فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۵۸۱ تا ۵۹۶ مورد از کل ۵۹۶ مورد.
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۵)
115 - 145
جنگ آمریکا در افغانستان از مهم ترین حوادث دوران پسا کمونیسم در دهه ۲۰۰۰میلادی بود ه است که تاثیرات عمیق و گسترده ای بر ساختار نظام بین الملل و همچنین سیاست خارجی آمریکا گذاشته است. اساساً جنگ افغانستان که به نوعی در قالب جنگ های فرسایشی بوده است؛ بر فضای سیاسی و رسانه ای این کشور اثرگذار بوده است و موجب شکل بخشی بر الگو های رفتاری آمریکا در قبال افغانستان می باشد. در این میان، ایالات متحده آمریکا با همراهی جریان هالیوود به عنوان کاتالیزور قدرت ساز این کشور به جریان بازنمایی مبارزه و جنگ برای امنیت و صلح کمک کرده است. جریان بازنمایی رسانه ای هالیوود در دوران جنگ با تروریسم در کشور هایی چون افغانستان اساساً در راستای نظم سازی آمریکا محور بوده است. باتوجه به این نکته، سوال اصل این پژوهش این است که روایت سازی سینمای هالیوود از جنگ آمریکا در افغانستان حاوی چه نشانگانی می باشد و اساساً چه هدفی را دنبال می کند؟ هدف این نوشتار تحلیل جنگ آمریکا در افغانستان از منظر چارچوب بندی نشانه شناسی و برساخته سازی خود و دیگری است و چنین هدفی براین فرض استوار است که فیلم هایی مانند ماشین جنگ و پاسگاه سعی در نظم سازی آمریکایی در افغانستان دارند. از این منظر روش شناسی مقاله فوق بر مبنای نشانه شناسی رسانه ای با روایتی روابط بین المللی ضمن رجوع مستقیم به آثار نام برده در جهت تحلیل سوال اصلی گام بر خواهد داشت.
بازگشت رقابت قدرت های بزرگ؛ تقابل فناورانه- تجاری آمریکا و چین(مقاله علمی وزارت علوم)
پس از دو دهه نظم جهانی به رهبری آمریکا، بازگشت رقابت قدرت های بزرگ به مهم ترین ویژگی تعیین کننده نظام بین الملل در قرن بیست و یکم تبدیل شده است. در عصر جدید رقابت قدرت های بزرگ، تبیین چند قطبی میان آمریکا، چین و روسیه و دوگانه چینی- آمریکایی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در حال حاضر که چین دومین اقتصاد و بزرگ ترین مصرف کننده انرژی است، در مسیر تبدیل شدن به بزرگ ترین اقتصاد جهان تا سال 2030 قرار دارد. ظهور چین به عنوان یک قدرت جهانی، آمریکا را در مؤلفه های اقتصادی، نظامی، فناوری و ایدئولوژیک با چالش مواجه کرده است. با توجه به در جریان بودن رقابت میان دو کشور، پرسش اصلی مقاله این است که چین و آمریکا چه روندی را در روابط دوجانبه طی کرده اند تا به سطح رقابت و تقابل در بعد فناورانه رسیده اند و ابعاد اصلی این رقابت چیست؟ بر اساس یافته های پژوهش که مبتنی بر روش روند پژوهشی به دست آمده است، می توان گفت که هدف راهبرد ی آمریکا، ادغام چین در سیستم بین المللی تحت هژمونی این کشور بود و ریشه در این باور داشت که حمایت از ظهور چین و ادغام آن در نظم بین المللی غرب محور منجر به آزادسازی اقتصادی و تسری آن به سیستم سیاسی چین خواهد شد. هدف پژوهش دستیابی به چشم اندازی از تقابل ایالات متحده و چین در حوزه فناورانه- تجاری است. طبق یافته های پژوهش رقابت بین آمریکا و چین به احتمال زیاد در یک دهه آینده ادامه خواهد یافت و با توجه به پیچیدگی روابط این دو کشور، ممکن است به همدستی های محدود و همکاری در چالش هایی مانند تغییرات اقلیمی منجر شود و در نهایت یک نظم جدید بین المللی را شکل دهد.
