یکی از مهم ترین ساکنان سرزمین ایران قوم ترک زبان قشقایی هستند. این قوم ادبیات و فرهنگ غنی دارند که به نظر می رسد در جریان یکسان سازی و فرایند مدرنیته جامعه ایران در حال اضمحلال است. قصه ها بخشی از ادبیات و فرهنگ شفاهی قشقایی است. تاکنون مطالعه ای با رویکرد ساختاری بر روی قصه های قشقایی صورت نگرفته، لذا در این پژوهش ده قصه برای نمونه بررسی شده است. روش بررسی بر اساس خویشکاری های پیشنهادی خدیش است که خود برگرفته از الگوی ریخت شناسانه ولادیمیر پراپ، محقق فرمالیست روسی، است. برای این کار ابتدا قصه ها تجزیه و تحلیل شده اند و سپس الگوی هر قصه به همراه ترکیب حرکت های آن ذکر شده است. این بررسی نشان می دهد که قصه های قشقایی قابلیت بررسی ساختاری را دارند و تا حد زیادی با الگوی دیگر قصه های ایرانی همخوانی دارند.
این مقاله به واکاوی ساختار روایی و شیوه خاص روایتگری در رمان بعد از پایانفریبا وفی پرداخته است. وی از داستان نویسان پرکار عصر ماست که از اولین رمان وی پرندة منتا کنون دغدغه او کاستن از گرفتاری های زنان در اجتماع بوده است. رمان بعد از پایان، آخرین رمان اوست که همچنان به مسائل زنان می پردازد، اما برای تأثیر بیشتر داستان در جامعه و متناسب با اوضاع زمان، علاوه بر انتخاب موضوع از روش، طرح، نشانه و نحوة روایتگری خاصی استفاده کرده است. در این مقاله، بر اساس روایت شناسی تودوروف به تحلیل پیوند درونمایه، طرح و نحوة روایتگری این رمان پرداخته ایم. کنش و واکنش شخصیّت ها تلاش برای بازیابی و از نو ساختن هویّت زنان است. طرح داستان مبتنی بر تناظر است که به مشکلات اجتماعی و خانوادگی زنان می پردازد. ژرف ساخت داستان نیز این است که تناظر، مبنا و لازمة تداوم زندگی است. مشخصة اصلی سبک نویسنده پیوند خاصِ زمان و روایت است. به همین سبب، گزاره های بسیاری از رمان به تکرار و مرور گذشته ها و خاطره های راوی تعلق دارد. نام و درونمایة رمان مبتنی بر این آرزو است که زندگی واقعی بر مداری از عشق استوار شود؛ عشقی که در دورة جدید و متناسب با وضعیت زندگی عصر حاضر باشد. وضعیت زنان در زمان حال بهتر از وضعیت آنها در عهد قدیم است. با وصف این وضعیت، فرهنگ زنانه لازمة بهبود روابط انسانی معرفی شده است.