فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۸۲۱ تا ۳٬۸۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
ارائه تمایز بین حمل «اولی» و «شایع» توسط صدرالمتألهین، مشکلات فلسفی فراوانی از جمله مشکل معروف وجود ذهنی را حل کرد؛ اما خود موجب بروز مشکلاتی شد. برای حل مشکلات اخیر تلاش هایی صورت گرفته است که از جمله آنها می توان به تفکیک میان حمل اولی به قید قضیه و حمل اولی به قید موضوع اشاره کرد. از نظر نگارنده این نوشتار، این تفکیک دقیق نیست؛ زیرا حمل اولی به قید موضوع در واقع حمل مصطلح منطقی نیست، بلکه نوعی تقسیم موضوع است به دو اعتبار. در این مقاله راه حل جدید و بسیار ساده ای ارائه می شود که بدون ایجاد مشکلات جدید، جای گزین راه حل تمایز بین حمل اولی و شایع می گردد. راه حل موردنظر به صورت بسیار خلاصه این است که در قضیه محمول از ذاتیات، شئون، حالات و ویژگی های موضوع است و لاجرم باید از یک موضوع خاص انتزاع شده، بر همان موضوع حمل شود؛ نه اینکه از موضوعی انتزاع شده بر موضوع دیگری حمل شود. به عبارت دقیق تر وقتی موضوعی قابلیت این را دارد که به چند اعتبار در نظر گرفته شود، ابتدا باید مشخص شود در یک قضیه معین کدام اعتبار موضوع مدنظر است تا محمول متناسب با آن اعتبار، از موضوع انتزاع شود و بر همان موضوع با همان اعتبار حمل گردد؛ نه اینکه از یک موضوع به یک اعتبار، محمولی انتزاع شود، ولی به همان موضوع با اعتبار دیگری حمل گردد. شهید مطهری در کتاب «شرح منظومه» خود به این مطلب پرداخته است که: «آیا واقعاً فرق حمل اولی ذاتی و شایع صناعی در نفس حمل است، یا در واقع و نفس الامر در حمل اختلافی نیست، و بازگشت این اختلاف نیز به اختلاف در موضوع است؟». یکی از یافته های مهم این پژوهش، تمایزی است که بین دو حیثیت حکایتگری مفاهیم ذهنی، یعنی حکایتگری ذهن از عین و حکایتگری ذهن از ذهن صورت گرفته است؛ تمایزی که یکی از عناصر اصلی راه حل جدید است.
بررسی و نقد براهین فیلسوفان اسلامی بر ابطال مذهب ذره گرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بحث حقیقت جسم یکی از مباحث مهم فلسفی است که دیدگاه های بسیاری درباره اش مطرح شده است. یکی از مهم ترین این دیدگاه ها که سابقه ای دیرین دارد، مذهب ذره گرایی است که منسوب به ذیمقراطیس است. در این دیدگاه جسم حقیقتی متشکل از هزاران جزء ریز منفصل و جدا از هم است که قرار گرفتن آنها کنار یکدیگر موجب به وجود آمدن اجسام بزرگ شده است. این اجزای ریز اگرچه قابلیت تقسیم در وهم یا توسط عقل را دارند، ولی امکان تقسیم خارجی در آنها نیست. این دیدگاه در تقابل با نظریه بیشتر فیلسوفان مسلمان است که جسم را نه متشکل از اجزای منفصل، بلکه جوهری مرکب از ماده اولی و صورت جسمیه دانسته، آن را امری ممتد و ذاتاً متصل می دانند که قابل هرگونه انقسام حتی انقسام فکی تا بی نهایت است. ازآنجاکه بسیاری از براهین اثبات هیولا اولی متوقف بر ابطال نظریه ذیمقراطیس و اثبات قابلیت انقسام فکی در اجسام است، فیلسوفان مسلمان براهین مختلفی در رد این نظریه اقامه کرده اند. در این مقاله به بررسی و نقد پنج برهان از براهین مذکور پرداخته و در نهایت همه آنها را مخدوش دانسته ایم.
