فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۵۶۱ تا ۲٬۵۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
در این مقاله فعل بودنِ «است» (εστί) در درباره ی عبارت ارسطو و و دلالت هایی که وی صراحتا به «است» نسبت می دهد، بررسی می شود و در موارد متعددی دیدگاه برخی مفسران ارسطو، از جمله آمونیوس، بوئتیوس، فارابی و آکویناس تقریر و نقد می شود. از این رو، ابتدا تعریفِ ارسطو از فعل، از جمله مهمترین ویژگیِ آن، «افزون نشانگریِ زمان»، بررسی می شود. در واقع، «است» به دلیلِ داشتنِ این ویژگی فعل است و به این ترتیب اولین دلالتِ «است» هم روشن می شود. در ادامه درباره ی دو دلالتِ دیگرِ «است» یعنی «افزون نشانگریِ ترکیب» و «تعیین صادق» و رابطه ی این سه دلالت با یکدیگر بحث می شود. و سرانجام نتیجه گرفته می شود که از نظر ارسطو «است» (ثلاثی) یک امر مقولی را نشانگری نمی کند، بلکه فقط افزون نشانگرِ ترکیب است. و با توجه به اینکه «است» افزون نشانگرِ زمان است، می توان گفت که از نظرِ ارسطو در درباره ی عبارت «است» (ثلاثی) افزون نشانگر ترکیب زمان مند است.
شیئ گرایی و زبان دین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بحث از زبان دین، افراد و جریان های مختلف، هر کدام از مبانی نظری خود به ماجرا پرداخته و سعی کرده ا ند درباره این موضوع نظریه پردازی کنند. با این حال، در بحث های معاصرِ پیرامون زبان دین، هنوز نسبتِ بین رویکردهای نومینالیستی با بحث زبان دین، به شکل مدونی مورد بررسی قرار نگرفته و ابعاد بحث روشن نشده است. در این مقاله، ضمن مطرح کردن یکی از رادیکال ترین تئوری های نومینالیستی، یعنی شیئ گرایی(رئیزم)، نسبت بین شیئ گرایی و زبان دین را مطالعه کرده و به این منظور، نسبت تاریخی بین نومینالیسم و زبان دین، خصوصاً از اوکام تا کانت را ارزیابی کرده و سپس با طرح دیدگاه های معناشناختی کوتاربینسکی «نظریه پرداز شیئ گرایی» و نیز مطالعه سیستم منطقی شیئ گرایی، نسبت این نظریه را با بحث زبان دین بررسی کردیم
تحلیل و محک تهافت غزالی بر فیلسوفان و بررسی دفاعیه ابن رشد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فهم فلسفی از تصور خدا با فهم کلامی تصور خدا از آغاز با چالش ها و تعارض هایی مواجه بوده که شاید بتوان نقطه اوج این نزاع را در تهافت الفلاسفه غزالی یافت که فیلسوفان را به خاطر باور به سه مسأله تکفیر کرد. مسأله این پژوهش بازخوانی انتقادات غزالی بر فیلسوفان و محک و ارزیابی دیدگاه او، سپس بررسی قوت و ضعف دفاعیه ابن رشد است. غزالی به درستی متوجه شده بود که با اثبات قدم عالم، اثبات وجود خدا راه دشواری را در پیش دارد، با این حال اعتقاد به حدوث زمانی عالم نیز تبعات باطلی به همراه دارد که کمتر از تبعات آموزه فیلسوفان نیست. در خصوص علم خدا به جزئیات نظر می رسد پاسخ ابن رشد، مناسب است و می تواند ایراد غزالی را در این خصوص برطرف کند. تفاوت غزالی با ابن رشد در این است که او با استناد به قرآن، علم خدا به همه جزئیات را ثابت می داند، اما فیلسوف در خصوص چیزی به اظهار نظر می پردازد که نمی تواند فهم درست و دقیقی درباره آن داشته باشد. در خصوص معاد جسمانی نیز ابن رشد با تأویل، بین حقیقت فلسفی و آموزه دینی هماهنگی برقرار می کند اما با اختلاف نظر ابن رشد و غزالی درباره تأویل در داوری نهایی نمی توان گفت حق با غزالی است یا ابن رشد.
