فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۴۰۱ تا ۲٬۴۲۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
حوزههای تخصصی:
برخی حکمای معاصر درباره مبحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت و مبحث اقسام معقولات اظهارنظر کرده اند، اما در منظومه آرای ایشان، انسجام میان این دو مبحث جای تأمل دارد. ازجمله این افراد می توان علامه طباطبائی و شهید مطهری را نام بُرد. در این نوشتار، ماحصل این دو مبحث به طور خلاصه از منظر این دو حکیم تشریح و ارتباط این دو نظریه در منظومه فکری ایشان بررسی شده است. به طورکلی از عدم هماهنگی این دو نظریه، انفکاک مبحث «صدق» از «تحقق عینی» حاصل می گردد که بی توجهی به این نتیجه، انفکاک معرفت شناسی از هستی شناسی را نتیجه می دهد. در این مقاله علاوه بر بررسی نظرات حکمای مذکور، ارتباط میان مبحث «صدق» و «تحقق عینی» تبیین شده و از ارتباط این دو مبحث با یکدیگر، در منسجم کردن نظریه اصالت وجود با مبحث اقسام معقولات استفاده گشته است. در پایان دسته بندی جدیدی از اقسام معقولات ارائه شده است.
بررسی ملازمه بین حسن و قبح ذاتی و وظیفه گرایی کانتی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال هجدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۷۲)
119-129
حوزههای تخصصی:
موضوع مقاله بررسی نظریه حسن و قبح ذاتی و ارتباط آن با وظیفه گرایی کانتی یا نظریات مشابه آن است. مسئله اصلی این است که آیا پذیرش ذاتی بودن حسن و قبح به وظیفه گرایی می انجامد. این مسئله در دو حیطه توصیفی تاریخی و غیرتوصیفی بررسی شده است. در بخش توصیفی نظریات عدلیه و معتزله، این پرسش مطرح می شود که آیا ذاتی بودن حسن و قبح به وظیفه گرایی منجر می گردد؟ این پرسش در خصوص سه گزاره از معتقدات عدلیه پاسخ داده می شود: 1. حسن و قبح ذاتی است؛ یعنی وابسته به جعل خداوند نیست؛ 2. خداوند عادل است؛ یعنی به طورکلی به نحوی عمل می کند که ما انسان ها عدالت را درک می کنیم؛ و 3. عدالت ذاتاً حسن دارد؛ یعنی معنای خوبی در عدالت نهفته است. گزاره اول و دوم را همه عدلیه قبول دارند و گزاره سوم را برخی از عدلیه پذیرفته اند. مورد دوم بنا بر برخی فرضیات به وظیفه گرایی می انجامد. در بعد غیرتوصیفی این مسئله بیان می شود که اگر شخصی معتقد باشد خود افعال بدون در نظر گرفتن غایت یا نتیجه خاص خوب هستند و عقل توان درک این خوبی را دارد، منجر به وظیفه گرایی کانتی خواهد شد. بین دانشمندان عدلیه طرفداری برای این نظریه پیدا نشد.
لوفور یا دریدا: پرسش های واسازی درباره مفهومِ حق به شهر(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۶۸)
63 - 99
حوزههای تخصصی:
در سال های اخیر پژوهش های گسترده ای بر اساس مفهوم حق به شهرِ لوفور، بدون نقد اساسی خودِ این مفهوم، در علوم اجتماعی انجام شده است. نوشتار حاضر بر مبنای رویکرد واسازیِ دریدا می کوشد این مفهوم را بر محور دو پرسش زیر به نحو انتقادی ارزیابی کند: 1) مفهوم حق به شهر بر اساس چه عناصر و پیش فرض هایی صورت بندی شده است؟؛ و 2) مفهوم حق به شهر بر اساس رویکرد واسازیِ دریدا از چه محدودیت ها و تناقض های نظری و اخلاقی برخوردار است؟ نوشتار حاضر نشان می دهد که پیش فرض های بنیادین پروژه حق به شهر در پژوهش های اخیر تحریف شده است، زیرا برخلاف دیدگاه های ضدسرمایه داریِ لوفور، تلاش می کنند با اتخاذ موضع غیررادیکال، آن را درون شهر سرمایه داری عملیاتی کنند. افزون بر این، حتی اگر مفهوم حق به شهر را در چارچوب شهرِ اتوپیایی–غیرسرمایه داری لوفور پیگیری کنیم، همچنان دارای محدودیت ها و تناقض های نظری، عملی و اخلاقی است، زیرا مفهوم حق به شهر او، بر اساس رویکرد دریدا، آمیخته با خشونتِ قانون سازی و خشونت حفظ قانون است، درحالی که اتوپیا نمی تواند و نباید مکان استقرار خشونت باشد. از سوی دیگر، پروژه حق به شهر لوفور دارای جنبه غیراخلاقی است. تا جایی که نیروی کارگر به مثابه تنها نیروی مشروع برای فعلیت بخشی مفهوم حق به شهر، تحت ضرورت تاریخی و بدون اراده خویش عمل می کند، نمی تواند و نباید به عنوان طبقه عادل یا فاقد عدالت و مسئولیت پذیر یا مسئولیت ناپذیر درنظر گرفته شود، زیرا عدالت و مسئولیت پذیری تنها درباره اراده و عمل آزاد صادق است؛ بنابراین، اگر اخلاق را حوزه اراده و اختیار در نظر بگیریم، مفهوم حق به شهر لوفور بیرون از حوزه اخلاق قرار می گیرد.
