فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۲۱ تا ۵۴۰ مورد از کل ۲٬۰۰۴ مورد.
حوزههای تخصصی:
شعر «هزارة دوم آهوی کوهی» یکی از اشعار محمد رضا شفیعی کدکنی است که شاعر سعی کرده است در آن، با استفاده از زبان ادبی فاخر، تناسب محکمی میان صورت و محتوا ایجاد کند. اصولا شعر، یک نیاز درونی است که در زبان شکل می گیرد و به فعلیت می رسد. زبانی که از امکانات و عناصر خاصی بهره برده و به درجة هنری رسیده است. در سایة کاربست همین عناصر و امکانات است که ساختار شعر، شکل می گیرد. بررسی ساختاری یک اثر ادبی به معنی بررسی مجموعة اجزا و عواملی است که کلّیت آن اثر را به وجود آورده است. در این مقاله با روشی تحلیلی - توصیفی به مولفه های تکرار، انسجام و روایت در شعر «هزارة دوم آهوی کوهی» پرداخته شده است تا نقش روابط موجود بر عناصر ساختاری این شعر که دلالت کلّی این شعر را ساخته اند، تبیین و از این طریق مهم ترین ویژگی های ساختاری این شعر نشان داده شود. نتیجة پژوهش بیانگر این است که شاعر با کمک گرفتن از این اصول، زبان شعری خود را از زبان عادی متمایز ساخته و با استفاده از این تمهیدات زیباشناختی، وحدت خاصی میان صورت و محتوای شعر برقرار ساخته است. راز مقبولیت شعر «هزارة دوم آهوی کوهی» در استفادة بجا و مناسب از همین روابط ساختاری در کلیّت شعر است.
تصویرسازی کارگزاران اجتماعی در اشعار سیاسی ملک الشعرا بهار از منظر گفتمان شناسی انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحلیل انتقادی گفتمان به عنوان رویکردی نوین در تحلیل متن و گفتمان معتقد است که هیچ گفتمانی خالی از ایدئولوژی نیست و تلاش می کند که روابط پنهان قدرت، نابرابری اجتماعی و سوء استفاده از قدرت را در گفتمان ها برملا کند. تحلیل گران انتقادی بیشتر بر اساس طبقه بندی های زبان شناختی به تحلیل گفتمان می پردازند در حالی که ونلیوون از مؤلفه های جامعه شناختی معنایی بهره می برد. نگارندگان بر آنند که اشعار سیاسی بهار را بر اساس رویکرد ون لیوون مورد بررسی قرار دهند تا مشخص شود که بهار در دوران پرتنش مشروطه چگونه کارگزاران اجتماعی و عاملان عمل را به تصویر می کشد. آیا از آنها با صراحت نام می برد یا ترجیح می دهد پوشیده سخن بگوید. به منظور نیل به هدف تحقیق، نخست ابیات گفتمان مدار با بن مایه ی سیاسی انتخاب شد سپس مؤلفه های جامعه شناختی-معنایی در هر بیت مشخص گردید. در گام بعدی با محاسبات آماری و طبق بسامد مؤلفه ها، میزان ارجاعات پوشیده و صریح تعیین شد. در نهایت و پس از تحلیل کمی و کیفی نتایج زیر حاصل گردید. نخست آنکه بهار برای بازنمایی فعالان سیاسی و صاحبان قدرت از صریح ترین مؤلفه ها از جمله نام بری و فردی سازی استفاده کرده است. دیگر مؤلفه های پرکاربرد عبارتند از ارزش گذاری، اشتراکی سازی و فعال نمایی. بهار دیدگاه خود را نسبت به کارگزاران اجتماعی با به کارگیری مؤلفه ی ارزش گذاری بیان کرده است. در اشعار وی بسامد مؤلفه های پوشیده بسیار اندک است که این امر خود شاهدی است بر صراحت بهار در بازنمایی کارگزاران اجتماعی.
