فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۲۲۱ تا ۳٬۲۴۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
41 - 61
حوزههای تخصصی:
هدف از تحقیق حاضر شرح و تفسیر ارتباطات انسانی مبتنی بر روایت/حکایت و خوانشی متفاوت از دوستی در یک ارتباط میتولوژیکال است. با توجه به این که شعرا و متفکران یونان باستان برای مفهوم «کلمه» از میتوس استفاده می کردند و از دوره سقراط به این سو مفهوم لوگوس جایگزین آن گردید و رواج یافت؛ ابتدا با تفسیر مفهوم لوگوس درسنت پدیدارشناسی و روش هرمنوتیک گادامر بیان می کنم که گفت وگوی مبتنی بر لوگوس چگونه در مفهوم همدمی تجلی می یابد. سپس اینپرسش اصلی را مطرح می کنم که در صورت بازگشت به مفهوم میتوس و اعاده حیثیت معنایی آن به مثابه کلمه، چگونه میتوس دریک گفت وگوی دوستانه حضور می یابد و خصوصیات چنین ارتباطی از چه قراری می تواند باشد؟ به عنوان فرضیه فرعی، این پرسش را مطرح می کنم که اگر حضور لوگوس در دیالوگ زنده منجر به جریان افتادن نفْس(پسوخه) و فرارسیدن لحظه همدمی می گردد، آیا ارتباط میتوسی نیز یک ارتباط انفسی خواهد بود؟ برای آشکار ساختن نسبتِ نفْس و میتوس از خوانش ریکور از نظریه زمان اگوستین بهره می گیرم و برای دست یازیدن به غایتِ ارتباط مبتنی بر میتوس با استفاده از روش پدیدارشناسی هرمنوتیک ریکور بیان می کنم که چگونه گفت وگوی حقیقی در مقام میتوس مجالی برای خلوت انس خواهد بود.
پرسش هایدگر از معنای وجود و پیدایش مفهوم «دازاین»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱
85 - 104
حوزههای تخصصی:
پرسش از معنای وجود، از پرسش های اصلی و پردامنه در اندیشه هایدگر است. مقاله حاضر به سرآغاز این پرسش در درس گفتارهای اولیه هایدگر برمی گردد؛ تا نشان دهد که او گذشته از آنکه آن را به طور گسترده مطرح کرده است، اولاً از طریق پیوندزدن آن با پرسش از موجود من حیث هو، و نیز با مفهوم جوهر، آن را به سنت کهن مابعدالطبیعه برمی گرداند. ثانیاً او از همان آغاز، به ویژه در ضمن بحث از جوهر، به همان پاسخی به پرسش از معنای وجود می رسد که بعدها بارها تکرار می کند: در مابعدالطبیعه غربی وجود را همواره به حضور معنا می کرده اند. مقاله حاضر سپس با آوردن نمونه های زبانی زیادی، نشان می دهد هایدگر هنگام بحث از صورت های مختلف پرسش از معنای وجود، از لفظ «دازاین» (Dasein) نیز بسیار استفاده می کرده است؛ یعنی او در آغاز دازاین را هم کلام با عموم اهل فلسفه در آلمان، به معنای عام وجود به کار می برد و دازاین اصطلاح خاصی دال بر هویت و شخصیت انسانی نیست، آن چنان که بعدها در وجود و زمان هست. این مقاله سرانجام در بخش سوم نشان می دهد که هایدگر چگونه از آن معنای عام دازاین، به معنای اصطلاحی اش می رسد و نیز چگونه در لفظ دازاین پرسش از وجود و معنای آن (حضور) نهفته است.