نظریه عدمی شر؛ چالش ها و پاسخ ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه عدمی شر نظریه عامی در باب ماهیت شرور است که بر طبق آن همه شرور سرشتی عدمی (یا به تعبیر دیگر، سلبی) دارند. در سده های میانه فیلسوف الهیدانان مسیحی برجسته ای همچون سنت آگوستین و توماس آکوئینی طرف دار این نظریه بوده اند. این نظریه پس از قرن ها کم توجهی اخیراً در میان فیلسوفان دین معاصر مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله پس از مروری کوتاه بر پیشینه تاریخی این نظریه در دیدگاه آگوستین و آکوئینی، تفسیری از نظریه عدمی در فلسفه دین معاصر ارائه خواهیم داد. سپس برخی ادله له این نظریه را مطرح می کنیم و نشان خواهیم داد که این ادله چندان قابل قبول نیستند. در ادامه، ادله مخالفان نظریه عدمی را طرح و بررسی می کنیم. تکیه این ادله بر طرح دو نمونه نقض برای نظریه عدمی است: درد و شرور اخلاقی. در هر دو مورد، ابتدا مهم ترین دیدگاه های طرفین نزاع طرح و بررسی می شوند و در ادامه استدلال می شود که ضعف اساسی در ادبیات معاصر این بحث کم توجهی به دیدگاه های مرتبط در شاخه های دیگر فلسفه معاصر به خصوص دو حوزه فلسفه ذهن و فلسفه اخلاق است. به نظر می رسد تعیین تکلیف درباره نظریه عدمی شر به عنوان یک نظریه مطرح در حوزه فلسفه دین بدون روشن کردن مبانی این بحث در دو حوزه فلسفه ذهن و فلسفه اخلاق ممکن نیست.
Heidegger Never Got Beyond Facticity(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۸
45-58
حوزههای تخصصی:
(1) The “thing itself” of Heidegger’s thinking was Ereignis. (2) But Ereignis is a reinscription of what Being and Time had called thrownness or facticity. (3) But facticity/Ereignis is ex-sistence’s ever-operative appropriation to its proper structure as the ontological “space” or “clearing” that makes possible practical and theoretical discursivity. (4) Such facticity is the ultimate and inevitable presupposition of all activities of ex-sistence and thus of any understanding of being. (5) Therefore, for ex-sistence – and a fortiori for Heidegger as a thinker of Ereignis – there can be no going beyond facticity.
Plantinga on Divine Foreknowledge and Free Will(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۸
247-261
حوزههای تخصصی:
In each one of the well-known Abrahamic religions, notably Islam, Christianity and Judaism, there are two important doctrines which seem to be inconsistent, but nonetheless some religious philosophers like Plantinga try to show that there is no conflict between them. The first doctrine is that God is Omniscient and He has foreknowledge of all that will happen in the future and thus all human actions are determined in His knowledge. The second doctrine is that human beings have free will and they are responsible for all of their voluntary actions. The problem is that if all future actions of a person are determined in divine knowledge, it is impossible for him to change his future and so he is not free. This article will assess some of the solutions given to the problem and it will focus on Plantinga's solution to the problem and then it will unravel some defects of his solution. At the end of this article, a new solution to the problem will be given, in which the free will of human being is confirmed while the nature of divine knowledge is regarded ambiguous to the extent that its changeability or unchangeability is left unknown.
بررسی و تحلیل تجرد تشکیکی نفس در تفکر ابن سینا و ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های هستی شناختی سال هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱۵
249 - 269
حوزههای تخصصی:
بی شک مسئله تجرد نفس و تشکیکی بودن آن ازجمله مسائل بسیار مهم و سرنوشت ساز فلسفی است که پیروان و منکران بسیاری داشته و همیشه محل بحث فیلسوفان و متکلمان در جهان اسلام بوده است. به نظر می رسد که اختلاف مبانی فلسفی ابن سینا و صدرا، امکان وحدت این دو متفکر را در اعتقاد به نظریه تشکیکی بودن تجرد نفس به حداقل برساند. انکار تجرد مثالی نفس و اعتقاد به تشکیک عامی توسط ابن سینا در قول مشهور و اعتقاد به مراتب و مدارج تجرد نفس از آغاز پیدایش تا مرتبه فوق عقلی ازنظر صدرا پیامدهای متعددی را در حوزه نفس شناسی به دنبال دارد. نگارنده به رغم همه این تفاوت ها در این نوشتار به روش توصیفی-تحلیلی کوشیده است تا توجیهی برای نظریه ابن سینا بر تشکیکی بودن تجرد نفس بیابد؛ و با ذکر شواهدی، تجرد تشکیکی صدرالمتألهین را، به رغم تفاوت بسیار با نظر ابن سینا، تقریری دیگر از تشکیک به معنای عامی ابن سینا بداند. بیان اقسام تشکیک و تأیید رابطه تنگاتنگ نفس و بدن بر اساس اصول تشکیک وجود و حرکت جوهری اشتدادی وجود ازجمله مواردی است که از طریق آن می توان آرای دو فیلسوف موردنظر را به یکدیگر نزدیک کرد و در نهایت امر، موضع تشکیکی بودن تجرد نفس را، روشن و شفاف ساخت.