بینامتنی قرآنی و روایی در شعر مهیار دیلمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه ی «بینامتنی» رویکردی است که به روابط بین متونی پرداخته و موجب آفرینش متن جدید می شود. هر متن خود بینامتنی است که ریشه در متون گذشته داشته و در متون آینده نیز تأثیر خواهد داشت. این نظریه در دهه ی شصت قرن بیستم توسط ژولیا کریستوا بین سال های 1966و1967 میلادی مطرح شد.
ظهور آیات قرآن کریم و سخنان گهربار پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) در کلام شاعر برجسته ی شیعه، مهیار دیلمی، قبل از هر امری، نشانگر تأثیر پذیری وی از مضامین قرآن و سخنان آن بزرگواران بوده است و همین امر ما را بر آن داشت تا به بررسی روابط بینامتنی بین اشعار مهیار دیلمی و قرآن کریم و کلام پیامبر (ص) و أئمه أطهار(ع) بپردازیم. در این نوشتار گزیده ای از اشعار مهیار مورد بررسی قرار گرفته و نتیجه ی بررسی و تحلیل این روابط نشان می دهد که این اشعار، به تناسب موضوع، با تأثیرپذیری آگاهانه از آیات قرآنی و سخنان گهربار پیامبر (ص) صورت گرفته است. اجرای عملیات بینامتنی، نشان دهنده ی این امر است که بیشترین شکل بینامتنی قرآنی و روایی در این اشعار، به صورت نفی جزیی یا اجترار و نفی متوازی یا امتصاص بوده است.
ساختار قصّه در قصص الأنبیاء کسایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«قصص الأنبیاء» کسایی اثری است به زبان عربی که به قلم محمّدبن عبدالله کسایی نگارش یافته است. هویّت واقعی نویسندة آن به درستی معلوم نیست. این اثر با نام هایی همچون «بدء الدّنیا و قصص الأنبیاء»، «قصص الأنبیاء و المبتدا» و «بدءالخلق و قصص الأنبیاء» در جوامع اسلامی، به ویژه در میان عوام رواج داشته است. انسجام در ساختار قصّه ها، این کتاب را به یک متن ادبی داستانی تبدیل کرده است. نویسنده در تصنیف قصّه های خود، از قصص قرآن و روایات تاریخی بهره گرفته است و کتاب را با چاشنی تخیّل آمیخته است. قصّه های این کتاب در دو دسته قابل بررسی است: قصّه هایی در آفرینش هستی (امور نخستینه؛ مثل لوح، قلم، عرش، کرسی، بهشت، دوزخ و ...) و قصّه های پیامبران. مهم ترین بخش داستانی کتاب، به قصّة پیامبران اختصاص دارد. در این پژوهش، انواع قصّه و تحلیل ساختاری آن به همراه بررسی عناصر داستان و برشمردن بنمایه های قصص الأنبیاء کسایی به اجمال مورد بررسی قرار می گیرد.
عشق از دیدگاه سعدی و اریک فروم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امروزه بررسی متون ادبی بر اساس دیدگاه های روان شناسی نوین یکی از رایج ترین زمینه های تحقیق دررشته ی زبان وادبیات فارسی است. غزلیات سعدی به عنوان یکی از آثار برجسته در ادب غنایی به بیان ظرایف و دقایق عشق زمینی پرداخته است. از سوی دیگر عشق از مباحث عمده در روان شناسی به شمار می آید و روان شناسان برجسته ای چون اریک فروم، به بحث درباره ی عشق، زمینه ها، کارکردها و انواع آن پرداخته اند. میان دیدگاه سعدی در غزلیات با نظریات فروم ، مشترکات بسیاری وجود دارد که از آن جمله می توان به مواردی چون انگیزه های عشق ورزی، لزوم تواضع ، پاکبازی و تسلیم در برابر معشوق و تأکید بر این نکته که عشق فصل انسان و غیر انسان است، اشاره کرد. در کنار این مشترکات، تفاوت هایی نیز بین دیدگاه سعدی و فروم دیده می شود. روش تحقیق در این مقاله مقایسه ی تحلیلی میان دیدگاه سعدی در غزلیات راجع به عشق با دیدگاه اریک فروم- روان شناس معاصر و بیان شباهت های میان آن ها می باشد.
