فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۴۸۱ تا ۵۰۰ مورد از کل ۱٬۷۱۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، مقایسهتأثیر دو شدت فعالیت حاد هوازی بر غلظت آپلین پلاسما، گلوکز خون و شاخص مقاومت به انسولین در مردان مبتلابه دیابت نوع دو می باشد.بدین منظور، 12 آزمودنی مبتلابه دیابت نوع دو (با میانگین سنی 6/3±6/52 سال، قد7/6± 3/171 سانتی متر و وزن 7/4±58/87 کیلوگرم) در پژوهش حاضر شرکت کردند. ابتدا و طی جلسه ای، تن سنجی و اوج اکسیژن مصرفی (VO2peak) آزمودنی ها از طریق آزمون تعدیل شده بروس محاسبهگردید. سپس، آزمودنی ها پس از گذشت حداقل 10 ساعت از ناشتایی،طی دو جلسه در معرض آزمون دویدن روی نوار گردانبا دو شدت 50 درصد و 80 درصد اوج اکسیژن مصرفی قرار گرفتند. علاوه براین، نمونه خونی پیش از فعالیت، بلافاصله پس از آن و 24 ساعت پس از هر شدت فعالیت برای اندازه گیری سطوح آپلین، گلوکز و انسولین گرفته شد. به منظور تجزیه وتحلیل داده ها نیزآزمون تحلیل واریانس درون گروهی دو راهه با اندازه گیری مکرر مورد استفاده قرار گرفت. برمبنای نتایج ، تفاوت معنا داری در مقدار آپلین پلاسما بین شدت های فعالیت مشاهده می شود (416.P=0 در شدت 50 درصد و 286.P=0 در شدت 80 درصد)؛ درحالی که در زمان نمونه گیری و تعامل بین شدت هاتفاوت معناداری وجود ندارد (0.05>P). همچنین، یافته ها تفاوت معنا داری را در مقدار گلوکز خون و مقاومت به انسولین در شدت و زمان نمونه گیری و نیز تعامل بین این دو نشان نمی دهد (0.05>P). به طورکلی، به نظر می رسد فعالیت حاد هوازی در شدت بالا می تواند تأثیر معناداری بر غلظت آپلین پلاسما در مردان مبتلابه دیابت نوع دو ایجاد کند؛ در حالی که تأثیری بر متغیرهای گلوکز و مقاومت به انسولین ندارد.
اثر 12 هفته تمرین ترکیبی بر ادیپونکتین و اینترلوکین شش پلاسمای زنان دارای اضافه وزن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، بررسی اثر 12 هفته تمرین ترکیبی بر ادیپونکتین و اینترلوکین شش پلاسمای زنان دارای اضافه وزن می باشد. بدین منظور، 40 دانشجوی غیر ورزشکار با BMI بالاتر از 25 و کمتر از 30، از میان بیش از 400 دانشجوی واجد شرایط فوق، پس از تکمیل رضایت نامه و پرسش نامه سلامت جسمانی و فعالیت بدنی انتخاب شدند و به وسیله جدول اعداد تصادفی به دو گروه تجربی و کنترل تقسیم شدند. پروتکل تمرینی گروه تجربی به مدت 12 هفته و هفت جلسه فعالیت در هفته شامل چهار جلسه تمرین استقامتی تناوبی با شدت 75 55 درصد ضربان قلب بیشینه، دو جلسه تمرین مقاومتی دایره ای و یکجلسه تمرین هندبال بود. نمونه گیری خون از دو گروه پس از 12 ساعت ناشتایی، در دو نوبت پیش از شروع برنامه تمرینی و 72 ساعت پس از پایان برنامه تمرینی انجام پذیرفت. مقادیر ادیپونکتین و اینترلوکین شش پلاسما توسط روش الایزا اندازه گیری شد و به منظور مقایسه متغیر ها بین گروه ها از آزمون آماری ANOVA با اندازه گیری های مکرر (2×2) در سطحP
تأثیر محرک صوتی موزیکال بر تغییرپذیری ضربان قلب طی شرایط استراحت ، فعالیت بدنی و بازگشت به حالت اولیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش، بررسی پاسخ تغییرپذیری ضربان قلب به محرک صوتی ریتمیک طی سه شرایط استراحت، فعالیت بدنی و بازگشت به حالت اولیه می باشد. بدین منظور، 14 دانشجوی پسر رشته تربیت بدنی (با میانگین سنی 79/0+5/21 سال، وزن 42/88+9/64 کیلوگرم، شاخص توده بدن 25/72+2/20 کیلوگرم بر متر مربع و قد 99/83+3/176 سانتی متر) انتخاب شدند و طی چهار جلسه مجزا (بدون موسیقی، مترونوم، محرک صوتی منظم و محرک صوتی نا منظم) مورد ارزیابی قرار گرفتند و الکتروکاردیوگرام آزمون دهنده ها طی چهار جلسه و هر جلسه در سه مرحله استراحت، فعالیت بدنی و بازگشت به حالت اولیه اندازه گیری و ثبت گردید. همچنین، با استفاده از نوار الکتروکاردیو گرام، تغییر پذیری ضربان قلب مربوط به مراحل فوق مورد ارزیابی قرار گرفت . تجزیه و تحلیل تغییر پذیری ضربان قلب با استفاده از آزمون آنوا با اندازه گیری مکرر نشان می دهد که طی مرحله استراحت، محرک صوتی تأثیر معناداری بر تغییر پذیری ضربان قلب نداشته است. نتایج بیانگر این است که طی مرحله فعالیت بدنی، محرک صوتی (به ویژه شرایط سنگ کوب و غیر سنگ کوب) سطح تغییر پذیری ضربان قلب را به طور معناداری کاهش داده است. علاوه براین، همانند شرایط استراحت، تجزیه و تحلیل داده ها حاکی از این است که طی مرحله بازگشت به حالت اولیه، محرک صوتی تأثیر معناداری بر تغییر پذیری ضربان قلب نداشته است. براساس یافته ها دریافت می شود که هم زمانی با محرک صوتی، بر تغییر پذیری ضربان قلب تأثیر گذار بوده و تغییر پذیری ضربان قلب، تحت تأثیر ساختار محرک صوتی قرار گرفته است. در مجموع، هم زمانی با محرک صوتی توانسته است تغییر پذیری ضربان قلب را کاهش دهد.