بازخوانی تعریف نفس براساس اصول نفس شناسی حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نفس شناسی صدرالمتألهین به جهت نوآوری هایی خاص مانند حرکت جوهری و حدوث جسمانی نفس به گونه ای متمایز تکون نفس و ارتباط با بدن و بقای نفس پس از بدن را تبیین کرده و از بسیاری چالش های نفس شناسی فلسفی دوگانه انگارانه عبور کرده است. نگاه به نفس در نفس شناسی حکمت متعالیه صدرالمتألهین هم از حیث ذات و هم از حیث تعلق به بدن بوده است. تعریف ناظر به حیث تعلقی نفس به بدن به طور کامل تبیین شده است، اما این تعریف را نمی توان برای نفس شناسی از حیث ذات نیز در نظر گرفت. تعریف برآمده از نفس شناسی مبتنی بر ذات چیزی شبیه به حدود اشیاست؛ میزان دور شدن از ماده به معنای فقدان ها و میزان تحقق ادراک در هر موجودی معرف نفس هر موجود و ویژگی های ممیزه آن نوع است که شامل همه موجودات جهان می شود و مبتنی بر سریان حیات و علم در همه اجزای جهان است. این نوع هویت بخشی به نفس هماهنگی کاملی با محتوای وحدت تشکیکی وجود، یگانه انگاری غیرفیزیکالیستی نفس و بدن، شواهد آیات و تجربه های بشر در علوم گوناگون دارد.
فلسفه اسلامی متأخر و مسئله اصالت وجود(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ابهام های متعددی مسئله اصالت وجود را در فلسفه اسلامی معاصر دربر گرفته است؛ تا جایی که برخی آن را نزاعی لفظی و یا بی حاصل شمرده اند. در مقابل برخی مدافعان اصالت وجود (آیت الله فیاضی و جناب عبودیت) نیز تفسیر های جدیدی به دست داده اند و برخی فهم های معاصر از مسئله را به چالش کشیده اند. آیت الله فیاضی بر این باور است که اصالت وجود صدرایی با تحقق حقیقی ماهیت سازگار است. وی با مقدمات و مباحث مفصلی به اثبات مدعای خود پرداخته است. جناب عبودیت نیز با ریشه یابی مسئله در دیدگاه سهروردی بصیرت های جدیدی را در مسئله فراهم کرده است. وی معتقد است که هرچند صدرالمتألهین به اصالت وجود باور دارد، موجودیت حقیقی ماهیت را نیز به معنایی دیگر می پذیرد. در این مقاله اشکال ها و نقص های این دو تفسیر را نشان می دهد و آن گاه با تکیه بر سیر تاریخی استدلال ها تلاش می شود تا تصویر روشن تر و کم اشکال تری از مسئله و نیز دیدگاه اصالت وجود به دست می دهد.
بازنگری اخلاق خانواده، پیش شرط حمایت دین از نهاد خانواده در رویارویی با مدرنیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱۰۱
171 - 198
حوزههای تخصصی:
در شرایطی که نهاد خانواده با هجوم مدرنیسم به سوی دگرگونی نگرش ها، ارزش ها، روابط و نقش ها پیش می رود و کارکردهای طبیعی خود را یکی پس از دیگری از دست می دهد، دین در صورتی می تواند با اخلاق این نهاد را به مثابه یکی از مقاصد خود حمایت کند که در دانش معطوف به اخلاق خانواده بازنگری شود. اخلاق خانواده در سنت جاری جامعه ما هنوز با روش های کم کارامد وعظی، توصیفی و دستوری و با تکیه بر ذخایر موروثی تدوین و ارائه می شود. این در حالی است که پیشرفت های صنعتی، تحول ارتباطات و گسترش اطلاعات شرایط ویژه ای را پدید آورده که در سنت اخلاقی ما وظیفه کنشگر در آنها تعیین نشده، پرسش هایی را مطرح کرده است که جواب از پیش ساخته ای ندارند و مسائل تازه ای را ایجاد کرده اند که جز با روش حل مسئله نمی توان با حفظ اخلاق از آنها عبور کرد. بر این اساس دین در صورتی برای رویارویی با مدرنیسم کارامد خواهد بود که اخلاق خانواده در روش و محتوا دگرگون شود و این مهم با تبیین دقیق ابعاد این رشته مطالعاتی دست یافتنی است. این مقاله با روش تحلیلی- توصیفی به تبیین مهم ترین ابعاد اخلاق خانواده با وجه دانشی پرداخته و درنتیجه تصویری نسبتا دقیق از آن به دست داده است و درنهایت به این نتیجه دست یافته که بازتولید «اخلاق اسلامی» در پارادیم اسلامی موجب حضور دین در میدان رویارویی با مدرنیسم در حوزه خانواده می شود.