تنش های فرمیِ معناساز در روایت های تعلیمی (مطالعه موردی و فرمالیستی بوستان سعدی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
متن، کلیتی منسجم از تنش نشانه هایی است که بر اساس روابطی چون تقابل و تشابه و... با هم همنشین یا جانشین شده اند. در این میان، متونی که به قصد تعلیم و القای معنی خاصی نوشته شده اند، از تنش های فرمی معنا دار و برجسته ای برخوردارند. حکایت های منظوم تعلیمی از جمله این متون هستند که نویسنده آن ها تلاش می کند تا از برآیند تنش میان نشانه های فرمی مانند نظم، شعر و روایت، بیشترین بهره معنایی را بگیرد. در این پژوهش تلاش شده تا با روشی توصیفی- تحلیلی و رویکردی فرمالسیتی و از طریق مطالعه موردی بوستان به عنوان یکی از اثرگذارترین متون تعلیمی، به تحلیل این نشانه های فرمی پرداخته شود و شیوه معناسازی و تعلیمی شدن حکایت های منظوم تعلیمی نشان داده شود. تنش نظم و شعر در معنای زبانی و فرمالیستی آن و برجسته شدن ساحت برونه ای زبان و در نتیجه پیشبرد بدون درنگ روایت، استفاده از توصیفات روایتگر، چرخش های زمانی و درونی کردن زمان، استفاده از فراروایت، مخاطب محوری و... از مهمترین شگردهای فرمیِ معناساز است که منجر به تعلیمی شدن این اثر و متون مشابه شده است.
بی نظمی زمانی در منظومه خسرو و شیرین نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منظومه خسرو و شیرین نظامی، پس از مخزن الاسرار سروده شده و در واقع دومین منظومه نظامی است. این منظومه، یکی از منظومه های فاخر ادب فارسی است که بعد از نظامی، شاعران زیادی به نظیره گویی و استقبال آن روی آوردند. بررسی عنصر زمان روایی در این اثر و نشان دادن چگونگی بهره نظامی از آن در خلق داستان، می تواند روشنگر مباحث زیادی باشد و تفاوت او را در چگونگی روایت داستان با شاعران پس از او روشن و مبرهن سازد. در این پژوهش، به بررسی یکی از شاخصه های زمان روایی، یعنی زمان پریشی در خسرو و شیرین نظامی پرداخته شده است. بر اساس داده های این پژوهش، آشکار می شود که نظامی، با انواع زمان پریشی (گذشته نگر و آینده نگر) نظام خطی روایت را شکسته و هر تمهید زمانی برای او در حکم مقدّمه ای است برای کش دارتر کردن روایت. بسامد گذشته نگرهای مکرّر بسیار زیاد است و همین یکی از دلایل اطناب این منظومه است و اغراضی مانند: تأکید بر کنش انجام پذیرفته، تعلیل وقایع داستان، هنرنمایی نظامی در بیان چندباره موضوع و... را در بر می گیرند. بسامد زیاد گذشته نگرها نسبت به آینده نگرها نیز تعلیق خواننده در داستان را رقم می زنند.
