مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۶۱.
۳۶۲.
۳۶۳.
۳۶۴.
۳۶۵.
۳۶۶.
۳۶۷.
۳۶۸.
۳۶۹.
۳۷۰.
۳۷۱.
۳۷۲.
۳۷۳.
۳۷۴.
۳۷۵.
۳۷۶.
۳۷۷.
۳۷۸.
۳۷۹.
۳۸۰.
فلسفه
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
196 - 207
حوزههای تخصصی:
در این مقاله سعی داریم به فلسفه تعلیم و ترِبیت نگاهی فلسفی کلی داشته باشیم. درباره تعلیم و تربیت و مراحل آن مربیان بزرگ تعلیم و تربیت سخن فراوان گفته اند. به تعبیر آنان تنها راه رسیدن به کمال انسان در سایه تعلیم و تربیت میسر است. با اینکه تعلیم و تربیت شرط لازم جهت به کمال رسیدن انسان است اما تحقق آن سخت و دشوار است. تعلیم و تربیت در زندگی دارای ارزش فراوان است و نیازمند زمان طولانی و انعطاف پذیری است. شکل گیری شخصیت انسان به چگونگی تعلیم و تربیت بستگی دارد. با تربیت مناسب انسان راه کمال را طی می کند و اگر تعلیم و تربیت فرد مورد غفلت قرار گیرد تا پایین تر از حیوان تنزل می یابد. برای حل مسائل تعلیم و تربیت نیاز به کار فردی و گروهی است. علاوه بر این، استفاده از تجربیات پیشینیان و نظرات و دیدگاه ها و چشم اندازهای فلسفی مربیان جدید در این زمینه می تواند راه گشا باشد. پیچیدگی زندگی در عصر حاضر در حدی است که نیاز به آشنایی به آشنایی با جدیدترین دیدگاه های نظری چه در علوم تربیتی چه در فلسفه ضرورتی اجتناب ناپذیر است. از این رو در این مقاله سعی می کنیم این موضوع را بیشتر مورد تأکید قرار دهیم.
فلسفه بقای سینما با رویکرد ژان بودریار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۰
243 - 258
حوزههای تخصصی:
ژان بودریار نظریه پرداز پست مدرن در عرصه جامعه شناسی رویکردی فلسفی را برای تشریح دنیای کنونی اتخاذ کرد. بودریار از وضعیت جهان امروز، تحت عنوان حاد واقعیت یاد می کند و معتقد است که امروزه وانموده ها واقعی تر از واقعیت، نمود دارند و هنر و سینما نیز به ابزارهای وانمایی بدل شده اند و آماج انتقادات وی قرار می گیرند. با توجه به انتقاد شدید بودریار، این سؤال پیش می آید که سینما چگونه می تواند در نگاه بودریار به بقای خود ادامه دهد؟! این تحقیق تلاشی است در راستای احیای سینما در منظرگاه بودریار، که در این راه از روش تجزیه و تحلیل منابع کتابخانه ای به شیوه توصیفی_تحلیلی بهره می برد و با تأکید بر استدلالات خودِ بودریار راه حل هایی را در راستای بازپس گیری ماهیت ازدست رفته سینما ارائه می دهد که می تواند مورد استفاده سینماگران قرارگیرد. از جمله دست آوردهای این پژوهش آن که؛ از منظر بودریار، سینمای امروز، آنقدر در وانموده مستغرق گردیده که به وسیله ای برای وانمایی بدل شده است. بودریار آنقدر بدبین است که به نظر نمی رسد از نظر او -در جهان پست مدرن- راه گریزی از وانموده وجود داشته باشد. به تَبَعِ آن، سینما نیز راه گریزی از آن ندارد. با این تفاسیر، به نظر می رسد تنها راه برای خلاصی از وانمایی، رویارویی با آن، توسط ابزارهایی از جنسِ خودِ وانموده باشد. بنابراین، راهکارِ سینما برای فائق آمدن بر وانمایی؛ دوری از آن نیست -چراکه به باور بودریار اساساً گریزی از وانمایی نیست. راهکاری که نگارندگان ارائه می دهند، اتفاقاً بهره وری از خودِ وانمایی؛ اما در راستای برملانمودن وانموده است؛ که از آن تحت عنوان «وانمودنِ وانموده» یاد می کنند. درنتیجه، در طی این مقاله –با استناد به آراء خود بودریار- مشخص می شود که «وانمودنِ وانموده» می تواند از طریق افراط در وانمایی اتفاق افتد. از جمله رهیافت های عملیاتیِ آن نیز می تواند بکارگیری بیش از حد جلوه های ویژه کامپیوتری یا «وانمایی مضاعف»، البته در راستای برملا نمودنِ وانماییِ سینما باشد.
