مقوله «حقوق بشر» در بر دارنده دو مفهوم محوری «انسان» و «حق» و رابطه بین آنها است. منتهی، این رابطه، متضمن تأملات فلسفی و تئوریک بسیار است. با نگاهی انتقادی به فهم غالب از این رابطه، و مشخصاً به «فردگرائی تملیکی»، این مقاله به فهم متفاوتی از این رابطه می پردازد، و با استفاده از دو استعاره «عقل سرخ» و «حق سبز»، مبانی یک نظریه «حداکثری» از حقوق بشر را مطرح می کند.
جستجوی اندیشه سیاسی در تفکر رضا داوری اردکانی، دغدغه این نوشتار است. بر این اساس مقاله می کوشد در یک پس زمینه تاریخی یعنی از طریق بازنمایی بستر و شرایط تاریخی در قالبی نظری، به قوام یافتن اندیشه فلسفی داوری در دو بخش مربوط سیاست بپردازد. دو محور اساسی در کلیت جریان اندیشه سیاسی داوری بچشم می خورد؛ یکی تأمل و کند کاو در دستگاه فلسفه سیاسی فارابی مؤسس فلسفه اسلامی و دوم بازخوانی و نقد داوری از مبانی تجدد است. نتیجه آنکه اندیشه سیاسی داوری به ضرورت فلسفی است و در حوزه سیاست متأثر از زمانه ای است که افکار و آرای او در آن شکل یافته است و به همین دلیل در بخش هایی متضمن نظریه سیاسی است.
پس از مهاجرت طالبوف به داغستان در کودکی، وی منشاء ظهور کارهای روشنگرانه و خیرخواهانه بزرگی شد. افکار و آثار وی اثر چشم گیر بر شکل گیری ترتیب مشروطه خواهی در ایران و حتی شرق داشت.
از عمر جریان روشنفکری دینی در ایران نزدیک به یک قرن میگذرد. این جریان تقریبا در تمامی تحولات عینی و فکری جامعه ما حضور داشته است. این واقعیت اگر دلیلی بر درستی این جریان نباشد دستکم نشانه پویایی و زنده بودن آن است. با این همه، این جریان همواره در معرض نقد رقیبان بوده است. امروز هم این نقد بر حقانیت این جریان یا بر میزان تأثیر آن و یا برنامهریزی و اقدامات آنان نشانه رفته است. آنچه میخوانید بازشناسی این جریان از منظر علیرضا علویتبار است.