تأثیر هشت هفته تمرین مقاومتی بر غلظت سرمی SFRP5 در مردان چاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: پروتیئنِ 5 مرتبط با مجعدِ ترشحی (SFRP5)، همانند آدیپونکتین، به عنوان آدیپوکینی جدید با ویژگی های ضدالتهابی و افزایش حساسیت انسولینی محسوب می شود. هدف پژوهش حاضر بررسی تأثیر هشت هفته تمرین مقاومتی بر سطوح سرمی SFRP5 در مردان چاق می باشد.
روش شناسی: بیست و چهار مرد چاق با میانگین سن 5/8 ± 9/36 سال، وزن 7/10 ± 8/94 کیلوگرم و شاخص توده ی بدن 4/2 ± 7/31 کلیوگرم بر مترمربع به طور داوطلبانه در این تحقیق شرکت کرده و به دو گروه کنترل و تمرین مقاومتی (تعداد = 12) تقسیم شدند. آزمودنی های گروه تمرین 8 هفته تمرین مقاومتی دایره ای با شدت 50 تا 85 درصد یک تکرار بیشینه را 3 روز در هفته انجام دادند. شاخص های پیکرسنجی و غلظت ناشتای گلوکز، انسولین و SFRP5 سرمی همراه با شاخص مقاومت به انسولین (HOMA-IR) در ابتدا و پایان مطالعه اندازه گیری شد.
یافته ها: تمرین مقاومتی موجب کاهش معنادار وزن بدن، BMI، درصد چربی بدن، دور کمر و دور باسن شد (05/0>P ). هم چنین کاهش معنادار غلظت سرمی انسولین و مقادیر HOMA-IR در مقایسه با گروه کنترل مشاهده شد (05/0>P ). هشت هفته تمرین مقاومتی موجب تغییر معناداری در غلظت سرمی SFRP5 گروه تمرین نشد. با این وجود کاهش معنادار آن در گروه کنترل مشاهده شد (05/0>P ). نتایج آزمون آنالیزکوواریانس نشان دهنده تفاوت معنادار در تغییرات غلظت سرمی SFRP5 بین دو گروه بود (05/0>P ).
بحث و نتیج ه گیری: به نظر می رسد برنامه ی تمرین مقاومتی می تواند دستِ کم با جلوگیری از کاهش سطوح سرمی SFRP5 در بهبود شرایط متابولیکی اثرگذار باشد.
بررسی نیمرخ فیزیولوژیک و آنتروپومتریک ژیمناست های مرد حرفه ای دو استان کرمان و گیلان و مقایسه آنها با هنجار موجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این تحقیق، مقایسه نیمرخ فیزیولوژیک و آنتروپومتریک ژیمناست های مرد حرفه ای دو استان کرمان و گیلان و مقایسه آنها با هنجار بود. آزمودنی ها شامل20 ژیمناست مرد حرفه ای از دو استان کرمان و گیلان با میانگین سنی 2/2±2/15 سال، وزن 24/13±35/51 کیلو گرم و قد 36/11±80/161 سانتی متر بودند. داده ها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی (t استیودنت) در سطح معناداری 05/0>P بررسی شدند. یافته ها نشان داد ژیمناست های استان گیلان در انعطاف پذیری و ژیمناست های استان کرمان در سرعت و استقامت عضلات کمربند شانه ای نسبت به دیگری برتری داشتند (05/0>P). در بخش فیزیولوژیک، میانگین های دو استان به طور معناداری پایین تر از هنجار بود و در بخش آنتروپومتریک، ژیمناست ها در قسمت چربی زیرپوستی و طول اندام های فوقانی و تحتانی اختلاف معناداری با هنجار داشتند (05/0>P). براساس نتایج، ژیمناست های این تحقیق در بخش فیزیولوژیک، در سطح پایین تری از هنجار قرار دارند که این امر لزوم توجه هرچه بیشتر مربیان به برنامه های افزایش آمادگی جسمانی و فیزیولوژیک ژیمناست ها را آشکار می کند.
تأثیر تمرین تناوبی شدید بر سطوح عامل نکروز تومور آلفا در بافت چربی زیرپوستی و احشایی و مقاومت به انسولین در موش های صحرایی نر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثر پنج هفته تمرین تناوبی شدید بر سطوح عامل نکروز تومور آلفا در بافت چربی زیرپوستی و احشایی موش های صحرایی نر بود. بدین منظور، 20 سر موش صحرایی (با میانگین سنی هشت هفته و میانگین توده بدنی 10±190 گرم) به صورت تصادفی به دو گروه تمرین تناوبی شدید و گروه کنترل تقسیم شدند. برنامه تمرین تناوبی شدید به صورت پنج جلسه در هفته و به مدت پنج هفته اجرا گردید. حیوانات در هفته اول با سرعت 37 متر بر دقیقه، شش وهله دو دقیقه ای را با یک دقیقه استراحت فعالیت نمودند. در هفته دوم، سوم، چهارم و پنجم تعداد وهله ها به ترتیب به 7، 9،10 و 12 مرحله رسید و سرعت نیز به 40،43،49 و 52 متر بر دقیقه افزایش یافت. همچنین، 72 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین و در حالت ناشتایی، حیوانات با استفاده از زایلازین و کتامین بیهوش شدند و بافت چربی احشایی و زیرپوستی آن ها استخراج گشت. همچنین، جهت سنجش عامل نکروز تومور آلفا، گلوکز و انسولین از روش الایزا استفاده شد و مقادیر گلوکز نیز به روش رنگ سنجی آنزیماتیک مورد اندازه گیری قرار گرفت. علاوه براین، به منظور تجزیه و تحلیل داده ها، آزمون تی مستقل مورداستفاده قرار گرفت و سطح معناداری (05/0) در نظر گرفته شد. نتایج نشان می دهد که پنج هفته تمرین تناوبی شدید باعث کاهش معنادار سطوح عامل نکروز تومور آلفا در بافت چربی احشایی و زیر پوستی و انسولین پلاسمایی (P≤0.001) و نیز مقاومت به انسولین (P≤0.01) شده است. بااین حال، تغییرات در گلوکز پلاسما معنادار نمی باشد (P=0.752). درمجموع، نتایج حاصل از این پژوهش بیانگر این است که تمرین تناوبی شدید می تواند باعث کاهش سطوح عامل نکروز تومور آلفا در بافت چربی احشایی و زیرپوستی و نیز انسولین پلاسمایی شود. همچنین، این روش تمرینی می تواند در کاهش مقاومت به انسولین نیز نقش داشته باشد.