The Free Agent, Luck, and Character(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
Whether we are free agents or not and to what extent depends on factors such as the necessary conditions for free will and our definition of human agency and identity. The present article, apart from possible alternatives and the causality of the agent regarding his actions, addresses the element of inclination as a necessary condition for free will. Therefore, an analysis of these conditions determines that even though in some circumstances the range of alternatives the agent can choose is very limited or the agent chooses an action without having the inclination to choose it; however, this does not make the agent forced; rather, free will has levels and every individual possesses a certain extent of it in different conditions. Just the fact that the ultimate choice is made by the agent himself and has voluntarily performed the act himself ultimately is sufficient for being free. As a result, even though the influence of external factors on human actions cannot be disregarded; however, because the action is ultimately not outside his control, accordingly, there is neither such a thing as a compelled agent and nor are our actions left to luck. The character of the agent that is voluntarily formed through our actions plays a determinant role in our choices and actions due to the epistemic and motivational components they possess.
دست پنهان یا قرارداد اجتماعی: نوزیک، رالز و مسئلۀ عدالت توزیعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
111 - 130
حوزههای تخصصی:
رابرت نوزیک، در بخش اول کتاب بی دولتی، دولت و آرمانشهر، با استفاده از روش دست پنهان، دولتی را تحت عنوان دولت کمینه استنتاج می کند. مقصود از روش دست پنهان آن است که تکوین امر سیاسی با ارجاع به امر غیرسیاسی توجیه می شود. ازاین رو، بدون پیش کشیدن صریح مفاهیم سیاسی، موجودیتی به نام دولت توجیه می شود. این دولت، یعنی دولت کمینه، که حاصل تعدادی قرارداد خصوصی میان شهروندان است، وظیفۀ حفاظت از شهروندان را برعهده دارد. سپس در بخش دوم کتاب، پس از طرح نظریۀ استحقاقی عدالت، استدلال می کند که هر دولتی فراتر از دولت کمینه، که مشخصاً به دنبالِ تحقق ایدۀ عدالت اجتماعی باشد، دولتی نامشروع است. این مقاله نخست، با تحلیل استدلال های بخش دوم کتاب نوزیک، نقض های او را بر عدالت اجتماعی و مشخصاً نظریۀ رالز و درنتیجه نامشروع بودنِ دولت فراکمینه رد می کند. سپس با تحلیل شیوۀ دست پنهان نشان می دهد که اولاً این روش موجب طرد ساختار بنیادین جامعه (موضوع عدالت از دیدگاه رالز) می شود. ثانیاً این دریافت از روشِ توجیه امر سیاسی، همراه با تفسیر موسع نوزیک از عدالت در اکتساب، هرگونه نگرش برابری گرا به توزیع را منابع طرد می کند. درنتیجه، مفروضات بخش اول کتاب نوزیک، از حیث روشی و محتوایی، با هر دولت فراکمینه ناسازگار است.
