این نوشتار برداشتی از اندیشه ابن خلدون درباره افت و خیز تمدن را محور بررسی خود قرار داده است که بر اساس آن نوعی سازگاری و همانندی بین ادوار و نسل های یک حکومت با مراحل تمدن وجود دارد. از نظر مؤلف، ابن خلدون با پایه قرار دادن تمایز بین بداوت و حضارت، نقش سیاست و به تبع آن دولت را در حضارت به معنی تمدن برجسته می سازد و آن را به سه دسته دینیه و عقلیه و مدنیه تقسیم می کند.
بر اساس یافته های مؤلف، ابن خلدون بر این باور است که به هر اندازه دولت به دین نزدیک شود بیشتر به سمت «خلافت» به مثابه نمونه حکومت مطلوب دینی سوق پیدا خواهد کرد و به هر اندازه از آن فاصله گیرد، بیشتر رنگ و بوی «ملک» به خود خواهد گرفت و فراز و فرود تمدن نیز از همین منطق پیروی می-کند.
در این بررسی، نظرات سیاسی محقق حلی، متوفای 678 ﻫ . ق، علامه حلی متوفای 726 ﻫ . ق، شهید اول متوفای 786 ﻫ . ق، محقق کرکی متوفای 940 ﻫ . ق، شهید ثانی متوفای 966 ﻫ . ق، مقدس اردبیلی متوفای 988 ﻫ . ق، و فیض کاشانی متوفای 1091 ﻫ . ق، مورد بحث قرار گرفته که البته از مشکل ترین بخش های اندیشه سیاسی شیعه است، چرا که فقهای شیعه، که به توسعه فقه اجتهادی می پرداختند، در این دوره با نوعی حکومت مواجه بودند که حاکم و سلطان شیعه بود و این شرایطی جدید را برای آنان به وجود می آورد و بر آراءِ سیاسی ایشان اثر قابل ملاحظه ای می گذاشت. معاصر بودن فقهای شیعی (در این دوران حدوداً 600 ساله، یعنی از اواسط قرن هفتم تا اوائل قرن دوازدهم ﻫ . ق) با حکومت هایی مثل اسماعیلیه، حروفیه، اهل حق، سربداران، علویان و صفویه، ایشان را در ارائه نظرات سیاسی با شرایطی جدید مواجه ساخته بود. شرایطی که در نظرات سیاسی آنان قابل مشاهده است و انعطاف و جامعیت، دو رکن اصلی آن به شمار می آید.