نقد و بررسی چهار تعریف حریم خصوصی از منظر فلسفه اخلاق در غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به نقد و بررسی چهار تعریف مشهور درباره حریم خصوصی می پردازد. ابتدا، معنای لغوی حریم خصوصی را روشن می کند و سپس به بحث از معنای اصطلاحی «حریم خصوصی» می پردازد. معنای اول از حق تنها و رها بودن اخذ شده است. معنای دوم حریم خصوصی، اطلاعاتی است که خود بر دو نوع است: ۱) تعریف بر اساس انتظار؛ ۲) تعریف بر اساس حالت عدم آگاهی. نوع سوم، تعاریفی اند که حریم خصوصی را بر اساس کنترل تعریف کرده اند. در این مقاله، این تعاریف یک به یک بررسی شده اند و نیز کاستی های هر تعریف که دیگران بدان اشاره کرده اند، بیان شده و هر یک ارزیابی شده اند. نوع چهارم، تعاریفِ چند وجهی یا خوشه ای اند که بر اساس این نوع از تعریف، ما باید حریم خصوصی را بر مبنای توصیفی تصویر کنیم و از دخالت هر مفهوم ارزشی یا هنجاری در تعریف آن بپرهیزیم. طبق این تعریف، می توانیم مفهوم حریم خصوصی را به سه مؤلفه و عنصر مستقل تجزیه کنیم؛ این سه عنصر عبارتند از: رازداری ، ناشناختگی و تنهایی. با این که اِشکالاتی به این تعریف نیز وارد است ، ولی جامع ترین تعریفی است که در این مقاله عرضه شده است؛ چرا که در آن به بیشتر وجوه مربوط به حریم خصوصی اشاره شده است.
بررسی سه برهان سلّمی، تُرسی و حفظ النسبه در اثبات تناهی ابعاد با تکیه بر دیدگاه ملا عبدالرزاق لاهیجی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال نهم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲۳
163 - 195
حوزههای تخصصی:
تناهی ابعاد پیش فرض تصدیقی بسیاری از رهیافت های فلسفی است. بر این اساس فیلسوفان مسلمان به این مسأله توجه بسیار نشان داده اند. تنها ملاصدرا در چهار بحث مهم اثبات محرک بلا متحرک، اثبات واجب الوجود، اثبات ملائکه عقلی، فرق بین جسم زمینی و أخروی از تناهی ابعاد به عنوان مقدمه استدلال استفاده کرده است. اما تبار و ساختار این مسأله به درستی مشخص نیست. عده ای این مسأله را در طبیعیات و عده ای آن را در الهیات دسته بندی کرده اند. میرداماد بر کسانی که این مسأله را جزء طبیعیات دانسته اند تاخته است. قوشجی بر سه دلیل اثبات کننده آن (سلمی، ترسی و حفظ النسبه) اشکال وارد می کند. این مقاله با تکیه بر دیدگاههای عبدالرزاق لاهیجی تناهی ابعاد را می کاود. ابتدا ساختار دقیق این مسأله را تحلیل می کند و صورتبندی دقیق مسأله را نشان می دهد تا از کژتابی و ابهام زبانی و ذهنی مسأله را بپیراید. پس از آن این مسأله را تبارشناسی می کند. این نوشتار نشان می دهد بهتر است این مسأله در تعلیمیات مورد بررسی قرار گیرد لاهیجی از میان سه برهان اثبات کننده تنها برهان حفظ نسبت را خالی از هر خللی می شناسد و دو برهان دیگر را أخص از مدعا می داند. با این حال اشکالات قوشجی را رد می کند. این مقاله تطورات علمی در این سه برهان را رصد می کند و به عنوان نوآوری در استدلال آوری آن را گزارش می کند.