ملاحظاتی در باب آموزش منطق در مراکز آموزش عالی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره اول بهار ۱۴۰۰ شماره ۲
۱۱۷-۱۰۱
حوزههای تخصصی:
در شاخه های مختلف علمی، واژه «منطق» می تواند به فعالیت های علمیِ مختلفی اشاره داشته باشد. درس های منطقی که در دانشکده های علوم انسانی ارائه می شوند با درس های منطقی که در دانشکده های مهندسی و علوم پایه ارائه می شوند، شاید تنها در بیان عنوان درس، چند تعریف و مثال ابتدایی با یکدیگر اشتراک داشته باشند. در اینجاست که مسئله چیستی منطق و هدف از آموزش آن به دانشجوهای رشته های مختلف در موسسات آموزش عالی مطرح می شود. قاعدتاً پاسخ این است که منطق، مانند هر درس دیگری، دانشجوها را با ابزار یا مهارتی مجهز می کند که در رشته تحصیلی خود به آن نیاز دارند. امّا این ابزارها و مهارت ها چه هستند و بهترین نحوه آموزش آنها به دانشجوهای رشته های تحصیلی مختلف چه روشی است؟ در این مقاله سعی دارم با بررسی سه گزینه اصلی به این سوال پاسخ دهم: منطق ارسطوئی، منطق محمولات مرتبه اوّل کلاسیک و منطق غیرصوری. سعی من این خواهد بود که نشان دهم دلایل فلسفی و روانشناختی خوبی برای آموزش منطق غیرصوری به عنوان محتوای اصلیِ درس های مقدماتی منطق وجود دارد؛ به طور خاص، دروس مقدماتی برای دانشجوهایی که رشته اصلی شان منطق نیست.
خدا در فلسفه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۰
149 - 168
حوزههای تخصصی:
اسپینوزا فیلسوف معروف اروپا در دوره جدید در بخش اول از مهم ترین کتاب خود، یعنی «اخلاق» نسبتاً به تفصیل درباره خدا سخن گفته است. او خدا را جوهر می نامد که دارای صفات نامتناهی است و طبیعت عبارت از حالات صفات نامتناهی اوست. بنابراین جوهر، صفت و حالت سه عنصر اصلی واقعیت در نظر اسپینوزاست. مهم ترین مسئله در فلسفه اسپینوزا نظر اوست درباره تعالی یا عدم تعالی خدا از طبیعت. به بیان دیگر این مسئله که طبیعت که مجموعه نظام حالات خداست همان خداست یا نه، خدا علاوه بر ظهور در حالات، حقیقتی است متعالی از آنها. به عبارت سوم آیا اسپینوزا معتقد به «همه خدایی» است که بر اساس آن خدا همان کل طبیعت است که هر شیئی جزئی از آن را تشکیل می دهد یا نه، او برای خدا وجودی متعالی از طبیعت هم قایل است؟ در این مقاله با استناد به متن سخن اسپینوزا، «همه خدایی»بودن او نفی شده و همچنین اثبات شده است که برهان او بر وجود خدا همان برهان وجودی آنسلم نه بلکه برهان صدیقین است که بر پایه آن خدا وجود صرف و بنابراین واجب الوجود است.
ارزیابی مبانی و پیش فرض های نظریه مطابقت ماهوی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۶
85 - 110
حوزههای تخصصی:
مطابقت ماهوی، جنبه ای هستی شناختی و جنبه ای معرفت شناختی دارد. جنبه هستی شناختی نظریه، عبارت است از وحدت سنخی ماهوی ذهن و خارج؛ به این معنا که ماهیت به معنای «ما یقال فی جواب ما هو» که منحصر در معقولات اولی می باشد، در دو موطن ذهن و خارج موجود است و بر مفهوم و مصداق ماهیت، حقیقتاً صادق است؛ زیرا ماهیت من حیث هی (کلی طبیعی)، نسبت به ذهنیت و خارجیت لابشرط است. مطابقت ماهوی از جنبه معرفت شناختی، معیار ثبوتی صحت قضایایی است که در آنها جنس، فصل و حدّ تام بر ماهیت حمل می گردد؛ بنابراین انکار آن در حکم سفسطه دانسته شده است؛ زیرا نفی مطابقت ماهوی به معنای انکار امکان معرفت در این گونه قضایاست. این نظریه مبتنی بر پیش فرض های نادرستی است؛ زیرا اولاً لابشرط بودن ماهیت نسبت به ذهن و خارج، مستلزم تناقض است؛ ثانیاً انحصار ماهیت به معقولات اولی بدون دلیل است؛ ثالثاً در این نظریه، مطابقت معرفت شناختی مبتنی بر مطابقت هستی شناختی است، در حالی که این ابتناء، نه بدیهی است و نه ثابت شده است، رابعاً موجودیت ماهیت در ذهن و خارج، مستلزم اصالت ماهیت می باشد. بنابراین نظریه مطابقت ماهوی قابل پذیرش نیست.
