فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۸۰۱ تا ۲٬۸۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
فلسفه علم سال دهم پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۲۰)
273-294
حوزههای تخصصی:
نظریه عناصر چهارگانه به همراه نظام طبایعی از ارکان طبیعیات فلسفه یونانی خصوصاً از ارسطو به بعد است. با ترجمه و انتقال علوم یونانی، این نظریه به جهان اسلام راه یافت و مبنای نظری غالب علوم دوره اسلامی را تشکیل داد. از آن میان در حوزه علوم کشاورزی دوره اسلامی نیز به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته است. در مقاله حاضر می کوشیم تأثیر این نظریه را در دو قسمت علمی و تکنولوژیکی نشان دهیم. قسمتی که می توان توسعه طبیعیات ارسطویی بر مبنای نظام طبایعی دانست، و بخشی که در زمره فن و تکنولوژی است و نظام طبایعی نقش الهام بخشی برای آن دارد.
The Suspended Man Self-awareness in Ibn Sina and Suhrawardi (a comparative study)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳۲
72 - 82
حوزههای تخصصی:
The question of what is the soul is one of the fundamental questions in philosophical psychology and the answer to it, along with other psychology questions, has been and is one of the most important and first concerns of philosophers. Among the philosophers, Ibn Sina and Suhrawardi have offered a novel view of the identity of the soul in comparison with their predecessors. In order to know the identity of the soul, Ibn Sina mentions the experience of human beings suspended in space in some of his works, and Suhrawardi, while expressing and modifying Ibn Sina's experience, speaks of other experiences. Through this research, it becomes clear that the efforts of the two in recognizing the soul are not the same, because Ibn Sina comes into existence in the experience of a human suspended in space, which is a hypothetical experience, and Suhrawardi in the experience of liberation from the body and experience in sleep and wakefulness. There are some realities and not assumptions about oneself that both views have been interpreted and evaluated in this article.
اصطلاح شناسی ابداع در الهیات اسماعیلیه عصر فاطمیان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هر چند که «ابداع» مورد توجه همه فیلسوفان مسلمان بوده، اما در الهیات اسماعیلیه توجه ویژه ای به آن شده است به گونه ای که شخصیت ها و گروه های نامداری مانند نسفی، ابوحاتم رازی، سجستانی، اخوان الصفا، کرمانی و ناصرخسرو، به تفسیر آن اقدام کرده اند. این تحقیق که بر دیدگاه های اسماعیلیه در دوره فاطمیان محدود شده است با مراجعه به آثار آنان و به کارگیری روش های توصیفی و تحلیلی، این یافته ها را در اختیار خواننده قرار می دهد: اثرپذیری الهیات اسماعیلیه از نوافلاطونیان، سبب دشواری در دریافت دیدگاه آنان در خصوص مسائل مختلف از جمله ابداع، شده است؛ میان متالهان اسماعیلی در مولفه های به کار رفته در تعریف ابداع یا اجمال و تفصیل این مولفه ها و نیز در این که چه موجوداتی متعلق ابداع الهی هستند اختلاف نظر وجود دارد؛ هر چند که به نظر می رسد متالهان اسماعیلی ابداع و اختراع را متراداف می دانند اما در الهیات آنان رابطه ابداع با مفاهیم دیگر همچون خلق، امر، انبعاث، اراده، ترکیب، و صنع در هاله ای از ابهام قرار دارد.
تأملی بر مسأله ذهن و بدن از دیدگاه پراگماتیستی ریچارد رورتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۶۲)
119 - 146
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر در صدد طرح رویکرد و ایده پراگماتیستی ریچارد رورتی درباره مسئله ذهن-بدن است. این طرح دارای دو محور اصلی است: رویکرد انتقادی رورتی نسبت به تلقیِ دکارتی از ذهن به عنوان آئینه طبیعت و ایده پراگماتیستی او درباره انسان تحت عنوان ماتریالیسم بدون این همانی ذهن و بدن. او برمبنای تاریخ باوری، از طرفی گسست معرفتی بین پارادایم های فلسفی و وابستگی آنها را به شرایط تاریخی و لذا انتخابی بودن آن ها و مسائل ناشی از آن ها را نشان می دهد. و ازطرف دیگر آشکار می سازد که مسئله ذهن نتیجه مسلم دانستن فرض هایی در پسِ فلسفه مدرن است که منشأ تاریخی دارند و در همان دوره تاریخیِ خاص نیز به علل غیرمعرفتی انتخاب شده اند. لذا این تلقیِ سنتی به شناخت و ذهن، قابل جایگزینی با رویکرد پراگماتیستی به شناخت، به عنوان امری مستلزم گفت وگو و فعالیت اجتماعی و ایده پراگماتیستی درمورد انسان، یعنی ماتریالیسم بدون این همانی ذهن و بدن است.
