مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۰۱.
۳۰۲.
۳۰۳.
۳۰۴.
۳۰۵.
۳۰۶.
۳۰۷.
۳۰۸.
۳۰۹.
۳۱۰.
۳۱۱.
۳۱۲.
۳۱۳.
۳۱۴.
۳۱۵.
۳۱۶.
۳۱۷.
۳۱۸.
۳۱۹.
۳۲۰.
افغانستان
حوزههای تخصصی:
از زمان برگزاری نشست بن در سال 2001 پشتیبانان بین المللی و شریک های داخلی افغانستان چشم انداز ویژه ای برای آن تصور کرده بودند. این چشم انداز را در دستیابی به امنیت و توسعه پایدار در افغاستان می توان خلاصه کرد. اما با گذشت دو دهه، آنچه در این چشم انداز تصور شده بود تحقق پیدا نکرد. نظامی که در این نشست زیربنای آن گذاشته شده بود سقوط کرد. در این نوشتار با بهره گیری از مفهوم دولت فروپاشیده، دلایل فروپاشی جمهوری اسلامی در افغانستان را در سال 2021 را بررسی می کنیم. پرسش نوشتار این است که: چه عامل هایی سبب سقوط دولت جمهوری اسلامی در افغانستان شده است؟ چارچوب نظری این نوشتار دولت ورشکسته است. این فرضیه مطرح می شود که ورشکستگی دولت ( مردم سالاری محدود، ناکامی در تأمین امنیت و اداره اقتصاد کشور) عامل اصلی سقوط حکومت جمهوری در افغانستان شده است. بسیاری از صاحب نظران بر این باور هستند که مسائلی مانند تروریسم و مواد مخدر در دولت های ورشکسته ریشه دارد. روش این پژوهش کیفی با رویکرد توصیفی-تحلیلی است و روش گرد آوری اطلاعات، اسنادی و کتابخانه ای است. بنابر شاخص های چارچوب نظری، جمهوری اسلامی افغانستان در دو دهه اخیر را می توان مصداق بارز دولت ورشکسته در نظر گرفت. یافته های نوشتار نشان می دهد که ناتوانایی حکومت در تأمین امنیت داخلی، حفظ یکپارچگی سرزمینی و محافظت از مرزها، فساد فراگیر در اثر تبعیض قومی، نظام قضایی ناکارامد، فساد مالی نظام مند و نداشتن استقلال در سیاست خارجی را می توان از عامل های اصلی سقوط آن برشمرد.
نقش سنت افغانی در ناکامی نوگرایی چپ گرایانه در افغانستان (1978 تا 1992)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نوگرایی چپ گرایانه در دوره زمامداری حزب دموکراتیک خلق (1978 تا 1992) در افغانستان تجربه شد. این نوع نوگرایی، موفقیت هایی در نوسازی افغانستان داشت اما نتوانست به هدف های اصلی اش دست یابد. اصلاحات ارضی، سوادآموزی، مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان، سه برنامه اصلی نوگرایی چپ گرایانه در افغانستان بود که هر سه با ناکامی روبه رو شد. عامل های مختلفی در ناکامی نوگرایی چپ گرایانه نقش داشته اند. سنت افغانی از عامل های مهم در ناکامی نوگرایی چپ گرایانه بوده است. در این نوشتار به دنبال پاسخ این پرسش هستیم که در شکست نوگرایی چپ گرایانه در افغانستان، سنت افغانی چگونه نقش داشت؟ در پاسخ این فرضیه مطرح می شود که تضاد ریشه ای شاخص های سنت افغانی با اندیشه ها و نوگرایی چپ گرایانه سبب شکست آن شد. روش این نوشتار، کیفی تاریخی و داده ها و اطلاعات مورد نیاز، به شیوه اسنادی و کتابخانه ای گرد آوری شده است. رویارویی سنت و نوشدگی(مدرنیته)، چارچوب نظری نوشتار را تشکیل می دهد. یافته های این نوشتار نشان می دهد که سنت زدایی ایدئولوژیک نوگرایی چپ گرایانه، تحریک سنت را در پی داشت و نزاع میان سنت و نوشدگی را در افغانستان تشدید کرد. با آغاز نوگرایی چپ، هویت سنت افغانی با خطر روبه رو شد. سنت برای دفاع از هویت خود، ناگزیر به رویارویی شد و از همه ظرفیت های خود استفاده کرد. سنت افغانی در شکست نوگرایی چپ گرایانه در افغانستان، تاثیر های مختلف داشت. سنت افغانی از یک سو موجب اتحاد نیروهای ضد نوگرایی چپ شد. از سوی دیگر پیروان سنت را بسیج کرد و مبارزه آنان را مشروعیت بخشید. سرانجام سنت افغانی توانست راه نوگرایی چپ را مسدود کند و به پیروزی دست یابد.
