فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲۲۱ تا ۲۴۰ مورد از کل ۱٬۱۰۶ مورد.
حوزههای تخصصی:
به نظر می رسد فیلسوفان مسلمان در مسیر حل برخى مسائل فلسفى، گاه در باب بعضی مقدمات و گاه بر سر برخى قواعد فلسفى ادعای بداهت مى کنند. از جمله این مسائل، نزاع بر سر تحقّق خارجی وجود یا ماهیّت اشیاء است که گروهى از اندیشمندان، دیدگاه خاص خود را در این باب بدیهى انگاشته اند. در همین راستا برخى فیلسوفان صدرایی نیز تحت تأثیر قطعاتى از کلمات ملاصدرا، دیدگاه او را در قاعده اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، قولى بدیهى خوانده اند. اما ازآنجاکه در آثار فیلسوف شیرازى، دست کم سه معنا براى اصالت وجود و اعتباریت ماهیت یافت مى شود، برخى معاصران بر این باورند که فقط تفسیر خاصى از قاعده مزبور، که مفید تحقق تبعى ماهیت به عین وجود خارجى است، از بداهت لازم برخوردار است و حتى سخنان اصحاب مکاتب دیگر فلسفى را در باب بداهت اصالت وجود، به سود تفسیر مورد نظر خود از کلمات صدرا کرده اند. نوشتار حاضر نشان مى دهد که هر یک از اندیشمندان معتقد به اصالت وجود، دیدگاه مورد نظر خود را، که گاه با ایده صدرا، تفاوت چشمگیر و مشتمل بر ترکیب انضمامى وجود و ماهیت در ظرف خارج بوده است، بدیهى دانسته اند، نه آنکه مرادشان از اصالت وجود متضمن اعتباریت ماهیات نیز باشد. همچنین مقصود سایر فیلسوفان صدرایی از بداهت اصالت وجود، پذیرش ماهیات به عین وجودات خارجى نبوده است، بلکه آنان ماهیات را ظهورات حصه هاى وجودى در اذهان یا کرانه هاى این حصه ها مى انگاشتند که در این صورت بنابر مؤیداتى نمى توان قول ایشان را به مثابه نظریه اى بدیهى پذیرفت.
بررسی نظام نوری در حکمت اشراقی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
اشراق لحظه اى است که در آن نخستین سپیده صبحگاهى خورشید پدیدار مى شود و نور معرفت به پیدایى مى گراید. از این رو حکمت اشراق نتیجه تجلّى انوار عقلى بر نفوس است و بنیان آن بر پایه نور و مباحث مربوط به آن است.اساس فلسفه اشراق بر پایه نور و مراتب آن است. شیخ اشراق اولین کسی است که با الهام گیری از ایرانیان باستان و حکماء یونان به پایه ریزی حکمتی بر پایه نور می پردازد. با اینکه شیخ اشراق سعی بسیاری در تبیین مباحث نوری نموده است، برخی از مبانی او مانند نوری بودن نور حسی در این زمینه دچار کاستی است و برخی دیگر از آنها لوازمی دارد که خود او به تحلیل و بررسی آنها نپرداخته است. نگارنده در پژوهش حاضر سعی نموده است ضمن بررسی تحلیلی و انتقادی مبانی اشراقی در مباحث نوری، نشان دهد که این گونه مباحث منجر به اثبات و تبیین برخی از مسائل فلسفی می گردد که قواعد مشائین از اثبات آنها ناتوان بود.