سودآوری فلسفه برای سازمان ها و شرکت ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
183 - 210
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر، حاصل پژوهشی میان رشته ای در باب فلسفه و مدیریت و در حوزه فلسفه کاربردی است و در آن، از این پیش فرض دفاع شده است که فلسفه می تواند از طریق خدماتی که به مدیران سازمان ها ارائه می دهد ، کارایی و سودآوری مجموعه های تحت مدیریت آنان را افزایش دهد. خدمات مورد ادعای مقاله، در سه سطح بررسی شده است: اندیشه های فیلسوفان بزرگ، چند مهارت فلسفی و منش و روحیه فلسفی. در سطح نخست، ویژگی های رهبران از منظر ارسطو، بررسی شده است. در سطح دوم، آثار تفکر نقادانه و فن خطابه بر مدیران، مطرح شده است. در سطح سوم، چند مدیر- فیلسوف موفق، معرفی شده است. نتیجه پژوهش حاضر، در تحلیل نهایی، ضرورت مطالعات میان رشته ای و کاربردی کردن فلسفه و کشف آن دسته از مسائل سازمانی است که فلسفه می تواند در رفع آن ها مؤثر باشد. داده های اولیه پژوهش با استفاده از منابع کتابخانه ای گردآوری شده و روش پژوهش، تجزیه و تحلیل عقلانی داده ها است.
تحلیل قاعده فرعیه و هلیات بسیطه در اندیشه ملاصدرا و اثرپذیری وی از دشتکی و دوانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تاریخ فلسفه اسلامی سال اول زمستان ۱۴۰۱ شماره ۴
121 - 142
حوزههای تخصصی:
در عبارات ملاصدرا در تقریر قاعده فرعیه و کاربست آن با متون ناسازگاری مواجه ایم. این نوشتار سعی دارد بر اساس جدال های دوانی و دشتکی در این دو مساله، ریشه این ناسازگاری ها را بدست دهد. در ادامه نشان می دهیم مبنای نهایی ملاصدرا در تحلیل قاعده فرعیه کدام است و بالطبع روشن می شود ناسازگارهای ملاصدرا در موارد کاربست این قاعده چگونه قابل تحلیل است؟ هلیات بسیطه یکی از موارد کاربست این قاعده اند و اختلاف تعابیر ملاصدرا در تحلیل هلیات بسیطه ناشی از اختلاف مبانی وی در تحلیل قاعده فرعیه است و با روشن شدن مبنای نهایی وی در قاعده فرعیه، نظریه نهایی ملاصدرا در تحلیل هلیات بسیطه نیز روشن خواهد شد و متون خلاف آن نیازمند بازسازی است.
تعریف مابعدالطبیعه بر اساس موجود بما هو موجود از دیدگاه فارابی (بر اساس کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین، البرهان، إحصاءالعلوم، أغراض مابعدالطبیعه و تعلیقات)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال پانزدهم بهار ۱۳۹۴ شماره ۴۲
17 - 46
حوزههای تخصصی:
فارابی در آثار خود دارای سه دیدگاه در ارائه تعریف مابعدالطبیعه است که دو دیدگاه وی بر اساس موجود بما هو موجود ارائه شده و در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. فارابی در دیدگاهی که مبتنی بر دو کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین و البرهان است، موجود بما هو موجود را موضوع فلسفه یا حکمت می داند که مشتمل بر الهیات، طبیعیات، ریاضیات و علم سیاست و یاعلم اخلاق است. این دیدگاه که در بردارنده نوعی تفسیر خام و ابتدایی از اصطلاح موجود بما هو موجود است، ریشه در نظریات اسکندر افرودیسی در شرح مابعدالطبیعه دارد. اسکندر نیز در مابعدالطبیعه با وجودی که به نظر می رسد که در برخی موارد، تفسیر دقیقی از موجود بما هو موجود ارائه می کند ولی در نهایت، حکمت با موضوع موجود بما هو موجود را مشتمل بر اقسامی می داند که حکمت به معنای دقیق کلمه با موضوعیت موجودات الهی و نیز طبیعیات با موضوعیت موجودات طبیعی از جمله این اقسامند. دیدگاه نهایی فارابی در تعریف بر اساس موجود بما هو موجود با اندکی تفاوت، در سه اثر إحصاءالعلوم، أغراض مابعدالطبیعه و تعلیقات متمرکز است. فارابی در إحصاء العلوم که هر چند به پختگی دو اثر دیگر نیست، بر خلاف کتاب الجمع و البرهان تشخیص می دهد که مباحث موجود بما هو موجود متعلق به دانشی در عرض طبیعیات، ریاضیات و علم مدنی است و در رساله أغراض که به طور اختصاصی در آن به شرح و تبیین تعریف مابعدالطبیعه بر اساس موجود بما هو موجود و موضوع و بخش های می پردازد، این دیدگاه را به اوج خود می رساند. وی در تعلیقات، هماهنگ با رساله أغراض، به تعریف و موضوع مابعدالطبیعه پرداخته و تبیین و تفسیر دقیق تری را از اصطلاح موجود بما هو موجود ارائه می دهد.