نگاهی به مناسبات بینامتنی متون حماسی و عیاری (براساس شاهنامه و سمک عیار)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بررسی روایت در رمان «چشم هایش» از دیدگاه ژرار ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«چشم هایش» نخستین رمان بزرگ علوی به حساب می آید. ترتیب نقل حوادث در این رمان برحسب توالی زمانی نیست و راوی از انتهای داستان با استفاده از شیوه های مختلف شروع به نقل حوادث کرده است.در این مقاله پس از بحث مختصر پیرامون روایت، پیرنگ و داستان، روایت این داستان براساس دیدگاه های ژرار ژنت نقد و تحلیل می شود. ژرار ژنت پنج مقوله محوری را که عناصر روایت به شمار می آیند، برای تحلیل قصه تمیز می دهد که عبارتند از نظم، تداوم، بسامد، وجه و لحن. راوی در روایت رویدادهای رمان «چشمهایش» از شیوه بازگشت به گذشته استفاده می کند. او پس از شنیدن خبر درگذشت استاد ماکان، نظم و ترتیب زمانی و خطی رخدادهای داستان را برهم می زند و با پیدا کردن زن ناشناس به گذشته بازمی گردد. رمان چشمهایش را از نظر حجم، زمان و تداوم می توان به دو بخش تقسیم کرد؛ در بخش اول روایت از سرعت بالا و در اصطلاح از شتاب مثبت برخوردار است و راوی در این قسمت رخدادها را به صورت خلاصه و گزینشی روایت می کند؛ در بخش دوم سرعت روایت به کندی می گراید و رخدادها با جزئیات بیشتری ذکر می شود و بخش بزرگی از متن به مدت زمانی کوتاه اختصاص پیدا می کند که نشان دهنده شتاب منفی و سرعت کند روایت است. بخش های روایت شده در این قسمت، نقش بسیار مهمی در مسیر اصلی داستان ایفا می کنند زیرا این بخش ها بستر کانون های تمرکز محسوب می شوند.
نقد اسطوره شناختی «گنبد سیاه» هفت پیکر نظامی
حوزههای تخصصی:
در این جستار، یکی از داستان های هفت پیکر نظامی با عنوان «گنبد سیاه» براساس نقد اسطوره شناختی یا کهن الگویی تحلیل می شود. نخست این قصه را از نظر شکل و ساخت داستانی و خط سیر رویدادهای داستان براساس هرم فریتاگ بررسی کرده ایم. ساختار روایتی قصه گنبد سیاه مانند دیگر داستان های کلاسیک و پیشامدرن، از سیری خطی پیروی می کند که دارای سه مرحله شروع، اوج و فرود یا نقطه پایان است. سپس خوانشی دیگرگونه براساس آرکی تایپ های اسطوره ای آورده ایم ؛ چون مقوله سفر، آب، عدد، رنگ سیاه، اسرار و هبوط انسان که ریشه در ناخودآگاه جمعی انسان ها دارند و در این داستان سمبولیکی، ابزار روایت قصه قرار گرفته اند. آنچه موجب خوشی دیگرگونه از این قصه می شود، بررسی و تفسیر کهن الگوهایی است که به طور ناخودآگاه در بافت و روایت داستان به کار رفته اند برای نمونه، کهن الگوی سفر که یکی از مهم ترین بن مایه های اسطوره ای در دنیای اساطیر و افسانه ها و داستان هاست و کلیت داستان براساس همین مقوله سفر شکل گرفته است.
تحلیل روایت اسطوره ای منظومه آرش کمانگیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شعر آرش کمانگیر، سروده سیاوش کسرایی، از نمونه های خوب اشعار روایی معاصر است که می تواند از دیدگاه نظریه های روایت شناسی امروز مورد تحلیل و تفسیر قرار بگیرد. در این مقاله براساس نظریه های تولان، ژنت، گرماس و ... علاوه بر مواردی چون طرح و پیرنگ، زمان، شخصیت پردازی، کانون سازی و ... به بازنمایی پیوند روایت پردازی کسرایی با ماهیت اسطوره ای این داستان نیز پرداخته ایم. بر این اساس می توان گفت که تحلیل های این پژوهش در حوزه روایت شناسی شناختی نیز وارد می شود. نتیجه این پژوهش، آشکارکننده استفاده شاعر از راویان متعدد، در راستای پیشبرد روایت و برجسته سازی شرایط حاکم بر جامعه از طریق شرح کنش کانونی سازان و کانونی شوندگان پویایی است که در شکل گیری یک طرح قهرمانانه و اسطوره ای به گونه ای مؤثر عمل کرده اند. همین روایت پردازی مناسب و هماهنگی آن با بافت حماسی و توصیفات غنایی متن، موجب تأثیر و تشخص کارکرد اساطیری، جامعه شناسانه و ادبی اثر ماندگار کسرایی شده است.