وحدت مقسمی ماهیت سِعی به تبع اصالت وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در مورد نحوة تقسیم بندی اعتبارات مختلف ماهیت و همچنین نحوه تحقق این اعتبارات، مباحثی تفصیلی در فلسفه مطرح شده است، ولی بر اساس نظر غالب، کلی طبیعی به عنوان مقسم و سایر اعتبارات آن به عنوان اقسام قلمداد می شود. در مورد نحوه تحقق آن ها نیز گرچه بر سر وجود افراد جسمانی برای یک ماهیت جوهری توافق وجود دارد، اما بر سر وجود فردی عقلی که از آن تعبیر به مثال عقلی و افلاطونی می شود اختلاف نظر وجود دارد، لیکن به نظر می رسد همان گونه که عارفان در یک تفاوت بنیادین در تقسیمات وجود، وجود لابشرط مقسمی را به عنوان حقیقت وجود معرفی می نمایند و تمامی اقسام وجود را مظاهر آن قلمداد می کنند؛ در مورد ماهیت نیز بتوان چنین مسیر تحولی را پیمود. به این صورت که با پیگیری لوازم وجود فرد عقلی ماهیت جوهری نشان داد که سایر اعتبارات ماهیت در قبال این حقیقت عقلی به منزله فروع و ظهورات آن می باشند و لذا سبب تعدد حقیقی افراد ماهیت نمی شوند.
موانع حکم پذیرى حقیقت هستى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پیش تر در مقاله «حکم ناپذیرى وجود» با براهینى اثبات کردیم که هستى (به معناى مطلق واقعیت)، حکم پذیر نیست، و ممکن نیست که حکمى داشته باشد؛ بنابراین نمى توان موضوع فلسفه اولى را هستى (به معناى مطلق واقعیت با تعابیر گوناگونش) قرار داد. اینک در این مقاله که در امتداد و ادامه همان مقاله است. در تلاشیم تا موانعى را که از حکم پذیرى هستى و موضوع فلسفه شدن آن جلوگیرى مى کنند، روشن سازیم. در مجموع چهار مانع را در این مقاله بیان کرده ایم که عبارت اند از: 1. کثرت ناپذیرى وجود، 2. امتناع عروض بر حقیقت هستى، 3. امتناع عروض «واجب بالذات» و «ممتنع بالذات» بر هستى، 4. بى مرزى حقیقت هستى. هدف این پژوهش پیش رو این است که با ارائه موانع حکم پذیرى هستى (به معناى مطلق واقعیت) روشن سازیم که موضوع فلسفه اولى، هستى (به معناى مطلق واقعیت با تعابیر گوناگونش) نیست.
بازنگری نوآوری حکیم سبزواری در باب حدوث عالم: حدوث اسمی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
نظریه «حدوث اسمی» از نوآوری های حکیم سبزواری است. سخنان ایشان نه تنها خالی از ابهام و پیچیدگی نیست، بلکه گوناگون است و گاه ناسازگار به نظر می رسد؛ اما با تأمّل در آثار وی، به نظر می آید نظریّه او تطوّر سه مرحله ای داشته و وی این نظریه را به سه شکل تفسیر کرده است. شارحان معمولاً فقط به تفسیر اوّل توجه کرده اند. دقت کردن به این مراحل و تفسیرهای سه گانه، ناسازگاری سخنان گوناگون وی را توجیه می کند. مقاله حاضر، این مراحل یا تفسیرهای سه گانه را گزارش، تحلیل و نقد می کند. در مرحله اوّل، مقصود از «اسم» در حدوث اسمی، اسم عینی (مقابل اسم لفظی) است. در مرحله دوم نیز مقصود اسم عینی است؛ اما تمام اسماء عینی، حادث اسمی نیستند. بلکه برخی از اسما، مانند اسماء حُسنی، قدیم اسمی اند. در مرحله سوم، مقصود از اسما، اسماء عینی نیست، بلکه منظور فقط ماهیّات موجود در ذهن است.