الگوی رفتاری ایالات متحده و روسیه در منطقه قفقاز (2024 -2000)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۲)
165 - 188
منطقه قفقاز نسبت به چند سال گذشته کمتر مورد توجه دانشمندان و تصمیم گیرندگان حوزه اوراسیا قرار گرفته است، زیرا مطالعات امنیتی این منطقه در حال حاضر تحت تأثیر درگیری مسلحانه در اوکراین و آشفتگی های منطقه غرب آسیا می باشد. با این حال، منطقه قفقاز مخصوصاً قفقاز جنوبی به دلایل داخلی و خارجی، از شکنندگی ژئوپلیتیکی حادی رنج می برد و از آنجایی که تشدید رقابت میان روسیه و ایالات متحده پس از جنگ سرد به بالاترین حد خود رسیده است، فرآیند درگیری و همکاری آن ها در این بخش حساس اوراسیا مستحق توجه است. بنابراین نگارنده ضمن بررسی روابط دوجانبه مسکو و واشنگتن در قفقاز، سعی دارد وضعیت فعلی این منطقه و منطق همکاری و رقابت این دو کشور در چند سال گذشته را تببین و تشریح کنند. از این رو هدف اصلی این پژوهش پاسخگویی به این سؤال است که ایالات متحده و روسیه چه سیاست هایی را در قبال بحران های این منطقه اتخاذ کرده اند و دلایل و منطق این دو کشور از این سیاست ها چه بوده است؟ فرضیه ای که در پاسخ به این سؤال اصلی مطرح می شود این است که پندارهای مختلف از شیوه کسب منافع راهبردی، امنیتی و نظامی باعث سیاستگذاری رقابتی روسیه و آمریکا در بحران های منطقه قفقاز شده است؛ همچنین این پژوهش بر منطق همکاری جویانه ایالات متحده و روسیه در رابطه با فرآیندهای حل و فصل مناقشات قومی و سیاسی در آبخازیا، اوستیای جنوبی و قره باغ کوهستانی که در راستای حفظ ساختار ادراکی نظام بین الملل است، متمرکز می باشد. برای بررسی این فرضیه ها ضمن تکیه بر نظریه خطای اسنادی و رویکرد توصیفی- تحلیلی، روش مطالعه اسنادی مبتنی بر جمع آوری و تحلیل داده های کتابخانه ای، سایت ها، مقاله ها و منابع اینترنتی می باشد.
تبیین ژئوپلیتیکی حضور ایالات متحده آمریکا در منطقه شاخ آفریقا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۳)
179 - 201
منطقه شاخ آفریقا با برخورداری از موقعیت برجسته جغرافیایی، ژئوپلیتیک، ژئواکونومیک و ژئوکالچر، یکی از مناطق مهم و تاثیرگذار در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی، امنیتی و... نه تنها در آفریقا بلکه در سطح جهان است. این منطقه دو موقعیت دریایی و ساحلی را به صورت توأمان دارا است و همین مسئله به انضمام برخی ویژگی های مهم دیگر، نگاه بازیگران جهان را به این منطقه جلب کرده است. بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای مختلفی در شاخ آفریقا فعال هستند. ایالات متحده آمریکا یکی از بازیگران فرامنطقه ای حاضر در این منطقه است که به تبع نفوذ و حضور در سایر نقاط جهان، در شاخ آفریقا نیز در ابعاد مختلف سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی و... فعال و نقش آفرین است. فعالیت ها، ابعاد و علل حضور این کشور در منطقه شاخ آفریقا به واسطه برخورداری ماهیت آن ها از مولفه های جغرافیا، سیاست و قدرت قابل بحث و تبیین در چارچوب ژئوپلیتیک است. پژوهش حاضر که مبتنی بر رویکرد تبیینی بوده و روش مورد استفاده در آن نیز مطالعه اسنادی با بهره گیری از منابع کتابخانه ای است در صدد پاسخ به این سوال است که در چارچوب مفاهیم ژئوپلیتیک، مهم ترین علل حضور و فعالیت ایالات متحده آمریکا در شاخ آفریقا کدام اند؟ و تحلیل ژئوپلیتیکی این علل چیست؟ نتایج پژوهش نشان می دهد که مهم ترین دلایل حضور ایالات متحده آمریکا در منطقه شاخ آفریقا در ابعاد نظامی و امنیتی، تلاش برای افزایش حوزه نفوذ و قلمرو گستری، رقابت و مقابله با بازیگران رقیب و... است که هر یک از آن ها از ماهیتی ژئوپلیتیکی برخوردار هستند.