تأثیر 12 هفته تمرینات هوازی شدت متوسط بر تراکم استخوانی و شاخص های سرمی استخوان در زنان یائسة کم تحرک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر 12 هفته ای تمرین هوازی با شدت متوسط بر تراکم مواد معدنی استخوانی مهره های کمری و گردن ران و نیز سطوح سرمی کلسیم و فسفر در زنان یائسة کم تحرک بود. جامعة آماری این پژوهش را زنان یائسة سالم و کم تحرک 55 تا 70 ساله شهرستان ارومیه تشکیل دادند. جهت انجام پژوهش، 20 زن یائسة سالم و کم تحرک داوطلب و واجد شرایط (با میانگین سنی 12/2±60 سال، قد 17/6±71/156 سانتی متر، وزن 28/10±47/72 کیلوگرم و شاخص تودة بدن 24/3±46/29 کیلوگرم بر مترمربع) به صورت تصادفی در دو گروه فعالیت ورزشی (11 زن) و کنترل (نه زن) قرار گرفتند. گروه فعالیت ورزشی به مدت 12 هفته، هر هفته سه جلسه و در هر جلسه به مدت 50 تا 60 دقیقه تمرین هوازی پیاده روی و دوی سبک با شدت 65 الی 70 درصد حداکثر ضربان قلب را در نوبت صبح اجرا کرد، اما گروه کنترل در هیچ مداخله ای شرکت نداشت. شایان ذکر است که 24 ساعت قبل و نیز پس از 12 هفته برنامة تمرینی، به منظور اندازه گیری تراکم استخوانی و شاخص های سرمی، به ترتیب دانسیتومتری و نمونه گیری خون از گروه فعالیت ورزشی و کنترل به عمل آمد. همچنین، ارزیابی تراکم استخوانی مهره های کمری و گردن ران با دستگاه دگزا انجام شد و ارزیابی سطوح سرمی کلسیم و فسفر به ترتیب با دستگاه های اتوآنالایزر و بیوتکنیکال این استرومنت ایتالیا صورت گرفت. علاوه براین، اطلاعات مربوطه با به کارگیری روش آماری توصیفی و استنباطی آنکوا در سطح معناداری (0.05≥P) و با استفاده از نرم افزار اس. پی. اس. اس نسخة 23 تجزیه و تحلیل گردید. نتایج نشان می دهد که در گروه فعالیت ورزشی در مقایسه با گروه کنترل پس از 12 هفته تمرین هوازی شدت متوسط، تفاوت معناداری در تراکم استخوانی مهره های کمری و گردن ران، تی اسکور مهره های کمری و گردن ران و نیز سطوح سرمی کلسیم و فسفر مشاهده نمی شود (P>0.05). نتایج درون گروهی نیز تفاوت معناداری را در هیچ یک از متغیرها نشان نمی دهد (P>0.05). به طورکلی، یافته ها بیانگر آن است که 12 هفته برنامة فعالیتورزشی هوازی با شدت متوسط مانند پیاده روی و دوی سبک، تأثیری بر تراکم استخوانی و سطوح سرمی کلسیم و فسفر ندارد.
اثر پیش آماده سازی تمرین هوازی به همراه مصرف ویتامین D3 بر سطوح VEGF موش های پارکینسونی شده با تزریق شش- هیدروکسی دوپامین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر، بررسی اثر پیش آماده سازی تمرین هوازی همراه با مصرف ویتامین D3 بر سطوح فاکتور رشد اندوتلیال عروقی (VEGF) جسم مخطط موش های پارکینسونی شده با شش- هیدروکسی دوپامین می باشد. 48 موش صحرایی نر هفت هفته ای با وزن 300 250 گرم به صورت تصادفی به شش گروه کنترل سالم، کنترل پارکینسون، شم، تمرین پارکینسون، ویتامین پارکینسون و تمرین + ویتامین پارکینسون تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت چهار هفته و هفته ای پنج روز به مدت 30 دقیقه روی نوارگردان با سرعت 15 متر در دقیقه با شیب صفر درجه به تمرین پرداختند. همچنین، گروه های دریافت کننده ویتامین D3، به مدت چهار هفته، هفته ای دو روز و با دوز یک میکروگرم در کیلوگرم وزن بدن ویتامین دریافت نمودند. پس از چهار هفته تمرین و دریافت ویتامین، ایجاد مدل تجربی پارکینسون با استفاده از جراحی استریوتاکسی و تزریق شش- هیدروکسی دوپامین به داخل جسم مخطط انجام گرفت. سه هفته پس از تزریق شش- هیدروکسی، تست چرخشی آپومورفین به منظور تأیید پارکینسونی شدن موش ها انجام شد و پس از کشتار و استخراج جسم مخطط از مغز موش ها، سطوح VEGF به روش الایزا اندازه گیری گردید. یافته ها نشان می دهد که چهار هفته تمرین هوازی همراه با مصرف ویتامین D3 پیش از القای شش- هیدروکسی دوپامین توانسته است به شکل معنا داری سطوح VEGF جسم مخطط را افزایش دهد (005.P≤0). به طور کلی، نتایج پژوهش بیانگر آن است که پیش آماده سازی با استفاده از تمرین هوازی به همراه مصرف ویتامین D3 می تواند با افزایشسطوح VEGF، سبب افزایش محافظت نرون های دوپامینرژیک در برابر تخریب ناشی از شش- هیدروکسی دوپامین گردد و نقشی حفاظتی در برابر بیماری پارکینسون ایفا نماید.