واسازی دریدا به مثابه رهیافتی برای امکان تفکر دینی (دریدا و امکان تفکر دینی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۶۳)
135 - 164
حوزههای تخصصی:
«واسازی» در تفکر دریدا نه «روش» بلکه به مثابه «رهیافتی» است که کل انگاره های متافیزیکی و سنت فلسفه غربی را از افلاطون تا هوسرل به پرسش می کشد. وسعت نگاه او، مفاهیم دینی را نیز به جهت صبغه متافیزیکی آن شامل می شود. این جستار، نقش اصطلاح «واسازی» و کاربست و تبیین گریِ آن را در حوزه الهیات نشان می دهد؛ برای این مقصود ضمن اشاره به تفسیرهای بدیلی که واسازیِ دریدا را با نیست انگاری پیوند داده است و نقد این ادعا؛ با استمداد از شواهد واسازانه تفکرِ او از قبیل مفهوم هدیه، پارادوکسِ ایمان، موعودباوری و عدالت کوشیده است از قرابت میان واسازی و امکان تفکر دینی سخن بگوید. با این بیان، در کنار خوانش نیست انگارانه برخی شارحین او، از امکان تفکر دینی در دریدا و نسبت ایجابیِ واسازی در تحلیل مفاهیم دینی نیز می توان سخن گفت. و وجه ایجابی و سلبیِ توأمانی که در دیفرانس و امکان ناپذیری به مثابه أمارات واسازی وجود دارد می تواند راه را برای امکان و فهم گونه ای از الهیات سلبی در تفکر فلسفی دریدا و پرسش از امر قدسی در دوره معاصر باز کند.
مفهوم عالم زیسته در اندیشه هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۶۴)
19 - 52
حوزههای تخصصی:
اصطلاح عالم زیسته که به موازات موضوعاتی چون «مفهوم طبیعی عالم» و «عالم محیط» مطرح می شود، از اهمیت زیادی در فلسفه متأخر هوسرل برخوردار است؛ مفهومی بسیار پیچیده و چندمعنایی است که به تفاسیر متفاوت و غالباً متضاد منجر شده است. این مفهوم در کتاب بحران از سه حیث عالم سرشتی (mundan) و هستی شناختی و استعلایی بررسی می شود و از این طریق معانی متفاوتی به خود می گیرد که به طور خلاصه چنین اند: عالم زیسته: 1) عالم موضع طبیعی است؛ 2) عالم میان سوبژکتیو عمل است که شامل همه آن چیز هایی می شود که انسان هروز در عمل به آنها می پردازد؛ 3) عالمی است به ادراک داده شده؛ 4) عالم روحانی و تاریخی فرهنگ است؛ 5) عالم مقدم بر علم (پیشاعلمی) است که در تضاد با ابژکتیویسم، به ویژه ابژکتیویسم عصر جدید که با سیر تحول علوم طبیعی در پیوند است؛ 6) یکی از راه های ورود به قلمروی استعلایی است. این نوشته به نسبت عالم زیسته با علوم، با فرهنگ و با قلمروی استعلایی می پردازد.