در سال های اخیر پژوهش های گسترده ای بر اساس مفهوم حق به شهرِ لوفور، بدون نقد اساسی خودِ این مفهوم، در علوم اجتماعی انجام شده است. نوشتار حاضر بر مبنای رویکرد واسازیِ دریدا می کوشد این مفهوم را بر محور دو پرسش زیر به نحو انتقادی ارزیابی کند: 1) مفهوم حق به شهر بر اساس چه عناصر و پیش فرض هایی صورت بندی شده است؟؛ و 2) مفهوم حق به شهر بر اساس رویکرد واسازیِ دریدا از چه محدودیت ها و تناقض های نظری و اخلاقی برخوردار است؟ نوشتار حاضر نشان می دهد که پیش فرض های بنیادین پروژه حق به شهر در پژوهش های اخیر تحریف شده است، زیرا برخلاف دیدگاه های ضدسرمایه داریِ لوفور، تلاش می کنند با اتخاذ موضع غیررادیکال، آن را درون شهر سرمایه داری عملیاتی کنند. افزون بر این، حتی اگر مفهوم حق به شهر را در چارچوب شهرِ اتوپیایی–غیرسرمایه داری لوفور پیگیری کنیم، همچنان دارای محدودیت ها و تناقض های نظری، عملی و اخلاقی است، زیرا مفهوم حق به شهر او، بر اساس رویکرد دریدا، آمیخته با خشونتِ قانون سازی و خشونت حفظ قانون است، درحالی که اتوپیا نمی تواند و نباید مکان استقرار خشونت باشد. از سوی دیگر، پروژه حق به شهر لوفور دارای جنبه غیراخلاقی است. تا جایی که نیروی کارگر به مثابه تنها نیروی مشروع برای فعلیت بخشی مفهوم حق به شهر، تحت ضرورت تاریخی و بدون اراده خویش عمل می کند، نمی تواند و نباید به عنوان طبقه عادل یا فاقد عدالت و مسئولیت پذیر یا مسئولیت ناپذیر درنظر گرفته شود، زیرا عدالت و مسئولیت پذیری تنها درباره اراده و عمل آزاد صادق است؛ بنابراین، اگر اخلاق را حوزه اراده و اختیار در نظر بگیریم، مفهوم حق به شهر لوفور بیرون از حوزه اخلاق قرار می گیرد.
ارزیابی نقش فقرگزینی در خداگونه شدن انسان از منظر مایستر اکهارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
تأملات فلسفی سال یازدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۲۶
279 - 305
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با توجه به آثار اکهارت و با روش توصیفی تحلیلی به نقش فقر گزینی در خداگونه شدن انسان پرداخته است اکهارت بر این باور بوده که مهمترین راه برای خداگونه شدن، وارستگی است و فقر بهترین راه برای رسیدن به وارستگی است. تعریف سه مؤلفه ای که وی از فقر ارائه می دهد عبارت است از : «هیچ نخواستن»، «هیچ ندانستن» و «هیچ نداشتن» . مراد از مؤلفه اول همان اِعراض از تمام مخلوقات حتی از خویشتن است. وقتی انسان بتواند هیچ نخواستن را در خود جاری سازد و غیر حق را از خود برهاند به وصال خداوند دست می یابد. مقصود از مؤلفه دوم، رهایی و آزادی ذهن از تمام تصورات است. با تحقق این مؤلفه، انسان وارد قلمروی جهل شده که در آن تنها خدا را یافته و پذیرای او خواهد بود. با مؤلفه سوم، انسان به نیستی می رسد و چیزی از هویت خلقی او باقی نمی ماند در این صورت با خداوند اتحاد پیدا کرده و با پذیرش فقر به مقام وارستگی که همان خداگونه شدن است نائل می گردد. پس از ارزیابی می توان به این نتیجه دست یافت که دو مؤلفه ی هیچ نخواستن و هیچ نداشتن ، با آموزه های مسیحیت و نظام کلیسایی، ناسازگار است. و با وجود برخی افتراقات می توان وجوه مشترکی بین آموزه های اسلامی و دیدگاه های اکهارت دست یافت.