ورشکستگی دولت و امنیتی شدن سیاست خارجی افغانستان (۲۰۲۱- ۲۰۰۱)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پس از بازگشت دوباره طالبان به قدرت در افغانستان، نقاط ضعف و قوت حکومت پیشین در سال های ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، بیش از پیش مورد توجه قرارگرفته است. یکی از نکته های قابل توجه در مورد سیاست خارجی افغانستان در دوره پیشین امنیتی شدن آن است. در این مقاله امنیتی شدن سیاست خارجی افغانستان در دوره یادشده، مورد بررسی قرار می گیرد و نقش ورشکستگی دولت کابل در این وضعیت سنجیده می شود. پرسش اصلی این است که: ورشکستگی دولت چه نقشی در امنیتی شدن سیاست خارجی افغانستان در سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ داشته است؟ در پاسخ، این فرضیه مطرح می شود که ناامنی، بی ثباتی سیاسی و ناکارآمدی اقتصادی، موجب امنیتی شدنِ سیاست خارجی افغانستان در دوره ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ شده است. برای آزمون این فرضیه، از ترکیب مفهوم «شبه دولت » رابرت جکسون و نظریه امنیتی شدن مکتب کپنهاگ به عنوان چارچوب نظری، استفاده خواهدشد. روشِ پژوهش در این مقاله، روش کیفی و براساس تحلیل متن های موجود در مورد چگونگی سیاست گذاری خارجی افغانستان است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که ورشکستگی دولت و به دنبال آن تهدید نظام جمهوری در افغانستان، دولت مردان افغانستان را به پیگیری رویکرد امنیتی در سیاست خارجی این کشور برای حفظ دولت و بقای نظام وا داشت . این رویکرد، حدود بیست سال بر سیاست خارجی افغانستان حاکم بود و کمک های سیاسی، نظامی و مالیِ فراوانی را، از سوی جامعه بین المللی به ویژه آمریکا به همراه داشت. با این حال، دستاوردهای آن پایدار نبود. نظام جمهوری اسلامی افغانستان سقوط کرد و جای خود را به امارت اسلامی داده است.
روسیه و افغانستان پس از ظهور طالبان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست جهانی دوره ۱۳ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۴۸)
7 - 29
حوزههای تخصصی:
خروج ناگهانی نیروهای غربی از افغانستان و ظهور مجدد طالبان در این کشور، منجر به ایجاد صحنه جدیدی در عرصه سیاست افغانستان و تغییر جایگاه بازیگران داخلی وخارجی دخیل در این کشور گردید؛این تحولات و رخ دادهادر افغانستان، به چالش جدی برای روسیه تبدیل گردید.عقب نشینی ناگهانی نیروهای غربی باقیمانده از افغانستان و تصاحب قدرت توسط طالبان، منجر به کاهش خشونت جنگی در سراسر کشور گردید،اما به شدت میزان عدم اطمینان کلی را افزایش داد.از اینرو روسیه درصدد آمد با در نظر گرفتن اهداف منطقه ای و بین المللی به این بحران واکنش نشان دهد.این نوشتار با هدف شناسایی علل تجدید نظر در سیاست خارجی روسیه نسبت به تحولات افغانستان با توجه به ظهور مجدد طالبان ایجاد شده است.بنابراین سوال اصلی مطرح می شود، علل تجدید نظر در سیاست خارجی روسیه نسبت به تحولات افغانستان با توجه به ظهور طالبان در این کشور چیست؟برای رسیدن به پاسخ این سؤال، از روش پژوهش توصیفی – تحلیلی و با استفاده از ابزار گردآوری کتابخانه ای و سایت های اینترنتی استفاده شده است.همچنین نگارندگان این فرضیه را مورد بررسی قرارخواهند داد،افغانستان در موقعیت استراتژیک روسیه اهمیت زیادی داردو بی ثباتی پایدار در افغانستان پس از خروج نیروهای آمریکایی می تواند، یک تهدید امنیتی برای روسیه و سایر اعضای CIS ایجاد کند.یافته های مقاله نشان می دهد روسیه با اتخاذ رویکرد تاکتیکی و با هدف مدیریت و دفع تهدید در سیاست خارجی خود با افغانستان پرداخته است.اکنون روسیه درصدد است با رویکرد تهاجمی خود به عنوان یک قدرت جهانی وارد پروسه صلح در افغانستان شودوازاین طریق بتواند سیاست خود را برافغانستان تحمیل کند.
نقش آمریکا در تحولات سیاسی افغانستان (2021-2001)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های روابط بین الملل دوره ۱۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۵۱)
217 - 245
حوزههای تخصصی:
افغانستان ازجمله کشورهایی است که دولت آمریکا بعد از حمله به برج های دوقلو توسط القاعده بیشترین تأثیر را بر تحولات سیاسی و اجتماعی آن بعد از خروج نیروهای شوروی گذاشته است. دولت آمریکا در ابتدا با هدف مبارزه با تروریسم به افغانستان حمله کرد؛ اما در امر دولت سازی و نهادینه کردن ساختارهای سیاسی این کشور نیز نقش مهمی را ایفا کرد. این پژوهش نقش دولت آمریکا در زمان چهار رئیس جمهور این کشور، بوش، اوباما، ترامپ و بایدن در تحولات سیاسی افغانستان را بررسی کرده است. دولت آمریکا نقش مؤثری در تحولات سیاسی افغانستان از تشکیل دولت در کنفرانس بن اول در سال 2001 تا سقوط نظام جمهوریت در سال 2021 داشته است. یافته های پژوهش نشان می دهد، دولت مردان آمریکا هرکدام با توجه به منافع ملی و شرایط نظام بین الملل در کنار مسائل داخلی افغانستان، سیاست های متفاوتی را در قبال افغانستان در پیش گرفته اند. از حمله پیشگیرانه و پیش دستانه بوش تا گفتگو با طالبان و رویه دیپلماسی در زمان اوباما، سیاست خروج در زمان دونالد ترامپ و خروج قطعی در زمان جوبایدن که منجر به سقوط نظام جمهوری شد. این پژوهش با شیوه توصیفی-تحلیلی با جمع آوری از منابع مکتوب داخلی و خارجی در کنار سایت های معتبر در چارچوب نظری رئالیسم تهاجمی مرشایمر تبیین شده است.