چگونگی تعریف خداوند از دیدگاه ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از آنجا که خداوند فاقد ذاتیات ماهوی است تعریف او به ذاتیات ماهوی ممکن نیست. پرسشی که در این مقاله به آن پاسخ داده ایم این است که آیا می توان خداوند را به جز ذاتیات، به گونه ای دیگر تعریف کرد؟ پاسخ ابن سینا به این پرسش این است که برای خداوند و موجودات بسیط که تعریفشان به ذاتیات ممکن نیست، تعریف دیگری وجود دارد که از جهت ارزش و اعتبار معرفتی کمتر از تعریف به ذاتیات نیست. او این نوع تعریف را تعریف به لوازم و نمونه بارز آن را تعریف خداوند به لوازمش دانسته و با زرف اندیشی-های تحسین بر انگیزی در مورد آن سخن گفته است. ابن سینا در گام نخست خداوند را به «واجب الوجود بالذات» تعریف کرده و در گام های بعدی با تحلیل وجوب وجود از لوازم بی واسطه و باواسطه آن این تعریف را توسعه داده و تعمیق بخشیده است. در این مقاله پس از بیان چیستی لوازم وچگونگی تعریف به آنها، چگونگی کابرد آن را در مورد خداوند از دیدگاه ابن سینا توضیح داده ایم.
تحلیل بنیادین هگل از کار در بخش خدایگانی و بندگی پدیدارشناسی و نقد مارکس از آن و برنهادن پراکسیس به مثابه بنیانی جدید در افق فکر هگل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۰
142-164
حوزههای تخصصی:
مارکس در دست نوشته های اقتصادی-فلسفی 1844 صراحتاً دستاورد بزرگ هگل در پدیدارشناسی روح را کشف ذات کار اعلام می کند. اما در همان جا بیان می کند که فهم هگل از کار یک سویه و انتزاعی است و وی فقط جنبۀ مثبت کار را دریافته است. مدعای ما در این مقاله آن است که مارکس در آثار اولیۀ خود بنیانی فلسفی مبتنی بر مفهوم کار (پراکسیس) در افق فکر هگل برمی نهد و به میانجیِ آن حلّ و رفعِ دیالکتیکیِ (Aufhebung) فلسفۀ نظرورزانۀ هگل را رقم می زند. در این راستا، ابتدا فهمِ بنیادین و متافیزیکیِ هگل از مفهوم کار را با عطفِ نظر به بخش «خدایگانی وبندگی» پدیدارشناسی صورت بندی می کنیم. یعنی نشان خواهیم داد که چگونه کار در هگل مبنایی برای پیوند سوژه و ابژه است. سپس درصدد خواهیم بود تا نشان دهیم مارکس چگونه با اقتضائات منطقِ دیالکتیکیِ هگل، یک سویه گی اندیشۀ هگل را نقد کرده و پراکسیس را به مثابۀ تنیدگیِ سوژه و ابژه تألیف می کند.
بررسی نظریۀ تغییر مفهومی پل تاگارد و نتایج آن بر مسئله ی پیشرفت علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تغییر مفهومی و بررسی نتایج آن بر تاریخ علم همواه یکی از مسائل چالش برانگیز در مباحث تاریخ و فلسفه ی علم بوده است. در این مقاله ابتدا به معرفی آرای پُل تاگارد یکی از فیلسوفان طرفدار فلسفه ی علم محاسباتی در مورد چیستی و چگونگی تغییر مفاهیم می پردازیم و بر این اساس، به رویکرد او به تاریخ علم از جهت انباشتی بودن یا انقلابی بودن اشاره خواهیم کرد. از نظر تاگارد، شواهد و روش ها دست کم چیزهایی هستند که در اکثر انقلاب های علمی بین نظریه ی موجود و نظریه ی جایگزین مشترک هستند. در این مقاله، نشان داده خواهد شد که این ادعا با رویکرد کل گرایی معناشناختی تاگارد سازگار به نظر نمی رسد. همچنین با موردکاوی تاریخی در خصوص انقلاب علمی مکانیک کوانتومی در تاریخ علم فیزیک، نشان خواهیم داد که - برخلاف نظریه ی پل تاگارد - تدریجی بودن و همپوشانی نظریه ی موجود و جایگزین دلیلی بر پیوستگی آن دو نیست ؛ زیرا اگر چه مرز دقیقی نمی توان میان آن دو یافت ، اما این به معنای عدم وجود هیچ مرزی نیست و علی الاصول جایی نظریه ی موجود کنار رفته و نظریه ی جایگزین مستقر شده است.