هابرماس و دیگریِ عقلانیت غربی: منطقِ دوگانه مشمول گردانیدن و از شمول خارج ساختن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۷ پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۲
145 - 165
حوزههای تخصصی:
این مقاله نشان داده است که ادعای هابرماس در مورد همه شمولی مدرنیته، بر پایه تصور ویا برداشتی از مدرنیته قرار گرفته است که با عقلانیت غربی پیوندیافته است: «ما بی شک، ادعای همه شمولی را با درک غربی خودمان از جهان پیوند می زنیم»Habermas, 1984: 17) ) .مقاله بحث کرده است که برداشت مذکور ، وقتی در متن جهانی سرشار از تنوعات فرهنگی قرار داده شود، بسیار پرسش برانگیز خواهد بود. در جهت برجسته ساختن تناقضات ادعای هابرماس، قسمت اول این مقاله بحثی عرضه کرده است در باب منطق دوگانه عقل در زیست جهان تا نشان دهد عقلی که بنیاد مدرنیته قرار گرفته است، به اقتضای ذات خود نمی تواند دیگری خود را در حد و اندازه خود به رسمیت بشناسد. این عقل ازیک سو ناچار است برای تحقق وعده همه شمولی خود، دیگری غیر غربی را به حساب آورد و از سویی دیگر به دلیل نقش محوری و بنیادینی که برای خود قائل است، او را از شمول خارج کند. این منطق که از آن به عنوان «مشمول گردانیدن» و «از شمول خارج ساختنِ» همزمان نام برده شده است، نه تنها اعتراضاتی فلسفی و تاریخی را در دنیای فکری غیر غربی برانگیخته است، بلکه در فلسفه و تاریخ معاصر غربی نیز مورد نقد جدی قرار گرفته است. در برابر ادعای همه شمولی هابرماس بر پایه عقلانیت غربی، مقاله در قسمت دوم خود با گشودن بحثی پیرامون تنوع روشنگری ها بحث کرده است که « دیگری غیر غربی» ضرورت دارد خود را از حاشیه به متن بکشاند و درجهت به رسمیت شناخته شدن خویش، پروژه تجدد سنت خویش را با رویکردی نوین از سر گیرد و در فرایند همه شمولی راستین که حاصل مشارکت همه فرهنگ ها است، نقشی ایفا کند
بررسی و نقد استدلال علامه طباطبایی بر اثبات وجود رابط(مقاله ترویجی حوزه)
حوزههای تخصصی:
علامه طباطبایی بر اساس تحلیل قضایای هلیه مرکبه صادق خارجی و صدق و انطباق این قضایا بر خارج، وجود رابط در ظرف خارج را اثبات کرده است. در این مقاله ابتدا استدلال ایشان بر اثبات وجود رابط در خارج از طریق قضایا، و سپس چهار اشکال بر استدلال علامه را مطرح کرده ایم که از آن میان، اشکال اول (اعم بودن دلیل از مدعا)، اهمیت بیشتری دارد. در ادامه به اقوال دیگر درباره وجود رابط در مطابق قضایا پرداخته ایم تا نظر علامه و برخی از منتقدان ایشان در مقام مقایسه، بهتر تبیین شود.
بحثی درباره واقعیت رویدادها در فلسفه زمان؛ بررسی انگاره واقعیت نسبی در مناقشه بر سر ناسازگاری مدل پویای واقعیت و نظریه نسبیت خاص(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۸ شماره ۲۶
53-82
حوزههای تخصصی:
فلسفه زمان در قرن بیستم، در یک تقسیم بندی کلی، شاهد تقابل میان دو گروه از نظریه پردازان بوده است. نظریه پردازان A که به مدل پویای واقعیت باور دارند و نظریه پردازان B که به مدل ایستای واقعیت معتقدند. در گذر زمان مخصوصا پس از انتشار مقاله پرنفوذ پاتنم با عنوان «زمان و هندسه فیزیکی» در سال 1967، بحث از یکی از مشهورترین نظریات علمی قرن بیستم (نظریه نسبیت خاص) وارد مجادلات میان فلاسفه زمان شد. برخی فلاسفه استدلال کردند که این نظریه با مدل پویای واقعیت ناسازگار است. در واکنش، برخی طرفداران مدل پویای واقعیت تلاش کردند با اِعمال تغییراتی متافیزیکی در مدل پویا آن را با نظریه نسبیت خاص سازگار کنند. با این حال، مهمترین پیامد این راهکار کنار گذاشتن «واقعیت مطلق» است. از نظر منتقدین، سازگار کردن مدل پویا با نظریه نسبیت خاص هرچند امکان پذیر است، اما به هزینه از دست رفتن انگاره شهودی واقعیت و پذیرش انگاره ای غیرشهودی از آن است. در این مقاله تلاش می شود پس از بررسی این موضوع: چرا سازگار کردن مدل پویای واقعیت با نسبیت خاص مستلزم نسبی شدن مفهوم واقعیت است؟ استدلال شود که نسبی شدن واقعیت صرفاً غیرشهودی نیست، بلکه علاوه بر آن، واجد هزینه ای ناموجه و نیز متضمن نوعی ناسازگاری است.