نقش ایران در مدیریت بحران سیاسی افغانستان تحت حاکمیت طالبان
منبع:
غرب آسیا سال ۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۴)
119 - 146
حوزههای تخصصی:
با سلطه مجدد طالبان بر افغانستان در 15 آگوست 2021، بحران سیاسی در این کشور شکل گرفته است. مساله عدم شناسایی حکومت طالبان تحت عنوان امارت اسلامی را می توان از مهمترین عوامل موثر بر این بحران دانست. تداوم این بحران پیامدهایی در سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی به همراه داشته است. ایران به دلیل همجواری با کشور افغانستان همواره از تحولات این کشور تاثیر پذیرفته و بر این اساس مواضع سیاست خارجی این کشور در قبال افغانستان متکی بر مشارکت سازنده در راستای مدیریت و حل و فصل بحران در این کشور بوده است. اینک بحران جدیدی در افغانستان شکل گرفته و از این جهت این سوال قابل طرح است که ایران چه نقشی می تواند در مدیریت بحران سیاسی افغانستان تحت حاکمیت طالبان ایفا نماید؟ نفوذ سنتی ایران بر گروه های اجتماعی و سیاسی مخالف طالبان از یکسو و نقش فعال این کشور در سازمان های منطقه ای و بین المللی از سوی دیگر، می تواند زمینه ی میانجی گری ایران برای گفتگو میان طرفین منازعه با طالبان در راستای مدیریت و حل و فصل بحران را فراهم اورد. جهت بررسی فرضیه به روش کیفی از نوح توصیفی/تحلیلی و شیوه ی گرداوری اطلاعات کتابخانه ای-اینترنتی می باشد. یافته های پژوهش نشان می دهد طالبان در راستای تداوم حیات سیاسی و مسوولیت بین المللی خویش بر لزوم حل بحران موجود از طرق سیاسی واقف شده و از این جهت از هرگونه اقدام در این راستا استقبال می نماید و ایران نیز در این راستا اقدامات سازنده ای در دستورکار سیاست خارجی خود قرار داده است.
تیرگی ناشی از تنش دیورند در روابط افغانستان و پاکستان و پی آمدهای منطقه ای آن
منبع:
غرب آسیا سال ۲ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۴)
147 - 176
حوزههای تخصصی:
پاکستان کشوری است که در اوت 1947استقلال خویش را به دست آورده است. اما ازبدو شکل گیری تا اکنون، روابط این کشور با افغانستان فوق العاده پر فراز و فرود بوده است. ممکن متغیرهای متعدد دراین رابطه ای پرتنش تاثیرگذاربوده باشد؛ اماپرواضح است که مسئله خط مرزی دیورند برتیرگی این مناسبات به شدت تاثیرمنفی گذاشته است. این مرز باعث گردیده، که هردوکشورهمسایه به رغم بسترهای فراوان همگرایی، مسیرواگرایی و تخاصم را تجربه نمایند. هدف پژوهش این است که به بررسی منازعه مرزی دیورند بر تیرگی روابط میان افغانستان و پاکستان پرداخته شود. دراین راستا این پرسش قابل طرح است، که ادعای مرزی افغانستان بر مبنای معاهده دیورند چی تاثیری بر روابط افغانستان وپاکستان گذاشته، وچی پیامدهای منطقه ای به همراه داشته است؟ داوم ادعاهای مرزی دولت افغانستان درارتباط به خط مرزی دیورند منجر به افزایش تیرگی روابط با پاکستان گردیده است. و دراین جهت رشد افراط گرایی، گسترش ناامنی و افزایش مهاجرت ازپیامدهای منطقه ای دانسته می شود. دراین پژوهش از روش کیفی از نوع توصیفی – تحلیلی استفاده صورت گرفته است. یافته های تحقیق نشان میدهد که تنش مرزی دیورند میان افغانستان و پاکستان بر روابط هردوکشور درابعاد سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی بگونه ی جدی تاثیر منفی گذاشته ، وهزینه های سنگینی را نیز متوجه هردوکشور ساخته است. افزون برآن، رشد افراطیت، گسترش ناامنی و افزایش مهاجرت را به عنوان پیامدهای متعددی منطقه ای به همراه داشته است.
زندگی اجتماعی و اقتصادی هندوان ساکن افغانستان بر اساس سفرنامه های غربی سده 19 میلادی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه تاریخ اسلام سال ۱۳ بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۹
83 - 104
حوزههای تخصصی:
هندوان در طول تاریخ به رغم استقرار حکومت های گوناگون، شاهد تحولات بسیاری در زندگی اجتماعی و اقتصادی خود در افغانستان بودند. در سراسر سده نوزدهم میلادی و با توجه به رشد جمعیت هندوان در افغانستان از یک سو و بی ثباتی های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی افغانستان از سوی دیگر، هندوان شاهد تغییرات قابل توجه در زندگی اجتماعی و اقتصادی خود بودند. این تحقیق با روش توصیفی-تحلیلی و با تمرکز بر سفرنامه های غربی سده نوزدهم میلادی تلاش می کند به این پرسش پاسخ دهد که زندگی اجتماعی و اقتصادی هندوان در سفرنامه های غربی چگونه بازتاب یافته است؟ مدعایی که می توان در پاسخ به این پرسش طرح کرد این است که چون سفرنامه ها توسط افراد غیربومی نوشته شده اند به مسائل ریز و درشت زندگی روزانه، اوضاع اجتماعی و اقتصادی اقلیت های دینی و نژادی، به ویژه هندوان توجه خاص داشته و اوضاع اجتماعی و اقتصادی آنان را با ریزبینی قابل توجهی بازتاب داده اند. این تحقیق دریافته است که هندوان از بسیاری جهات شبیه افغانستانی ها زندگی اجتماعی آرام و مرفهی داشتند و آزادی های اجتماعی و مذهبی آنان در بیشتر موارد از سوی دولت و مردم تضمین می شد. از نظر اقتصادی نیز نقش بسیار پررنگ در بازار، حکومت، نقل و انتقالات پولی، تجارت و مشاغل رسمی داشتند و از این طریق تعداد قابل توجهی از آنان خود را در جمع ثروتمندان جامعه افغانستان قرار داده بودند.