معنای وجود و مواجهه با آن نزد هوسرل و هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادموند هوسرل پایه گذار پدیدارشناسی در معنای خاص و جدید کلمه است . وی با این نهضت فکری تحولی در فلسفه غرب پدید آورد. پدیدارشناسی استعلایی هوسرل روشمند (متدولوژیکال) است و در زمانه بحران علوم و فلسفه اروپایی آن را یگانه طریق مبتنی ساختن بنای معرفت بر پایه ایی خلل ناپذیر می دانست . پدیدارشناسی هوسرل به توصیف آگاهی محض و افعال آگاهی و نحوه روی آوری آن می پردازد، جهان او، جهان آگاهی است که به واسطه قصدیت و تقلیل های استعلایی قوام می گیرد . هایدگر کل تاریخ فلسفه غرب را تاریخ غفلت از وجود و فلسفه خود را حول محور "پرسش از مفهوم وجود" پدید آورد . از نظر هایدگر مبدئیت آگاهی در نظام فکری هوسرل منجر به بسط سوبژکتیویسم و انفکاک از وجود گردیده، آن را درادامه سنت ایدآلیسم غربی قرار داده است . پدیدارشناسی هرمنوتیکی و فلسفی هایدگر به اعتباری در جهت تصحیح پاره ایی نارسائی های سیستم فکری هوسرل است. از نظر هایدگر انسان به عنوان موجودی متمایز از سایر موجودات، که وی آن را به "دازاین" تعبیر می کند ، به وجود گشودگی و استعلاء دارد. لذا آگاهی نیز شأنی از نحوه هستی دازاین و به تَبَع آن است . این دو فیلسوف علی رغم مقاصد فکری مشترک پاره ایی تمایزات نیز در سلوک فکری و نحوه مواجهه شان با مسأله وجود دارند. این مقاله در صدد بررسی این تمایزات است.
گسست معرفت شناختی و واسازی سوبژکتیویسم در فلسفه نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خوانش نیچه از واسازی مفهوم سوبژکتیویسم، بر گسستِ معرفت شناختی از فهم های سنتی و مدرن در باب معرفت، حقیقت، زبان و آگاهی استوار است. او چهارچوبی جدید برای بازتفسیر موجود انسانی به عنوان موجودی دائماً متغیر در شبکه فرایندهای تن کردشناسانه ارایه می دهد و پدیده هایی چون معرفت، حقیقت، زبان و اندیشه را از نو تفسیر و ارزشیابی می کند. هدف نیچه کنارگذاشتن معرفت و خواست حقیقت مطلق به عنوان رانه اصلی آن، و طرح رانه دیگری است که شناخت را همچون ابزار به کار می گیرد. وی همچنین توهم کشف حقیقت در دوره مدرن را ناشی از تمرکز بر دو جزء جدایی ناپذیر سوژه یعنی زبان و اگاهی قلمداد می کند. نیچه به جای آرمان شناخت و به جای کشف حقیقت، مفاهیم تفسیر و ارزشیابی را می نشاند. تفسیر، معنای پدیده را که همیشه جزئی است، تعیین می کند و ارزشیابی، ارزشِ سلسله مراتب معانی را مشخص می سازد و به اجزاءا کلیت می بخشد، بی آنکه کثرت شان را از میان بردارد. پرسش اصلی مقاله این است که نیچه چگونه با گسست از وجوه معرفت شناختی سوژه مدرن به واسازی این مفهوم پرداخته است؟ مدعای اصلی مقاله این است که واسازی سوژه در نیچه تنها زمانی قابل فهم است که نقد وی از مفاهیمی چون حقیقت، معرفت، زبان و آگاهی را دریابیم.