جایگاه مبانی فکری اندیشکده بنیاد دفاع از دموکراسی ها در سیاست خارجی ایالات متحده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۴)
93 - 123
بنیاد دفاع از دموکراسی ها متشکل از نومحافظه کاران یهودی الاصل حزب جمهوری خواه همواره طی قرن 21 به عنوان یکی از اتاق های فکر شاخص ایالات متحده خصوصاً در زمینه مسائل سیاست خارجی این کشور در منطقه غرب آسیا مطرح بوده است. به طوری که مقامات و مسئولین دولت های مختلف آمریکا و همچنین اعضای کنگره این کشور با حضور و مشارکت فعال در این بنیاد به عنوان یکی از لابی های رژیم صهیونیستی در واشنگتن روابط قابل توجهی با این اندیشکده دارند. از همین رو پاسخ به این پرسش ضروری است که با گذشت بیش از دو دهه از آغاز فعالیت های بنیاد دفاع از دموکراسی ها مبانی فکری نومحافظه کارانه این اندیشکده چه جایگاهی در سیاست خارجی ایالات متحده دارد؟ پژوهش حاضر مبتنی بر رویکرد توصیفی-تحلیلی و با استفاده از روش کتابخانه ای در قالب بررسی و تطبیق مبانی فکری نومحافظه کارانه بنیاد دفاع از دموکراسی ها با رویکردهای نهادینه شده در سیاست خارجی آمریکا بر این فرضیه معتقد است که سیاست خارجی ایالات متحده نه تنها تحت تاثیر اندیشه نخبگان نئوکان بنیانگذار و عضو این اندیشکده است بلکه بررسی رفتار خارجی واشنگتن در دوره پسا جنگ سرد نشان می دهد مبانی فکری این اندیشکده از تئوری به عمل در سیاست خارجی ایالات متحده رسوخ کرده است. چنان که بر اساس نتایج به دست آمده عملکرد دولت های مختلف دموکرات و جمهوری خواه آمریکا در حوزه سیاست خارجی طی دوران پسا جنگ سرد مبتنی بر سه رکن مکمل سیاست تغییر رژیم، یک جانبه گرایی و حمله پیشگیرانه است و این روند در عین تلاش برای تامین حداکثری منافع آمریکا و گسترش ارزش های آمریکایی، در پی حفظ امنیت رژیم صهیونیستی نیز می باشد.
افول آمریکا و چشم انداز پیکربندی ژئوپلیتیکی سازه محیطی سیستم جهانی(مقاله علمی وزارت علوم)
بحث افول آمریکا یکی از مهم ترین معماها در سازه محیطی سیستم جهانی است. متعاقب چنین شرایطی این دغدغه محوری و کلان پژوهش مطرح شد که با افول آمریکا پیکربندی ژئوپلیتیکی سیستم جهانی به چه صورت سامان خواهد یافت؟ در ذیل این پرسش کلان و عمده چند پرسش فرعی دیگر هم مطرح شد. از جمله این که ساختار قدرت جهانی به چه صورت سامان خواهد یافت؟ نظم جهانی چگونه خواهد بود؟ الگوهای کنترل در سازه محیطی سیستم چگونه خواهند بود؟ و در نهایت این که سازه کنترل نظم در سیستم به چه صورت خواهد بود؟ در پاسخ به پرسش اصلی پژوهش مفروض اولیه نگارندگان مقاله این بود که با افول آمریکا سازه محیطی سیستم جهانی با پیکربندی ژئوپلیتیکی نوینی در سطوح ساختار قدرت و چینش واحدها، نظم جهانی و الگوهای کنترل رفتاری و سازه کنترل نظم (مدل کنترل، اهداف کنترل، استراتژی کنترل، ابزار کنترل و ابزار کنترل ) روبه رو خواهد شد. پژوهش از نظر رویکرد توصیفی- تحلیلی است. گردآوری داده ها کتابخانه ای و ابزار جمع آوری نیز فیش برداری می باشد. روش سامان دهی داده ها از طریق «کدگذاری باز» و تجزیه و تحلیل داده ها نیز بر پایه روش علی ساختاری است. با بررسی شواهد مشخص شد که فرضیه پژوهش قابلیت انطباق دارد. متعاقب این حقیقت شواهد گویای حرکت ساختار قدرت سیستم جهانی به سوی چینش نوینی از بازیگران در قالب حرکت از ساختی تک قطبی به چند قطبی و از نظمی هژمونیک به یک نظم موازنه چندپیکری است. در سطح الگوهای رفتاری سازه محیطی سیستم در آستانه انباشت رقابت ها و متعاقب آن گسترش بی ثباتی است. افزایش نقش قدرت های منطقه ای در ژئوپلیتیک جهانی و افزایش هزینه های نظامی دیگر برآیند مهم افول آمریکا در سطح ساختار و نظم جهانی است. در نهایت این که سازه محیطی سیستم به تدریج در حال آماده شدن برای شکل گیری شبکه ای از اتحادها و همسویی های استراتژیک در ذیل نظم موازنه ای است.