مقایسة تأثیر سه شیوة تمرین ترکیبی بر غلظت تستوسترون، کورتیزول و قدرت عضلانی زنان سالمند(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مطالعه مقایسه تأثیر سه شیوه تمرین ترکیبی بر غلظت تستوسترون، کورتیزول، نسبت تستوسترون به کورتیزول و قدرت عضلانی زنان سالمند بود. به این منظور 40 نفر از زنان سالمند (دامنه سنی 82/0±34/60 سال) به طور تصادفی ساده در یکی از چهار گروه تمرین استقامتی+ قدرتی (E+S) (n=9)، قدرتی+ استقامتی (S+E) (n=10)، ترکیبی چرخشی (ACT) (n=12) و کنترل (n=9) قرار گرفتند. برنامه های تمرینی به مدت 8 هفته و 3 روز در هفته انجام گرفت. برنامه تمرین استقامتی شامل کار روی دوچرخه ثابت و برنامه تمرین قدرتی شامل چندین تمرین منتخب بالاتنه و پایین تنه بود. از آزمون تی وابسته و آزمون آنالیز واریانس یکطرفه به منظور تجزیه وتحلیل داده ها استفاده شد. نتایج نشان داد 8 هفته تمرین تغییری در میزان تستوسترون گروه S+E و ACT نداشت، اما کاهش معناداری در میزان تستوسترون در گروه E+S مشاهده شد (007/0=P). نتایج نشان دهنده وجود اختلاف معنادار در میزان تستوسترون بین گروه های E+S و ACT بود (01/0=P ). علاوه بر این، در میزان کورتیزول و نسبت تستوسترون به کورتیزول (T/C) پس از تمرین تغییر معنا داری مشاهده نشد. همچنین، افزایش معنادار قدرت بالاتنه فقط در گروه های E+S و ACT و قدرت پایین تنه در همه گروه های تمرین مشاهده شد. با توجه به عدم تغییر شایان توجه در سطح پایه هورمون ها در سه گروه تمرین ترکیبی، این افراد وضعیت کاتابولیکی مزمنی را تجربه نکردند و از آنجا که قدرت در همه گروه ها افزایش یافته است، به نظر می رسد بین وضعیت هورمونی و کسب قدرت در این مطالعه رابطه ای وجود ندارد.
تأثیر دوره های آماده سازی و مسابقه بر سطوح استراحتی شاخص های پلاکتی، فیبرینوژن و پروتئین واکنشگر C در بازیکنان حرفه ای فوتبال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی تأثیر دوره تمرین (دوره های آماده سازی و مسابقه فوتبال) بر شاخص های پلاکتی، فیبرینوژن و CRP در بازیکنان حرفه ای می باشد. بدین منظور، 10 نفر از بازیکنان تیم فوتبال صنعت نفت آبادان (با میانگین سنی 7/2±5/22 سال، وزن 4±71 کیلوگرم، قد 5/4±5/178 سانتی متر و شاخص توده بدن 4/0±2/22 کیلوگرم بر مترمربع) در این پژوهش شرکت نمودند و یک فصل دوره های آماده سازی و مسابقه فوتبال (که حدوداً 10 ماه بود) را اجرا کردند. شایان ذکر است که نمونه های خونی به منظور اندازه گیری شاخص های پلاکتی، فیبرینوژن و CRP در چهار مرحله قبل و بعد از دوره آماده سازی، نیم فصل و پایان فصل مسابقات گرفته شد. جهت مقایسه میانگین پارامترها نیز از تحلیل واریانس مکرر استفاده گردید. نتایج نشان می دهد که دوره تمرین باعث ایجاد تغییر معنادار در سطوح استراحتی تعداد پلاکت ها، متوسط حجم پلاکتی و درصد پلاکتی شده است، اما در سطوح استراحتی پهنای توزیع پلاکتی، فیبرینوژن و CRP تغییری ایجاد نکرده است. به طورکلی، می توان گفت که دوره تمرین باعث کاهش تشکیل ترومبوز و نیز کاهش احتمال وقوع حمله قلبی در فوتبالیست های حرفه ای می شود.
تأثیر مکمل سازی طولانی مدت ال-کارنیتین به همراه تمرین استقامتی بر شاخص های چربی خون و سطوح پلاسمایی لیپوپروتئین لیپاز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش که با هدف بررسی تأثیر مکمل سازی طولانی مدت ال-کارنیتین بر شاخص های چربی خون و سطوح پلاسمایی لیپوپروتئین لیپاز در تمرین استقامتی انجام گردید از نوع مطالعات نیمه تجربی می باشد که به منظور انجام آن، ۲۰ دانشجوی غیر ورزشکار به طور تصادفی به دو گروه مکمل (۱۰ نفر با میانگین سنی ۹/۰±۱/۲۰ سال، وزن ۵/۲±۲/۷۴ کیلوگرم و قد ۸/۴±۱/176 سانتی متر) و گروه کنترل (10 نفر با میانگین سنی 6/0±1/20 سال، وزن 6/4±7/67 کیلوگرم و قد 6/4±7/177 سانتی متر) تقسیم شدند. هر دو گروه به مدت شش هفته و هر هفته سه جلسه به تمرینات هوازی بر مبنای اصل اضافه بار پرداختند. شدتبرنامهتمرین درهرجلسه،65الی75 درصد ضربانقلببیشینه هرفردبود. در این مدت، گروه مکمل روزانه 13 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن خود مکمل ال-کارنیتین دریافت کرد و گروه کنترل نیز سه میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن خود نشاسته مصرف کرد. همچنین، پیش و پس از دوره تمرین، نمونه گیری خون به منظور اندازه گیری تری گلیسرید، کلسترول تام، لیپوپروتئین پرچگال، لیپوپروتئین کم چگال، لیپوپروتئین بسیار کم چگال، عامل خطرساز بیماری های قلبی و لیپوپروتئین لیپاز انجام گرفت. داده ها با استفاده از نرم افزار آماری اس.پی.اس.اس نسخه 20 و آزمون های تی هم بسته و تی مستقل تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها نشان می دهد که مصرف مکمل سازی ال-کارنیتین موجب افزایش معنادار لیپوپروتئین پرچگال (0.05>P) و کاهش کلسترول تام و درصد چربی بدن در گروه مکمل شده است (0.05>P)؛ اما شاخص توده بدن، میزان تری گلیسرید، لیپوپروتئین بسیارکم چگال، لیپوپروتئین کم چگال، عامل خطرساز بیماری های قلبیو لیپوپروتئین لیپاز در هر دو گروه تغییر معناداری را نشان نمی دهد. این نتایج بیانگر این است که اگر افراد جوان در کنار تمرینات هوازی از مکمل ال-کارنیتین استفاده کنند ممکن است در افزایش لیپوپروتئین پرچگال و کاهش کلسترول تام و درصد چربی بدن آن ها تأثیر داشته باشد؛ اما بررسی تأثیر مکمل ال-کارنیتین همراه با تمرینات هوازی در شاخص های چربی خون و سطوح پلاسمایی لیپوپروتئین لیپاز نیاز به مطالعات بیشتری دارد.