واکاوی نگرش های فلسفی اخوان در «خوان هشتم»(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۳
268 - 288
حوزههای تخصصی:
«خوان هشتم» اخوان ثالث، بازسازی فضای ایران باستان است و در آن توجّه ویژه ای به فلسفه زردشت شعر شده است. اخوان در این شعر، به سرانجام زندگی و فلسفه اصالت وجود قهرمانان نگاهی متفاوت از نگاه معمول فلسفه اصالت وجود و پوچ گراییِ غرب دارد؛ وی درصدد احیای فرهنگِ ایران باستان و فلسفه و آیین زرتشت و مزدک است تا با این دیدگاه به عدالت اجتماعی، دادگری حال و گذشته معنایی متفاوت بدهد. از نظر اخوان، دیدگاه، اندیشه، هستی و مرگ قهرمان داستان با دید معمول غرب فرق دارد. از سویی دیگر، هم ریشه بودن اسطوره های دینی- فلسفی هند و اروپایی و ایرانی سبب گردیده است تا رگه هایی از فلسفه غرب نیز در شعر وی برجسته شود؛ از دیدگاه قهرمانان شعر، هستی، جاوید و وابسته به اهورامزداست و آنان «زندگی» را در برابر «نا- زندگی» قرار می دهند که آن هم بخشی از هستی است، برخلاف اگزیستانسیالیست های غربی و پوچ گرایان که انسان را به «خود رها شده» و زندگی را پوچ می انگارند. وی این گونه بر پوچی روزگار خویش غلبه می کنند و به زندگی معنا می دهد. در این پژوهش، تناقض گویی های اخوان در خصوص گذشته ایران باستان نیز مورد مداقّه قرار گرفته است.
بازسازی منطق هگل در منطق جدید: فراسازگاری یا تریویالیسم؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این مقاله، له این امر استدلال خواهد شد که هگل متعهد به تریویالیسم است. در دهه های گذشته با توجه به رونق گرفتن بازخوانی فیلسوفان کلاسیک در محکمه ی منطق جدید، بازسازی هگل نیز از این جریان مستثنی نبوده است. گراهام پریست منطق دان و فیلسوف مطرح معاصر خوانشی فراسازگار از منطق هگل ارائه می دهد و سعی دارد نشان دهد فراسازگار دانستن نظام اندیشه ای هگل می تواند هم غنای اندیشه ی او را نشان دهد و هم می تواند منجر به دفاع موجهی از اندیشه های او در جامعه ی امروزه ی منطق شود. این خوانش پریست از هگل مخالفانی دارد که معتقدند خوانش فراسازگار از نظام منطقی هگل می تواند تردید آمیز باشد. در این مقاله من علاوه بر توضیح خوانش پریست و مطرح کردن نقدی به خوانش او از جانب مخالفانش، در انتها استدلال خواهم کرد که هگل را می توان یک تریویالیست دانست و نه فیلسوفی با درک فراسازگار از منطق . نیز به عنوان نکته ی نهایی مقاله استدلالی در دفاع از تریویالیزم را مطرح خواهیم کرد.
بررسی دیدگاه ملاشمسای گیلانی در مورد علم خداوند(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۲ (پیاپی ۴۳)
279 - 296
حوزههای تخصصی:
ملاشمسای گیلانی، یکی از چهره های درخشان و نامدار سده یازدهم هجری، در مکتب فلسفی اصفهان است که همچون بسیاری از بزرگان حکمت در عصر خودش، از جمله ملاصدرا و میرداماد، در تمسک جستن به آیات و روایات، برای اثبات مباحث فلسفی، دستی توانا داشت. او که از شاگردان نامی میرداماد بود، بیشترین تأثیر را نیز از او پذیرفت و سبک مشاییان و مبنای فکری آنها را از محضر او آموخت. ملاشمسا در برخی از مباحث فلسفی از قبیل: اصالت وجود، حرکت جوهری، علم پیشین خداوند و علم خداوند به ذاتش، با بسیاری از حکمای بزرگ (به ویژه رئیس بزرگ ترین مکتب عصر خود یعنی ملاصدرا) به مخالفت پرداخت و گاهی نظریات منحصر به فرد و مخالف با آنها بیان کرده است. ملاشمسا در زمینه رابطه صفات ذاتی با ذات، همچون معتزله، مشاییان و ملاصدرا قائل به عینیت صفات ذاتی با ذات است. او در حوزه علم پیشین خداوند به موجودات، قائل به قسم سومی (نه حصولی و نه حضوری) بود که همان ذات بحت و بسیط خداوند است و وجود موجودات را در تبیین علم خداوند، لغو و بی اعتبار می داند، ملاشمسا، علم خداوند به ذاتش را حضوری اقوی می داند و کاربرد علم اجمالی به معنای مشهور نزد حکما را در مورد خداوند جایز نمی داند که مقاله حاضر به روش کتابخانه ای در صدد ایضاح دیدگاه ملاشمسا در حوزه علم خداوند است.
