در این نوشتار نویسنده تحلیل خیر و شر، اقسام شر، و راه حلهاى علامه طباطبایى براى زدودن ناسازگارى وجود خیر و شر با خدا و صفات حق تعالى را به بحث و بررسى نشسته است. در مبحث خیر و شر، دو تحلیل از علامه طباطبایى مىآورد. براساس تحلیل نخست علامه خیر را امرى وجودى و شر را امرى عدمى مىخواند. و براساس تحلیل دوم نویسنده المیزان خیر را امرى ذاتاً مطلوب و شر را امرى ذاتاً نامطلوب معرفى مىکند. در مبحث اقسام شر نظریه علامه در تحول معنایى خیر و شر آورده مىشود و پس از آن نظریه علامه در تقسیم خیر و شر به تکوینى و تشریعى گزارش مىشود. در مبحث راه حلها نیز سه راه حل مورد قبول علامه به بررسى گذاشته مىشود: راه حل نخست: خیر و شر نسبى هستند نه ذاتى. راه حل دوم: شرور از امور عدمى هستند نه وجودى. راه حل سوم: شرور براى تحقق خیر لازم هستند.
جلال الدین محمد بلخى در جاى جاى مثنوى از داستان پیامبران بهره برده است، یکى از این قصه ها، قصه پیامبر(ص) است. مولانا از این قصه در راستاى آموزش اعتقادات، اخلاقیات و عرفان فراوان بهره گرفته است. او از فراز گم شدن پیامبر(ص) فطرت الهى را نتیجه گرفته و از نمودن جبرئیل خویش را به پیامبر(ص) در خدمت قهر الهى سود مى برد، چنان که از معجزات پیامبر(ص)، دشمنى ابولهب با پیامبر، برخورد پیامبر با سائل و یهودیان، اُذن خواندن پیامبر، ارتداد کاتب وحى، دشمنى اوس و خزرج، فتح مکه نیز به ترتیب بهره هاى زیر را مى گیرد: قدرت خدا، تجانس موجودات، مقام نیازمندان، شیرینى مرگ، مقام پیامبر، نکوهش تکبر، ناپسندى قیاس، نقش پیامبر (ص) در ایجاد الفت و دوستى، مذمت دنیا دوستى.