نقش آفرینی ایران در منطقه ژئوپلیتیکی شرق پیرامونی کشور با تاکید بر افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
آمایش سیاسی فضا دوره ۶ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۲۳)
107 - 122
حوزههای تخصصی:
اهمیت ژئوپلیتیکی افغانستان، عمدتا متاثر از دو پدیده مهم است، "تغییر ماهیت روابط و سیاست بین المللی و جامعه جهانی نسبت به این کشور" و "دگرگونی بنیاد ساختارهای ذهنی و سیاسی در داخل آن" از جمله این اهمیت محسوب می شوند و براساس این تغییرات همواره قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای در راستای اهداف و منافع خود سعی در نقش آفرینی در منطقه ژئوپلیتیکی شرق پیرامونی جمهوری اسلامی ایران و کشور افغانستان دارند. با توجه به اهمیت تحولات افغانستان، پژوهش حاضر با روش توصیفی- تحلیلی و کاربردی (عملی)، نقش آفرینی ایران در منطقه ژئوپلیتیکی شرق کشور با تاکید بر افغانستان را مورد مطالعه قرار می دهد. جامعه آماری تحقیق را کلیه کارشناسان و استادان دانشگاه و حوزه های مرتبط با ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و ژئوکالچر تشکیل می دهند که حجم نمونه آن براساس مدل کوکران تعداد 50 نفر تعیین شد. در راستای تجزیه و تحلیل یافته ها نیز از آزمون میانگین در نَرم افزار spss استفاده گردید. نتایج نشان داد که نقش آفرینی ایران در منطقه ژئوپلیتیکی شرق پیرامونی خود با تاکید بر افغانستان، تابع عوامل و متغیرهای مربوطه در سه سطح داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای «جهانی» خواهد بود و بیشترین میزان این نقش آفرینی شامل عوامل فرامنطقه ای می باشد و همچنین عواملی نظیر دستاوردهای ایران در زمینه حل اختلافات هیدروپلیتیکی با کشور افغانستان، دستاوردهای ایران در زمینه احداث منطقه آزاد چابهار، دستاوردهای ایران در زمینه گسترش زبان فارسی در افغانستان و نقش آفرینی های ایران در زمینه جلوگیری از گسترش ایدئولوژی سلفی کشورهای عربی نظیر عربستان، بیشترین دستاوردها را برای ایران در شرق پیرامونی خود به همراه خواهد داشت.
حکومت سازی طالبان در افغانستان؛ چالش های ژئوپلیتیکی فرا ملی و راهکارهای آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ژئوپلیتیک سال ۲۰ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳ (پیاپی ۷۵)
98 - 133
حوزههای تخصصی:
حکومت برای نظم بشر یک اصل و حکومت سازی برای کشورها مهم ترین بخش برای بقای کشورهاست. کشورهایی که پیش تر به آسایش اجتماعی و قدرت ملی رسیده اند، قبل تر از همه در امر حکومت سازی موفق شده اند. ساختن یک حکومت کارآ و مردمی آن هم در کشوری مثل افغانستان (موقعیت حائل)، قطعاً با چالش های فراوان ژئوپلیتیکی در مقیاس های فروملی و فراملی روبه رویند. چالش های ژئوپلیتیکی در مقیاس فراملی در کشوری مثل افغانستان از تأثیرگذارترین مؤلفه ها در امر حکومت سازی است. تحقیق حاضر در تلاش است تا ضمن درک موانع و چالش های ژئوپلیتیکی طالبان در مقیاس فراملی برای ساخت یک حکومت مردمی و کارآ در افغانستان، به بررسی راهکارهای عملیاتی عبور از این چالش ها نیز بپردازد. تحقیق حاضر به لحاظ هدف کاربردی و از حیث ماهیت و روش توصیفی-تحلیلی است. همچنین شیوه ی جمع آوری اطلاعات به صورت هم پیمایشی(مصاحبه و پرسشنامه ای) و هم به شیوه ی کتابخانه ای صورت گرفته است. پس از گردآوری داده ها، به کمک روش کیو و استفاده از نرم افزارSpss اقدام به تحلیل گفتمان و الگوهای نظری نخبگان سیاسی راجع به مساله موردنظر پرداخته شد. یافته های تحقیق حاکی از آن است که اشتراکات سرزمینی-تمدنی با کشورهای همسایه، راهبردهای متضاد و مداخلات کشورهای همسایه، منطقه و قدرت های بزرگ در افغانستان و موقعیت ژئوپلیتیکی حائل افغانستان از مهم ترین چالش های حکومت سازی در افغانستان به حساب می آیند. همچنین ایجاد روحیه همکاری و حتی مشارکت با کشورهای جهان برای مبارزه با گسترش تروریسم جهانی، تعامل با نهادهای بین المللی حقوق بشری، سیاسی و اقتصادی و اتخاذ سیاست بی طرف فعال در سطح سیاست بین المللی به عنوان راهکارهای مهم گذار از این چالش ها شناسایی شده است.