مقایسه اراده از منظر شوپنهاور و مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این پژوهش، وجوه اختلاف و تشابه دیدگاه مولانا و شوپنهاور در خصوص اراده، به روش توصیفی تفسیری بررسی شده است. شوپنهاور ازجمله فلاسفه ای است که به صراحت اصالت را به اراده داده و آن را به عنوان نیروی اساسی بشر و بنیان کوشش ها و فعالیت های او، ازجمله اندیشیدن، پذیرفته است. وی در نظام فلسفی خود از عباراتی نظیر «جهان تمثّل اراده» و «اراده معطوف به قدرت» بهره برده است که شاخص نظام فلسفی اش تلقی می شود. مولوی نیز با بیان دلایل دینی، عقلی، حسی و وجدانی از اراده انسان دفاع و او را موجودی مختار معرفی کرده است. او حتی سعی کردن در زمینه شکر نعمت حق را اراده می داند. ازنظر او نیز عاشق با میل و اختیار، اراده خود را در اراده معشوق فانی می سازد. با بررسی دیدگاه این دو درباره اراده، نکات و وجوه مشترک و مختلفی استخراج شدنی است که زمینه آشنایی هرچه بیشتر با این موضوع و رفع ابهامات مربوط به آن را برای مخاطبان فراهم می سازد.
بررسی انتقادی نظریه وحدت انگاری دوساحتی صدرایی با تکیه بر مفاد آیات و روایات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بحث وحدت انگاری یا دوانگاری نفس و بدن مورد توجه اندیشمندان بوده و هست. صدرالمتألهین با اینکه برای نفس به دو ساحت قائل است، ولی بر وحدت نفس و بدن تأکید می ورزد؛ البته نه به این معنا که دو جوهر مستقل با یکدیگر متحد شوند، بلکه نفس انسانی، موجود دارای مراتبی است که به لحاظ مرتبه نازله اش، بدن و به لحاظ مراتب عالیه اش نفس است. براین اساس نظریه ایشان را می توان نظریه وحدت انگاری دوساحتی نامید. این در حالی است که مفاد آیات و روایات را نمی توان آن گونه که موردنظر صدرا است با دیدگاه وی سازگار دانست؛ زیرا آیات دال بر آفرینش انسان از مبدئی مادی و به صورت تدریجی هرچند در نظر ابتدایی با نظریه وی سازگار است، ولی اثبات دلالت آن بر این معنا مشکل است. در مقابل آیات و روایات فراوانی وجود دارد که بر دوگانگی نفس و بدن صراحت دارند.
مبانی فلسفی مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی اسلامی با تأکید بر مکتب صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هفدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۳ (پیاپی ۴۴)
489 - 515
حوزههای تخصصی:
در زمینه مطالعات میان رشته ای، مسائل متعددی جای طرح دارند؛ از جمله چیستی، اهمیت و ضرورت، روش شناسی و روش اجرایی آن. اما در کنار این مباحث، مسئله اصلی تری هست که تاکنون به آن پرداخته نشده و آن، مبانی بینشی و فلسفی حاکم بر مطالعات میان رشته ای است. فلسفه به صورت مستقیم و غیرمستقیم در علوم، به ویژه دانش های بینارشته ای نقش ایفا می کند. با توجه به اینکه هر مکتب و پاردایم فلسفی، در مطالعات میان رشته ای تأثیر جدی دارد، آیا در مطالعات بینارشته ای به ویژه در حوزه علوم انسانی اسلامی نیز با تکیه بر مبانی فلسفی صدرایی می توان نگرش لازم را برای انجام دادن این مطالعات به دست آورد؟ در مقاله حاضر در صددیم که با روش تحلیلی و فلسفی، ضمن معرفی مطالعات بینارشته ای و تفاوت آن با دیگر روش های مطالعاتی، ابتدا به نقش مستقیم فلسفه در برخی دانش های بینارشته ای اشاره شود و در ادامه امتداد مبانی صدرایی را در مطالعات میان رشته ای در علوم انسانی اسلامی نشان دهیم. از یافته های مقاله حاضر، قابلیت نظام فلسفی صدرایی به مثابه چارچوب نظری برای پشتیبانی مطالعات بینارشته ای در علوم انسانی اسلامی است.