هویت تفکر فلسفی یونانی در نزد شیخ اشراق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره ۲۲ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۸۴
3 - 19
حوزههای تخصصی:
هویت تفکر یونانی همواره مورد توجه متفکران عالم اسلام بوده است و آنان عملکرد واحدی نسبت به آن نداشتند. اشراقیان مسلمان ندای دوگانگی تفکر ایمانی با یونانی را سر دادند و نسبت به نفوذ فلسفه عقلانی در دنیای اسلام هشدار دادند ولی برخی دیگر با بحث های نظری سعی کردند غیرحقیقی و ابتر بودن نگاه عقل مستقل بشر را اثبات کنند. سهروردی بعنوان مؤسس حکمت اشراق با تفکیک تفکر یونانی ارسطوییِ مبتنی بر قیاس برهانی از حکمای ماقبل ارسطو، مدعی است که حکمای یونان باستان شاخه ای از خمیره ازلی حکمت اشراقی است که به افلاطون الهی ختم شده است. از دیدگاه وی خمیره ازلیِ حکمت راستین که شامل مشاهده قلبی انوار قاهره عالم غیب از راه تهذیب نفس است، در آثار بزرگان یونان باستان (بخصوص افلاطون) به زبان رمز ارائه شده است. به نظر سهروردی حکمت بحثی ارسطو تاریک است و نمی تواند علم راستین را در اختیار بشر قرار دهد. البته وی علیرغم انکار حقیقی بودن راه برهانی ارسطو، آن را برای تعلیم حکمت اشراقی به مبتدیان مفید می داند و سعی می کند روش و برخی اصول آ ن را نقد کند.نوشتار حاضر با روش تحلیلی سعی دارد جایگاه عقل خوداتکای ارسطوئی را در دیدگاه شیخ اشراق جست و جو کند و از این طریق به شناسایی هویت حکمت اشراق کمک نماید.
تحلیل تلقّیِ فرآیندی اخوان الصفا از فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه دینی دوره ۲۲ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۸۴
87 - 99
حوزههای تخصصی:
در طول تاریخ تلقّی های مختلفی از فلسفه شده است. اینکه تلقّی ما از فلسفه چیست هم در قبول یا ردّ فلسفه نقش دارد هم چارچوب فلسفه ی ما را مشخّص می سازد. در تاریخ فلسفه اسلامی اخوان الصفا تلقّی متفاوتی از فلسفه پیش نهاده اند. ما در این جستار به تحلیل این تلقّی می پردازیم و نشان می دهیم که فلسفه نزد ایشان یک فرآیند سه مرحله ای است. مرحله ی اول دوستداری علوم فلسفیه ی حقیقیه است و همین مرحله ی اول است که وجه تسمیه ی فلسفه می باشد. این مرحله نیرو و سوختِ مسیر طاقت فرسای مرحله ی دوم را فراهم می آورد. مرحله ی دوم معرفت حقائق موجودات به قدر طاقت انسان است که همه ی علوم فلسفیِ منطقیات و ریاضیات و طبیعیات و الهیات (شامل حکمت عملی) را در بر می گیرد. و مرحله ی سوم قول و عملِ هم آهنگ با علم است، یعنی فرد باید مهارت یا فضیلت یا هنر عمل موافق با علم را داشته باشد. برای اینگونه عمل کردن فرد باید فراست تشخیص عمل مناسب در موقعیت مربوطه را هم داشته باشد. با این فرآیند، بر خلاف سایر علوم و سایر امور، به دنبال برون دادی نیستیم، بلکه این فرآیندْ خودْ زیبایی و مطلوب است. اخوان الصفا با ترکیب نظام مند به این تلقّی رسیده اند.
