فرایند شکل گیری و تدوین آموزه های سیاسی در جهان اسلام، موضوعی است که در نیم قرن اخیر موضوع پژوهش های فراوانی بوده است که بیشتر آنها، در ادامه آنچه به گونه تلویحی ایدئولوژی شرق شناسانه اش می توان خواند، با تاکید بر وجه اندرزنامه ای بودن ذهنیت سیاسی پرداز نخستین اندیشمندان ایرانی در این زمینه، کارخود را بیاغازیده اند..
یکی از هدفهای متعالی بشر که مصلحان اجتماعی همواره درصدد تحقق آن بودهاند، عدالت اجتماعی است. ازاینرو، اهلبیت (ع) بهعنوان مصلحان الهی به این اصل فطری توجه کرده و به تبیین آن پرداختهاند. حقیقت عدالت اجتماعی، و ارکان آن (حکومت، حاکم، خواص و...) و نیز آثار و نتایج عدالت اجتماعی از نگاه روایات، مسائلی است که این نوشتار به بررسی آن پرداخته است.
امام خمینی (ره) در دوران مبارزه با رژیم شاه، نظریه ولایت فقیه را بهعنوان نظریه سیاسی اسلام بهمنظور تشکیل حکومت دینی مطرح ساخت. با پیروزی انقلاب اسلامی، نظام سیاسی ایران در قانون اساسی بر اساس مدل جمهوری اسلامی تدوین و اجرا شد. مسئله اصلی در این تحقیق، پاسخ به این پرسش است که: آیا مدل جمهوری اسلامی با نظریه ولایت فقیه هماهنگی و تطبیق کامل دارد یا میان این دو تضاد وجود دارد؟ فرضیه نویسنده این است که هیچگونه تضادی میان مسئله ولایت فقیه و جمهوری اسلامی وجود ندارد و جمهوری اسلامی کاملاً با ولایت فقیه مطابقت دارد. نویسنده با بررسی مهمترین اصول حکومتی حضرت امام خمینی (ره) و مفهوم «جمهوریت» و «اسلامیت» از نظر ایشان، به اثبات این فرضیه پرداخته است.
نویسنده کوشیده است با طی مراحل منطقی (مفهوم و توصیف تجربه دینی، تعریف تجربه دینی، نمونه و مثالهایی از تجربه دینی، اثبات خداوند از طریق تجربه دینی) خواننده را به نتیجه برساند و به آراء صاحب نظرانی درباره تجربه دینی نیز اشاره کردهاند.
مدرنیته مفاهیم اساسی و مشترکی را شامل عقل گرایی، تجربه گرایی، اومانیسم، علم گرایی، سکولاریزم و قانون گرایی در بر می گیرد که تمامی نحله ها و اندیشه های مدرن بدان ها باور دارند و بدین ترتیب تشکیل دهنده بنیادهای مدرنیته می باشند؛ اما در عرصه عمل، مدرنیته با دو چهره جداگانه بر سر تقدم و تاخر یا اولویت بندی هر یک ظاهر گردید که به ضرورت های تاریخی و سیر تحول جوامع و پیش زمینه های آن باز می گردد. در حالی که در چهره نخست مدرنیته حول محور «دموکراسی» قرار دارد، چهره دوم آن بر «توسعه» تاکید می ورزد که بسیاری از مواقع آنها را در مقابل یکدیگر قرار داده است. برای جوامعی که ساختارهای اقتصادی و اجتماعی نابسامانی دارند و برای جوامع در حال گذار، چهره دوم تجدد یعنی "" توسعه "" جلوه بارزتری داشته و در نهایت غلبه با این چهره بوده است. لذا جوامعی که بر این بعد از مدرنیته تاکید دارند، دستیابی به هر گونه پیشرفت و ترقی را مستلزم آماده نمودن شرایط آن به ویژه از بعد عینی می دانند که مهمترین آنها تمرکز قدرت و ثروت و مراکز تصمیم گیری در دست دولت، نظم، بوروکراسی، امنیت، وحدت ملی، ناسیونالیسم، عدالت اجتماعی و صنعتی شدن است. آنچه که در ایران سالهای 1320-1304 رخ داده است، غلبه چهره دوم مدرنیته بر چهره نخست آن یعنی دموکراسی بود که بنابر علل تاریخی و ساختاری، برای پایه گذاران آن از اولویت برخوردار بوده است. در این مقاله به نقش و علل استقبال نخبگان ایرانی به ویژه روشنفکران در شکل گیری گفتمان توسعه در سال 1304 در ایران خواهیم پرداخت که در واقع غلبه بر آرمانهای دموکراسی خواهی انقلاب مشروطیت بوده است.