ارزیابی خطر لرزه ای منطقه بدخشان (شمال شرق افغانستان)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جغرافیا و مخاطرات محیطی بهار ۱۴۰۳ شماره ۴۹
133 - 150
حوزههای تخصصی:
منطقه بدخشان، در شمال شرق افغانستان دارای زمین شناسی پیچیده ای است. با استفاده از داده های کاتالوگ لرزه خیزی آسیای میانه با بروز رسانی (سال های 2011-1909) از سایت سازمان زمین شناسی آمریکا از سال 2011-2021 کاتالوگی تهیه گردید. با در نظر گرفتن آخرین زلزله با بزرگای 7.2 در سال 2015 ضرایب b به بیشترین مقدار 1.0 و a به مقدار 7.9 در سطح و عمق محاسبه گردید. افزایش مقادیر عددی a,b در نیمه مرکزی به طور کامل مشهود بوده است. نتایج حاکی از آن است روند حاضر، برخلاف راستای گسل اصلی شمال بدخشان (جهت شمالی- جنوبی) است. بیشترین فراوانی زلزله های ≥4 در عمق 70-150 کیلومتر، زلزله های ≥5 در عمق 300-150 کیلومتر و درنهایت زلزله های ≥6 در عمق 300-150 کیلومتر در راستای شرقی غربی رخ می دهد. این منطقه دقیقاً برخورد صفحه دالان پامیر به مرکز بدخشان می باشد. این مهم نشان می دهد در منتهی الیه دالان پامیر از شرق به غرب گسیختگی هایی در عمق های 0-150 کیلومتر در حال ایجاد شدن هستند. دو روند شرقی-غربی و شرقی- جنوبی مشهود است. در خصوص زمین لرزه های کم عمق مربوط به 50 کیلومتر بالایی پوسته، سازوکار غالب از نوع نرمال است که حکایت از کشش پوسته در این بخش دارد. جهت نیروی کششی با توجه به سازوکار ژرفی زمین لرزه ها، در امتداد شرقی-غربی است. همین مسئله، موضوع برخورد قاره ای و سپس فرورانش به سمت جنوب بدخشان را بیشتر تأیید می کند. نوآوری این پژوهش شناسایی روندهای لرزه ای است که در منطقه موردمطالعه به ندرت تحقیق شده است و کاربرد آن برای شناسایی نواحی پرخطر جهت ساخت وسازها می باشد.
هویت در کشاکش چهره و سنت: کاوشی کیفی از فرایند هویت یابی نوجوانان افغانستانی ساکن شهر یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مسائل اجتماعی ایران سال ۱۵ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲
۱۴۸-۱۰۹
حوزههای تخصصی:
امروزه، هویت اجتماعی شرطی لازم برای زندگی افراد است و نقشی تعیین کننده در معنابخشی به تجربیات روزمره دارد. این مفهوم به ویژه در مورد پدیده هایی مانند مهاجرت، اهمیت ویژه ای پیدا می کند. با افزایش جمعیت مهاجران به ویژه مهاجران بین المللی در سال های اخیر، شکل گیری بحران هویت در میان این گروه ها به مسئله ای برجسته در مطالعات علمی تبدیل شده است. مهاجرت بین المللی نه تنها مهاجران، بلکه کشورها و جامعه میزبان را نیز با چالش های هویتی مواجه کرده است. این چالش ها ممکن است به احساس عدم تعلق به جامعه میزبان یا احساس همبستگی با جامعه مبدأ منجر شود. پژوهش حاضر فرایند شکل گیری هویت در میان نوجوانان افغانستانی ساکن شهر یزد را مورد مطالعه قرار داده است. داده های این پژوهش که با رویکرد کیفی و استفاده از نظریه زمینه ای و نمونه گیری از ۲۱ نفر از نوجوانان مهاجر افغانستانی انجام شده، از طریق کدگذاری باز، محوری و گزینشی تحلیل شده است. یافته های تحقیق به شناسایی ۱۶ مقوله اصلی ازجمله «طرد هویت دوسویه، تجارب زیسته هویت زدا، محدودیت های پیشرفت ساختاری، خودپنداره منفی، ارتباطات خویشاوندی بحران ساز، حمایت سازنده خانواده، بحران رودررویی، سرگردانی هویتی، مسئله مندی چهره، تفاوت قومیتی، هویت یابی آموزشی مهارتی، گستره ارتباط گیری مثبت، تلاش برای تأیید هویتی، گستره ارتباط گیری تخصص محورانه، طرد هویت افغانستانی و انصراف از پذیرش هویتی» منجر شد. مقوله های پیش گفته درنهایت مفهوم «سرگردانی هویتی» به عنوان مقوله هسته را ساختند. نتایج نشان داد این نوجوانان در فرایند هویت یابی خود، به دنبال خلق هویتی مستقل از ارزش های ملیتی و ناسیونالیستی هستند و تلاش می کنند با استفاده از هویت یابی مهارتی/اکتسابی، به تعریفی جدید از خود دست یابند.