تأثیر مصرف مکمل ویتامین E و سندروم بیش تمرینی بر غلظت IL-10 پلاسمایی کشتی گیران زبده سبک آزاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: اجرای پیوسته فعالیت های بدنی شدید و بالاتر از آستانه لاکتات (1vco2/vo2>) در ورزشکاران سطح المپیک یا زبده منجر به سندرم بیش تمرینی می شود که به دلیل عدم توازن میان فشار تمرین و ریکاوری برای دستگاه پیچیده کاردیومتابولیک می تواند عملکرد ورزشی و کارایی سیستم ایمنی را به مخاطره اندازد. در این مطالعه تأثیر مصرف 700 واحد مکمل ویتامین E هنگام بیش تمرینی بر غلظت اینترلوکین-10 (IL-10) پلاسمایی کشتی گیران بررسی گردید.
روش شناسی: این مطالعه بر روی 27 کشتی گیر انجام شد. سنجش سندروم بیش تمرینی با استفاده از پرسش نامه بیش تمرینی انجام گرفت. به آزمودنی ها به مدت 30 روز مکمل کپسول پرل (ویتامین E) به میزان 700 واحد در دو نوبت صبح (400 واحد: ساعت10صبح) و 300 واحد: هنگام بعدازظهر(ساعت 5 بعدازظهر) داده شد. آزمودنی ها در سه گروه بیش تمرین+مکمل ویتامین E (گروه1)، بیش تمرین+دارونما (گروه 2) و بدون بیش تمرین+مکمل ویتامین E (گروه3) تفکیک شدند. غلظت پلاسمایی اینترلوکین-10 قبل و پس از اعمال مداخله ها اندازه گیری گردید.
یافته ها: کاهش معناداری در غلظت IL-10 پلاسمایی کشتی گیران درگروه بیش تمرین+ویتامین E و گروه بدون بیش تمرین+ویتامین E ، پس از اعمال مداخله مشاهده شد (05/0>P )، اما این تغییر در بیش تمرین و دارونما مشاهده نشد. نتایج تحلیل واریانس نشان داد که پس از اعمال مداخله، میزان کاهش غلظت IL-10 پلاسمایی در کشتی گیران تنها بین گروه بیش تمرین+ویتامین E با گروه بیش تمرین+دارونما بود معنادار بود ( 023/0=P ).
بحث و نتیجه گیری: با توجه به نقش بیولوژیک ویتامین E در سیستم ایمنی و امکان تأثیر آن در سرکوب ادیپوسایتوکاین IL-10 ، مصرف خوراکی 700 واحد از این ویتامین در کاهش دادن غلظت پلاسمایی IL-10 پلاسمایی کشتی گیران در شرایط سندرم بیش تمرینی بارز بوده است.
واژه های کلیدی: سندروم بیش تمرینی، ویتامین E ، اینترلوکین-10، کشتی آزاد. مقدمه و هدف: اجرای پیوسته فعالیت های بدنی شدید و بالاتر از آستانه لاکتات (1vco2/vo2>) در ورزشکاران سطح المپیک یا زبده منجر به سندرم بیش تمرینی می شود که به دلیل عدم توازن میان فشار تمرین و ریکاوری برای دستگاه پیچیده کاردیومتابولیک می تواند عملکرد ورزشی و کارایی سیستم ایمنی را به مخاطره اندازد. در این مطالعه تأثیر مصرف 700 واحد مکمل ویتامین E هنگام بیش تمرینی بر غلظت اینترلوکین-10 (IL-10) پلاسمایی کشتی گیران بررسی گردید.
روش شناسی: این مطالعه بر روی 27 کشتی گیر انجام شد. سنجش سندروم بیش تمرینی با استفاده از پرسش نامه بیش تمرینی انجام گرفت. به آزمودنی ها به مدت 30 روز مکمل کپسول پرل (ویتامین E) به میزان 700 واحد در دو نوبت صبح (400 واحد: ساعت10صبح) و 300 واحد: هنگام بعدازظهر(ساعت 5 بعدازظهر) داده شد. آزمودنی ها در سه گروه بیش تمرین+مکمل ویتامین E (گروه1)، بیش تمرین+دارونما (گروه 2) و بدون بیش تمرین+مکمل ویتامین E (گروه3) تفکیک شدند. غلظت پلاسمایی اینترلوکین-10 قبل و پس از اعمال مداخله ها اندازه گیری گردید.
یافته ها: کاهش معناداری در غلظت IL-10 پلاسمایی کشتی گیران درگروه بیش تمرین+ویتامین E و گروه بدون بیش تمرین+ویتامین E ، پس از اعمال مداخله مشاهده شد (05/0>P )، اما این تغییر در بیش تمرین و دارونما مشاهده نشد. نتایج تحلیل واریانس نشان داد که پس از اعمال مداخله، میزان کاهش غلظت IL-10 پلاسمایی در کشتی گیران تنها بین گروه بیش تمرین+ویتامین E با گروه بیش تمرین+دارونما بود معنادار بود ( 023/0=P ).
بحث و نتیجه گیری: با توجه به نقش بیولوژیک ویتامین E در سیستم ایمنی و امکان تأثیر آن در سرکوب ادیپوسایتوکاین IL-10 ، مصرف خوراکی 700 واحد از این ویتامین در کاهش دادن غلظت پلاسمایی IL-10 پلاسمایی کشتی گیران در شرایط سندرم بیش تمرینی بارز بوده است.