ارزیابی مقاله «آینده امپراطوری امریکا» سوزان استرنج از دیدگاه حامیان مکتب افول(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۱)
153 - 182
حامیان افول قدرت آمریکا سه مدعای اصلی در رابطه با افول این کشور مطرح کرده اند: الف؛ قدرت امریکا دچار افول شده است. ب؛ قدرت های بزرگ به ناگزیر افول می کنند، پ؛ یکی از عواقب متحمل افول امریکا، بی ثباتی سیاسی و بی نظمی اقتصادی در نظام بین الملل خواهد بود. سوزان استرنج در مقاله خود در سال 1988 با طرح گزاره های حامیان افول امریکا، مخالفت و استدلال های خود را در رد این نظریات مطرح کرده است. هدف مقاله حاضر ارزیابی استدلال های استرنج در وضعیت کنونی نظام بین الملل است و قصد دارد با مبنا قرار دادن مقاله وی، مدعای حامیان مکتب افول گرایی را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد. از این رو این پرسش مطرح می شود: آیا در مقطع کنونی دفاع از ابرقدرتی و هژمونی امریکا مبنای معقولی دارد یا حامیان مکتب افول گرایی می توانند مدعای خود را به استدلال های بیشتری به اثبات برسانند؟ پژوهش حاضر با بهره گیری از روش ردیابی فرایند، این فرضیه را مطرح ساخته است که اگرچه هژمونی امریکا بعد از فروپاشی بلوک شرق تثبیت شد، ولی به تدریج و با ظهور مدعیان، قدرت امریکا دچار افول شده است. یافته های پژوهش ضمن رد مدعای استرنج در ابعاد و حوزه های مختلف، نشان می دهد که اتحادیه اروپا در بعد فرهنگی، روسیه در بعد نظامی و چین در بعد اقتصادی مهمترین چالشگران هژمونی امریکا هستند و در آینده قدرت از غرب به شرق منتقل خواهد.
نظم بین الملل آمریکایی در دوره گذار تاریخی؛ احیای امپراتوری در بستر ژئوپلیتیک گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
نظام بین الملل به لحاظ ساختار و پویایی های سیستمی و واحدهای در حال تعامل تاکنون دوره های متعددی را پشت سر گذاشته است. از نظم کنسرتی در کنگره وین تا نظم دوقطبی دوره جنگ سرد و متعاقب آن، نظم بین المللی پساجنگ سرد (تک قطبی یا یک-چندقطبی)، هریک از اشکال مزبور دستخوش دگرگونی شده اند. وجه مشترک اغلب این نظم ها، ژئوپلیتیک گرایی بریتانیایی است که نقشی کلیدی در شکل گیری، تداوم، تثبیت و احیای امپراتوری جهانی لیبرال داشته است. این عامل در دوره غلبه گفتمان و نظم آمریکایی نیز در راستای پوشش شکاف های درونی و بازتولید نظم مطلوب مورد استفاده قرار گرفته است. مقاله حاضر به بررسی وضعیت تغییرات در نظم بین المللی در دوره گذار تاریخی و برجستگی نشانه های ژئوپلیتیک گرایی در روند گذار از نظم بین المللی فعلی می پردازد. در این راستا، از چارچوب ژئوپلیتیکی هالفورد مکیندر به منظور تحلیل روند شکل گیری، تثبیت و تقویت و احیای امپراتوری ها استفاده شده است. با استفاده از رهیافت استدلال قیاسی و بررسی مقایسه ای- تاریخی دوران امپراتوری بریتانیا و نظم بین المللی آمریکایی در دوره پساجنگ سرد، استدلال می شود که با ظهور نشانه های گذار در نظم بین المللی غرب محور، با تفاوت هایی در سبک و شیوه و ابزارها، غرب با محوریت گفتمان ژئوپلیتیک گرایی بریتانیایی درصدد احیای امپراتوری و بازتولید نظم مطلوب برآمده است.
