پجت و کرول مارتین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۹۵)
55 - 63
حوزههای تخصصی:
این مقاله به معرفی و تحلیل ویژگی ها و ساختار متنی درام مستند می پردازد و برای این امر از نظریات دو پژوهشگر تاثیرگزار این حوزه یعنی درک پجت و کرول مارتین استفاده می شود.درام مستند گونه ای نمایشی می باشد که از وقایع تاریخی و حقیقی مانند مصاحبه ها، اسناد و گزارش های روزنامه ها بهره می جوید تا رویداد ها و زندگی افرادی خاص از جامعه را به تصویر کشد. این گونه نمایشی اغلب به موضوعات سیاسی و اجتماعی رسیدگی می کند و همواره بر پایبندی خود به حقیقت و اصالت تاکید دارد. درام مستند در قرن بیستم و بیست و یکم با رشد ابزار های فناورانه مانند ضبط صوت و ویدئو پروژکتور بیش از پیش مورد استفاده قرار گرفت و همواره به عنوان گونه ای نمایشی در نظر گرفته شد که می تواند دانش تاریخی را در صحنه تئاتر آموزش دهد، و معمولا بر سه گفتمان مبتنی بر واقعیت، گفتمان مبتنی بر درام داستانی، و گفتمان زیبایی شناختی و تحلیلی استوار است. این مقاله، با استفاده از روش تاریخ نگاری و توصیفی تحلیلی از ابعاد مختلف این گونه نمایشی از جمله اهمیت جمع گرایی و تفاوت میان گزارش و ضبط به این نتیجه خواهد رسید که درام مستند ظرفیتی فراتر از آموزش دارد و قابلیت ایجاد ارتباط نزدیک میان مخاطب، هنرمند و سوژه را فراهم می سازد. امید است با بررسی جایگاه و ارزش درام مستند در عصر معاصر و با تاکید بر نیاز به تحقیقات بیشتر برای کشف ظرفیت های آن در راستای درگیر کردن مخاطبان، تشویق به تفکر انتقادی و الهام بخشیدن به تغییرات اجتماعی بتوانیم انگیزه پژوهش و تولید این نوع درام را در ایران افزایش افزایش دهیم.
تأثیر محیط نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن بر راهبردهای حل مسئله کودکان بیش فعال /نقص توجه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تئاتر دوره ۱۰ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۹۳)
77 - 86
حوزههای تخصصی:
کودکان بیش فعال دارای نقص دارای مشکلاتی هستند و هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر روش نمایش خلاق بر راهبردهای حل مسئله کودکان بیش فعال/ نقص توجه است. پژوهش حاضر ازنظر هدف کاربردی و ازنظر ماهیت و روش، شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کودکان بیش فعال/ نقص توجه مدارس پیش دبستانی آموزش وپرورش شهر بهارستان در منطقه یک در سال تحصیلی 2019 بود. با روش نمونه گیری، هدفمند 30 کودک بیش فعال/نقص توجه انتخاب شده و به صورت تصادفی به دو گروه کنترل و آزمایش تقسیم شدند. گروه کنترل(روش سخنرانی) و گروه آزمایش (روش نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن) مفهوم صرف جویی و مصرف بهینه را آموزش دیدند. ابزار جمع آوری داده ها، پرسشنامه استاندارد راهبردهای حل مسئله کسیدی، پرسشنامه اختلال بیش فعالی/ نقص توجه کانرز و برنامه آموزشی در محیط نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن در کلاس بود. روایی پرسشنامه ها و برنامه آموزشی توسط متخصصان روان شناسی تربیتی به روش روایی محتوایی تائید شد و پایایی پرسشنامه ها به روش آلفای کرونباخ به ترتیب 75/0 و 79/0 محاسبه گردید. نتایج نشان داد، به کارگیری نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن موجب افزایش راهبردهای حل مسئله، شیوه های سازنده (شیوه خلاقیت، اعتماد و گرایش) و شیوه های غیر سازنده (درماندگی، شیوه کنترل و اجتناب) کودکان بیش فعال (نقص توجه) دانش آموزان پیش دبستانی می شود. محیط پویای نمایش خلاق مبتنی بر الگوی سازنده گرایی جاناسن اثر مثبت بر راهبردهای حل مسئله کودکان بیش فعال/ نقص دارد و می توان از این محیط یادگیری تأثیرگذار برای ارتقاء مهارت های حل مسئله در کودکان بیش فعال استفاده کرد.