غزالی و آغاز نفوذ روش تفکّر فلسفی در کلام اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۴۱
67 - 88
حوزههای تخصصی:
امام محمد غزالی (م505) مشهورترین مخالف فلسفه در میان متکلمین دنیای اسلام است. وی علیرغم ادعای نقد گفتار فلاسفه در حوزه الهیات، منطق و روش استدلال قیاسِ برهانی را می پذیرد و آن را جایگزین روش استدلال قیاسی (ردّ الغائب الی الشاهد) متکلمین پیش از خود می کند. در این مقاله با روش توضیحی-تحلیلی نشان خواهیم داد که غزالی با پذیرش امکان حصول یقین عقلیِ خود اتّکا (قیاس برهانی)، بسترساز ورود محتوای فلسفه سینوی به کلام اسلامی و شروع تخلیط فلسفه با کلام در دنیای اسلام شد. او درعین حال با عدم التزام به لوازم این پذیرش تاریخی در بررسی مباحث الهیات عقلی، در بررسی تفکرات فیلسوفان همانند اسلاف خودش عمل کرد و دچار تهافت در نوع مواجهه با تفکر فلسفی یونان شد؛ قبول روش تفکّر و ردّ محتوی به دلیل مخالفت با اصول ایمانی و ظواهر ادلّه نقلی.
نقد تولید فرم معماری در فرآیند خودآگاه مبتنی بر آراء فلاسفه، نظریه پردازان معماری و روانشناسان معاصر
منبع:
رف سال اول زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳
81 - 100
حوزههای تخصصی:
طراح معاصر به جایگاه خود به مثابه یک هنرمند اتکای بسیار زیادی دارد. زبان فردی و علائق شخصی، باعث می شود وی نتواند به درستی انبوه اطلاعات پیچیده ای که در پروژه با ان مواجه می شود را سازماندهی کند و بر اساس آن طرح جامعی بدهد؛ در نتیجه عدم صلاحیت خود را در پس شوریدگی یک شخصیت هنری پنهان می کند. از دیگر نقاط اتکایی وی، استفاده صرف از ابزارهای دیجیتال در فرایند طراحی است. روی اوردن به توسعه ی دیجیتال عملاً فرایندهای اندیشه و تخیل انسان را از پیوند ذاتی شان با حافظه، تن، خیال و مفهوم «هست بودن» و حس «خویشتن» منفصل کرده است. آنچه در این میان برای ساماندهی فکری طراحان راه گشاست، در دو قسم مورد پژوهش قرار گرفته است که به دلیل شیوه کیفی موضوع، پژوهش بر پایه روش تحقیق تطبیقی می باشد. الف) بررسی نظریات معماران مؤلف؛ کسانی که آثار ارزنده خلق کرده و مبانی فکریشان را به رشته تحریر دراورده اند. نکته مورد توجه در نظریات ایشان که متاثر از فلاسفه هستند، توجه و تاکید به "تجربه زیسته" است، تجربه گذشته و حال، چیزی است که در کالبد طراح بعنوان ظرف نهفته است و در هنگام ایده پردازی از ذهن به دست و از دست مجددا به کالبد معماری مبدل می گردد. مبنای تفکرمعماران صاحب نظر در ارتباط با «تئوریِ فرم معماری» بسیار به یکدیگر نزدیک است. ب) ویژگی های فردی طراح بصورت ناخواسته در تولید فرم تاثیرگذار هستند. بنابراین در قدم بعدی، نگارندگان، شناخت ویژگی های شخصیتی بر پایه مباحث روانشناختی در سامان دادن به اشفتگی فکری طراحان و جلوگیری از فردگرایی محض را کمک کننده دانسته اند. بر مبنای مقایسه های تطبیقی نظریه های روانشناسان مختلف، این نتیجه حاصل می شودکه طراح در بخش های مختلف شخصیتی خویش می تواند کنکاش کند، نقاط قوت و ضعف خود، تجارب اندوهگین و شاد، احساسات و ...بررسی و ویژگی های شخصیتی خود را تعدیل نماید؛ هرچه طراح به لحاظ شخصیتی متعادل تر، میزان هیجانات کاذب وی در تولید فرم کمتر و پاسخدهی فرم معماری تولید شده توسط وی، جامع تر و کامل تر خواهد بود.