سیاست خارجی دولت اول ترامپ؛ رویگردانی جمهوری خواهان از بین الملل گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
ظهور دونالد ترامپ در آمریکا و مواضع سیاست خارجی وی، گویای شدیدترین رویگردانی از بین الملل گرایی در سیاست خارجی دولت های جمهوری خواه از زمان پایان جنگ جهانی دوم می باشد که بویژه با رویکردهای بشدت بین الملل گرایانه و مداخله گرایانه سه دولت جمهوری خواه پیش از آن در تعارض است. چنین تغییر قابل ملاحظه ای این سؤال را ایجاد می کند که چرا دولت ترامپ جهتی متفاوت از سیاست خارجی اسلاف خود را انتخاب نمود؟ در جهت پاسخ به این پرسش، پژوهش حاضر با بهره گیری از واقع گرایی نوکلاسیک به عنوان چارچوب نظری و روش تاریخی به عنوان روش پژوهش، سه دوره تاریخی در سیاست خارجی آمریکا که در آن تمایل به بین الملل گرایی در بین جمهوری خواهان کاهش یافته را مورد بررسی قرار داده است تا با واکاوی پویایی هایی درون حزب جمهوری خواه در هر سه دوره، عوامل تأثیرگذار بر تغییر در سیاست خارجی جمهوری خواهان را استخراج نماید. نتایج حاصله بیانگر وجود یک رابطه مستقیم بین کاهش میزان تهدید علیه امنیت و منافع ایالات متحده و کاهش تمایل به بین الملل گرایی در سیاست خارجی جمهوری خواهان است. در هر سه دوره، پس از افول یک تهدید عمده علیه آمریکا، رویگردانی از بین الملل گرایی در ترجیحات سیاست خارجی جمهوری خواهان افزایش یافته و به تبع آن سیاست خارجی دولت های جمهوری خواه را متأثر ساخته است. در همین راستا، غلبه یافتن گفتمان سیاست خارجی ترامپ ناشی از کاهش میزان تهدید گروه های تروریستی و در نتیجه عدم تحمل هزینه های بالای راهبرد جنگ علیه تروریسم توسط جمهوری خواهان است. از این منظر، گفتمان سیاست خارجی ترامپ در نقطه تعادل دو گرایش امنیت خواهی و هزینه گریزی در ترجیحات سیاست جمهوری خواهان قرار گرفته است.
منطق گفتمانی آمریکا در مصداق سازی تروریسم: بازنمایی حزب الله و تحریر الشام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۶)
137 - 159
مبارزه با تروریسم یکی از راهبردهای کلیدی ایالات متحده در نظام بین الملل است. با این حال، شواهد نشان می دهد این مبارزه اصول و معیار ثابتی نداشته و عمدتاً در چارچوب منافع ژئوپلیتیکی و منطق گفتمانی آمریکا تعریف می شود. نمونه ای از این رویکرد، برخورد دوگانه با حزب الله لبنان و تحریر الشام است. بنابراین این پژوهش بدین سؤال می پردازد که: منطق گفتمانی ایالات متحده چگونه منجر به بازنمایی مصداق های تروریسم می شود؟ فرضیه پژوهش بدین صورت طراحی شد که منطق گفتمانی آمریکا موجب می شود بازنمایی تروریسم بیشتر بر اساس هویت سیاسی و ایدئولوژیک گروه ها شکل گیرد تا ماهیت واقعی آن ها؛ به طوری که گروه های مخالف منافع آن تروریسم نامیده می شوند، در حالی که گروه های هم سو با آن کمتر در معرض این برچسب قرار می گیرند. یافته های تحقیق، بر اساس رویکرد توصیفی- تحلیلی و روش مطالعه ی اسنادی در چارچوب ایدئولوژیک ون دایک، نشان می دهد گزاره ی «دیگری» و «خودی» یا همان منطق «با ما یا علیه ما» عنصر اساسی آمریکا در مصداق سازی تروریسم است. منطبق بر این گزاره از منظر آمریکا فارغ از ماهیت واقعی گروه ها، حزب الله به عنوان «دیگری» ذیل مفهوم تروریسم قرار می گیرد و در مقابل برچسب تروریسمِ تحریر الشام به عنوان «خودی» کم رنگ می گردد.