بررسی معناگرایانه نقش نظام بین الملل در شکست پروژه دولت سازی در افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تحقیقات سیاسی و بین المللی دوره ۱۷ بهار ۱۴۰۳ شماره ۵۸
27 - 40
حوزههای تخصصی:
دولت دموکراتیک مورد حمایت غرب در افغانستان، پس خروج نیروهای خارجی از این کشور، دچار فروپاشی شد و جنبش طالبان توانست مجددا قدرت را تصاحب کند. این سطح از بی ثباتی و حتی بیش آن در تاریخ افغانستان مدرن، همواره بخشی از زندگی مردم این کشور بوده است. عوامل مختلفی در پژوهش ها همچون شکافهای اجتماعی و مداخله قدزتهای خارجی به عنوان دلیل اصلی این وضعیت مورد توجه قرار داشته اند. با این حال انگاره دولت-ملت در چارچوب نظام بین الملل معاصر تنها ایده ای است که از زمان استقلال تاکنون ایده محوری برای تشکیل نظام سیاسی و ایجاد ثبات در این کشور بوده است. فهم مردم افغانستان از نظام بین الملل و دولت-ملت به عنوان بازیگر انحصاری آن، زمینه تحقق ثبات در چارچوب چنین ساختاری را بسیار دشوار ساخته است. تحلیل این سطح از اثرگذاری عوامل معناگرایانه در چارچوب نظریه سازه انگاری قابل توضیح است و همچنین فهم نقش اساسی استعمار در این میان با کمک نظریه پسااستعماری امکان پذیر خواهد بود.
نقش آمریکا در نوسازی افغانستان (۲۰۲۱- ۲۰۰۱)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه پردازان مکتب نوسازی معتقدند که افزایش روابط میان کشورهای جهان سوم با جهان اول و نیز الگوگیری از کشورهای جهان اول به نوسازی و توسعه کشورهای جهان سوم کمک خواهد کرد. بااین حال، سوال اصلی تحقیق حاضر این است که نقش آمریکا و متحدانش طی دو دهه (۲۰۲۱-۲۰۰۱) در نوسازی و توسعه افغانستان چیست؟ این تحقیق ازنظر هدف، بنیادی و ازنظر منابع، اسنادی و در زمره تحقیقات کیفی است. پارادایم نظری این تحقیق، مجموعه نظریات مکتب نوسازی است. جامعه هدف تحقیق؛ نظریه ها، گزارش ها، پژوهش ها و اسناد و مدارک مرتبط با کم وکیف حضور آمریکا در افغانستان است که با مرور نظام مند و درراستای پاسخ به سوال اصلی و با تکنیک تحلیل مضمون انجام شده است. یافته های تحقیق حاضر نشان می دهد که هزینه کرد صدها میلیارد دلاری آمریکا و وارد کردن نیروی انسانی و دانش غربی در زمین افغانستان به نوسازی این کشور منتج نشده است، زیرا ناامنی، فقر، فساد و اعتیاد در افغانستان افزایش یافته و دسترسی مردم به خدمات آموزشی، درمانی، برق و آب آشامیدنی به کمتر از ۵۰ درصد رسیده و نیز اعتماد و مشارکت مردم در روندهای سیاسی کمتر از ۱۰ درصد بوده است. در نتیجه گیری نهایی می توان اذعان کرد که الگوگیری و رابطه کشورهای توسعه نیافته با کشورهای جهان اول، الزاماً به توسعه کشورهای عقب مانده منجر نمی شود و نظریات مکتب نوسازی در همه جوامع کفایت نظری ندارد.
گفتمان عدالت خواهی در افغانستان(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
افغانستان در صد سال اخیر گفتمان های فکری مختلفی را تجربه کرده است؛ مانند گفتمان لیبرالیزم، ناسیونالیزم، مارکسیزم و اسلام گرایی با خرده گفتمان های اسلام جهادی و بنیادگرایی و دموکراسی. اما هیچ کدام در حل مشکلات افغانستان توفیق نداشته است. یکی از این گفتمان ها، گفتمان عدالت خواهی است. در این مقاله این گفتمان با استفاده از نظریه و روش تحلیل گفتمان بحث شده است. نخست نقطه صفر این گفتمان بررسی شده که در این بررسی چهار نقطه همزمان با گسست های تاریخ افغانستان شناسایی و احکام هر مورد بیان شده است. پس از آن زمینه های شناختی و عینی شکل گیری گفتمان عدالت خواهی تبیین گردیده است. نوع ایده آل گفتمان عدالت خواهی مقاومت غرب کابل است. در این مقطع عدالت خواهی به عنوان یک گفتمان تکوین یافت و صورت بندی شد و فضای استعاره ای خلق کرد. لذا دال محوری و پیرامونی این گفتمان با تمرکز به مقاومت غرب کابل صورت بندی و سپس تداوم آن در قالب دو خرده گفتمان معرفی و روش های تداوم و توسعه آن در مراحل بعدی بیان شده است.