چیستی معنویت به مثابه موضوعی برای پژوهش های تطبیقی در قرآن(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱۰
147 - 170
حوزههای تخصصی:
برای انجام یک پژوهش تطبیقی- قرآنی درباره معنویت، نخست باید معنویت را تعریف کنیم. این واژه در قرآن به کار نرفته است و تعریف آن در واقع، تعیین و تحدید دقیق موضوعِ یک پژوهش تطبیقی است. این مقاله جستجویی عقلانی برای دست یابی به تعریفی مناسب برای معنویت است، به نحوی که بتوان آن را در پژوهش های تطبیقی- قرآنی ملاک قرار داد. چنین تعریفی، به اصطلاح یک تعریف اسمی و قراردادی خواهد بود. در یک تعریف قراردادی، بیشتر مناسب بودن آن با اهداف تحقیق مدنظر است تا اینکه نگران صحّت و مطابقت کامل آن با واقع باشیم. بنابراین، در این مقاله، بحث این نیست که معنویتِ درست یا حق، کدام است و چه تفاوتی با معنویتِ نادرست یا باطل دارد، بلکه به دنبال تعریفی هستیم که با هدفی مقایسه ای در راستای مقایسه نظرات قرآن با دیگر دیدگاه هایی که درباره معنویت وجود دارد، مناسبت داشته باشد. در نهایت معلوم خواهد شد که مناسب ترین تعریف معنویت این است که آن را فرایند جستجوی به نسبت پایدارِ امر قُدسی در زندگی بدانیم.
بررسی انتقادی زیرساخت های دکارتی تمدن غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۹۷
5 - 24
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر بر آن است بنیادهای نظری برآمده از دو مبنای مهم معرفت شناختی و روش شناختی غرب جدید یعنی سوبژکتیویسم و اصالت ریاضیات دکارتی را واکاود و برون دادهای آن دو را در شکل دهی به تمدن مدرن غرب جویا شود. ما حصل تحقیق این است که دو بنیاد یادشده سرانجام سیطره کمیت و استخدام طبیعت و استثمار انسان را در پی آورده و الگوی پیشرفت غربی را به الگوی تصاحب و تزاید قدرت و تکاثر ثروت مبدل ساخته است. بررسی این مبانی و سپس عرضه آنها به منابع و تراث خودی و دریافت پاسخ های متفاوت یا مشترک آنها می تواند ما را در اکتشاف مبانی خودی یاری رساند و وجوه اشتراک و تمایزهای ارزشی- تمدنی ما را آشکار سازد.
درباره مسأله رابطه بدون مربوط(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
404 - 425
حوزههای تخصصی:
یکی از مشکلات فراراهِ واقع گرایی ساختاری هستی شناختی حذف گرا مسأله رابطه بدون مربوط است: از یک سو، مطابقِ این نوع واقع گرایی، جهان صرفاً از ساختارها و روابط قوام یافته و تهی از اشیاء منفرد است، و از سوی دیگر، مطابق با فهم برآمده از ریاضیات، ساختارها و روابط به اشیاء منفرد به مثابه مربوط تکیه دارند. استیون فرنچ در مقام مدافع این نوع واقع گرایی چنین پاسخ می دهد که فرضِ وابستگی رابطه به مربوط به منبع بازنمایی باز می گردد، در حالی که واقع گرایی فوق مدعی ست که رابطه در هدف بازنمایی موجودی خودایستاست. در این مقاله نشان داده خواهد شد که این پاسخ همراه با نظر وی در مورد معناشناسی جملاتِ ظاهراً ناظر بر اشیاء منفرد نامنسجم است.
تحلیل انتقادی دیدگاه ریچارد تیلور در معنای زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم بهار ۱۳۹۹ شماره ۹۵
31 - 60
حوزههای تخصصی:
نظریه های معنای زندگی به دو دسته غیرپوچ گرا و پوچ گرا تقسیم می شوند. دیدگاه غیرپوچ گرا به دو دسته معناداربودن و معنادارکردن زندگی تقسیم می شود. دیدگاه معناداربودن زندگی نیز به دو دسته طبیعت گرا و فراطبیعت گرا تقسیم می شود. این مقاله به طورمشخص به دیدگاه تیلور به عنوان نماینده طبیعت گرا- ذهن گرا پرداخته است. طبق نظر تیلور با علوم بشری می توان شرایط لازم برای به دست آوردن یک زندگی معنادار را فراهم کرد. امکانات موجود در این دنیای مادی به ما کمک می کند بتوانیم به زندگی خود معنا دهیم؛ بنابراین نیازی به عالمی فراتر از عالم ماده برای به دست آوردن معنای زندگی نیست. وی تحقق زندگی معنادار را در گرو وجود خلاقیت با سه ویژگی علم و آگاهی و آزادی و برنامه کلی برای زندگی می داند. از اشکالات این دیدگاه عدم تحقق این سه شرط به طورکامل به دلیل محدود بودن در دایره طبیعت، نسبیت در معنای زندگی و عدم توجیه مناسب برای زندگی بعد از مرگ و ناتوانی در حل احساس پوچی و تنهایی و از خود بیگانگی است.