تحلیل فلسفی حب از نگاه علامه طباطبائی؛ تبیین، بررسی و نقد(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
معرفت فلسفی سال نوزدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱ (پیاپی ۷۳)
93-110
حوزههای تخصصی:
نقش و تأثیر «حُب» در فعل اختیاری فاعل مختار امری غیرقابل انکار است؛ اما فهم دقیق این مطلب در گرو طی مراحلی ازجمله تحلیل فلسفی حقیقت حب است. از معدود فیلسوفانی که درصدد تحلیل حب برآمده اند، علامه طباطبائی است. هدف ما در این مقاله، تبیین و بررسی دیدگاه علامه درباره حب با رویکردی تحلیلی انتقادی است. از نگاه علامه طباطبائی «حب ارتباطی وجودی بین محب و محبوب است و چنین ارتباطی یک رابطه قائم به دو طرف است» و از اینجا نتیجه می گیرد که حب از آن جهت که حب است متوقف بر وجود شعور و آگاهی نیست و اینکه در برخی مصادیق، وجود آن منوط به وجود شعور است ویژگی مصادیق مذکور است. همچنین علامه حب را حقیقتی مشکک می داند که در همه موجودات ساری است و معتقد است هر شیئی ذات خود را دوست دارد. اینکه «حقیقت حب منوط به شعور و آگاهی نیست» مورد اشکال است. حب، وجودی قائم به محب و گاه عین او است. تعریف علامه از حب، بر حب ذات صدق نمی کند و تحلیلش ناتوان از تبیینِ حب ذات است؛ بلکه چنین تصویری از حب، مستلزم انکار حب ذات است. البته حب حقیقتی ذات اضافه است و در مواردی که متعلَق حب، با محب تغایر وجودی دارد وجود حب در گرو وجود عینی محبوب نیست؛ بلکه حصول نوعی آگاهی نسبت به محبوب برای حصول حب کافی است.
خدا در فلسفه افلاطون(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
178 - 197
حوزههای تخصصی:
معانی مختلفی از واژه خدا در طول تاریخ فلسفه اراده شده است که بنا به تقسیم استقرائی می توان تصوراتی همچون تئیسم، پانتئیسم، پاننتئیسم و دئیسم و... ذکر نمود. پرسش این پژوهش این است که افلاطون چه تصویری از خدا در فلسفه خود ارائه کرده است؟ با توجه به بررسی رسائلی که بیشترین ماده الهیاتی را واجدند، می توان گفت افلاطون تلقی واحدی را مدّ نظر نداشته است. در رساله جمهوری با توجه به ذکر ویژگی هایی همچون بسیط بودن، متعالی بودن برای خدا، می توان گفت که تلقی وی به تئیسم نزدیک است. در رساله فایدون از آن جا که افلاطون هیچ نقشی به خدایان نمی دهد، می توان با توجه به این رویکرد، افلاطونِ بدون خدا را معرفی نمود. در رساله تیمائوس با دو کاندید صانع و روح جهان مواجه ایم. برخی صانع را اسطوره ای و روح جهان را خدای افلاطون درنظر می گیرند که با توجه به این تبیین می توان گفت افلاطون منشأ الهام پاننتئیست ها شده است. از طرف دیگر برخی روح جهان را اسطوره ای و صانع را خدای افلاطون معرفی می کنند که به تصور تئیسم نزدیک است. در رساله قوانین با توجه به اینکه افلاطون اوصافی همچون مطلق های سه گانه، منشأ تکالیف اخلاقی و... برای خدا ذکر می نماید می توان تصور وی را به تئیسم نزدیک دانست. از طرف دیگر «محرک اولای متحرک» تصوری پاننتئیستی از خدا ارائه می دهد. همچنین در رسائل متعدد وی می توان شواهدی به نفع خدای ناشناختنی الهیات سلبی ارائه نمود. بنابراین می توان تصورات متعددی از خدا در نزد افلاطون سراغ گرفت.
تبیین اصل های باطنی و هستی شناختی آموزه های نانوشته در مکتب توبینگن و نقش آن در سیاست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه وجود آموزههای نانوشته در فلسفه افلاطون که مبتنی بر دو اصل یا مبدأ هستیشناختیِ «واحد» (The One) و «ثُنائی نامتعین» (The Indefinite Dyad) است، با پژوهشهای اخیر مکتب توبینگن قوام پیدا کرده است. آموزههای نانوشته به صورت شفاهی، در آکادمی افلاطون محل گفتوشنود بوده است و به عقیده دانشوران مکتب توبینگن شواهد آن در آثار ارسطو و افلاطونیان موجود است. مستندات آنان نشان میدهد این دو اصل بنیادین مبدأ تبیین مسائل دیگر فلسفه افلاطونی بوده و سنگبنای مابعدالطبیعه اوست. نقش اصل «واحد» تعینبخشی به تمام چیزها و اصل «ثنائی نامتعین» منشأ تکثر و ابهام است. «واحد» یا «خیر» نه تنها یک اصل هستیشناختی بلکه علت تمام امور نیک است. به این ترتیب در آثار افلاطون «واحد-خیر» که نظامبخش عالم و الگوی عدالت است، نقشه راه پولیس (اجتماع سیاسی) و تعینبخش کثرات است. نفس و پولیس از طریق عدالت مکنون در طبیعت که از این دو اصل پیروی میکند، میتوانندآینه عالم باشند و به وحدت و عدالت نزدیک شوند.