«تحلیل نشانه شناختی گفتگو در فیلمنامة داستانی دوازده رخ هوشنگ گلشیری»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به رغم اهمیت فیلمنامة داستانی و توجه پژوهشگران ادبی بر اولویت آن و خواندن آن همچون گونه ای از داستان روایی، این عرصه کمتر مورد نقد و تحلیل علمی قرار گرفته است. این مقاله بر آن است تا با توجه به جنبه های کاربردی نظریات گردآوری شدة کر الام در نشانه شناسی متن با تمرکز بر عنصر گفتگو و عوامل بافتی بیش از عرصه های دیگر در آن و بررسی اصولی چون؛ نظام نشانه ای فرا زبان (رمزگان مشترک، لهجة فردی، محدودیت زبان)، جهت گیری اشاره ای، صنایع بلاغی، تضمین دریافت و اصول مکالمه گرایس به تحلیل نشانه شناختی فیلمنامة داستانی دوازده رخ هوشنگ گلشیری بپردازد. داشتن نقش محوری کارکردهای نشانه ای گفتگو در این فیلمنامه آن را به اثری حائز اهمیت برای بررسی های نشانه شناختی اشاره شده تبدیل کرده است. یافته های پژوهش نشان می دهد شخصیت آقاجان در گفتگو با سایر شخصیتهای فیلمنامه علی رغم حضور فعالانه در گفتگو و درک شنونده و موقعیت گفتگوها (جهت گیری های اشاره ای) با زمینه سازی برای ایجاد نظام فرازبان با دو زیر مجموعة رمزگان و محدودیت زبان، نقض اصول مکالمه گرایس در چهار زمینة کمیت، کیفیت، ارتباط و شیوه، استفاده از صنایع بلاغی در چهار مورد (: این رانندة احمق، رستم، پیران و گم شدن)، بر آن است تا نشان دهد که چگونه با آشکارا ناقص کردن یا ناکامل بودن گفتار خود به بیش از آنچه گفته است نظر دارد ولی شخصیت های دیگر نمی توانند معنایی را که در ظاهر کلمات او وجود ندارد درک کنند.
جهان بینی اسطوره ای؛ اسطوره زدایی و اسطوره زایی در داستان های بیژن نجدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نگاه اول، جهان اسطوره، جهان علم و جهان سیاست هستی های موازی هستند، که با تغییر ذائقه زیباشناختی بشر و نیاز های او اولویت و اعتبارشان متغیر می شود، اما به دلیل جهانشمول بودن تجربه های اسطوره ای و نقش ارتباطی و رسانگی آن در اتصال انسان به تمامیت کیهان شناختی، جهان اسطوره، هماره مطلوب گم شده بشر و رابط او با جهان راز آلود و امر مقدس بوده و هست. افراط تفکر مدرن در اسطوره زدایی، بشر را به بازگشت به اسطورهای کهن چه در قالب بازتولید و باز خوانی بینش و کاراکتر اسطوره ای و چه در قالب خلق و آفرینش اسطورهای جدید کشاند. جستار حاضر با توجه به سریان و جریان اسطوره در ادبیات معاصر به کند و کاو و باز نگری جهان بینی اسطوره ای در داستان های بیژن نجدی و تبیین سازوکار های اسطوره زایی و اسطوره زدایی در آنها می پردازد. بازخوانی و بازآفرینی اسطوره ها در داستان های نجدی چندلایه و درهم تنیده است و تکرار صرف اسطوره های باستان نیست. او زایش اسطوره ها را در بستر های تقابلی، در تقابل با اسطوره های جهان مدرن (اسطوره علم و سیاست) معنادار می سازد و با اسطوره زدایی از دوره مدرنیته، و با تکیه بر مانایی، جاودانگی و تأثیرگذاری اسطوره های کهن، کاراکترهای داستانش را از حصار جهان کرانمند می–گذراند و به جهان بی کران پیوند می زند.