روایت سلبی از موقعیت وجودی تکنولوژی در هستی (تنزل اشیا در نظام تکنولوژیک)(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
123 - 140
حوزههای تخصصی:
ابعاد متنوع تکنولوژی، از جنبه های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. در کنار این مطالعات، رویکرد فلسفی یکی از مهم ترین رویکردها به تکنولوژی است. در این مقاله در صدد رویکرد هستی شناختی به تکنولوژی با روایت سلبی و منفی به تکنولوژی هستیم. بر اساس این دیدگاه در نظام تکنولوژیک مرتبه ی اشیاء تنزل پیدا می کند. مقصود از تنزل، قرار گرفتن شی در جایگاه نازل و اخس از جهت ساختار وجودی، هیئت و آثار و نسبت جامع و صحیح با انسان و جهان است. تنزل اشیاء در نظام تکنولوژیک سبب ضعف قابلیت اشیاء در دریافت فیض شده است. در این مقاله این موضوع از طریق نقص مبادی صنعت، تکثر وسائط، غلبه کثرت بر وحدت اثبات شده است. کلید واژگان: تنزل، تکنولوژی، نظام تکنولوژیک، رویکرد هستی شناختی. کلید واژگان: تنزل، تکنولوژی، نظام تکنولوژیک، رویکرد هستی شناختی. کلید واژگان: تنزل، تکنولوژی، نظام تکنولوژیک، رویکرد هستی شناختی. کلید واژگان: تنزل، تکنولوژی، نظام تکنولوژیک، رویکرد هستی شناختی.
تمایز "مدینه" و "شهر" در یونان و روم باستان و اهمیت مفهوم مدینه در فهم فلسفه سیاسی معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پولیس یا مدینه، موضوع فلسفه سیاست کلاسیک است. با بررسی متونی کلاسیک مثل تاریخ جنگ پلوپونزی توسیدید و سیاست ارسطو و پژوهش های جدیدی همچون تمدن قدیم فوستل دوکلانژ و پولیس هانسن به درکی از تفاوت مدینه و شهر پی می بریم که می تواند در فهم ما از مبانی و مبادی فلسفه سیاست مدرن موثر باشد. مدینه، جامع ترین و والاترین شکل جامعه سیاسی و غایت آن نیکبختی بود، یعنی جامع ترین و والاترین خیری که یک جامعه می تواند به آن دست یابد. مدینه بر خلاف شهر دارای هویتی اجتماعی و سیاسی بود و تا زمانی که رشته مدنی-سیاسی افراد آن از هم نگسسته بود، برقرار بود. از ویژگی های اصلی مدینه یکی این بود که اعضای آن در زندگی شریک یکدیگر بودند و نیکبختی مردمان آن به هم وابسته بود. ویژگی مهم دیگر مدینه که آن را در نسبت با فرونسیس قرار می دهد، پرسش پذیری آن بود. باز اندیشی در مفاهیم مدینه و فرونسیس و نسبت آنها امروزه می تواند مجالی را فراهم کند تا به بنیادهای خودنقاد اندیشیدن بیاندیشیم، بدون اینکه در دام جزم اندیشی گرفتار شویم. دیگر اینکه تامل در مفاهیمی چون پولیس فرصتی است برای شناخت ریشه های سنت دموکراتیک غرب و درک عمیق تر از نهادها و ارزش هائی که فرهنگ غربی را قوام می بخشد.