بررسی نظریه امر الهی از دیدگاه ویلیام جی. وین رایت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۳۸)
157 - 183
حوزههای تخصصی:
از دیرباز دین و اخلاق دو عنصر مهم و اساسی در زندگی آدمی تلقی شده اند و نسبت بین این دو نیز، همیشه مسئله بحث برانگیزی بوده و هست. از این رو مسئله اصلی و عمده این مقاله نیز بر محور این مسئله اساسی استوار است و برآنیم که دیدگاه وین رایت در زمینه این پرسش را بررسی کنیم. در همین زمینه نظر وی را درباره نظریه اخلاقی کانت، به ویژه نظر کانت در خصوص خودآیینی بیان و بررسی خواهد شد و سپس ارزیابی وین رایت در باب دلایل له و علیه نظریه امر الهی را شرح خواهیم داد. سپس روشن می شود که از دیدگاه وین رایت نقدهای وارد بر نظریه امر الهی را می توان پاسخ داد و دلایل بسیاری در دفاع از نظریه امر الهی وجود دارد. در نهایت وین رایت از طریق مقایسه نظریه امر الهی با سایر نظریه های موجود در باب تبیین رابطه دین اخلاق و مسائل اخلاقی، به این نتیجه می رسد که نظریه امر الهی با وجود کاستی هایش، در حال حاضر بهترین نظریه برای تبیین مسائل اخلاقی است. به طور کلی چنین به نظر می رسد که نظریه امر الهی نسبت سایر نظریات اخلاقی، از عینیت بیشتری برخوردار است.
علیت ذهنی و برون گرایی محتوای حالت های ذهنی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۳۹۸ شماره ۷۸
157 - 174
حوزههای تخصصی:
علیت ذهنی به معنای تأثیر علّی ذهن یا حالت ها ذهنی بر رفتار بدنی و یا تأثیر رفتار بدنی بر ذهن یا حالت ها ذهنی است. برون گرایی در محتوا به معنای آن است که حداقل بخشی از محتواهای ذهنی برای متعین شدن، یا به عبارتی تشخص یافتن، به خارج از ذهن وابسته اند. با پذیرش برون گرایی در محتوای حالت ها ذهنی، این پرسش پیش می آید که اگر حداقل بخشی از محتوای حالت ها ذهنی به خارج وابسته است، آیا علیت ذهنی منحل نمی شود؟ این مقاله در صدد اثبات این نکته است که برون گرایی، علاوه بر معضل های سنتی و شناخته شده، معضل دیگری برای علیت ذهنی ایجاد نمی کند. در پاسخی به پرسش بالا باید گفت که هرچند برون گرایی محتوا در مقام تحقق محتوا، وابستگی محتوا را به خارج از ذهن می پذیرد، اما وابستگی پس از تحقق به خارج، در معنای برون گرایی فرض نشده است. با این توصیف، می توان برون گرایی را پذیرفت؛ اما پس از استقرار حالت ذهنی- با تعین محتوای آن- در مقام تاثیر علّی آن بر رفتار بدنی، آن حالت ذهنی، هیچ وابستگی ای به خارج از ذهن ندارد و به طور کامل امری ذهنی به شمار می آید؛ ازاین رو می توان خوانشی از برون گرایی ارائه کرد که در عین پذیرش برون گرایی با علیت ذهنی نیز سازگار باشد.
پژوهشی در مسئله تصور و تصدیق خدا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۴۰)
411 - 432
حوزههای تخصصی:
از لحاظ نظری لاادری گرایان مدعی هستند که هیچ تصوری از خدا نداریم بمانند آنچه منون فیلسوف قرون وسطی در مناظره اش با سقراط گفته است، انسان راجع به آنچه دانایی و تصوری از آن ندارد، نمی تواند تحقیق یا جست وجو کند و اگر هم یافت، معلوم نیست همانی باشد که به دنبالش بوده است، لذا بنا بر قضیه مقبول و بدیهی «اگر چیزی غیرقابل تصور تلقی گردد، بی تردید تصدیق آن غیرممکن خواهد بود» نتیجه گرفته اند که خدایِ تصور ناپذیر، قابلِ تصدیق و اثبات نیست. در این جستار با واکاوی و بررسی مفهوم تصور و تصدیق و تعریف به رسم برای خدا با صفات ثبوتیه ای که لازم ذات است، تصور و سپس تصدیق خدا به واسطه علم حصولی بررسی و اثبات خواهد شد.