مقایسه ی دیدگاه ابن سینا و لایب نیتس پیرامون علت غایی
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی علت و معلول
علت غایی در سیر تفکر فلسفی همواره محل بحث و گفتگوی موافقان و مخالفان بوده است. پژوهش حاضر به روش مطالعات تطبیقی و با هدف دست یابی به شناخت بهتر این مسئله به مقایسه ی نگرش ابن سینا، فیلسوف مشائی مسلمان و لایب نیتس، فیلسوف عقل گرای غربی پرداخته است. ابتدا دیدگاه ابن سینا پیرامون علت و معلول، جایگاه علت غایی، رابطه ی آن با علت فاعلی و پاسخ به اشکال غایت افعال الهی و سپس دیدگاه لایب نیتس در زمینه ی علیت به طور کلی، جایگاه علت غایی و ضرورت آن و رابطه ی آن با علت فاعلی مورد بررسی قرارگرفته است. ابن سینا علت غایی را به عنوان یکی از علل وجودی معرفی نموده است و لایب نیتس در قالب اصل جهت کافی و مبتنی بر اصل کمال.لایب نیتس بر خلاف ابن سینا علت غایی را بر علت فاعلی برتری داده است. هر دو متفکر به نوعی احیاکننده ی علت غایی هستند؛ ابن سینا با پاسخ دادن به اشکالات علت غایی و لایب نیتس با پی بردن به نقص فلسفه ی دکارت و دفاع از حکمت الهی.
درآمدی بر فلسفه علم وجودی ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف این مقاله بررسی امکان ارائه علم شناسی صدرایی در راستای مکاتبی است که در حوزه فلسفه علم نظریه پردازی کرده اند. حکمت متعالیه با الهام از آموزه های قرآن کریم و سخنان معصومین(ع) و به پشتوانه فلسفه مشاء و اشراق و همچنین عرفان و کلام اسلامی توانسته است نوآوری هایی در حوزه وجودشناسی و انسان شناسی و روش شناسی ارائه کند که چنانچه به درستی تبیین شود می تواند منجر به تولید جهان بینی شودکه به واسطه آن بتوان نظریه های علمی موجود را توجیه و تبیین کرد و حتی مبنای ایجاد نظریه های بزرگ علمی قرار داد. بررسی مفاهیمی از قبیل هرم انتولوژیک صدرایی، ماهیت علم، تأویل به مثابه یک روش، نحوه عبور از ظواهر به بواطن امور، تبیین نسبت انسان و جهان و بازتعریف مفهوم انسان و حقیقت و نسبت آن دو به ویژه براساس دو اصل حرکت جوهری و اتحاد عالم و معلوم نوعی خاص از علم شناسی را نشان داده که به کلی با منطق تک گفتاری دگماتیسم و همچنین شکاکیت ناشی از هرمنوتیک جدید متفاوت است، توجه به اصل تشکیک در وجودشناسی صدرایی و مساوقت علم با وجود و بهره مندی از تأویل به مثابه یک \""روش\"" در شناخت لایه های مختلف یک شی و حذف شکاف بین عالم و معلوم (انسان و جهان)، مجوز فهم های متعدد و مختلف از حقیقت واحد را به گونه ای فراهم می آورد که برخلاف فلسفه های علم رایج به شکاکیت و نسبیت مذموم منتهی نمی گردد
مطالعة تطبیقی تبیین فلسفی نظریة وحدت شخصیة وجود از دیدگاه محقق دوانی و صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
وحدت وجود منشأ عرفانی دارد اما شاید اولین تبیین فلسفی از دیدگاه وحدت وجود عرفا از آن محقق دوانی باشد. این تبیین فلسفی، پیامدها و لوازمی دارد که چندان موجه و معقول نیست. صدرا نیز در جهت تبیین فلسفی نظریة وحدت وجود عرفا نهایت تلاش خود را به کار بسته است. او با گذر از نظریة وحدت تشکیکی وجود با پیشنهاد یک نظام و دستگاه فلسفی نو فلسفه را نه به پایان بلکه به عرصه ای تازه از تفکرات فلسفی بدل کرده است.