واکاوی رابطه فهم با استعاره، روایت و کنش در اندیشه ریکور(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
21 - 40
حوزههای تخصصی:
در مواجهه با متون ادبی، آثار هنری، فیلم ها و ... که سرشار از نسبت های میان استعاره ، روایت و کنش هستند، ممکن است همواره این پرسش مهم مطرح شود که نسبت آن ها با یکدیگر و نیز نسبت آن ها با فهم ما چگونه است؟ در پژوهش حاضر برای پاسخ به این مسئله، اندیشه ریکور را بررسی می کنیم. نظریه ما این است که فهم در تفکر ریکور، از ویژگی استعاری، روایی و کنش مندی برخوردار است. ویژگی استعاری فهم در تفکر ریکور را بر اساس ساختار «به منزله» در فهم و درک شباهت ها در عین تفاوت ها نشان خواهیم داد. در تلقی ریکور روایت و طرح روایی نیز مانند استعاره، امور همگون را از میان امور ناهمگون و متکثر گرد می آورد و وحدتی نظام مند به آن می بخشد. به نظر وی، ابداع و خلاقیت روایی در ارتباط با ارجاع به واقعیت، می تواند منشأ کنش های فرد و نمودار نسبت فهم و کنش باشد. به این ترتیب، می توان گفت در اندیشه ریکور، استعاره، روایت و کنش از وجوه ذاتی فهم هستند و در فهم، به نحو مبنایی در ارتباط با یکدیگر قرار دارند. از آنجا که وی در حوزه هرمنوتیک، متن و فهمِ متن را به فراسوی نوشتار بسط می دهد، تحلیل این مطلب، ما را از اهمیت نوع مواجهه مان با انواع متون، در مفهوم گسترده آن آگاه خواهد کرد.
درنگی بر تمایزات طبیعیات و علوم تجربی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ارسطو به سبب روش فلسفی در شناخت طبیعت و برهانی کردن گزاره های طبیعی، همواره به دنبال به دست آوردن نتیایج ثابت و مابعدالطبیعی از روابط جهان هستی بود. به همین دلیل، ویژگی هایی همچون ابطال پذیری جزء ماهیت طبیعیات نبود. با تحولات علمی اروپا، این نگرش فلسفی به جهان تغییر کرد و آن را گویای واقعیت جهان نمی دیدند و فلاسفه همگی تلاش کردند تا روش مشاهده و فرضیه و استقراء را به عنوان روشی کارآمد در شناخت طبیعت معرفی کنند؛ زیرا این روش تجربی می توانست حقیقت جهان خارج را توصیف کند. بدین سان، نگاه فلسفی و مابعدالطبیعی به طبیعت جای خود را به نگاه تجربی و ابطال پذیر علوم تجربی داد. همچنین، علاوه بر تمایزاتی که در تحولات شناخت طبیعت ایجاد شد، روش و غایت طبیعیات به روش و غایت جدیدی در علوم تجربی تبدیل شد. این تمایز عمده در نگاه به طبیعت، پیامدهای بسیاری در پی داشته است. در این نوشتار به این تمایزات و تحولات می پردازیم.