Does Shahrazuri Follow the Illuminationist Descendants on Celestial Beings in alRumuz(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
109 - 116
حوزههای تخصصی:
Considered the second face of Illumination philosophy after the Shaykh al-Ishraq Suhrawardi (1154-1191), Muhammad Ibn Mahmud Shams al-Din al-Shahrazuri (d. after 1288), in most part, hold fast to Suhrawardi’s illuminationist doctrines. As a case study on celestial bodies, the allegiance may well be at question level.The nine celestial spheres and sublunary world held managed by ten separated intelligences. Suhrawardi depicted the celestial spheres in his allegorical works. Suhrawardi usually speaks of eleven symbols, for instance, eleven mountains in “The Red Intellect” and the eleven layers of a basin in “The Sound of Gabriel’s Wing”. But the eleven celestial bodies, including ether and zamharir rule out Divine Pedestal (al-kursi) and Divine Throne (al ’arsh) of Muhyiddin al-Andalusi. Surprisingly, in his mystic work called Kitab al-Rumuz wa-l-Amthal al-Lahutiyya fil-Anwar al-Mujarradat al-Malakutiyya, Shams al-Din al-Shahrazuri nor except in passing has considered the celestial bodies. In al-Rumuz of Shahrazuri, the number of celestial beings has not been mentioned. Speaking of Divine Pedestal (al-kursi) and Divine Throne (al ’arsh) of Ibn Arabi, Shahrazuri does not consider zamharir and ether.
دلالت واژه «هو» بر «وجود رابط» در زبان عربی عصر نزول؛ خوانشى منطقی-تاریخی از آثار فارابی و ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۸ پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲
243 - 260
حوزههای تخصصی:
پرسش این جستار از دلالت یا عدم دلالت واژه «هو» بر وجود رابط در زبان عربی عصر نزول قرآن است. بدین منظور، آثار ابن سینا به عنوان شاخص ترین مدافع دلالت واژه صورت بندی شده است. این صورت بندی نشان می دهد استدلال وی ترکیبى از دو بخش منطقی و زبانی است. نگارندگان در گام نخست، این دو رویکرد را از یکدیگر تفکیک کرده و بخش منطقی استدلال وی را نقد کرده اند. سپس بخش زبانی استدلال او را برابر گزارش تاریخی فارابی از نزاع نهضت ترجمه بر سر برگردان مفهوم «هستی» به زبان عربی نهاده و آن را نیز مردود شمرده اند. در واقع گزارش فارابی درصدد تبیین چرایی و چگونگی جابه جایی این واژه توسط مترجمان نهضت ترجمه از زبان عربی طبیعی پیش از نهضت ترجمه به زبان علمی- فلسفیِ هنگامه و پس از آن است. مجموع نقدهای نوشتار و گزارش فارابی جمله کلیدی جستار را به دست داده اند: واژه «هو» در زبان عربی عصر نزول قرآن بر وجود رابط دلالت نداشته است؛ بلکه برای نخستین بار برگرداننده های نهضت ترجمه چنین دلالتى برای واژه در نظر گرفتند. این برآیند به کشف نقشه اى تاریخی برای دلالت واژه بر وجود رابط، در کلیت زبان عربی نیز یاری رسانده است؛ چه بسا بتواند همراهى برای پژوهش های هم راستا در حوزه کشف معانی اصیل قرآنی نیز باشد.