فرو پاشی بیناذهنیّت در سلوک محمود دولت آبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رمان سلوک اثر محمود دولت آبادی، از نمونه های خوبی است که می تواند از دیدگاه نظریه های روایت شناسی شناختی تحلیل و تفسیر شود. مسأله اصلی در این رمان بازنمایی کنش های ذهنی شخصیت محوری است. راوی سوم شخص نشان می دهد چگونه قِیس از طریق مرور رابطه با معشوقه پیشین خود، در تلاش است دلایل از هم پاشی تنها تجربه بیناذهنی زندگی خود را دریابد. آن طور که از گفتگوهای درونی او پیداست، تمایل سیری ناپذیر قِیس به شناخت دیگری سبب شکل گیری تئوری های ذهنی او نسبت به دیگران می شود تا از انگیزه ها، افکار و رفتار آنها سر در بیاورد. با توجه به اینکه میزان بازنمایی آگاهی و فعالیت های ذهنی شخصیت های داستانی از مشخصه های بنیادین تعریف روایت در روایت شناسی شناختی به شمار می رود، مقاله حاضر از یک سو در تلاش است نقش بازنمایی کنش های ذهنی شخصیت اصلی را در صورت بندی پیرنگ سلوک نشان دهد؛ و از سوی دیگر، دلایل شکل گیری و ازهم پاشی رابطه بیناذهنی قیس و نیلوفر را از منظر ذهن قیس بررسی می کند.
از بیناخوانش تا بینامتنیّت؛ روایت شناسی میراث عاشورا در آثار داستانی محمود دولت آبادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیّات از هیچ زاده نشده است! هر متنی هنگام تولّد بر گسترة سفید کاغذ یا حتّی بر صفّة ذهن، از متون قبل از خود متأثّر شده است. این امر سبب شده تا مفاهیم بدیعی از قبیل بینامتنیّت و بیناخوانش در حوزة نقد نو جلوه گر شوند. در ادبیّات داستانی، آن دسته از منابع که استوارتر و جذّاب ترند، بنمایة خلق آثار دیگر می شوند. حماسة عاشورا از این زمره است. بر کسی پوشیده نیست که ذهن و اندیشة ایرانیان مسلمان با واقعة عاشورا عجین و به شدّت از آن متأثّر است. ادبیّات، به ویژه ادبیّات داستانی نیز به عنوان آیینه ای از باورها و رخدادهای اجتماعی، این واقعه را در خود بازتاب داده است و به ایجاد گستره ای انجامیده که آن را «ادبیّات عاشورا» نام نهاده اند. در این گستره، برخی از آثار به شکلی مستقیم به شرح وقایع عاشورا و قیام امام حسین(ع) می پردازند؛ مثل اشعار رثایی یا اشکال مختلف تعزیه. امّا دولت آبادی رمان نویس است و از همین رو، در مقام قیاس، تأثیرپذیری او از واقعة عاشورا شکل پیچیده و پنهان تری دارد. او با بهره گیری از قابلیّت های گوناگون این واقعه در زمینة خلاّقیّت ادبی، عناصری را از آن وام گرفته است. همان گونه که خود او نیز اذعان دارد، نقش تجربة شخصی وی در حوزة نمایش، به ویژه تعزیه در این میان انکارناپذیر بوده است. در این مقاله، در نظر داریم تا از دیدگاهی تطبیقی و با تکیه بر نظریّات بینامتنیّت و بیناخوانش، منبعث از ژرار ژنت و ژان بل من نوئل، نحوة بازتاب واقعة عاشورا را در آثار دولت آبادی بررسی کنیم.