افول سوبژکتویسم و ظهور سوبژکتویسم در اندیشه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
23-49
حوزههای تخصصی:
در این مقاله کوشیده ایم تا نشان دهیم سوبژکتویسم، از درون اخلاق سر برآورده؛ غایتش نجات آدمی از تقدیر خدایان و رساندنش به خودبنیادی است. سوبژکتویسم به مثابه جنگ علیه خدایان، توسط سقراط از طریق بیرون راندن دیونوسیوس و غلبه آپولون آغاز می شود. افلاطون با معادله سقراطی فضیلت مساوی معرفت است و اعلان اینکه شناسایی تنها به باشنده تعلق می گیرد، سوبژکتویسم را تکامل می بخشد؛ اما ناگزیر از تکیه به خدایی واحد و متعالی می شود. با تعالی خدا از وجود در نوافلاطونیان، سوبژکتویسم به اوج می رسد؛ اما به دلیل بیگانگی با بدن، ناگزیر از تجسد خدای اش می گردد، تا بدن را تحت شناخت نجات دهد. وحدت خدا، سوژه و تن ممکن نبود مگر بر صلیب! پس خدا به آسمان بازگشت، بقای سوژه تحت ایمان به خدا تضمین شد و تن نفی گشت. با دکارت جای خدا و سوژه عوض می شود؛ عنصر عقلانی تن تحت عنوان امتداد نجات می یابد، اما سوژه ی دکارتی میان اسارت در خود، یا ضرورت در طبیعت معلق می گردد؛ کانت طبیعت را تحت قوانین فاهمه درآورده و با تقویم سوژه از درون اختیارش به سوژه نجات بخشیده و با طرح غایت مندی در جهان، آزادی سوژه در طبیعت مکانیکی را ممکن می کند. هر چند در کانت سوبژکتویسم به اوج خود می رسد اما تن، به منزله امر سرکوب شده تحت عنوان نومن از همان آغاز مفقود می شود و فلسفه نیچه به عنوان صدای این تن سرکوب شده با تحویل بردن نقد اول و دوم به نقد سوم، سوبژکتویسم مبتنی بر نفی تن را به پرسپکتویسم مبتنی بر تن تبدیل می کند.
اگزیستانسیالیسم و فیزیکالیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
159-185
حوزههای تخصصی:
این مقاله به نزاع میان اگزیستانسیالیسم 1 و فیزیکالیسم بر سر اصالت یا عدم اصالت «تفکر و آزادی انسان» و به تعبیری امکان یا عدم امکان تقلیل و تأویل نحوه تفکر، کنش ها، انتخاب ها و تصمیمات آدمی بر اساس شرایط و امور فیزیکی، بیولوژیک، مغزی و نورولوژیک پرداخته است. به بیان ساده تر، نحوه تفکری که از آن، به اعتبارهایی متفاوت و در قرون هفده تا بیست، به تعابیر گوناگونی چون طبیعت گرایی (ناتورالیسم)، ماده گرایی (ماتریالیسم) و قول به اصالت امر فیزیکی (فیزیکالیسم) یاد می شود، می کوشد بر اساس روشی تقلیل گرایانه (Reductionist) حقیقت وجودی انسان و آن بارقه ای را که نحوه هستی خاص آدمی است و در زبان اسطوره ای افلاطون از آن به «روح»، در زبان و ادب فارسی «جان»، در زبان کانت «قوه خیال استعلایی»، در زبان کی یرکه گور و اگزیستانسیالیسم «اگزیستانس»، و در زبان هایدگر «دازاین» تعبیر می گردد، به منزله محصول و معلول امور مادی، طبیعی یا فیزیکی تلقی کرده، قدرت تفکر و توانایی انتخاب یا آزادی آدمی را نه به عنوان اموری اصیل -یعنی تقلیل ناپذیر (Irreducible)- بلکه نتیجه فرعی امور طبیعی، فیزیکی و فرآیندهای بیولوژیک بنمایاند. این مقاله مدعی است که در چالش میان فیزیکالیسم و تقلیل گرایی از یکسو با اگزیستانسیالیسم و معتقدان به وجود اگزیستانس یا دازاین از سوی دیگر، چالش گاه اصلی و محل نزاع غالباً به خوبی تعیین نگشته، لذا بحث در خصوص این چالش نظری در مسیر مناسبی سیر نکرده است. نگارنده، علاوه بر کوشش به منظور نشان دادن دقیق محل نزاع مذکور، در صدد است تا اصلی ترین مبانی فیزیکالیسم را مورد تردیدهای جدی قرار دهد.