لایه بندی دستگاهِ شناختیِ «آگاهی اسطوره ای» از منظر ارنست کاسیرر بر مبنای شاخصه های «ثابت بودن»، «بنیادین بودن» و «گستره نفوذ»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲۰
145 - 164
حوزههای تخصصی:
کاسیر به مانند کانت، تنها مسیر شناختِ انسانی را از راه فرم هایی از مفاهیم ذهنی و انتزاعی که در واقع ابزارهای شناختی انسان هستند، می دانست؛ اما از سویی دیگر وی عمیقاً معتقد بود که این فرم ها تنها به الگوهای عقلانی محدود نیستند، بلکه فرم ها و الگوهای غیرعقلانی نیز در فرآیندِ معرفتِ انسانی نقش دارند، چرا که منطقِ آگاهی بخشِ انسانی، پیوسته عقلانی نبوده است و حواس و عواطف نیز در شکل بخشی صورت های شناختی او دخیل بوده اند. در این میان وی «اسطوره» را به عنوان یکی از ابتدایی ترین فرم های شناختی انسان به ما عرضه می-دارد و به معرفی ویژگی ها و محتواهای این فرم از معرفتِ انسانی می پردازد. هدف اصلی این مقاله، تفکیک و لایه بندی محتواهای معرفی شده توسط کاسیر از این شکل معرفتی بر پایه سه شاخصه «ثابت بودن»، «بنیادین بودن» و «گستره نفوذ» آنها بر دیگر محتواها می باشد. در نتایج این پژوهش که بر پایه بازخوانی دقیق اندیشه های کاسیرر در این خصوص انجام گرفت، محتواهای دستگاهِ شناختی آگاهی اسطوره ای در قالب پنج لایه «تقابل بنیادین»، «قوانین»، «واسطه ها»، «مقولات ویژه» و «ادراکات» از یکدیگر تفکیک گردید؛ بر این اساس تمامی این محتواها بر پایه تقابل بنیادین «مقدس/ نامقدس» که هسته مرکزی این آگاهی را اشغال کرده است، شکل می یابند؛ همچنین این محتواها بر پایه میزان نزدیکی با هسته مرکزیِ این دستگاه شناختی، دارای ثبات بیشتر و نیز تاثیرگذاریِ گسترده تری بر لایه های بیرونی و پس از خود هستند.
گذر به ایده آلیسم عینی و تحقق شناخت و آگاهی در بستر پدیدارشناسی هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۶۴)
53 - 68
حوزههای تخصصی:
مسئله شناخت یکی از مسائل مهمی است که فیسلوفان بر آن بوده اند تا با مواجهه به جهان واقعیت بیرون فرایند شناسایی و تعامل آن را با ذهن یا سوژه اندیشنده دریابند. در این فرایند آنچه مقدم بر شناخت است، مسئله هستی شناختی واقعیت موجود است و تعامل سوژه اندیشنده با جهان بیرون. از آنجا که فیلسوفان میان شناخت و واقعیت فاصله انداخته و ذهن را ابزار و رسانه ای به منظور دستیابی به حقیقت و واقعیت در نظر گرفته اند، هگل ضمن انتقادات جدی بر این نگرش ها بر آن بوده تا از شناخت به مثابه علم، به تعریفی نوین از آن دست یابد. از این رو، او را باید پیشگام طرح پدیدارشناسی در حوزه تفکرات فلسفی دانست. در پدیدارشناسی او پرسمان فرایند شناخت انسانی با کل تفکر فلسفی در طول تاریخ همسان انگاشته می شود. در این نوشتار، نویسندگان بر آن بوده اند تا نشان دهند هگل چگونه با رد دوپاره ساختن واقعیت موجود از سوی کانت به دو حوزه پدیداری و ناپدیداری، امکانی را فراهم می سازد که فاهمه دوباره بتواند به وسعت و گسترش خود آگاه شده و با عزیمت از آگاهی از پدیدارهای جزئی به سوی صور عالی تر هستی و در نهایت رویارویی با امر نامتناهی و مطلق دست یابد.