در این مقاله با بیان هرچند مختصر از دستگاه فلسفی و وجودشناسی محقق دوانی، نشان داده می شود که دیدگاه او در عین شباهت به تبیین فلسفی صدرا، دچار تناقضات درون سیستمی است. در ادامه با بیان تبیین فلسفی صدرا از وحدت وجود عرفا با مقایسة این دو تبیین فلسفی، نقاط قوت و ضعف آن ها و نیز ارتباط این دو تبیین باهم آشکار شد. تبیین فلسفی صدرا در دستگاهی غیر از دستگاه وحدت تشکیکی وجود، بلکه در دستگاه فلسفی نو که صدرا درصدد آن بوده و در برخی موارد در کتب خود به آن اشاره کرده، قابل تأمل و دفاع معقول است
تک جهانی یا چندجهانی از نظر برخی اندیشمندان مسلمان متقدم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کیهان شناسی در آغاز کار خود پایة مشترک فلسفه، دین، و علم بوده است. در فرهنگ اسلامی، کیهان شناسی یا بر محوریت خلق از عدم (دیدگاه متکلمین) استوار شده بوده، یا مبتنی بر جهانی قدیم بوده است (دیدگاه فلاسفه)، و از مسئلة چندجهانی غالباً ذکری به میان نیامده است. در اوایل دهة 1970، پس از ارائة آن چه «اصل انسان محوری» نامیده می شود، ایدة چندجهانی وارد حوزة کیهان شناسی شد. در میان متفکران مسلمان متقدم دو نگرش، دربارة خلق عالم، وجود داشت؛ متکلمین معتقد به حدوث زمانی، و فلاسفه غالباً معتقد به قدم زمانی بودند.
در خصوص یگانه بودن یا چندگانه بودن جهان خلق شده، دیدگاه های متفاوتی بین دانشمندان، فلاسفه، و علمای دینی مسلمان وجود داشته است. ما در این جا دیدگاه های متفاوت برخی از متفکران مشهور مسلمان را، در مورد تعدد جهان ها بیان می کنیم.
بساطت وجود در حکمت متعالیه و مشاء(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی مباحث وجود
امور عامه نقش مهمی در قبول یا رد نظریات مطرح در فلسفه ایفا می کند. از جمله مسائلی که ملاصدرا برخلاف حکمای مشاء، در امور عامه مطرح کرده «بساطت وجود» است. تفاوت نگرش به وجود در حکمت متعالیه و مشاء در چه بوده که یکی آن را به عنوان مقدمه مشترک ورود به فلسفه پذیرفته و دیگری آن را کنار نهاده است؟ هدف از طرح و پاسخ به این سؤال، یافتن نگرش حکمت متعالیه به بنیادی ترین مسأله فلسفه و تفاوت این نگاه با نگرش حکمت های پیش از آن است.
نوشتار حاضر به روش تحلیلی مقایسه ای سعی دارد، به منظور پرداختن به تفاوت دو نگاه مشاء و متعالیه به مسأله بساطت وجود، ضمن تفکیک بساطت مفهوم و حقیقت وجود، به برخی مبانی مورد نیاز برای طرح مسأله بسیط بودن وجود و همچنین آثار و نتایج آن در فلسفه را اشاره نماید.
مشائین حقیقت وجود را صرفا واقعیتی انتزاعی معرفی می کنند که عقل در تحلیل خود از اشیای جهان هستی بدان نائل می شود؛ در مقابل حکمت متعالیه برای حقیقت وجود، عینیت خارجی و واقعیتی برتر از انتزاعیِ صرف قائل است و با نگرش تشکیکی، عامل کثرات را در خود وجود و عامل وحدت بخش آن می یابد. لذا مشاء، بایستی مسأله بساطت وجود را صرفا مربوط به عالَم ذهن بداند، در حالی که حکمت متعالیه آن را به عالَم عین هم سرایت می دهد. در تبیین نگاه متعالیه می توان از قاعده بسیط الحقیقه کمک گرفت.