نظریه تمثل در تفسیر متون دینی در ظهور مثالی حقایق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم بهار ۱۴۰۰ شماره ۹۹
93 - 112
حوزههای تخصصی:
تمثل، ظهور شیء برای انسان به صورتی است که انسان با آن مألوف و مأنوس بوده و با غرضی که ظهور به خاطر آن است، مناسب می باشد. تمثل از قبیل تبدیل و انقلاب چیزی به چیز دیگر نیست، بلکه متمثل بدون آنکه در ذات و حقیقت خود دگرگون شود، در صورتی در ظرف ادراک بیننده ظهور می یابد؛ بنابراین تمثل غیر از تشکل است. نظریه تمثل که ماهیتی فلسفی دارد، می تواند به مثابه مبنای مابعدالطبیعی در تفسیر متون دینی در ظهور مثالی حقایق به کار گرفته شود. در این نوشتار، نظریه تمثل از جهت مابعدالطبیعی و استنباطی، مورد بررسی قرار گرفته است.
تبیین ضرورت بکارگیری مشاوره فلسفی در معنادرمانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
198 - 223
حوزههای تخصصی:
مشاوره فلسفی یکی از اقسام مشاوره است که در سی سال اخیر به شدت مورد توجه کشورهای توسعه یافته قرار گرفته و نه تنها در پاسخگویی به پرسش های فلسفی مراجعان بلکه در درمان اختلالات روانشناختی و معضلات فردی و اجتماعی نیز بکار گرفته می شود. در حقیقت این نوع مشاوره یکی از تجلیات مهم فلسفه عملی در جهان معاصر بوده و جایگاه مهم فلسفه را در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها آشکار می سازد. از سوی دیگر معنادرمانی نیز یکی از نظریات مهم در حوزه روان درمانی است که در دهه های اخیر مرکز مورد توجه بسیاری از روان درمانگران بوده و تلاش می کند از منظری متفاوت به تحلیل و درمان مشکلات روحی و روانشناختی انسان ها بپردازد. بر مبنای این نظریه، ریشه اصلی مشکلات روانشناختی آدمی به ناتوانی او در یافتن معنایی برای زندگی و در نتیجه تجربه احساس پوچی ناشی از آن باز می گردد. گرچه این نوع درمان بر اساس مبانی فکری فیلسوفانی چون ماکس شلر، نیچه، هایدگر و یاسپرس صورتبندی شده و ویکتور فرانکل به عنوان بنیان گذار این نظریه بر این مساله صحه می گذارد، اما فرضیه مقاله پیش رو این است که معنادرمانگران در فرآیند درمان مراجعان خود نیز به مشاوران فلسفی نیازمند هستند، چراکه در موارد معنادرمانگر صرف قادر به تبیین مبانی معنادرمانی و بکارگیری تکنیک های آن نبوده و بر همین اساس مساله تعامل مشاور فلسفی و معنادرمانگر در فرآیند درمان مطرح می شود. هدف ما در این نوشتار این است که نقش مشاوره فلسفی را هم در تبیین مبانی معنادرمانی و هم در عملیاتی شدن تکنیک های آن تشریح کنیم و از این منظر اهمیت بنیادین مشاوره فلسفی را نمایان سازیم، به این امید که در آینده نه چندان دور شاهد بکارگیری روزافزون این نوع مشاوره در کشورمان باشیم.