زمان مندی در اندیشه متقدم هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۷
375-397
حوزههای تخصصی:
هایدگر متقدّم، در راستای تأسیس اُنتولوژی بنیادی، تا حدودی از بررسی فهم عامیانه زمان چشم پوشی می کند و به تحلیل زمان مندی می پردازد. او معتقد است که فهم عامیانه زمان، تنزّل زمان جهانی و خود زمان جهانی، تنزّل زمان مندی است. هایدگر در هستی و زمان ، زمان مندی را به «معنای اُنتولوژیک پروا» تعبیر میکند. در این جا، برای تحلیل زمان مندی در اندیشه هایدگر، بر همین عبارت سه جزئی تکیه می شود. اُنتولوژیک در تقابل با اُنتیک قرار می گیرد. پژوهش اُنتیک، پژوهشی است که هستومند را چونان چیزی فرادست و متعیّن در نظر می گیرد، امّا در مقابل پژوهش اُنتولوژیک، معطوف است به چطور هستن هستومندی که با افکندن خود بر امکان هایش، دائماً از خودش پیشی می جوید. معنا، آنی نیست که در انتهای کنش فهمیدن، آشکار گردد؛ بلکه آنی است که فهم پذیری هر چیز خودش را در آن حفظ می کند؛ یعنی شرط امکان فهم پذیری یک چیز است. پروا، دلالت می کند بر چیزی که به جنبه های ساختاری دازاین، کلیّت و وحدت می بخشد. پروا که معنای هستن دازاین است، ازطریق سه مؤلفه اگزیستانس، واقع بودگی و سقوط کردگی تقویم می شود. زمان مندی، معنای اُنتولوژیک پروا است؛ یعنی شرط امکان فهم پذیری آن. هایدگر برای توضیح این سخن، دست به تحلیل اگزیستانس اصیل می زند. ساختار اُنتولوژیک اگزیستانس اصیل، «مصمّمیّت پیشی جوینده به سوی مرگ» است. اگزیستانس مصمّمی که بر مرگ پیشی می جوید، خودش را در سه برون خویشی آینده سویی، بودگی، و حاضرساختن عیان می کند. هر یک از این سه برون خویشی، به ترتیب، بنیان و معنای یکی از مؤلفه های پروا است. درنتیجه، زمان مندی در وحدت اش، بنیان و معنای اُنتولوژیک کلّ پروا است.
بررسی تطبیقی مفهوم کمال اول و ثانی نزد ارسطو و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۵۷)
141 - 164
حوزههای تخصصی:
بحث کمال در اندیشه ارسطو و ابن سینا جایگاه های متفاوتی دارد. هم ارسطو و هم ابن سینا کمال را به کمال اول و کمال ثانی تقسیم کرده اند. ایندو چه تفاوتی باهم دارند و هریک این مفاهیم را به چه معانی بکار برده اند و حوزه استفاده از آن ها کجاست؟ آیا ابن سینا از ارسطو متأثر شده یا از او فراتر رفته است؟ ارسطو برای بحث از کمال از دو واژه «انرگیا و انتلخیا» بحث کرده است و در جایگاه های متفاوتی در مابعدالطبیعه، علم النفس، طبیعیات و اخلاق از آن بحث کرده است؛ او در علم النفس و بحث حرکت از کمال اول و کمال ثانی سخن گفته است؛ برای او کمال اول مرحله مقدماتی کمال ثانوی است؛ در علم النفس کمال اول جنبه ای از قوه دارد و در حرکت کمال ناقص است؛ ابن سینا در آثار مختلفش کمال اول و ثانی را مرتبط با موضوعات طبیعی مانند حرکت، نفس، و بعضا درباره خداوند و نسبتش با مخلوقات بکار برده است. درمورد نفس، با دو نگاه به نفس از حیث ارتباطش با بدن و نیز از حیث مجرد دانستن آن دو نگاه به بحث کمال دارد و کمال برای او وجودی و اشتدادی است و کمال ثانی تابع کمال اول است. قصد این نوشتار بحث درباره این تقسیم بندی به کمال اول و ثانی و موضع آن در ارسطو و ابن سیناست.