بازخوانی مفاهیم فلسفی در پرتو نظریه ی وحدت شخصی وجود صدرالمتالهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
با بهره برداری از دستگاه عرفانی ملاصدرا که مبانی نهایی وی نیز هست، می توان به بازبینی و بازتعریف مفاهیم فلسفی و تلطیف آن ها پرداخت. بر اساس این دیدگاه که همان نظریة وحدت شخصی وجود است، تشکیک در وجود جای خود را به تشکیک در مظاهر می دهد و به جای جعل، تجلی مطرح می شود. همچنین، تمایز دوطرفه جای خود را به تمایز احاطی می دهد و با نگاه جدیدی به ماده و صورت، حرکت جوهری در وجود جای خود را به حرکت جوهری در مظاهر می سپارد. بر اساس تشکیک در مظاهر، مرتبة عقلی ظهور مرتبة الهی، مرتبة مثالی ظهور مرتبة عقلی و مرتبة مادی ظهور مرتبة مثالی قلمداد می شود. در این دیدگاه، هر مظهر مادونی نسبت به مظهر مافوق خود یک حیثیت وجدان و یک حیثیت فقدان دارد. هر مظهر مادونی از آن جهت که فاقد مرتبة فوق است و می تواند آن را دارا باشد ماده و از آن جهت که حقیقت مرتبة مافوق در این مرتبه حاضر است و خواص و آثار بالفعلی را دربر می گیرد صورت است. حرکت که همان خروج تدریجی از قوه به فعل است، بر اساس تبیین ماده و صورت، عبارت است از خروج تدریجی هر امر ظاهری به سوی باطن خود. در این صورت، مرتبة مادی شیء نیز که مادون مرتبة مثالی شیء است ظهورات پی درپی مرتبة مثالی و نسبت به آن مرتبه، عین الربط و سیال بالذات است. از آن جا که مرتبة مثالی شیء باطن شیء است، هر چه ظهورات شیء به مرتبة مثالی خود بازگردند، شیء شدیدتر خواهد شد و این همان حرکت جوهری اشتدادی است.
بررسی رابطة خیر و شرّ با اصالت وجود از منظر ملاصدرا(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
مسئلة خیر و شر یکی از بحث های عمیق فلسفه و کلام است که در دوران های مختلف تاریخ تفکر، مورد نقد و بررسی قرار گرفته و ذهن اندیشمندانی را به خود معطوف داشته است. در این میان، فلاسفة اسلامی، به ویژه حکمای صدرایی، با نگاهی عقلی و مستدل، رنج ها و شرور مطرح در جهان هستی را مورد مطالعه قرار داده و به تبیین حقیقت و ماهیت آن پرداخته اند. صدر المتألهین در پاسخ به مسئلة شر بر سه مبنای اساسی اصالت وجود، عدمی بودن شرّ و نظام احسن تکیه می کنند. از آنجا که عدمی بودن شرّ از جمله مبانی است که دارای منتقدان جدی در فلسفة غرب و حتی از سوی برخی اندیشمندان اسلامی است. این مقاله در صدد است تا با تبیین رابطة خیر و شر با اصالت وجود از منظر ملاصدرا و برخی از پیروان حکمت متعالیه، مانند حکیم سبزواری و جوادی آملی، دلیل متقن و مستدلی به اشکال آنها درباره عدمی بودن شرور ارائه دهد. ازاین رو، سعی شد تا با استفاده از منابع اصلی حکمت متعالیه از اسفار اربعه، شواهد الربوبیه و مشاعر ... و با سبکی نو به ارزیابی ضمنی مبنای عدمی بودن شرور از نگاه ملاصدرا - با توجه به برهان عقلی و رابطه خیر وشر با اصالت وجود - پرداخته شود.
صدور کثرت از وحدت از دیدگاه حکمت متعالیه (بر اساس وحدت تشکیکی و شخصی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تبیین کثرت عالم و نحوه پیدایش آن از مبدأ هستی یکی از دغدغه های فیلسوفان و از جمله ملاصدرا بوده است. مبحث صدور کثرت از وحدت با توجه به ظاهر سخنان صدرا که قائل به وحدت تشکیکی وجود و نظریه خاص او که قائل به وحدت شخصی وجود و تشکیک در مظاهر است، کاملاً متفاوت خواهد بود. بر اساس وحدت شخصی وجود، کثرت واقعی وجود ندارد و آنچه که تحت عنوان کثرت درک می کنیم کثرت در ظهور است نه کثرت در وجود. بر این اساس اولین ظهور و تجلی حق تعالی «فیض منبسط» است که این فیض همه مراتب آفرینش را در بر می گیرد و در هر مرتبه با تعینی خاص همراهی می کند.