نقدهای شاه نعمت الله ولی در حوزه های تصوّف، فلسفه و کلام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال چهاردهم تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۹
151 - 180
حوزههای تخصصی:
در نوشتار حاضر با روش توصیفی-تشریحی نقدهای یکی از اثرگذارترین چهره های تصوّف، شاه نعمت الله ولی، در رسائل منسوب به او با هدف شناسایی حوزه هایی که نقد کرده است و نیز روش و زبان او در این نقدها بررسی و تحلیل می شود. مطالعه این نقدها نشانگر دیدگاه و آرای او در مذهب، عرفان و فلسفه است. شاه ولی مریدان فراوانی داشته و به یقین برخی از آن ها انحرافات و بی رسم و راهی هایی های داشته اند، ولی نتایج تحقیق نشان می دهد که وی به نقد آن ها نپرداخته و به نقد آرای نظری در خصوص سیر و سلوک عرفانی بسنده کرده است. شاه ولی به مقام مشاهده معتقد نبوده و معرفت عرفا جز معرفت قطب را ناقص می داند. همچنین بین سیر و سلوک عرفانی و زندگی عادی و معمولی بین مردم منافاتی ندیده است. در حوزه فلسفه وکلام با اینکه از شارحان مکتب اکبری است، اما گاهی دیدگاه های ابن عربی و نیز دیدگاه های حکما، معتزله و متکلّمان و برخی از دیدگاه های امامیه را بدون اشاره به نام نقدشونده نقد کرده است. او با زهّاد و شطاحان مخالف بوده، اما نگاه مثبتی به ملامتیه داشته است. شاه ولی از نظر زبانی کمتر از تمثیل و حکایات بهره برده و با زبانی ساده و روشن نقدهای خود را بیان کرده است.
عقل و عقل گرایی در فلسفه و قرآن
حوزههای تخصصی:
تلقی عصر حاضر به عنوان عصر عقل گرایی، اهمیت پرداختن به مقوله ی عقلانیت و لزوم توجه به آن را به وضوح نمایان می سازد. با توجه به اهمیت و گسترش مطالعات میان رشته ای در حوزه ی قرآن کریم، در این پژوهش با دو رویکرد فلسفی و قرآنی به تبیین عقل و عقل گرایی و بیان تفاوت این مقوله از دیدگاه قرآن و فلسفه می پردازیم. با بررسی نظرات فلاسفه و نیز کاوش در آیات قرآن که ناظر به این مسأله است، می توان دریافت که عقل فلسفی ابزاری برای معرفت است که کاربردش ادراک کلیات است؛ بر خلاف عقل قرآنی که به نحو کاربردی، سعی دارد از پدیده های جزئی و ظاهری به اموری کلی و مهم منتقل شود و میان جزئیات و کلیات پیوند برقرار سازد.
واکاوی بنیان های ادبی و فلسفی در اپراهای واگنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف از نگارش این مطالعه جستاری درباره بنیان های ادبی و فلسفی اپراهای واگنر است. اهمیتِ پرداختن به موضوع این مطالعه در این است که اپراهای واگنر شاخص ترین آثار موسیقاییِ وی اند. برای دست یابی به چرایی و چگونگی بهره گیری واگنر از عناصر گوناگون موسیقایی، ناگزیر به مطالعه مواردی هستیم که شالوده های اندیشگی این هنرمند را شکل داده اند. در این مطالعه از الگوهای هم زمانی و درزمانی در زندگی موسیقایی واگنر استفاده شده است. در این الگوها ادبیات و فلسفه از اهم مواردی هستند که به طور خاص در کنار موارد فراوان دیگر، همچون سیاست و مذهب نوعِ نگرش و پایه های جهان بینیِ واگنر را بنیان نهاده اند. همچنین، از این رهگذار است که می توان ابداعات بی بدیل موسیقایی او را نظیر خلق و استفاده از لایت موتیف، خطوط آوازی، هارمونی بدیع، تنوع ارکستراسیون، و حتی اندیشه و ساخت تالار مخصوص برای اجرای اپراهای سترگش را بیشتر درک کرد و دریافت که وی برای رسیدن به آرمان های ذهنی و نمایش دغدغه های فلسفی و زیباشناسانه خویش چگونه به ساختار شکنی در اغلب عناصر موسیقی اپرایی دست زده است. بدون شک، در این راه نقش افراد مهمی همچون شوپنهاور و نیچه در فلسفه، هاینه در ادبیات، و یوهان سباستیان باخ و بتهوون در حوزه موسیقی را نمی توان نادیده انگاشت.