ارزیابی نظریه تدئوس متز درباره معنای زندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
45 - 63
حوزههای تخصصی:
تدئوس متز از فیلسوفان تحلیلی با ارائه ویژگی های یک نظریه معنای زندگی، نظریه خود را با تکیه بر 1) تفکیک ساحات انسان به حیوانی و عقلانی 2) ارائه لذت و معنا به مثابه ملاک های متناسب با دو ساحت فوق، سامان داده و بر این باور است که اگر هر فرد انسانی اولا نوعی گرایش مثبت به خوبی، حقیقت و زیبایی یا دست کم، گرایش منفی به آنچه این حوزه ها را تهدید می کند، داشته باشد ثانیا گرایش مثبت و منفی وی مستلزم نقض ارزش های اساسی اخلاقی مانند تحقیر دیگران نباشد ثالثا در ارزیابی معناداری زندگی فرد علاوه بر اجزاء زندگی، کل زندگی وی را نیز در نظر بگیریم، میتوان زندگی وی را معنادار دانست. اگرچه، نظریه وی توانسته است اولا معنای زندگی را از اخلاق و خوشبختی جدا سازد ثانیا تبیینی فراگیر از شهود انسان ها درباره معناداری زندگی انسان ها ارائه کند؛ ولی به باور وی، نتوانسته است تبیینی از پوچ گرایی و معناداری کمک به کاهش درد حیوانات ارائه دهد.
نقدی بر مبانی نظریه کنش ارتباطی در اندیشه یورگن هابرماس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۸۳
245 - 265
حوزههای تخصصی:
یورگن هابرماس، به عنوان شناخته شده ترین هوادار آرمان های روشنگری در عصر حاضر، دفاع از این آرمان ها، به ویژه آرمان رهایی از سلطه و سرکوب، را در گرو درانداختنِ نظریه ای می داند که مقید به زمینه های بومی و محلی نباشد و بتواند نوعی اخلاقِ گفتمانی را بر پایه بنیان هایی جهان شمول توجیه کند. او برای طرح چنین نظریه ای عمدتاً به مفاهیم «صدق» و «جهان شمولی» متوسل می شود. از سوی دیگر، او خود را در طیف متفکران پسا-متافیزیکی طبقه بندی می کند و طرح «عقلانیتِ ارتباطی»اش را از ثمرات ضد-سوبژکتیویستیِ چرخش زبانی به شمار می آورد. در این مقاله، می کوشم نشان دهم که شیوه استناد او به مفاهیم «صدق» و «جهان شمولی» با تعهدات پسا-متافیزیکیِ او و لوازم چرخش زبانی سازگار نیست.
نقد و ارزیابی مبانی روش شناختی الهیات گشوده با تبیین دیدگاه کلارک پیناک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«الهیات گشوده»، گرایشی الهیاتی۔فلسفی است، که تفسیر نوینی از برخی صفات خداوند و لوازم آن ارائه می دهد. این دیدگاه، بسیاری از آموزه های الهیات سنّتی (همچون منزّه بودن خداوند، علم پیشین مطلق، قدرت مطلق و ویژگی هایی از این دست) را نه مبتنی بر کتاب مقدّس، بلکه الهام گرفته از فلسفهٔ یونان دانسته، و در مقابلْ تصویری از خداوند ارائه می کند که مبتنی بر تشخّص، تغییر پذیری و تعامل او با انسان است. یکی از مؤسسین الهیات گشوده، کلارک پیناک است. به اعتقاد او - در ترسیم اعتقادات دینی - اگر چه سنّت و فلسفه باید مورد توجه قرار گیرد، اما «کتاب مقدّس» بیشترین اهمیت را دارد و بر این مبنا، آموزه های الهیات سنّتی باید مورد نقّادی قرار گیرد. پیناک، گرچه ره آورد تقریرش را «آزادی واقعی خدا و انسان» می داند، اما به نظر می رسد مبانی روشی او به لحاظ منطقی نامنسجم اند. از این رو، این پژوهش به ارزیابی دیدگاه پیناک در مبانی روش شناختی «الهیات گشوده» می پردازد. به نظر می رسد به رغم آن که پیناک - در برخی موارد - ضعف های الهیات سنّتی مسیحی، در تبیین معارف الهیاتی را به خوبی بیان کرده، اما تلاش او در ارائهٔ راهکار - به لحاظ روشی - قابل نقد است. این مقاله با روش توصیفی۔تحلیلی و با رویکرد روش شناسی بنیادین، در صدد ارزیابی آرای پیناک در مبانی روش شناختی «الهیات گشوده» است.