نقدی بر نظریه «کامل شدن نفس، علت جدایی از بدن»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مرگ برای موجودات زنده همچون حیوانات و انسان ها با جداشدن نفس از بدن مادی تحقق می یابد. در این حالت بدن از کار و فعالیت باز می ماند و به تدریج فاسد می شود. روشن است که نفس حیوانی بعد از جدایی از بدن بقا ندارد و آن نیز از بین می رود. اما نفس انسان با توجه به تجرد ذاتی که دارد به بقای خود ادامه می دهد، در این دنیا زندگی برزخی دارد و در قیامت به حیات جاودانه دست می یابد. حال سؤال مهم و اساسی این است که مرگ چگونه و چرا اتفاق می افتد؟ در واقع، برای نفس چه اتفاقی می افتد که از بدن جدا می شود؟ آیا نفس برای رسیدن به تکامل و بی نیازی از بدن از آن جدا می شود یا چون بدن توانِ همراهی با نفس را ندارد، نفس مجبور به جدایی از آن می گردد؟ نظر مشهور بین اندیشمندان دیدگاه دوم است، در حالی که ملاصدرا و پیروانش برآن اند که نفس پس از سیر تکامل خود دیگر به بدن نیاز ندارد، از این رو از بدن جدا می شود. در این جستار برآنیم تا به نقد دیدگاه ملاصدرا بپردازیم و سؤالاتی را مطرح کنیم که به نظر می رسد با دیدگاه صدرا نتوان به آن ها پاسخ داد.
مراتب علم از دیدگاه ملاصدرا و اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی مقولات
مراتب علم در اندیشه عمده متفکران شرقی و غربی از جایگاه مهمی برخوردار است و متفکران بزرگ به بحث های دقیقی در این حوزه پرداخته اند. پژوهش حاضر این مسأله را از دیدگاه دو اندیشمند برجسته اسلامی و غربی، ملاصدرا و اسپینوزا مورد مداقه قرار داده است. و مدعی است که گر چه این دو اندیشمند به جریان های فکری متفاوتی تعلق دارند از جمله اینکه اساساً ملا صدرا بر خلاف اسپینوزا علم را از سنخ وجود بر می شمارد و نیز در بحث کلیات، ملاصدرا قائل به اصالت واقع (رئالیزم) و اسپینوزا از اصحاب تسمیه است، اما به رغم این اختلافات، در زمینه های خاصی نظریاتی اظهار داشته اند که می توان آن ها را مورد مقایسه قرار داد. از جمله در تقسیم مراتب علم که هر دو فیلسوف بر سه قسم دانسته اند، و نیز اینکه در هر یک از این سه مرتبه، مرتبه پیشین و فرو تر، خود مقدمه و وسیله تحقق مرتبه پسین و فرا تر می شود، و نهایتاً سعادت انسان از نظر هر دو متفکر با شهود عقلانی که بالا ترین مرتبه علم است، محقق می شود. در این جستار، تفصیل این موارد و نیز موارد دیگر از مشابهت ها و اختلاف نظرات این دو اندیشمند مورد کنکاش قرار گرفته است.
تفسیر انسان بر اساس حرکت جوهری(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
صدرالمتألهین در روایت خود از اسفار چهارگانه اش انسانی را به تصویر می کشد که چون وجود او در حرکت و صیرورت است، هر آن، در مرتبه جدیدی از هستی به فعلیت می رسد. این نحوه وجود، مناسبات عمیقی را با هستی، برای انسان رقم می زند. در این نوشتار برآنیم آن مناسبات را تبیین کنیم. نخست، در مفهوم حرکت جوهری تأمل می کنیم؛ حرکتی که سراسر هستی مادی را دربرگرفته است و انسان نیز که مراتبی از وجودش مادی است، از این حرکت مستثنی نخواهد بود. سپس، به وجود انسان، که مرتبه ای از هستی سیال است، توجه خواهیم کرد و تلاش می کنیم وضع او را در هستی، به روشنی تببین کنیم. آنچه درنهایت حاصل خواهد شد، مسافری است که درعین اینکه سائر در خویش است، سائر در مراتب هستی است. اگر سفر او در خویشتنِ خویش، با اندک تذکری همراه باشد، او با مشاهده مناظر وجود خویش، مراتب هستی را بازمی یابد؛ زیرا انسان و هستی، هیچ بینونتی ندارند. بی تردید آنچه ما را در این سیر به پیش خواهد برد، تماشای انسان، فقط در آیینه وجود است.