تأثیر دو نوع تمرین مقاومتی با و بدون انسداد عروق مستقل از رژیم غذایی بر ترکیب بدنی، پروفایل لیپید و پروتئین واکنشی C زنان جوان غیر ورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: هدف از پژوهش حاضر، تأثیر دو نوع تمرین مقاومتی با و بدون انسداد عروق مستقل از رژیم غذایی بر ترکیب بدنی، پروفایل لیپید و پروتئین واکنشی C زنان جوان غیر ورزشکار بود.
روش شناسی: 45 زن جوان غیر ورزشکار (سن 7/3±5/26 سال، قد 8/3±4/167سانتی متر، وزن 1/4±66 کیلوگرم و شاخص توده بدنی 7/0±5/23 کیلوگرم بر مترمربع) به صورت هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه تمرین مقاومتی سنتی، تمرین مقاومتی با انسداد عروق و کنترل (هر گروه 15 نفر) قرار گرفتند. دو گروه تجربی به مدت 24 هفته و هر هفته چهار جلسه در برنامه تمرینی خود شرکت کردند. گروه مقاومتی سنتی، تمرینات را با شدت 70 تا 80 درصد یک تکرار بیشینه تا حد خستگی؛ و گروه تمرین مقاومتی با انسداد عروق، تمرینات را با شدت 20 تا 30 درصد یک تکرار بیشینه تا حد خستگی انجام دادند.
یافته ها: نتایج نشان داد هر دو نوع تمرین مقاومتی باعث کاهش معنادار تری گلیسرید، کلسترول تام، کلسترول، لیپوپروتئین با چگالی کم، لیپوپروتئین با چگالی خیلی کم و پروتئین واکنشی C و نیز افزایش معنادار کلسترول و لیپوپروتئین با چگالی بالا در این زنان شد (P<0.05)؛ اما تفاوت بین دو گروه معنادار نبود (P>0.05).
بحث و نتیجه گیری: تمرینات مقاومتی با انسداد عروق اگرچه با شدت کمتری انجام می شوند، اما به دلیل ایجاد هیپوکسی و لذا نیازهای متابولیک مشابه، احتمالاً همان تأثیرات تمرینات مقاومتی شدید را بر پروفایل لیپید و التهاب سیستمیک به عنوان عوامل خطرزای قلبی ایجاد می کنند.
تأثیر مکمل دهی کوتاه مدت بولاغ اوتی بر میزان تخریب DNA پس از فعالیت ورزشی وامانده ساز در مردان غیر ورزشکار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: هدف از مطالعه حاضر، بررسی تأثیر مکمل دهی کوتاه مدت بولاغ اوتی بر میزان تخریب DNA پس از فعالیت ورزشی وامانده ساز در مردان غیرورزشکار می باشد.
روش شناسی: 18 مرد غیرورزشکار با دامنه سنی 20-22سال، وزن65-75کیلوگرم، قد 175- 185سانتی متر و اکسیژن مصرفی بیشینه 38 -42 میلی لیتر بر کیلوگرم در دقیقه در قالب یک طرح نیمه تجربی به صورت تصادفی در دو گروه دریافت کننده گیاه بولاغ اوتی(روزانه80 گرم به شکل خام در روز به مدت 14 روز) به تعداد 8 نفر و کنترل به تعداد 10 نفر قرار گرفتند. همه ی آزمودنی ها پس از مکمل دهی، آزمون وامانده ساز بروس را انجام دادند. نمونه های خونی طی سه مرحله( قبل و بعد از مکمل دهی و پس از فعالیت ورزشی) جهت اندازه گیری میزان پلاسمایی 8-هیدرکسی 2-دزوکسی گوانوزین گرفته شد. جهت تجزیه و تحلیل آماری از روش تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی و آزمون تی مستقل در سطح معنی داری 05/0 استفاده شد.
یافته ها: نتایج تحقیق نشان داد مکمل دهی کوتاه مدت بولاغ اوتی موجب کاهش شاخص پلاسمایی 8-هیدروکسی 2 دزوکسی گوانوزین در حالت پایه شده است(p<0.05). هم چنین، این مکمل دهی توانست از افزایش 8-هیدروکسی 2 دزوکسی گوانوزین پس از انجام فعالیت ورزشی وامانده ساز بکاهد.
بحث و نتیجه گیری: با توجه به نتایج تحقیق می توان از مکمل دهی بولاغ اوتی برای کاهش آسیب های اکسایشی ناشی از فعالیت های ورزشی شدید استفاده کرد. با این وجود، با توجه به مطالعات اندک انجام شده در این حوزه، تحقیقات بیشتری مورد نیاز است.
تأثیر تمرین موازی، پلایومتریک و تناوبی شدید هوازی بر عملکرد استقامت هوازی ویژه بازیکنان فوتبال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: تمرینات مختلفی برای افزایش عملکرد استقامت هوازی در بازیکنان فوتبال پیشنهاد شده است. اما هنوز مشخص نیست که کدام برنامه تمرین مطلوب تر است. بنابراین، هدف مطالعه حاضر بررسی تأثیر تمرین پلایومتریک، تناوبی شدید هوازی و موازی بر عملکرد استقامت هوازی ویژه در بازیکنان فوتبال آماتور مرد بود.
روش شناسی: 32 بازیکن فوتبال حاضر در لیگ دسته سوم (سن = 7/4 ± 4/25 سال، قد = 1/7 ± 6/177 سانتی متر، توده بدن = 1/11 ± 2/74 کیلوگرم) در این مطالعه شرکت کردند. بازیکنان ابتدا بر اساس منطقه بازی و توان هوازی یکسان سازی شدند سپس به روش تصادفی در یکی از گروه های تمرین پلایومتریک (11 نفر)، تناوبی شدید هوازی (11 نفر) و موازی (10 نفر) قرار گرفتند. برنامه تمرین تناوبی شدید هوازی شامل 4 وهله 4 دقیقه ای دویدن با شدت 90 تا 95 درصد ضربان قلب بیشینه با 3 دقیقه استراحت فعال بین وهله ها بود. برنامه تمرین پلایومتریک شامل اجرای 9 حرکت جهشی و پرتابی در 3 نوبت با 10 تکرار بود که با شدت کم تا بیشینه انجام شد. برنامه تمرین موازی شامل اجرای همزمان دو برنامه تمرین پلایومتریک و تناوبی شدید هوازی در یک جلسه بود که ابتدا برنامه تمرین پلایومتریک اجرا شد. برنامه های تمرین به مدت 8 هفته و 3 جلسه در هفته اجرا شدند. پیش و پس از تمرین، آزمون استقامتی فوتبال هاف و هلگراد به منظور برآورد استقامت هوازی ویژه اجرا شد.