صدق تارسکی به عنوان یک محمول فرازبانی موضعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
استدلال خواهم کرد که نه تنها پارادوکس های سمانتیکی پیچیده تر از پارادوکس دروغگو اشکالی برای راه حل تارسکی برای آن، یعنی تعهد به سلسله مراتب زبان، ایجاد نخواهند کرد، بلکه می توان از آنها برای یافتن ساختار درست فرازبان بهره گرفت: پارادوکس ها زمانی بروز می کنند که برای زبان یک ساختار طبقاتی سرتاسری را پیشفرض بگیریم. این کاوش ما را به تصویر غنی تری از فرازبان رهنمون خواهد شد: فرازبان را نیز نباید به منزله طبقه فوقانی زبان موضوعی تلقی کرد، در عوض باید آن را به منزله یک توپولوژی تعریف شده بر زبان موضوعی دانست، که تنوعی از ساختارهای سلسله مراتبی میان مراتب زبان را مجاز می دارد. بحث خواهم کرد که در این تصویر توسعه یافته از مراتب زبان، صدق تارسکی را باید محمولی موضعی در نظر گرفت. نهایتاً بحث خواهم کرد که این رویکرد حاوی پیشنهاداتی برای تحلیل بهتر پارادوکس ها، و به طور خاص پارادوکس یابلو، است: با در نظر گرفتن یک توپولوژی دایره ای می توان مدلی بدون خودارجاعی و غیرپارادوکسیکال برای انتساب صدق و کذب به عبارات یابلو بدست داد.
قیاس شرطی اقترانی مشترک در جزء غیرتام از نگاه کشی، ابهری و خواجه نصیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
151 - 180
حوزههای تخصصی:
منطق دانان مسلمان از قیاس شرطی که جزء مشترک در آن غیرتام است، به دو روش متفاوت نتیجه گیری کرده اند. در این مقاله روشی که زین الدین کشی مبتکر آن است بررسی شده است. این روش از سوی منطق دانان بعدی شرح و بسط داده شده است. با بررسی اختلاف آراء در باره اقسام، شرایط انتاج، ضروب منتج و دلیل انتاج این نوع قیاس بدست می آید که اولاً اعتبار این قیاس مبتنی بر قیاسی است که جزء مقدمات آن در جزء تام مشترک اند و ثانیاً عدم تفکیل دستگاه استنتاجی منطق حملی و منطق شرطی و نیز دخالت دادن مضامین منطق حملی در تبیین ساختار قیاس شرطی انسجام دستگاه استنتاجی قیاسهای شرطی را از بین برده و فهم آن را دشوار کرده است. در پایان سعی شده است با شناسایی دو قیاس اصلی و پایه و نیز قواعد بکار رفته در اثبات قیاسهای غیرپایه، دستگاه استنتاجی نهفته در این روش آشکار شود.
نقد به مثابه تربیت فرهنگی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال پنجم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۹
105 - 122
حوزههای تخصصی:
مسأله این پژوهش ، تحلیل نسبت نقد با پدیده تربیتِ فرهنگی است. به این منظور با روش تحلیل مفهومی، درصدد ارائه مفاهیم پایه و نحوه ارتباط آنها با یکدیگر برآمدیم تا بتوان به نقشه مفهومی تحلیل مسأله دست یافت. پس از ابتنای مقاله بر دو پیش فرض مفهومی یعنی مفهوم فرهنگ و مفهوم تربیت، از دو معنای نقد سخن بمیان آمده است؛ معنای اول نقد همچون دانش نظری و معنای دوم نقد؛ همچون فعالیت کاربردی؛ و سپس به وجوه تحلیل نسبت نقد با تربیت فرهنگی پرداختیم. پذیرش فرآیند اجتماعی پدیده تربیت فرهنگی، پژوهش را بر آن داشته که در پایان مقاله به راهکارهای بالندگی جریان «نقد به مثابه تربیت فرهنگی» اشاره شود مانند:ترویج فرهنگ نقد در آموزش های غیر رسمی و رسمی، بکارگیری طرح هایی مانند: p4c و pwc ،آموزش و کاربرد الگوها و شیوه های نقد علمی ،حذف ساختارهای «حافظه محور» در نظام آموزشی.