تأملاتی در باب نسبت «حکمت هنراسلامی» و «فلسفه هنر اسلامی»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۱۹ بهار ۱۳۹۳ شماره ۱
13 - 24
حوزههای تخصصی:
«حکمت هنر اسلامی» ترکیبی نسبتاً پر کاربرد، متداول و در عین حال مبهم است که با وجود مطالعات صورت گرفته پیرامون آن، هنوز معنای روشنی از آن در دست نیست. به دلیل وجود این ابهام در معنا، گاه «حکمت هنر اسلامی»، به رغم تمایز با «فلسفه هنر اسلامی»، معادل پنداشته می شود. از آنجا که به کارگیری این دو ترکیب به جای یکدیگر، می تواند منشأ خطا های فراوانی در پژوهش های حوزه هنر اسلامی باشد، روشن نمودن معنای دو ترکیب یاد شده و بیان نسبتشان با هم، از اهمیت بسیاری برخوردار است. در این مقاله که به روش تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای صورت گرفته؛ تلاش شده با تحلیل و بررسی معنای حکمت به عنوان مبهم ترین جزء ترکیب یاد شده و بیان نسبت آن با فلسفه، نسبت دو ترکیب «حکمت هنر اسلامی» و «فلسفه هنر اسلامی» تا حدی روشن گردد. بنا به مطالعات صورت گرفته در مسیر تدوین این مقاله، حکمت، مفهومی گسترده تر و عمیق تر از فلسفه دارد و به لحاظ منشا و قطعیت نیز نسبت به فلسفه، افضل است. به نظر می رسد «فلسفه هنر اسلامی» علیرغم شباهت، از جهات مختلفی با «حکمت هنر اسلامی» متفاوت است و به لحاظ مبدا و منبع پیدایش و مرجع شناخت هنر اسلامی، نمی تواند با «حکمت هنر اسلامی» هم عرضی کند.
خوانش فرایند ادراک و دریافت زیبایی در نظرگاه مخاطبان آثار هنری بر اساس مقایسه و تحلیل آرای فلاسفه اسلامی و غربی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۱ زمستان ۱۳۹۵ شماره ۴
13 - 20
حوزههای تخصصی:
ادراک و شناخت انسان از آثار هنری، به عنوان یک موضوع معرفت شناختی، ریشه های مفهومی خود را از دیگر حوزه-های معرفتی از جمله فلسفه اخذ می کند که دیدگاه فلاسفه و اندیشمندان درباره چگونگی ادراک و دریافت زیبایی از اثر هنری در این زمینه قابل تامل است. در این نوشتار هدف ارزیابی و شناخت چگونگی درک اثر و دریافت زیبایی شناسی مخاطبان آثار هنری از دیدگاه اندیشمندان و فلاسفه اسلامی و غربی است که با رویکردی تفسیری- تحلیلی و با استفاده از روش استدلال منطقی سعی بر بررسی چگونگی فرایند درک و زیبایی شناسی توسط مخاطب دارد. یافته-های پژوهش بیان میدارد که آثار هنری به عنوان واقعیتی صوری و معنایی هستند و ادراک آن ها نوعی ارتباط «تعاملی» بین احساس، اندیشه، خرد و خیال انسانی است. ادراک و دریافت زیبایی به عنوان فرآیندی ذهنی و عینی مطرح است که در سه مرحله دریافت و گزینش، تحلیل عناصر و اجزا و تفسیر و معنابخشی اثر بیان می گردد. این مقوله به صورت دریافت آنی از کلیت، تفکر در ارزشها، تعبیر و تفسیر و در نهایت درک از حضور و خوانش اثر بیان شده که با شهود و تامل درگیر است و توجه به جهان فراعینی داشته که در تعامل با حالت «صوری» اثر است.