روایت مهاجرت و منزلت نظامیان دولت پیشین افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
علوم اجتماعی (علامه طباطبایی) زمستان ۱۴۰۲ شماره ۱۰۳
93 - 130
حوزههای تخصصی:
یکی از این گسست های مهم سیاسی اجتماعی کشور افغانستان زمانی رخ داد که طالبان برای بار دوم قدرت سیاسی این کشور را در دست گرفتند. در پی این تحول، نظم جامعه برهم خورد و سراسیمگی، آحاد جامعه را فرا گرفت. در میان اقشار جامعه، نیروهای نظامی ازجمله کسانی بودند که شرایط بغرنجی را تجربه کردند؛ چراکه در مقابل کسانی قرارگرفته اند که سال ها در برابر هم جنگیده بودند و حال چاره ای به جز هجرت نداشتند. مقاله حاضر درصدد مطالعه روایت این قشر از تغییرات پایگاهی و منزلت آنان است، میدان تحقیق شامل 20 فرد نظامی است که پس از سقوط دولت افغانستان به کشور ایران گریختند. پژوهش حاضر به روش تحلیل تماتیک انجام شده است. از مهم ترین مفاهیم نظری تحقیق، قشربندی، منزلت، دلهره منزلت، عادت واره و خط سیر اجتماعی است. تم های فراگیر مقاله به شرح زیرند: کابوسِ انتقام گیری؛ کارِ سخت و ملالت آور؛ ظهور عادت واره های ناهمخوان؛ در حسرت ارزش های ازدست رفته؛ بی وطنی و مرگ تدریجی یک نظامی؛ احساس درماندگی و بی معناشدن زندگی و آوارگی و آزردگی اجتماعی. برای نظامیان طیف وسیعی از صدمات و بیماری های روحی و روانی وجود دارند که برخلاف جنگ کشنده نیستند؛ اما تروماتیک محسوب می شوند. وسعت فروپاشی ناشی از تزلزل ارزش های مهم و منزلت آنان یکی از این صدمات تروماتیک است.
مطالعه تطبیقی ساختار نقش مایه دهان اژدری در دو اثر تذهیب مکتب ترکمان ایران و دوره معاصر افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جلوه هنر سال ۱۶ بهار ۱۴۰۳ شماره ۱ (پیاپی ۴۲)
23 - 38
حوزههای تخصصی:
هنر تذهیب از قدیمی ترین هنرهای رایج کشورهای اسلامی است. این هنر به عنوان یکی از تاثیرگذارترین هنرهای ایران و افغانستان مطرح است. در این پژوهش، دو اثر مورد تطبیق و مطالعه قرار می گیرد. اثر اول، متعلق به دوره شیوه تبریز مکتب ترکمان و اثر دوم، متعلق به دوره معاصر افغانستان است که نقش مایه دهان اژدری در این دو اثر مورد مطالعه قرار می گیرد. علت انتخاب موضوع وجود نقش مایه دهان اژدری به صورت مشترک در دو دوره مورد بحث با ساختار و قابلیت های متفاوت است که تاثیرپذیری از مکتب ترکمان را بر هنر تذهیب معاصر افغانستان نشان می دهد. هدف از این پژوهش، مطالعه نقش مایه دهان اژدری به عنوان یک نقش اصلی و تاثیرگذار در تذهیب است که دارای پیشینه طولانی است و تذهیب افغانستان در دوره معاصر از پیشینه فرهنگی دوره های گذشته تاثیر پذیرفته است؛ بنابراین، در این پژوهش پرسش اصلی این است که، ویژگی های نقش مایه دهان اژدری تذهیب شیوه تبریز مکتب ترکمان و دوره معاصر افغانستان کدام است؟ خصوصیات نقش مایه دهان اژدری در تذهیب هر دو دوره دارای چه شباهت و تفاوت هایی است؟ روش پژوهش فوق به صورت مطالعه تطبیقی و از نوع پژوهش کیفی بوده و جمع آوری اطلاعات به شیوه اسنادی (کتابخانه ای) است. در انتهای پژوهش نتیجه گرفته می شود، نقش مایه دهان اژدری از نقش مایه های اصیل ایرانی با قدمت طولانی بوده و از غنای نقش برخوردار است. تذهیب شیوه تذهیب مکتب ترکمان در زمینه نقش مایه دهان اژدری دارای نوآوری و خلاقیت بوده و تذهیب افغانستان در دوره معاصر با شناخت و آگاهی از تزیینات مشابه درزمینه پهنای ساقه، نیم دایره های مارپیچ و پیچ های فرعی در تز یینات تذهیب خود به ز یبایی بهره برده است.
بررسی چالش های زیست پذیری شهری در افغانستان از دیدگاه متخصصین شهری
حوزههای تخصصی:
مقدمه: باتوجه به افزایش روزافزون شهرنشینی، چالش ها ی شهری نیز در حال افزایش است. چالش های شهرنشینی در کشورهای درحال توسعه با شدت بیشتری زیست پذیری را دچار چالش می کند و مفهوم زیست پذیری ارتباط مستقیمی با کیفیت زندگی شهروندان دارد. شهرهای کشور افغانستان علاوه بر این که درحال توسعه محسوب می شوند در طول سال های گذشته با تغییرات سیاسی اساسی نیز مواجه بوده اند. باتوجه به تاثیر سیاست روی شهرسازی در افغانستان، چالش های زیست پذیری شهری به وجود آمده اهمیت زیادی یافته است. هدف پژوهش: هدف این پژوهش بررسی چالش های زیست پذیری شهری با تاکید بر تحولات 5 سال اخیر در افغانستان است.روش شناسی: رویکرد پژوهش، کیفی است. این پژوهش از جنبه اهداف درونی، توصیفی و از جنبه اهداف بیرونی، کاربردی است. از شیوه مصاحبه نیمه ساختاریافته برای گردآوری داده بهره گرفته شده است. مشارکت کنندگان به شکل هدفمند (به کمک شیوه گلوله برفی) انتخاب شدند و تعداد آن ها وابسته به رسیدن به اشباع داده 21 نفر بوده است. مشارکت کنندگان پژوهش شامل اساتید ، پژوهشگران و دانشجویان شهرسازی افغانستان بودند. روش تجزیه وتحلیل داده ها، روش تحلیل محتوای کیفی است. برای تحلیل داده ها از فرایند کدگذاری باز، محوری و گزینشی استفاده شده است. این کدگذاری در سه سطح انتزاع صورت گرفته استیافته ها و بحث: چالش های اصلی زیست پذیری شهری در افغانستان شامل یازده مقوله اصلی است. این چالش ها عبارتند از: نبود احساس امنیت شهری، نبود بستر تعاملات اجتماعی در فضاهای شهری، نگاه تک بعدی به کاربری های شهری، کاهش حس تعلق، از بین بردن المان و عناصر شهری، تخریب فضاهای عمومی، تضعیف حقوق شهروندی، غیرتخصصی پیش بردن مدیریت شهری، رکود اقتصادی در تامین مالی شهرها، ناکارآمدی قوانین شهری و تقلیل مشارکت مردمی است.نتیجه گیری: چالش های زیست پذیری شهری افغانستان در سه بعد اجتماعی، اقتصادی و کالبدی دسته بندی می شوند. در جمع بندی مطالب می توان چنین گفت که شاخص و اصول زیست پذیری شهری در افغانستان در وضعیت مطلوبی قرار ندارد و زیست پذیری شهرهای افغانستان با چالش های اساسی و جدی روبه رو است.