The Role of Metaphysics: As a Bridge between Science and Religion(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
369 - 384
حوزههای تخصصی:
Although for a couple of centuries empiricism was prevalent in physics circles , the development of various schools of philosophy of science, during the second half of the twentieth century, made it clear we do not encounter nature with empty minds and that scientists always use some assumptions in their scientific work. In this article. We argue that metaphysical assumptions play an important role at various stages of science activity. But these assumptions are usually taken from various schools of philosophy or religions. Monotheistic religions can provide such principles. Thus, metaphysics works as a bridge between science and religion.
بحران و تحول در معنا
حوزههای تخصصی:
پیش از بحث و بررسی بین معنا و بحران باید گفت که اصطلاح بحران و به کاررفتن این مفهوم بیشتر در علم فیزیک مطرح بوده که به تدریج به شرایطی اطلاق شده که در آن اوضاع عادی و متعادل به شکلی برهم خورده و موقعیتی نامعلوم فراهم شده است؛ به عنوان مثال، با وقوع جنگ بین دو کشور، ناگهان شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی از حالت تعادل و هماهنگی پیشین خارج می شود و با بروز تورم یا رکود اقتصادی، مشکل تصمیم گیری های کلان یا گسترش آشفتگی و خشونت اجتماعی، وضعیتی نامتعارف به وجود می آید که از آن به بحران یاد می کنند.
این مسئله جنبه فردی نیز دارد؛ یعنی هنگامی که فرد در برابر آرزوها یا تصوراتی که از خود و زندگی اش در سر دارد، با چالش های جدی روبه رو می شود که او را از مرز تعادل روحی بیرون آورده و به نوعی دچار بحران و آشفتگی درونی می کند؛ بنابراین بحران، آغاز وضعیت آشفته ای است که هم نظم عمومی و هم تعادل فردی را با تهدید جدی مواجه می کند. درباره مفهوم معنا نیز باید به نحوه زندگی انسان ها چشم دوخت و در بازی های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی با آن آشنا شد.
به طورمعمول معنا می تواند ترجمه همان عواملی باشد که به آدمی شوق و انگیزه دویدن در جریان زندگی می بخشد. به تعبیر دیگر، آنچه آدمی با او انس دارد، به او عشق می ورزد و در دل هوایش را می پروراند، درحقیقت همان معنابخش زندگی اوست.
ه م ان گونه که ب ح ران ب ه شکل های گ ون اگ ون ج لوه م ی کند، بحران طبیعی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، فردی و حتی بحران فردی نیز به گونه های مختلف ظهور می کند؛ معنا نیز برای افراد به شیوه های متنوع پدیدار می شود و هر انسانی به مقتضای روحی و نوع شخصی که آن را پرورش داده با انواع تعلقات به زندگی خویش معنا می بخشد. بحران علاوه بر گوناگونی اش از شدت و ضعف نیز برخوردار است؛ همان گونه که آدمی در یافتن انگیزه های روحی نیز از مراتب گوناگون برخوردار است و در موضوعی خاص واکنش های متفاوتی از خود نشان می دهد.
در وهله نخست، وقتی صحبت از بحران می شود، اگر آنچه انضباط اولیه را تهدید می کند، چندان شدید و جدی نباشد، درعین حال که بر اوضاع ذهنی آدمی تأثیر می گذارد، اما در ساحل آرام معنای زندگی تلاطم جدی به وجود نمی آورد.
صورت دیگری از نسبت میان بحران و معنا را می توان تصور کرد؛ آنجایی که آدمی در صورت برخورداری از معنای عمیق تر زندگی مانند رشد بالای معرفتی عشق صمیمانه و بی منت به هستی و نیز دل بستگی های گران بهای معنوی بتواند در شرایط سخت و در مواجهه با کژخلقی ها دوام بیاورد.
هنگامی که معنای زندگی دل بستگی های اصیل باشد، آدمی می تواند به کمک آن از کوره آتش های بسیار سوزان عبور کند و روزهای سخت را شکست دهد.