یافته ها: استقامت هوازی ویژه در همه گروه های تمرین به طور معناداری افزایش یافت (پلایومتریک: از 18 ± 1349 به 36 ± 1387، تناوبی شدید هوازی: از 29 ± 1359 به 42 ± 1412 و موازی: از 23 ± 1335 به 33 ± 1436 متر، 05/0 > P ). اما، این افزایش در گروه موازی بالاتر از گروه های دیگر بود (05/0 > P )، هرچند تفاوت معناداری بین گروه های تناوبی شدید هوازی و پلایومتریک مشاهده نشد (653/0 = P ).
بحث و نتیجه گیری: تمرین موازی نسبت به تمرین تناوبی شدید هوازی و پلایومتریک صرف در افزایش استقامت هوازی ویژه بازیکنان فوتبال آماتور مرد مؤثرتر است.
تاثیر پنج هفته تمرین مقاومتی بر برخی عوامل رشد عروقی مردان غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثر تمرین مقاومتی بر سطوح سرمی فاکتور رشد اندوتلیال عروقی (VEGF)، فاکتور رشد فیبروبلاست پایه (bFGF) و سطوح پلاسمایی هورمون رشد (GH) و کورتیزول در مردان سالم غیر فعال می باشد. بدین منظور، از میان دانشجویان دانشگاه تهران، 20 دانشجوی غیرفعالبه صورت تصادفی به دو گروه تمرین مقاومتی دایره ای(n=10) ( با میانگین سنی 24/1 سال، قد 7/172سانتی متر،وزن 20/67 کیلوگرم،شاخص توده بدنی 93/18 کیلوگرم بر مترمربع و درصد چربی 6/17)و کنترل (n=10)( با میانگین سنی 6/23سال، قد 3/173 سانتی متر، وزن 2/66 کیلوگرم، شاخص توده بدنی 66/20 کیلوگرم بر مترمربع و درصد چربی 59/20) تقسیم شدند. پس از نمونه گیری اولیه (تعیین میزان پایه سرمی)، گروه تمرین مقاومتی دایره ای به مدت پنج هفته به فعالیت پرداختند. به منظور حذف پاسخ آخرین جلسه تمرینی، نمونه گیری خونی 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین به عمل آمد. کلیه تجزیه و تحلیل داده ها در سطح معناداری P≤0.05 و با استفاده از نرم افزار اس. پی. اس. اس 18 انجام شد. نتایج آزمون تی مستقل نشان می دهد که به دنبال تمرینات مقاومتی، مقادیر VEGF(P=0.033) و هورمون رشد (P=0.001) به نسبت گروه کنترل، افزایش معنا داری داشته است؛ در حالی که در کورتیزول (P=0.266) و bFGF (P=0.086) تغییر معناداری مشاهده نمی شود. همچنین، نتایج آزمون هم بستگی حاکی از آن است که پس از پنج هفته تمرین مقاومتی، ضریب هم بستگی بالاییبین تغییرات هورمون رشد و VEGF در پس آزمون وجود دارد (r=0.74) که این ضریب هم بستگی معنا دار می باشد (P=0.014). به نظر می رسد پنج هفته تمرین مقاومتی با افزایش عامل رشد اندوتلیال عروقی و هورمون رشد بتواند افزایش رگ زایی را به دنبال داشته باشد.
تأثیر تعاملی تمرین استقامتی و مصرف ویتامین E بر سطوح آدیپونکتین و شاخص مقاومت انسولین در زنان غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر بررسی تأثیر تمرین استقامتی و مصرف ویتامین E بر غلظت آدیپونکتین و شاخص مقاومت انسولین بود. به این منظور 30 زن سالم غیرفعال (سن 7/3±8/24 سال، وزن 3/1± 3/60 کیلوگرم، قد 3/1±9/161سانتی متر) به سه گروه ورزش و ویتامین E (VE)، ویتامین E (V) و کنترل (C) تقسیم شدند. آزمودنی های گروه ورزش و ویتامین سه بار در هفته با شدت 65 تا 80 درصد حداکثر ضربان قلب تمرین کردند و مکمل ویتامین E را به مدت چهار هفته روزی IU 400 همراه با ناهار مصرف کردند. آزمودنی های گروه ویتامین E هیچ گونه فعالیت ورزشی نداشتند. آنالیز آماری داده ها نشان داد که غلظت آدیپونکتین در هر سه گروه کاهش معنا دار (05/0P<) مشابهی نشان داد، با این حال، بین سه گروه تفاوت معنا داری (05/0P>) مشاهده نشد. مقایسه درون گروهی و بین گروهی برای غلظت انسولین و همچنین شاخص مقاومت انسولین در سه گروه تفاوت معنا داری نشان نداد (05/0P>). اگرچه غلظت گلوکز در سه گروه کاهش معنا داری داشت، بین سه گروه تفاوت معنا داری یافت نشد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که ترکیب تمرین استقامتی و مصرف ویتامین E در کوتاه مدت تأثیری بر غلظت آدیپونکتین و شاخص مقاومت انسولین زنان سالم ندارد.
