چکیده
این مقاله به چگونگى ارتباط نفس مجرد با بدن در فلسفه اسلامى از دیدگاه فلسفه مشاء «ابن سینا» و فلسفه اشراق «سهروردى» مىپردازد.
مسئله ارتباط مجرد با مادى از مهمترین مباحثى است که فکر بسیارى از فیلسوفان را به خود مشغول کرده است.
با توجه به اینکه چگونگى ارتباط مجرد با مادى از جنبه انسانشناسى در مقایسه با جهانشناسى کمتر بررسى شده، نگارنده بر آن است تا در این مقاله این مسئله را از دیدگاه ابن سینا به عنوان فیلسوف مشائى و سهروردى به عنوان فیلسوف اشراقى از جبنه انسانشناسى بررسى کند.
ابتدا نفس از دیدگاه دو فیلسوف اثبات و تعریف شده، سپس به تأثیر متقابل نفس و بدن پرداخته شده و در ادامه، اصل بودن نفس و فرع بودن بدن و چگونگى ارتباط این دو بیان شده است.
از پرسشهایی که از قدیم در مبحث انسان شناسی مطرح بوده، این است که آیا در درون آدمی حقیقتی بالاتر از پدیدههای طبیعی وجود دارد؟ عدّهای جز همین اعضای مادی و طبیعی که دارای قوانین مخصوص خود است در وجود آدمی به واقعیت دیگری اعتقاد نداشته، همهی فعالیتها و بازتابهای انسان را ناشی از اعضای مادی و طبیعی وجود او میدانند و گروهی دیگر که معمولاً اندیشمندان الهی از آنهایند، قایلند که در تحقق هستی آدمی، علاوه بر جسم و اعضای مادی او، یک حقیقت دیگری وجود دارد که دارای آثار و فعالیتهای غیر مادی است، و اوست که اصل و اساس انسان را شکل میدهد و برای اثبات دیدگاه خود به رهآوردهای کتب آسمانی و سخن پیشوایان دینی و استدلال و براهین عقلی استناد کردهاند. با توجه به این که یکی از فصول ممیّزهی اصلی ماده گرایان و الهیون همین مسأله است، قوت و ضعف برهانهای ارایه شده توسط دانشمندان الهی اهمیت زیادی دارد و برای تشخیص این ضعف و قوت بایستی به نقد و بررسی آنها پرداخت. در این نوشتار پژوهش نقدگونهای در بعضی از براهین ارایه شده از طرف اندیشمندان و فلاسفه مسلمان به عمل آمده است.
چکیده
در این بخش، چیتیک به اصطلاح وحدت وجود از دیدگاه موافقان و مخالفان توجه کرده، در ضمن اشارهاى نیز به وحدت شهود و نظریه احمد سرهندى کرده است .
موضوع اصلى این بخش که هدف اصلى این مقاله را نیز تشکیل مىدهد، بحث در مسئله مشهور تاثیر یا عدم تاثیر ابنعربى بر مولاناست .
این مقاله در صدد پاسخ به این سؤال است که اصل علیّت با کدامیک از نظامهای فلسفی « اصالت ماهیت»،«تباین موجودات» و «تشکیک وجود» سازگار است؟ و در صورت ابتناء آن به تشکیک وجود چه حکم و تفسیری پیدا می کند؟ جهت پاسخ به پرسش یاد شده باید گفت که علیّت مورد بحث در اینجا همان رابطة وجودی ذاتی میان دو چیز است و فلاسفة اسلامی جهت کشف و اثبات آن، سه راه در پیش گرفته اند: 1) اثبات آن با استناد به ممکن بالذات بودن ماهیت؛ 2) بدیهی اولی دانستن علیّت؛ 3) کشف حضوری آن از طریق وابستگی حالات نفسانی به نفس و تعمیم آن به حوزة بیرون از نفس با توجه به ابتناء هر برهانی به قبول اصل علیّت، نمی توان برهانی اقامه کرد، لذا طریق بداهت طریقی موجه است. علیّت به معنای مذکور، با هیچ یک از نظامهای اصالت ماهیت یا تباین وجودات به دلیل نبود رابطة ذاتی عینی میان متباینات، سازگار نبوده و فقط با تشکیک وجود، هماهنگ است و در این نظام نیز با توجه به عینیّت حقیقت علیّت با وجود علت، و عینیت حقیقت معلولیّت با وجود معلول، وجود معلول؛ عین فقر و ربط به وجود علّت و در واقع وجود علّت و معلول همان وجود مستقل و رابط است.