استدلال پرسش باز مور در فلسفه اخلاق مور و چالش پارادوکس تحلیل در آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
استدلال پرسشِ باز نقطه عطفی در اخلاق تحلیلی معاصر است که بسیاری از دیدگاهای جدید در واکنش به این استدلال مطرح شدند. در این مقاله به نقد و بررسی استدلال پرسشِ باز و مفروضات معناشناختی آن پرداخته و نشان داده ایم که این استدلال کاربستی از پارادوکس تحلیل و نظریه توصیفی معنا در مورد مفاهیم اخلاقی است. بنا بر پارادوکس تحلیل ، مقوّمات اشیاء در مفهوم آنها دخیل بوده و بدین جهت تعاریف حقیقی که مشتمل بر مقوّمات اشیاء هستند ، این همان گویانه و فاقد اطلاع تازه اند. در ادامه، برای حلّ پارادوکس تحلیل راه حلّ مستفاد از دیدگاه های معناشناختی فرگه ، پوزیتیوسم منطقی ، سهروردی۔لاک و کریپکی۔پاتنم را مطرح کرده و نشان دادیم که هیچ یک از این دیدگاه ها قابل إعمال بر مفاهیم اخلاقی نبوده و نمی توانند پاسخ رضایت بخشی در قبال استدلال پرسشِ باز قلمداد شوند. در نهایت ، توضیح دادیم که می توان با الهام از نظریه کریپکی۔پاتنم و با توسل به شهودات زبانی، راه حلّ دیگری برای «پارادوکس تحلیل» پیشنهاد کرد. بنا بر این راه حلّ ، ارجاع اولیه واژه های اخلاقی بر مصادیق خارجی بدون وساطت مفهوم و از طریق شهودات مشترک اهل زبان انجام می پذیرد و مفهوم دقیق این واژه ها به تدریج در فرآیند تحلیل و با لحاظ شهودات اولیّه ساخته و پرداخته می شود.
نشانه شناسی باستان و تأثیر آن در شکل گیری مبحث دلالت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال پانزدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴ (پیاپی ۶۰)
99 - 123
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، چگونگی شکل گیری نظریه دلالت و تأثیرپذیری اندیشمندان مسلمان در طرح و گسترش این مبحث مورد بررسی قرار می گیرد. برای این منظور، به آموزه های سه مکتب مهم یونانی ای اشاره می شود که به بررسی و تحلیل نشانه ها پرداخته و آموزه هایشان در نویسندگان دوره های بعد مؤثر واقع شدند: نخست ارسطو بود که در ابتدای العباره و انتهای دفتر دومِ تحلیل پیشین به بررسی نشانه ها پرداخت؛ دودیگر پزشکان که نشانه ها را ذیل دو دسته اصلی تقسیم می کردند و سدیگر رواقیان که نشانه ها را به مثابه مدخل بحث از استدلال ها مورد بررسی قرار می دادند. در دوره اسلامی، ابن سینا نخستین منطق دانی است که با تقسیم بندی انواع دلالت لفظی وضعی به بررسی دقیق دلالت روی می آورد و آموزه های وی که اغلب توسط دیگر منطق دانان تکرار می شود، عمدتاً با توجه به گفتارهای ارسطو در ابتدای کتاب العباره شکل می گیرد؛ پس از ابن سینا، همگام با تصریح به دلالت های لفظی طبعی در آثار خونجی و دیگر منطق دانان به پیروی از فخرالدّین رازی، دلالت های لفظی عقلی نیز در آثار ارموی، علامه حلی و قطب الدین شیرازی مورد اشاره می گیرند و قطب الدین رازی با بحث از دلالت های غیرلفظی دامنه نظریه دلالت را گسترش داده و تعریف جدیدی از «دلالت» ارائه می کند؛ این تعریف جدید از دلالت و توجه به دلالت های غیرلفظی را می توان ناشی از مباحث ارسطو در دفتر دوم تحلیل پیشین و همچنین آموزه های رواقیان و پزشکان دوره باستان دانست که احتمالاً از دو طریق، یعنی آثار متکلمان و شارحان منطق ارسطو بر منطق دانان دوره های بعد مؤثر واقع شده اند.