هدف این مقاله، بررسی مهمترین مؤلفه های مؤثر بر چشم انداز سیاسی جنبش های انقلابی عربی و چالش های پیش روی الگوی نوین دولت در خاورمیانه عربی می باشد. یافته ها نشان می دهد در مرحلة گذار به دولت مدنی، مؤلفه هایی مانند ماهیت دولت و نوع واکنش رژیم سیاسی به جنبش انقلابی، نوع ائتلاف یا انشقاق گفتمان های فکری سیاسی نوگرا با احزاب سنتی اسلام گرا، بی طرفی یا نوع مداخلة نیروهای مسلح، و کیفیت تأثیرگذاری عوامل فراملی، منجر به سه الگوی گذار نسبتاً مسالمت آمیز در مصر و تونس، جنگ داخلی در لیبی و مبارزات مسلحانه در سوریه و یمن و آغاز اصلاحات ساختاری تدریجی در اردن و مراکش شده است. با توجه به این الگوها، نقش موازنه بخش ارتش برای ایجاد دولت جدید در مصر و تونس، بازاندیشی فکری و راهبردی اسلام گرایان و تلاش بازیگران منطقه ای و بین المللی در مهندسی ساختار و گفتمان فکری و سیاسی دولت های نوین، به نظر می رسد در بلندمدت، دولت های اسلام گرای میانه رو جایگزین رژیم های خودکامه در جهان عرب خواهند بود.
پس از 11 سپتامبر 2001 ، آمریکا طرح خاورمیانه بزرگ را به عنوان استراتژی درازمدت خود در منطقه برگزیده است . این طرح ناظر به اهداف امنیتی آمریکا در حوزه های سیاسی ، اقتصادی فرهنگی ، اجتماعی و نظامی است . بی گمان یکی از اصلی ترین اهداف اجرایی این طرح ، پشتیبانی از اسرائیل و تامین امنیت آن از جمله امنیت اقتصادی این رژیم است . اما اسرائیل به عنوان دولتی که دشواریهای بسیار فراروی خود میبیند ، تنها با پیوندهای اقتصادی با ایالات متحده نمی تواند سیستم اقتصادی پویایی داشته باشد و نیازمند روابط اقتصادی با دیگر کشورها از جمله همسایگان است .
مگر ندانستهای که پروردگارت [قوم] عاد چه کرد؟ صاحب [بناهایی چون] تیرکهای بلند. که مانندش در شهرها ساخته نشده بود؟ و با قوم [قوم] ثمود، همانان که در دره، تخته سنگها را میبریدند؟ و با فرعون، صاحب خرگاهها [و بناهای بلند] همانان که در شهرها سر به طغیان برداشتند، و در آنها بسیار تبهکاری کردند.
مقاله حاضر به دیپلماسی عمومی رژیم صهیونیستی اسراییل در جهان اختصاص دارد. نویسنده قصد دارد با بررسی وضعیت منازعه نرم میان رژیم صهیونیستی و فلسطینی ، نقاط قوت و ضعف دیپلماسی عمومی اسراییل را مورد سنجش و کاوش قرار دهد . برای نیل به این اهداف ، ابتدا ادبیات مربوط به دیپلماسی عمومی مرور می شود ، سپس شاخصها و حوزه های برآورد قدرت نرم بازیگران مورد بررسی قرار می گیرد. در نهایت این نتیجه حاصل می شود که به رغم تلاش گسترده و پرهزینه اسراییل برای ترمیم چهره منفور کارگزارانش ، این رژیم در عرصه افکار عمومی دنیا همچنان منفورترین است. به زعم نویسنده ، انتفاضه فلسطینی ها نقش برجسته ای در آشکار ساختن سیاستها و تدابیر تجاوز کارانه اسراییلی ها داشته است .
فلسطینیانی که با تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948 در موطن خود باقی ماندند و به رغم رنجی که از ناملایمات و تبعیض ها می بردند، حاضر نشدند آن را ترک کنند، «اعراب 48» نامیده می شوند. عنوان «عرب» برای آنها از آن روست که در وضعیتی ثانوی (شهروند درجه دوم) قرار دارند؛ موقعیتی که از سوی ساف نیز به رسمیت شناخته شده و این سازمان فقط مهاجرین و ساکنان اراضی اشغالی 67 را فلسطینی می داند. این در حالی است که رویدادهایی چون انتفاضه اول و انتفاضه الاقصی موجب شد تا اعراب 48، بیش از آنکه خود را شهروند جامعه اسرائیل معرفی کنند، در پی سرنوشت و هویت مشترک با مهاجرین و فلسطینیان سرزمین های اشغالی باشند. بر این اساس مقاله حاضر بر آن است تا تأثیر انتفاضه نخست و انتفاضه الاقصی را بر هویت و جایگاه اجتماعی اعراب 48 برجسته نماید. این بررسی نشان می دهد که اعراب 48 پس از رویدادهای مذکور، در وضعیتی تعلیقی و دوگانه به سر می برند. از یک سو دیگر خود را عرب اسرائیلی نمی دانند و از سوی دیگر از جانب دیگر فلسطینیان به عنوان «فلسطینی»، شناخته نمی شوند.