زیبایی، دشمن سخاوتمند هنر! درآمدی تحلیلی بر مقاله «هنر پس از فلسفه» اثر جوزف کُسوث(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هنرهای زیبا - هنرهای تجسمی دوره ۲۳ پاییز ۱۳۹۷ شماره ۳
103 - 114
حوزههای تخصصی:
جوزف کُسوث در مقاله خود، «هنر پس از فلسفه»، نه تنها زیبایی شناسی به مثابه فلسفه هنر بلکه تمامی فلسفه پیش از ویتگنشتاین را سزاوار نفی و دورشدن از هنر می داند. کُسوث در این مقاله به طرح هنری می پردازد که فارغ از هر مدیوم و بی توجه به ظاهر و ریخت، از فلسفه گذر کرده و با تکیه بر کارکرد خود، زبانی فلسفی یافته است: هنری با عنوان «هنر مفهومی» که جایگزین فلسفه و هنر پیش از خود خواهد شد و تاریخ و تعریف هنر را دگرگون خواهد ساخت. در چنین هنری، «زیبایی» که تا پیش از این جزئی لاینفک از اثر هنری تلقی می شد، دیگر مورد ضمانت و تعهد هنر قرار نخواهد گرفت و هنر پس از این تلاش خواهد کرد با علم و گزاره های قابل استدلال تولید و تبیین شود. این مقاله با رویکردی تحلیلی، به بررسی سیر تطور تعاریف زیبایی شناسی و ارتباط آن با علم، فلسفه و هنر می پردازد تا بتواند مولفه های نظری کُسوث در مقاله «هنر پس از فلسفه» و نگرش نقادانه وی درباره زیبایی و هنر پیشادوشانی را مورد ارزیابی قرار دهد و تعریف محدود هنر ذیل گزاره های تحلیلی زبان و ماهیت پرسشگر آن نزد کسوث را آشکار کند. گزاره های منطقی ای که باید از زمینه خود جدا شوند تا امکان تبدیل شدن به اثر هنری را پیدا کنند.
مداقه ای در مبنای اصالت وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آموزه های فلسفه اسلامی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۰
279 - 300
ملاصدرا در مسئله اصالت وجود با نفی قسم مفهومی وجود، وجود لابشرط مقسمی را دارای وحدت مصداقی و تکثر فردی می داند. حقیقت وجود دارای وحدت جمعی و انبساطی است و لذا مبنای اصالت وجود و موضوع فلسفه قرار می گیرد. در نگاه ادق، وجود لابشرط مقسمی علاوه بر افراد خارجی خود، مقسم تقسیمات مفاهیم ذهنی و حتی عدمی و هر آنچه که بهره ای از وجود داشتن دارد، نیز می گردد. ملاصدرا در بحث اعتباریت ماهیت، دو نگرش متفاوت به نحوه وجود ماهیت بشرط شیء دارد. حاصل این بحث، تفکیک اصالت وجود به دو معناست؛ در معنای اول، اصل حقایق خارجی و آنچه عالم خارج را پر کرده، وجود لابشرط مقسمی است و ماهیت یا همان حدود و قیود حقیقت لابشرطیِ وجود به تبع متحقق می گردد. در نگرش دوم و نهایی، صدرا با نفی هر گونه تمایز خارجی وجود و ماهیت، اعتباریت ماهیت را به معنای ذهنیت صرف آن لحاظ کرده و وجود ماهیت را تابعی از وجود نفس و اذهان انسانی و اعتبارات آن می داند.
تحلیل نظر سنایی درباره رابطه عقل و شرع با تکیه بر حدیقه و قصاید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آینه معرفت سال ۲۲ پاییز ۱۴۰۱ شماره ۳ (پیاپی ۷۲)
119 - 114
یکی از دغدغه های اصلی سنایی، وجوه تقابل و اشتراک میان عقل و شریعت است. اظهار نظرهای متنوع و گوناگون سنایی درباره عقل و شرع سبب شده است هم چنان که عده ای لقب حکیم بر وی نهاده اند، عده ای نیز او را شاعری متشرع به شمار آورند و حتی گاهی او را در زمره خردستیزان بدانند. به نظر می رسد دلیل اصلی این برداشت های متفاوت از دیدگاه سنایی نسبت به موضوع مذکور، توجه او به مراتب گوناگون عقل و شرع بوده است. پرسش اصلی این است که سنایی بیشتر چه معنایی از عقل و شرع را مدنظر داشته و تحت چه شرایطی عقل را بر شریعت یا شریعت را بر عقل ترجیح داده است. در این مقاله سعی خواهیم کرد با تکیه بر مطالعات کتابخانه ای، تناقض های ظاهری کلام وی را در این موضوع توجیه نماییم. به نظر می رسد سنایی نه تنها خردورزی و دین داری را در تعارض نمی دیده است و این دو را مکمل هم می دانسته است، بلکه معتقد به اتحاد عقل و شرع در مرتبه ای فراتر از صوت و حرف بوده است.
