کشف و شهود از گواراترین و رازآمیزترین جلوه های حیات دینی بشر است. بازشناسی ماهیت و سرشت آن، ارزش معرفتی، سنجه های تشخیص سره از ناسره در میان انبوه دعاوی، باعث دلمشغولی بسیاری از اندیشمندان و خردورزان شده است. اثر هنری با ریشه گرفتن از شهود استعلایی و حسی هنرمند از یکسو و درک آن از سوی مخاطب، جاودان و یگانه می شود. «شهود»، حقیقت ذهن هنرمند و در نهایت حقیقت اثر هنری را آشکار می سازد. مبحث شهود در اندیشة بسیاری از اندیشمندان پرقدر بوده و این مقاله بر مفهوم شهود در ساختار معرفتی کانت تمرکز کرده است. «شهود»، از بنیادی ترین مفاهیم فلسفة «ایمانوئل کانت» است و تا حد یک زیرساخت، نقش محوری در نظام معرفتی کانت ایفا می کند. کانت بر شهود حسی و قرار دادن ذهنیّت به عنوان درون مایة اصلی اثر هنری تأکید دارد و این نگرش، در شکل گیری مکاتب و آثار بزرگ هنری در دوران مدرنیسم و حتی پست مدرن راه گشا بوده است. در بررسی آثار هنری، حضور و مواجهة شهود در مثلثِ اثر هنری، هنرمند و مخاطب را شاهد هستیم. تأثیر شهود در ادراک اثر هنری و روند فهم و درک اثر هنری و آفرینش منسوب به آن نقشی مهم یافته است.
این مقاله در نظر دارد منزلت شهود را در پیدایش آثار هنری مشخص و با استناد به تعریف کانت از مفهوم شهود در نقد اول (نقد عقل محض)، جایگاه آن را در آثار هنری تبیین و آشکار کند. فرضیه مقاله بر این استوار است که آثار هنری محصول کشف و شهود بوده و هنرمند با فعل یگانه ذهن خویش، یعنی شهود استعلایی دست به خلق اثر هنری زده است. بر اساس تعریف کانت از مفهوم شهود در نقد اول، شهود چیزی نیست جز آگاهی مستقیم از معنایی که در ذهن حاضر است و در شهود هنری این نگرش کانتی نقشی اساسی دارد و به همراه نبوغ هنرمند به ارتباط و تسخیر مخاطب می پردازد. این پژوهش به شیوة تحلیلی- توصیفی، با بهره گرفتن از کتب و مقالات به تحلیل داده ها پرداخته است.
این مطالعه بر محور سوال انجام شده است که اگر قرار باشد فیلمنامه ای با محوریت «حضرت مهدی» نگارش شود آن فیلمنامه از چه الگوی تکنیکی و فرمی تبعیت خواهد کرد. الگو های طراحی فیلمنامه های سینمای کلاسیک عموماً بر الگوی ارسطویی استوار است که با توجه به مبانی فلسفی و خاستگاه های فرهنگی چنین الگو هایی_ نمی تواند ظرف ایده الی برای طرح شخصیت های قدسی مانند معصومین و حضرت حجت7 قرار گیرد. با توجه به ابعاد عدیده ساختار در فیلمنامه (مانند پیرنگ ماجرا، شخصیت پردازی، دیالوگ نویسی و...) این مطالعه تنها بر بعد «شخصیت پردازی» در فیلمنامه متمرکز شده که از طریق احصاء مختصات تکنیکی و مقتضیات شخصیت پردازی در فیلمنامه_ کارآمدی انها را در طرح شخصیت حضرت مورد ارزیابی قرار می دهد. فرضیه این مقاله این است که قابلیت های تکنیکی فیلمنامه ها با الگو های ارسطویی عموماً مناسب طرح شخصیت های زمینی اند و باید در ویژگی های ساختاری این الگو ها از جمله اصل شخصیت پردازی تصرف کرد و قابلیت های نوینی را در ساختار فیلمنامه ارائه داد.