راهبردهای پیشنهادی اندیشکده رند جهت مقابله با سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی ایران طی سال های 2021 تا 2023 (بر اساس نظریه تصمیم گیری عقلایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۱۳)
77 - 112
اندیشکده ها در قالب گزارش های سیاستی، مقالات علمی، کتاب ها و ارائه مشاوره به سیاست گذاران حوزه سیاست خارجی آمریکا کمک می کنند. ایالات متحده آمریکا جمهوری اسلامی ایران را مانع منافع ملی خود در منطقه غرب آسیا می داند و اتاق های فکر آمریکا برای مهار نفوذ ایران، راهبردهای مختلفی را به سیاست خارجی ایالات متحده پیشنهاد می کنند. اندیشکده رند به دلیل تعامل با ساختارهای نظامی، امنیتی و جاسوسی ایالات متحده آمریکا، تمرکز بر روی مسئله ایران به عتوان طرح دشمن سازی و وجود لابی و تأثیرگذاری اش در پارلمان و نهادهای اجرایی آمریکا به عنوان یکی از معتبرترین نهادهای فکری آمریکا در زمینه مطالعه بر سیاست جمهوری اسلامی ایران شناخته می شود. مقاله بر گزارش های اندیشکده رند در سال های 2021 تا 2023 بر راهبردهای مختلف ایالات متحده در قبال نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی ایران متمرکز شده اند. تحلیل این گزارش ها با استفاده از نرم افزار MAXQDA2018 و بر اساس الگوی تحلیل کیفی کوربین و استراوس، کدگذاری های باز و محوری انجام گرفت. سؤال اصلی تحقیق این است برای مقابله با نفوذ منطقه ای ایران در فاصله سال های 2021 تا 2023 چه راهبردهای توسط اندیشکده رند پیشنهاد شده است و این راهبردها بر اساس چارچوب تصمیم گیری عقلایی چگونه قابل تحلیل است؟ نتایج به دست آمده نشان می دهند که تحریم اقتصادی به عنوان یکی از مؤثرترین راهبردها با بیشترین فراوانی در گزارش ها ذکر شده است. در تحلیل چارچوب نظری، راهبردهای اندیشکده رند در قبال ایران با استفاده از اصول انتخاب عقلایی تحلیل شده است. هدف مرکزی این راهبردها، مهار و بازدارندگی نفوذ ایران در منطقه غرب آسیا است که در آن تحلیل هزینه ها و فواید سیاست ها به ویژه در مورد تحریم های اقتصادی و بازدارندگی نظامی، نقش محوری ایفا می کند.
افول آمریکا و ظهور چین: ارزیابی بر اساس شاخص های سنتی و فناورانه قدرت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۶)
69 - 105
یکی از مباحث جدی در میان تحلیلگران و صاحبنظران سیاسی در آمریکا و سایر نقاط جهان بحث افول آمریکا و زمان تحقق آن است. پیش بینی کارشناسان سیاسی شکل گیری نظام چندقطبی با برتری اقتصادی چین نسبت به رقبا است. هدف مقاله پیش رو ارزیابی افول آمریکا و موقعیت جهانی چین است. پرسش اصلی این است که چه ارزیابی می توان از افول آمریکا و جایگاه کنونی چین داشت؟ برای پاسخ به سؤال فوق مبتنی بر رویکرد توصیفی- تحلیلی از روش مطالعه اسنادی استفاده شده و شیوه گردآوری داده ها نیز به صورت کتابخانه ای بوده است. همچنین برای ارزیابی موقعیت کنونی آمریکا و چین شاخص های سنتی و فناورانه قدرت مورد استفاده قرار گرفت. یافته های پژوهش نشان می دهد اگرچه به لحاظ اقتصادی، سیاسی و اخلاقی آمریکا موقعیت پیشین خود را از دست داده است؛ با این حال در شاخص های فناورانه قدرت موقعیت بهتری نسبت به چین دارد. با این وجود، این امر به معنای تداوم قدرت آمریکا نیست و توانایی بهره برداری مؤثر از فناوری های جدید می تواند کشورهای ضعیف تر یا بازیگران غیردولتی را قادر سازد تا قدرت مستقر را به چالش بکشند که در نهایت منجر به یک نظم جهانی چندقطبی شود.