حافظ و خود دیگر: بررسی زبان شناختی چندصدایی در تخلص غزل های حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بررسی گفتمانی ابیات تخلص در غزل های حافظ پرداخته شده است؛ چنان که با نگاه گفتمان شناختی باختینی به ابیات تخلص حافظ روشن شد که هرچند در همة آن ها حافظ خود را خطاب قرار می دهد و بیت آخر را به عنوان امضای اشعارش به گونه ای نتیجه گیرانه می سراید، اما در این خطاب قرار دادن خود، یک گویندة واحد وجود ندارد؛ به عبارت روشن تر، این «خود» که در واقع طرف مکالمة حافظ است، هر بار موضعی متفاوت و نقطه نظری «دیگر» دارد. در این میان، این خطاب کنندة حافظ گاه با حافظ هم موضع و موافق می شود، او را می ستاید، از او دفاع می کند و گاه در مقابل او می ایستد، او را سرزنش می کند، با او به مخالفت برمی خیزد و حتی علیه او می شورد. با این تعبیر به نظر می رسد که نه فقط این تنها «صدا»ی حافظ نیست که می سراید، بلکه «صدا» های دیگر با نقطه نظر های گوناگون حافظ را «صدا می زنند» و به این ترتیب در لایه ای دیگر از متن با خواننده تعامل دیالوگی برقرار می کنند. آنچه این ابیات را از بیت های دیگر یک غزل متمایز می کند، این است که در ابیات تخلصی، حافظ به وضوح می گوید که «من باید دیگرِ خود شوم، من دیگرِ خود هستم».
در این مقاله کوشش شده ویژگی های گفتمان چندصدایی به صورت انگاره هایی عملیاتی پیشنهاد شود و به این ترتیب سه الگوی ساختاری چند آوایی و و سه الگوی محتوایی چندآوایی ( نقطه نظرهای گوینده و امکانات مفصل تر آن ها) در بیت های تخلصی حافظ به دست داده شود.
تقابل «من» و «دیگران» در شعر «منظومه به شهریار» نیما یوشیج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقد نشانه- معناشناسی گفتمانی در بررسی متون ادبی و تجزیه و تحلیل آن ها، به عنوان روشی جدید مطرح می شود که می تواند راهگشای نگرش نویی از تحلیل معنایی این متون باشد. در این رویکرد، تولید معنا مستقیماً با شرایط حسی- ادراکی پیوند می خورد. در این شرایط، نه تنها معنا در گرو برنامه ای منطقی و هدفمند نیست، بلکه به واسطة حضور عامل حسی- ادراکی که نشانه را در سراسر گفتمان پدیداری می کند، پیوسته، سیال، چند بعدی و در حال تکثیر و زایش است. پژوهش حاضر در نظر دارد ضمن بررسی فرآیند گفتمانی در سه بعد عاطفی، حسی- ادراکی و زیبایی شناختی در شعر نیما و ارائة دیدگاه نشانه- معناشناختی، به عنوان روشی نو جهت بررسی متون، چگونگی تولید جریان سیال معنا را در اشعار نیما بررسی کند. این بررسی همچنین چگونگی مواجهة شاعر با پدیده های دنیای پیرامون خود و نگاه و رویکرد متفاوت او را مشخص خواهد کرد. بررسی نظام گفتمانی در شعر بلند نیما براساس دیدگاه نشانه- معناشناسی نه تنها موجد خوانشی جدید از شعر نو نیمایی خواهد بود، بلکه بیانگر چگونگی شکل گیری جریان سیال و پویای معنا و نیز بعد زیبایی شناختی در این شعر است.