تحلیل تفسیرکریپکی از «عدم تعین معنا» در فلسفه دوم ویتگنشتاین با تکیه بر گرامرِ مفهوم «شکاکیت»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تفسیر کریپکی از پژوهش های ویتگنشتاین، در دو بخشِ: «پاردوکس شکاکانه» و «راه حل زبان خصوصی» می گوید؛ محور پژوهش ها را، یک «تناقضِ شکاکانه معناشناختی» گره خورده با «پیروی از قواعد» می سازد و باید سایر مسائل مهم اش را هم در همین راستا تفسیر کرد. مسئله این پژوهش، تحلیل ناواقع گرایانه بودنِ تفسیرِ کریپکی از «معنا» از رهگذر تفسیر گرامر واژه «شکاکیت» است. کریپکی نشان می دهد «معنا» ناشی از نسبتی خاص است بین «زبان» و «واقعیت»،که طبق شرایط خاصی درون «صورت زندگی» هستند و نتیجه این که «معنا» در جریان زندگیِ عملی ما، ابعاد متنوع دارد و می تواند فقط در یکی از کاربردهایش به معنای متعین به کار رود.
تحلیل انتقادی دیدگاه ابن تیمیه در باب وجود شناسی عرفانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
63 - 92
حوزههای تخصصی:
این نوشتار به ارزیابی دیدگاه ابن تیمیه در باب وجود شناسی عرفانی می پردازد؛ از زمان طرح نظریه وحدت وجود در آثار ابن عربی، چیزی نگذشته بود که ابن تیمیه عَلَم تکفیر قائلان آن را در جامعه اسلامی برافراشت، لذا ابن تیمیه از اولین مخالفان و منتقدان آموزه وحدت وجود به حساب می آید؛ در این نوشتار که با روش توصیفی تحلیلی تلاش گردید بستری علمی برای نقد اندیشه های وی در موضوعات عرفانی فراهم شود. ابتدا نظرات و انتقادات ابن تیمیه به صورت تفصیلی درباب وجودشناسی عرفانی بیان گردیده سپس این انتقادات مورد ارزیابی شده اند. ابن تیمیه وحدت وجود را همان اتحاد و حلول می داند و تمام اشکالات خود را بر همین رویه پیش می برد؛ در حالی که نظریه وجودشناسی عرفانی دارای مبانی، اصول و لوازم است. ابن تیمیه بدون توجه به زبان عرفان و مبانی آن با رویکرد ظاهرگرایانه به نقد وحدت وجود پرداخته است.
تضعیف خدای متافیزیکی در عقلانیت سوژه مدرن از منظر هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هایدگر متأخر، با واکاوی تاریخ تفکر مغرب زمین، فلسفه دوره مدرن را به مثابه تداوم سنت متافیزیک یونانی، و نه گسستی از آن، تبیین کرده و سوبژکتیویسم دکارتی را برآمده از هستی - خداشناسی (یا انتو-تئولوژی) یونان، خاصه افلاطون و ارسطو، تفسیر می کند. رشد خودآگاهی سوژه عقلانی به خویشتن، به مثابه بسط منطقی و ضروری عقلانیت یونانی (یا همان متافیزیک)، منجر به این می شود که دکارت هستی را به عنوان تصورشدگی نزد فاعل شناسا تفسیر کند. در این صورت، تصورشدگی، به مثابه هستی هستندگان، وامدار سوژه انسانی خواهد بود و در نتیجه فاعل شناسا را در جایگاه بنیاد هستندگان قرار می دهد. با این وصف، انسان، در مقام سوژه، پس از این می تواند جایگاهی را اشغال کند که پیش از این، و در متافیزیک و الهیات فلسفی، متعلق به خداوند بوده است. همین تصاحب جایگاه خداوند به وسیله سوژه انسانی است که منجر به افول اعتبار او به مثابه بنیاد هستندگان می شود و تردیدهایی ملازم با وجود یا معناداری او را از پی می آورد.