گرایش به بین الملل گرایی در سیاست خارجی دولت های جمهوری خواه ایالات متحده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۱۵)
149 - 177
میزان گرایش به بین الملل گرایی در دولت های مختلف ایالات متحده، تأثیر مستقیمی بر روی میزان مداخله گرایی این کشور در مناطق مختلف جهان به ویژه منطقه غرب آسیا داشته و از این طریق، همواره امنیت و منافع ملی ایران را متأثر ساخته است. برخلاف دولت های دموکرات، این نوع گرایش در دولت های جمهوری خواه نوسان شدیدی را تجربه کرده و در طول یک قرن گذشته، دو بار از تمایل سنتی به انزواگرایی به یک بین الملل گرایی ستیزه جویانه تغییر جهت داده است. پژوهش حاضر برای پاسخ به چرایی چنین تحولی در ترجیحات سیاست خارجی حزب جمهوری خواه، از چارچوب نظریه واقع گرایی نوکلاسیک و روش پژوهش تاریخی بهره می برد تا بتواند با تجزیه و تحلیل پویایی های موجود در ترجیحات سیاست خارجی جمهوری خواهان در دو مقطع تاریخی پس از جنگ جهانی دوم و پس از حمله 11 سپتامبر، عوامل مؤثر بر رخداد چنین تحولی را شناسایی کند. نتیجه بررسی های یاد شده بیانگر آنست که در هر دو مقطع، جمهوری خواهان علیرغم عدم تمایل ذاتی به بین الملل گرایی، به دلیل ظهور تهدید بزرگ کمونیسم شوروی پس از جنگ جهانی دوم و جلوه گر شدن تهدید تروریسم پس از حادثه 11 سپتامبر، گرایش قابل ملاحظه ای را نسبت به یک بین الملل گرایی ستیزه جویانه در جهت مقابله با ابعاد مختلف تهدیدهای یاد شده نشان داده اند. به این ترتیب، برآیند ترجیحات سیاست خارجی جمهوری خواهان بیانگر آنست که در شرایط ظهور منابع عمده تهدید علیه امنیت ابالات متحده، گرایش آن ها به بین الملل گرایی افزایش قابل توجهی داشته است. خصیصه ای که در حزب دموکرات به این شدت مشاهده نمی شود.
سیاست راهبردی آمریکا برای جلوگیری از قدرت یابی چین در دریای چین جنوبی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۶)
107 - 136
دریای چین جنوبی در سیاست خارجی آمریکا در شرق آسیا از اهمیتی راهبردی برخوردار است. رشد اقتصادی چین و به تبع آن تقویت توان نظامی به ویژه نیروی دریایی و تحرکات این نیرو در دریای چین جنوبی موجب نگرانی کشورهای ساحلی و ایالات متحده از سلطه پکن بر منطقه شده است. این مسأله باعث مداخله و حضور گسترده واشنگتن در شرق آسیا به بهانه حمایت از عملیات آزادی ناوبری؛ اما در واقع، برای جلوگیری از خیزش روزافزون پکن و ایجاد موازنه به ضرر آن در منطقه شده است. بدین ترتیب، سؤال اصلی پژوهش این است که آمریکا برای جلوگیری از قدرت یابی چین در دریای چین جنوبی چه سیاستی را دنبال می کند؟ فرضیه مقاله این است که از آنجایی که افزایش قدرت اقتصادی و نظامی چین و به تبع آن گسترش نفوذ منطقه ای این کشور در دریای چین جنوبی، تهدیدی راهبردی برای کشورهای ساحلی و ایالات متحده محسوب می شود؛ لذا واشنگتن با توسعه حضور در منطقه و ایجاد ائتلاف با کشورهای ساحلی دریای چین جنوبی در تلاش برای موازنه کردن قدرت فزاینده چین در منطقه برآمده است که این امر ضمن جلوگیری از افزایش قدرت این کشور در منطقه، می تواند جلوی هژمونی و سلطه پکن بر آب های شرق آسیا را بگیرد. برای تحلیل داده های پژوهش از روش تحلیلِ کیفی استفاده شده است. این نوشتار از نوع کیفی و مبتنی بر رویکرد توصیفی- تحلیلی می باشد و برای جمع آوری اطلاعات نیز از شیوه کتابخانه ای استفاده شده است.