واکاوی تحلیل خواجه طوسی از چگونگی استکمال انسان: اشتداد وجودی یا حرکت در اعراض؟ (از چالش تا ارمغان درخشش جوهری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی مقولات
مسئله این جستار، واکاوی تحلیل خواجه از کیفیت حرکت و استکمال نفس (اشتداد وجودی یا حرکت در اعراض) است. دیدگاه خواجه طوسی را می توان در دو مرحله بررسید: 1. قبل از تکون نفس: بیان خواجه برخلاف کون و فسادِ مشائی، ملتزم اثبات حرکت اشتدادی برای صورت نوعیه نفس است. 2. در طول حیات آدمی: اگرچه طوسی در مواضعی به زعم مشاء، حرکت جوهری نفس را ابطال می کند، اما در تحلیل سیستمی از آرای وی به ویژه در بررسی استکمال، تحقق وجودی آن در ابعاد، مراتب و مراحل آن، سرانجام وی، همگام با رأی نوافلاطونیان، اشراقیون و عرفا، ارمغان درخشش در اثبات نوعی اشتداد وجودی برای نفس است. درخشش طوسی به سبب در دست نداشتن مبانی سازگار در مسئله حرکت و علم النفس، جلوه گر نوعی ناسازگاری در نظریه پردازی اوست که این ناسازگاری با این حقیقت که وی در مراحل آغازین سیر اندیشه حرکت جوهری نفس است، توجیه می یابد؛ سیری که توسط صدرا به نهایت می رسد.
وحدت یا تعدد انگاره از حرکت جوهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حرکت جوهری از مهمترین اضلاع هندسه معرفتی حکمت متعالیه است. در این نوشتار جنبه تصوری بحث و چگونگی ابتنای حرکت جوهری بر مبنای اصالت وجود مورد بحث قرار گرفته است. با توجه به تعدد برداشت از اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، تصور و انگاره ما از حرکت جوهری نیز متعدد می گردد.یک تقریر از حرکت جوهری با قبول ماهیت بالتبع و بالعرضِ محقق در عالم خارج به واسطه وجود و تقریر دوم مبتنی بر عدم تحقق ماهیت در عالم خارج شکل می گیرد که با توجه به هر دو انگاره و نحوه ابتنای آنها بر اصالت وجود ، هر دو تقریر در نهایت مورد چالش قرار می گیرند.
تسلسل تنازلى در فلسفه میرداماد و نقد آن در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی هستی شناسی علت و معلول
مسئله تسلسل ازجمله کهن ترین مسائل فلسفى است که ارسطو آن را مطرح کرده است. نخستین پژوهش جدى در مسئله تسلسل تنازلى را میرداماد انجام داد. تسلسل تنازلى یعنى علت در ابتداى سلسله قرار گیرد و معلول ها به انتها نرسند. میرداماد با شرایط ویژه اى که براى ابطال تسلسل تعریف مى کند، تسلسل تنازلى را محال نمى داند. وى دو شرط اجتماع عقلى معلول در علت و همسویى جهت ترتب با جهت بى نهایت بودن علت ها را در تسلسل تنازلى موجود ندیده، حکم به عدم استحاله آن مى کند. دلیل این امر آن است که میرداماد بنا بر حدوث دهرى و سرمدى، و مسبوقیت معلول به عدم فکّى خویش در علت و مبانى تقدم بالعلیه، معتقد است که این تسلسل محال نیست. صدرالمتألهین نیز با توجه به رابط بودن معلول نسبت به علت و عدم استقلال آن معتقد است که اساسا این مسئله مطرح نمى شود و در صورت طرح، تسلسل داراى انتها خواهد بود. از سویى فلاسفه صدرایى با مبانى فلاسفه پیش از میرداماد اجتماع عینى وجود را دیده و نظر میرداماد را نقد کرده اند.