مرگ سوبژه در عصر شبکه های اجتماعی بر اساس مفهوم «واقعیت فرکتال» ژان بودریار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
327 - 344
حوزههای تخصصی:
فلسفه مدرن همواره با دو مفهوم سوبژه و ابژه مواجه بوده و هر فیلسوفی در نظام فلسفی خود به تعریف این مفاهیم پرداخته است. دکارت به عنوان مبدع مفهوم سوبژه در شکل مدرن آن و کانت به عنوان فیلسوفی که سوبژه دکارتی را تعمیق بخشید، توانستند تلقی خود را از این دو مفهوم به مثابه اموری غیرقابل خدشه تثبیت کنند. ژان بودریار متأثر از آن، با بررسی وانموده ها در ادوار گوناگون، پس از بیان سه رده نمادین، تولید و فراواقعیت، به نحو ضمنی به تحلیل مواجهه میان سوبژه و ابژه پرداخته است. او تصویر واقعیت را به مثابه ابژه ای قلمداد می کند که با پیشرفت تکنولوژی، جایگزین واقعیت ابژکتیو می شود و فراواقعیت، این جایگزینی را کتمان می کند. در قرن جاری، استیلای رسانه های تصویری باعث شد، بودریار رده دیگری را با نام فرکتال اضافه کند که محصول فراوانی تکثیر تصویر واقعیت و تهی شدن آن از معنا بوده است. در دهه گذشته و پس از درگذشت بودریار، با روی کار آمدن تکنولوژی جدیدِ گوشی های تلفن همراه و ظهور شبکه های اجتماعی، واقعیت فرکتال، در وضع بسط یافته ای قرار گرفت که معلول تورم بی پایان تصاویر در شبکه های اجتماعی مجازی است و از فرط این تورم، فاصله میان سوبژه و ابژه به کلی از بین رفته، سوبژه معنای خود را از دست داده و شبکه جای هر واقعیتی را پر کرده است. این شرایط را که محصول تورم بی پایان تصاویر در شبکه های اجتماعی است، می توان نظم جدیدی در بسط رده چهارم نظریه بودریار قلمداد کرد و نام واقعیت متورم را برای آن پیشنهاد داد.
فیزیکالیسم، بنیادینگی و فیزیک جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
75 - 88
حوزههای تخصصی:
مطابق تعریفی ابتدایی از فیزیکالیسم، جهانْ نخست از هویاتِ مفروضِ فیزیک و دوم از هویاتی تشکیل شده است که به نحوی به این هویات مربوط اند. رابطه مذکور میان هویات دسته اول (هویات فیزیک) و هویات دسته دوم (هویات فیزیکی) تقارنی نیست؛ چنان که هویات فیزیک بر هویات فیزیکی اولویت متافیزیکی دارند یا به عبارتی «بنیادی تر» از آنها هستند. هدف پژوهش حاضر، نشان دادن این موضوع است که فیزیکالیسمِ مبتنی بر این رابطه یک سویه، که از آن با نام «رابطه بنیادینگی» نام برده می شود، با توجه به تصویر فیزیک جدید از جهان پذیرفتنی نیست. برای رسیدن به این هدف، به ویژه استدلال خواهد شد که با توجه به دوگانگی ها در نظریه میدان های کوانتومی، بنیادینگی رابطه ای نسبی است. همچنین، استدلال خواهد شد که اگر ساختارهای تقارنی پیشنهادیِ نظریه کوانتوم در رابطه بنیادینگی وارد شود، آنگاه فیزیکالیسم نظریه ای نامنسجم می شود. این موارد در کنار سایر استدلال های مطرح در مقاله نشان می دهند که فیزیکالیسم به صورتی دیگر نیاز دارد. در انتهای مقاله برخی از این صورت ها به بحث گذاشته می شوند.
واقع گراییِ ساختاریِ وجودی و نقد وَن فراسِن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
223 - 252
حوزههای تخصصی:
در جستار پیش رو، نخست طرحی کلی فراهم می آوریم از جدال میان واقع گرایی و ناواقع گرایی در فلسفه علم. در همین بستر، به معرفی واقع گرایی ساختاری به روایت جان وُرال (John Worrall)، به مثابه دیدگاهی بینابینی در این جدال، می پردازیم. بیان ساده دیدگاه ورال چنین است: شناخت علمی ما تنها ناظر به ساختار جهان است. اما جیمز لیدیمن (James Ladyman) از این فراتر رفته و از دیدگاهی به نام واقع گراییِ ساختاریِ وجودی دفاع می کند و بر آن می شود که اساساً جهان، یعنی همان موضوع شناخت علمی ما، چیزی جز ساختار نیست. پس از مقدمه، در سه بخش (2، 3، و 4)، به ترتیب به معرفی دقیق تر واقع گراییِ ساختاریِ وجودی، مرور و بازسازیِ برخی انگیزه ها و استدلال ها به سود آن، و نیز تفکیک روایت های مهم آن می پردازیم. فیلسوفِ مشهورِ علم، باس وَن فراسِن (Bas van Fraassen)، پس از فراهم آوردنِ خوانش و صورت بندی خود از واقع گراییِ ساختاریِ وجودی، ادعا می کند که این دیدگاه در باطن ناسازگار است. ما در دو بخشِ پسین (5 و 6)، با بازخوانی نقد ون فراسن، این ادعا را به چالش خواهیم کشید. نه تنها استدلالِ انتقادیِ وی خدشه بردار به نظر می رسد، بلکه خواهیم دید که خوانش ساده ون فراسن از واقع گرایی ساختاری وجودی شاید بتواند هوادارانِ این دیدگاه را که بارها به ابهام و کلی گویی متهم شده اند به کار آید. هرچند به یک کاستی جدی در صورت بندی ون فراسن برخواهیم خورد، اما در آخرین بخش (7)، پیش از پایان سخن، اجمالاً نشان می دهیم که شاید فیلسوف دیگری -شَمیک داسگوپتا (Shamik Dasgupta)- خوانش کمابیش مشابهی را به سرانجام رسانده باشد.