جلوه های شاهنامه در ادبیات پایداری و هویت ملی افغانستان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات پایداری سال ۱۶ بهار و تابستان ۱۴۰۳ شماره ۳۰
167 - 205
حوزههای تخصصی:
شاهنامه، از دیرباز به عنوان یک اثر ادبی بزرگ و حماسی، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی و فرهنگی مردم افغانستان داشته است و به همین دلیل از منابع اصیل و ارزشمند در اشاعه روحیه مبارزه و استواری در مقابل اشغالگران در کشور افغانستان به شمار می رود. این اثر ادبی، با تأکید بر مفاهیمی چون خردورزی، دادگری، شجاعت، وفاداری و جوانمردی همواره توانسته است به عنوان راهنمای قدرتمندی برای ارتقای فرهنگ این سرزمین عمل کند. در این پژوهش به شیوه تحلیل محتوای مضمونی نشان داده می شود که شاعران و نویسندگان افغانستان چگونه از طریق الهام گیری از شاهنامه توانسته اند ارزش های ملی و اندیشه های پایداری خویش را حفظ کنند و رواج دهند. جامعه آماری این پژوهش، شعرمعاصر افغانستان و شاعران حوزه پایداری ست. نتایج واکاوی در این آثار روایت می کند که تأثیرپذیری از شاهنامه به عنوان بنیانی فرهنگی، نه تنها به حفظ و تقویت هویت ملی و فرهنگی افغانستان کمک کرده، بلکه نقش بسزایی در تقویت ارزش های انسانی، اخلاقی و پایداری در برابر اشغال و ستمگری داشته است. روایت نگاری ملهم از مفاهیم قهرمانی شاهنامه و شاهنامه خوانی در فرهنگ افغانستان، بازگوکننده توجه مردم به طور عینی و عملی به شاهنامه است. تأمل در نمونه های شعری متعدد شاعران پایداری افغانستان، حاکی از تأثیر شخصیت ها، مکان ها، اسطوره ها و دیگر عناصر هویتی شاهنامه بر شعر آنان است و نشان می دهد که اسطوره های شاهنامه، در این آثار، به دلیل کنشگری و ایجاد روحیه حماسی و قهرمانی و باورمندی هویتی، زنده و پویا هستند.
بررسی نقش تحولات اجتماعی و سیاسی در رمان «نقره، دختر دریای کابل» اثر حمیرا قادری
حوزههای تخصصی:
نویسندگان معاصر افغانستان در آثار داستانی خویش، جلوه هایی از تحولات اجتماعی و سیاسی سرزمین خویش را منعکس کرده اند. ادبیات معاصر افغانستان نمایانگر حقایق تاریخی، اجتماعی و فرهنگی ادوار مختلفی است که با بسیاری از رویدادهای سیاسی و اجتماعی غم انگیز همراه بوده است. اشغال افغانستان توسط بیگانگان، جنگ های داخلی، کودتا، بحران وضعیت اجتماعی و سیاسی و رنج هایی که مردم افغانستان برای دهه های مختلف متحمل شده اند، بسیاری از نویسندگان را بر آن داشته است تا این حوادث را به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در آثار داستانی خود مطرح کنند. به عنوان مثال حمیرا قادری، در رمان «نقره، دختر دریای کابل» به سیر تحولات اجتماعی و سیاسی سرزمین افغانستان در بازه زمانی بیش از نیم قرن (فاصله سال های 1880 تا 1940 م) و وقایع و رویدادهای ناشی از آن می پردازد. این مقاله به بررسی و تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی و تأثیرات گوناگون آن بر سرنوشت مردم به خصوص وضعیت زنان در رمان نقره می پردازد، در این رمان زنان نقش محوری دارند و شخصیت های اصلی این رمان را زنان تشکیل می دهند. نتایج حاصله از این پژوهش که به شیوه توصیفی-تحلیلی انجام گرفته، حاکی از آن است که در این رمان وضعیت تأسف بار زنان، جنگ، آشوب، کشت وکشتار، فشار و خفقان، بی عدالتی، فقر اقتصادی، ظلم دستگاه حکومتی وقت، انحصار رسانه های تبلیغاتی و حکومت داری بدون قانون در افغانستان از بارزترین و شاخص ترین نتایج و تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم دگرگونی ها و تغییرات اجتماعی و سیاسی محسوب می شود که حیات مردم افغانستان به خصوص زنان را با چالش های جدی مواجه کرده است.