مسئله ارتباط نفس با بدن مادی بعد از مرگ (با رویکرد فلسفی- کلامی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال هجدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۷۰
۱۹۰-۱۷۳
یکی از مسائل مرتبط با مرگ، مسئله ارتباط نفس با بدن، بعد از مرگ است. مسئله تحقیق این است که آیا بعد از مرگ بطور کلی ارتباط نفس با بدن قطع می شود و نفس هیچ گونه ارتباطی با بدن ندارد؟ در این مقاله با روش توصیفی- تحلیلی، مسئله ارتباط نفس و بدن بعد از مرگ با رویکرد فلسفی و کلامی مورد تحقیق قرار گرفته است. نگارنده در این موضوع ضمن پذیرش قطع تعلق تدبیری نفس نسبت به بدن، نکات و ملاحظاتی بر اساس رویکرد فلسفی و دینی مطرح کرده است. یافته های تحقیق گویای آن است که حکم ارتباط نفس با بدن بعد از مرگ در انسان های مختلف، متفاوت است. در نفوس کامل، به جهت قوت نفس، ارتباط شدیدتر از نفوس ضعیف تر است و از طرف دیگر در زمان اولیه قطع تعلق نفس از بدن، به جهت انس نفس با بدن، این ارتباط شدیدتر است. در ساعت ها و روز های اولیه توجه نفس به بدن خیلی شدید است.
تأثیر مبانی وجودشناختی ملاصدرا در درک برخی معارف دین اسلام(مقاله علمی وزارت علوم)
کارکرد هرمنوتیک و تفسیر عقلانی معارف ِ دین با رویکرد وجودشناسی از اساسی ترین کارکردهای فلسفه ملاصدرا می باشد. مسئله اصلی این جستار چگونگی درک معارف دین با ادله فلسفی از منظر ملاصدرا است. در این نوشتار تلاش شد به تبیین نظریات ایشان در درک معارف دین بر مبنای اصول ویژه وجود شناسی ازجمله: اصالت وجود، تشکیک وجود و از مسیر تدرج مراتب انسانی، نظریه تطابق عوالم و حرکت تکاملی نفس بپردازیم. در این تبیین دین شناسان حقیقی و در رأس آنها انسان کامل با شهودِ این حقیقت که وجود خداوند باریتعالی در بالاترین مرتبه هستی است و همه عوالم جلوه های متنوع از وجود واحد او هستند به درک عالی معارف دین می رسند و دیگر انسانها متناسب با مرتبه وجودی خویش براساس حرکت جوهری نفس از دریای حقیقت قرآن و معارف دین بهره می برند؛ اما درک حقیقی کلام حق تعالی تنها از آن کسانی است که در اثر ارتقاء وجودی و اتحاد با عوالم برتر، به کمک مکاشفه و شهود و عقل رسته از محدودیتهای عالم ماده، توانسته اند در مواردی به تأویل صحیح متن وحیانی نائل آیند. تأویل صحیح، نخست از فهم الفاظ (تفسیر ظاهری) آغاز می شود سپس در مرحله بعد مفسر با بهره مندی از شهود با روح و باطن جهان اتحاد معنوی برقرار کرده و در نتیجه آن به حقایق باطنی نظام فرودینی می رسد که رقیقه عالم و عقول و مطابق با آن است.
ارزیابی کاربست قاعده «الواحد» در علم اصول در اندیشه محقق اصفهانی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های اصولی سال نهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۰
9 - 38
قاعده «الواحد» یکی از قواعد فلسفی مهم و پرکاربرد در علم اصول است که تقریر و بررسی ارزش منطقی کاربست های اصولی آن همواره مورد گفتگو بوده، مسأله جستار حاضر را تشکیل می دهد. نوشتار حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و با هدف بررسی کاربردهای این قاعده در علم اصول، به تقریر و ارزیابی آنها از منظر شیخ محمدحسین غروی اصفهانی (1296-1361ق) می پردازد که نقش ویژه ای در تعمیق و سامان دهیِ «اصول فلسفی» داشت. از رهگذر این جستار آشکار می شود که از این قاعده در مسائل متعدد علم اصول بهره گرفته شده که در این نوشتار، شاخص ترین آن ها در قالب ده مورد ارائه می شود. تحلیل و ارزیابی این موارد، گویای این واقعیت است که همه آن ها با غفلت از مفاد و قلمرو قاعده الواحد شکل گرفته، ارزش منطقی ندارند و کاربرد این قاعده در آن ها ناموجه است، زیرا محور برخی از آن ها واحد غیر حقیقی، و محور برخی دیگر، واحد حقیقی غیر شخصی است؛ در حالی که قلمرو این قاعده، «واحد حقیقی شخصی» است.