احیاء توجّه فیزیکدانان به فلسفه در دهه های اخیر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
5 - 19
حوزههای تخصصی:
از قدیم تا شروع علم جدید فلسفه بر علوم حاکم بود؛ اما پس از تکون علم جدید کم کم مکاتب تجربه گرا که فقط برای یافته های ناشی از حواس ارزش قائل بودند، حاکم شدند. به دنبال آن، با ظهور پوزیتیویسم در نیمه اول قرن نوزدهم، فلسفه در محیط های علمی از رونق افتاد. اما با ظهور بعضی مکاتب در فلسفه علم، در نیمه دوم قرن بیستم، واضح شد که همه علوم مبتنی بر بعضی اصول عام فوق علمی (متافیزیکی) هستند. به دنبال آن کم کم بعضی از سرآمدان علم معاصر متوجه نقش فلسفه در علوم شدند. در چند دهه اخیر بعضی از دانشگاه های مهم غرب، از جمله برخی از دانشگاه های مهم مهندسی غرب نظیر دانشگاه ام آی تی در آمریکا بخش فلسفه به راه انداخته اند. در ده سال اخیر نیز در بعضی از دانشگاه های درجه اول اروپا و آمریکا همکاری های خوبی بین فلاسفه و عالمان علوم تجربی به راه افتاده و در این مدت کوتاه نتایج ثمربخشی داشته است..
رهیافتی هایدگری به طرح بدن مندی و مسئله تقویم در علوم شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
348 - 374
حوزههای تخصصی:
در این مقاله به بحث درباره چگونگی نقش آفرینی بدن در شناسایی می پردازیم. بدین منظور، دو رویکرد تقویمی و علّی در علوم شناختی مطرح می شود. این بحث معضلاتی را به پیش کشیده است، ازجمله اینکه هر دو رویکرد، درنهایت، فهمی دکارتی-فرادستی از نسبت بدن و شناسایی فراپیش می نهند و بدن را به امری فیزیکال فرومی کاهند. افزون براین، تقویم گرایانی همچون کلارک نمی توانند صورت بندی پدیدارشناسی از تقویم را در سطح علوم شناختی بدن مند بازسازی کنند که نتیجه آن بازگشت موضع دکارتی در قبال شناسایی است. با توجه به رهیافت پدیدارشناسانه هایدگر این معضلات را تبیین و راهی برای گذار از برخی معضلات این بحث مطرح کنیم. مبانی هایدگری کمک می کند دو انگاره از بدن مندی یعنی بدن مندی تودستی و بدن مندی بنیادین را طرح کنیم؛ هر دو انگاره از بدن مندی در برابر فهم فیزیکالیستیِ برخی نحله های علوم شناختی از بدن مندی قرار می گیرد. در مرحله بعد با توجه به اشاراتی که هایدگر در هستی و زمان درباره بحث بدن مندی مطرح کرده است، تلاش وی برای گذار به سطحی بنیادی تر در تحلیل هستی را بررسی می کنیم و توضیح می دهیم چرا هایدگر در سطح تحلیلی بدن مند از هستی نمی ماند.