تأثیر فعالیت ورزشی پلیومتریک حاد با و بدون مصرف ویتامینC بر غلظت سرمی عامل نروتروفیک مشتق از مغز (BDNF) مردان غیرفعال(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از این پژوهش بررسی تأثیر فعالیت ورزشی پلیومتریک حاد با و بدون مصرف ویتامینc بر غلظت سرمی عامل نروتروفیک مشتق از مغز (BDNF)مردان غیرفعال بود.در این مطالعه نیمه تجربی 36 مرد غیرفعال به طور تصادفی به چهار گروه (مکمل+ فعالیت ورزشی، مکمل، فعالیت ورزشی و کنترل) تقسیم شدند. آزمودنی های گروه های ترکیبی و گروه فعالیت ورزشی برنامه منتخب پلیومتریک را اجرا کردند. همچنین در دوره پژوهش، مکمل ویتامینc، روزانه به مقدار 500 میلی گرم، به صورت کپسول و به مدت یک هفته توسط آزمودنی های گروه ترکیبی و مکمل مصرف شد. خون گیری از افراد پیش و پس از برنامه تمرینات به منظور اندازه گیری BDNF به عمل آمد. سطوح BDNF با استفاده از کیت آزمایشگاهی و روش الایزا اندازه گیری شد. از آزمون های T مستقل و واریانس یکطرفه و آزمون تعقیبی توکی برای بررسی تفاوت بین گروه ها استفاده شد. سطوح سرمی BDNF پس از مصرف ویتامینc همراه با فعالیت ورزشی پلیومتریک حاد در مقایسه با گروه کنترل تغییر معناداری یافت. همچنین مصرف ویتامینc بدون تمرین سبب افزایش معنادار BDNF سرم شد. اما فعالیت ورزشی پلیومتریک به تنهایی نتوانست تغییر معناداری در غلظت سرمی BDNF ایجاد کند. به نظر می رسد انجام فعالیت ورزشی پلیومتریک همراه با مصرف ویتامینc برای گسترش فواید شناختی و عملکردی مغز مفید باشد.
تعیین میزان همبستگی ظرفیت حیاتی دانش آموزان دختر 11 تا 17 ساله تهرانی سنجیده شده به دو روش اسپیرومتری و معادله آلومتری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با هدف اجرای تعیین میزان همبستگی ظرفیت حیاتی دانش آموزان دختر 11 تا 17 ساله سنجیده شده به دو روش اسپیرومتری و معادله آلومتری انجام گردید. بدین منظور، 311 دانش آموز با میانگین سنی 3± 14 سال، وزن 9± 83/48 کیلوگرم و قد 63/7±153 سانتی متر انتخاب شدند و ظرفیت حیاتی آن ها توسط دستگاه اسپیرومتر و نیز از طریق معادله آلومتری محاسبه گردید. جهت تعیین میزان همبستگی بین دو روش مذکور نیز ضریب همبستگی پیرسون مورد استفاده قرار گرفت. همچنین، تفاوت بین میانگین های ظرفیت حیاتی گروه ورزشکار و غیر ورزشکار با استفاده از آزمون تی در گروه های مستقل مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان می دهد که معادله آلومتری در تعیین ظرفیت حیاتی دانش آموزان دختر 11 تا 17 ساله از روایی 0.83= r و 0.86= α برخوردار است و بین میانگین های ظرفیت حیاتی گروه ورزشکار و غیرورزشکار تفاوت معناداری وجود ندارد. علاوه براین، یافته ها حاکی از این هستند که در شرایط عدم دسترسی به آزمایشگاه و دستگاه اسپیرومتری، می توان از معادله آلومتری برای تعیین ظرفیت حیاتی دانش آموزان دختر 11 تا 17 ساله استفاده نمود.
تأثیر یک دوز مصرف مکمل کافئین بر لیپولیز به دنبال فعالیت استقامتی بیشینه در زنان تمرین کرده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقدمه و هدف: برخی مطالعات قبلی حاکی از آنند که مکمل سازی کوتاه مدت کافئین ممکن است بر عملکرد ورزشی و افزایش اکسیداسیون چربی تأثیر داشته باشد. هدف از تحقیق حاضر بررسی اثرات حاد مصرف مکمل کافئین بر لیپولیز و عملکرد استقامتی بیشینه در زنان تمرین کرده بود.
روش شناسی: ۹ زن تمرین کرده (با میانگین سنی ۸/۲±۳/۲۲ سال، وزن: ۱/۸±۷/۶۱ کیلوگرم، قد۷/۶±۷/۱۶۷ سانتی متر و شاخص توده بدنی ۲/۲±۲۲ کیلوگرم بر متر مربع) به صورت داوطلبانه و در یک طرح کارآزمایی بالینی متقاطع، در سه جلسه و به صورت تصادفی تحت دریافت mg/kg/d ۶ مکمل کافئین ،mg/kg/d ۶ مکمل کافئین+ mg/kg/d ۳ کربوهیدرات و یا دارونما (دریافت ۲۵۰ میلی گرم مالتوز) قرار گرفتند. در هر جلسه، دریافت مکمل یا دارونما به صورت کپسول و یک ساعت قبل از اجرای آزمون بروس انجام گرفت. بین جلسات نیز یک هفته فاصله به منظور پاکسازی در نظر گرفته شد. در هر جلسه ۳ نوبت خون گیری: ساعت ۸ صبح و در حالت ناشتا (قبل از دریافت مکمل)، یک ساعت پس از دریافت مکمل (و بلافاصله پس از اتمام آزمون بروس) و یک ساعت پس از اتمام آزمون بروس انجام گرفت.
یافته ها: تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که هیچ یک از متغیرهای نیمرخ لیپیدی (TG،CHOL،HDL،LDL) هورمون کورتیزول و لیپاز حساس به هورمون (HSL)، تحت تأثیر یک دوز دریافت مکمل کافئین یا ترکیب کافئین کربوهیدرات قرار نگرفتند، و تغییرات ایجاد شده در هر یک از این متغیرها ناشی از فعالیت شدید هوازی بود و نه دریافت مکمل. از طرف دیگر زمان رسیدن به خستگی طی فعالیت بروس و حداکثر اکسیژن مصرفی آزمودنی ها تحت تأثیر دریافت مکمل قرار نگرفت.
بحث و نتیجه گیری: یافته های حاضر در کل بیانگر آن است که مصرف یک دوز مکمل کافئین یا کافئین –کربوهیدرات منجر به تغییرات معناداری در متابولیسم چربی ها و عملکرد هوازی نمی گردد.