ترامپیسم و چشم انداز آن؛ تشدید بحران هویتی لیبرال دموکراسی و انحطاط ارزش های بنیادین آمریکایی در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ(مقاله علمی وزارت علوم)
این تحقیق به پرسش اساسی می پردازد که چرا سیستم لیبرال دموکراسی آمریکایی در نهایت به ظهور ترامپیسم به عنوان محصول نهایی خود انجامید؟ فرضیه اصلی تحقیق این است که ترامپیسم، به عنوان یک پدیده پوپولیستی، به طور مستقیم از بحران های ساختاری و ایدئولوژیک لیبرال دموکراسی نشأت گرفته است. این بحران ها عمدتاً ناشی از تضعیف اصول بنیادین دموکراسی همچون مشارکت مدنی، عدالت اجتماعی و اعتماد عمومی به نهادهای سیاسی بوده است. این بحران ها همراه با نارضایتی فزاینده از نخبگان سیاسی و فساد سیستماتیک، شرایطی را فراهم آورده اند که در آن گفتمان های پوپولیستی و ضد نخبگان توانسته اند به یک جنبش اجتماعی و سیاسی مؤثر تبدیل شوند که توسط دونالد ترامپ نمایندگی می شود. روش شناسی این تحقیق تحلیلی و تبیینی است. این مطالعه سعی دارد توضیح دهد که چگونه این عوامل در کنار هم آمده اند تا پدیده سیاسی ترامپیسم را شکل دهند. یافته های تحقیق نشان می دهند که ترامپیسم به عنوان نتیجه مستقیم فرایندهای پیچیده در بطن لیبرال دموکراسی آمریکایی، ناشی از بحران های هویتی و ناکامی در بازتولید برابری و عدالت اجتماعی ظهور کرده است. ترامپ از طریق گفتمان پوپولیستی، موفق شد بخش هایی از جامعه را که احساس می کردند از فرآیندهای دموکراتیک کنار گذاشته شده اند، بسیج کند. در این زمینه، ترامپ از بی اعتمادی عمیق به نخبگان بهره برد و راه حل های ساده انگارانه و تقلیل گرایانه ای ارائه داد که خود را به عنوان یک نیروی سیاسی آلترناتیو در برابر سیستم دموکراسی لیبرال معرفی کرد. بدین ترتیب، ظهور ترامپیسم به عنوان یک پاسخ متناقض به بحران های درونی لیبرال دموکراسی آمریکایی قابل درک است.
روابط آمریکا و کردهای سوریه؛ اتحاد راهبردی یا همسویی پویا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی آمریکا سال ۴ زمستان ۱۴۰۳ شماره ۴ (پیاپی ۱۶)
161 - 189
همزمان با شروع بحران سوریه، بازیگران مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی راهبردهای متمایزی را برای واکنش به این وضعیت اتخاذ کردند. این امر به ویژه به دلیل موقعیت بحرانی ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک سوریه در غرب آسیا مشهود است. ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت جهانی با منافع گسترده، راهبرد مداخله جویانه ای را با هدف حفظ منافع خود و متحدان منطقه ای اش در جریان بحران سوریه دنبال کرد. در ابتدا، ایالات متحده از تلاش ها برای سرنگونی نظام سوریه با حمایت از مخالفان عرب سوریه حمایت می کرد. با این حال، با تضعیف مخالفان و مواجهه با شکست در برابر نظام سوریه و متحدانش، ایالات متحده تمرکز خود را به نیروهای کُرد معطوف کرد و به دنبال حفظ منافع راهبردی خود از طریق مشارکت جدید بود. این تحقیق به دنبال پاسخ به این سوال اصلی است: چه راهبردی زیربنای رویکرد ایالات متحده در قبال کردهای سوریه است؟ فرضیه بر این اصل استوار است که بنظر می رسد رابطه بین دو بازیگر با تعهدات عمیق معمول یک اتحاد راهبردی مشخص نمی شود. در عوض، مشارکت ایالات متحده و کردهای سوریه با دقت بیشتری به عنوان یک همسویی پویا توصیف می شود، موقتی، مشروط و پاسخگو به تهدیدات فوری به ویژه در مورد مبارزه با تروریسم داعش و مهار قدرت های منطقه ای، مانند ایران و ترکیه می باشد. این مقاله، عوامل شکل دهنده این همسویی پویا و محدودیت هایی را که از تبدیل شدن آن به یک اتحاد راهبردی جلوگیری نموده، بررسی خواهد کرد. این تحقیق از نوع کیفی و مبتنی بر رویکرد توصیفی-تحلیلی از نظریه همسویی پویا استفاده می کند؛ لازم به ذکر است که نیز مطالعه اسنادی بوده و ابزار گردآوری داده ها نیز کتابخانه ای (اعم ازچاپی و دیجیتالی) می باشد.