خوانش تصویر مرگ از دیدگاه رولان بارت (رویکردی نشانه شناسانه تصویری بر کتاب اتاق روشن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رولان بارت از پیشگامان نشانهشناسی تصویری بود؛ نشانهشناسی تصویری به تبیین و تحلیل تصویر در چارچوب نظام های دلالتی و در جستجوی راهی برای ترجمه تصاویر به زبان گفتار است. وی آخرین کتابش، اتاق روشن ، را به تأملات درباره عکاسی اختصاص داد، و باور داشت که عکس بیش از آنکه واقعیت را منعکس یا بازنمایی کند، بر آن دلالت دارد، نشانهها و چیزهایی که بر بیننده در مقام خواننده عکس مهم تلقی میشود، مبنای تفسیر و واکاوی قرار میگیرد. بخش نخست کتاب، در پی توصیف و تفسیر عکسهای مختلف جهت دستیابی به ذات عکس و بخش بعدی پیرامون عکس باغِ زمستانی است و درباره دوران سوگواری در غیاب و مرگ مادر است. در پژوهش حاضر به این سوالات پاسخ داده میشود، نخست، منظور بارت از حقیقت عکس درباره مرگ چیست؟ دو اینکه، تفاوت عکس پرتره و پرتره نقاشی چیست؟ در نهایت، چگونه یک عکس، نشانههایی از هستی و مرگ را توأمان تفسیر میکند؟ روش پژوهش، توصیفی- تحلیلی است و جمعآوری اطلاعات، با استفاده از منابع کتابخانه ای انجام شده است. ابتدا، ابزارهای رویکرد نشانهشناسی در تحلیل متون، بیان شده و سپس سازوکار، نقش و اهمیت این ابزارها در تحلیل و خوانش عکس، تشریح و تبیین شده است.
How to Complete Quantum Mechanics, or, What It’s Like to Be a Naturally Creative Bohmian Beable(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
53 - 71
حوزههای تخصصی:
In another essay, I’ve argued by means of a formal analogy between (i) the incompleteness of Principia Mathematica-style systems of mathematical logic (logico-mathematical incompleteness) and (ii) the incompleteness of the Standard Models in contemporary physics (physico-mechanical incompleteness), that (iii) just as the fact of logico-mathematical incompleteness entails the existence of mathematical creativity, so too the fact of physico-mechanical incompleteness entails the existence of natural creativity. Building on that line of thought, in this essay I present a new and empirically-testable strategy for completing quantum mechanics. More precisely, I argue that if we assume that the Standard Models in contemporary physics are incomplete, and if we also assume that all rational human animals are primitive sources of natural creativity via their free agency, then, by means of an appeal to Bohmian mechanics, together with the thesis that all rational human animals are primitive sources of natural creativity via their free agency, we can complete quantum mechanics.
Tracing the Black Sun in the Derridean Khôral Mise en Abyme: elliptical reflections on the “word-space-flesh”(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
400 - 416
حوزههای تخصصی:
This paper reflects the inversion between the discourse on the Good and that on the khôra in view of the deconstructionist paradigm of the khôral mise en abyme as portrayed by Jacques Derrida and later elaborated on by John D. Caputo. Iddo Dickmann, further describing this paradigm as “lacunal”, schematically illustrates how it can create sameness in difference through reflective repetitions. This schema is used here in a Christian negative theological context and on the accounts of Incarnation and reincarnation to investigate the immanence khôra introduces into transcendence, rendering the Word/Logos as flesh. The present study takes a novel perspective in observing how this self-referential and meta-significatory paradigm can conversely render flesh as the Word, when flesh comes to reflect/interface the Good by negating itself ending up with the elliptical and creative contours that transcribe the Word, and outline a khôral negative-fleshly space that infinitely traces an abyssal “black sun”.
استدلال دور باطل علیه مولینیزم؛ اشکال رابرت آدامز و پاسخ تامس فلینت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تحلیل و بررسی استقلال وجودی و کارکردی قوه واهمه(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۰ شماره ۸۷
163 - 184
حوزههای تخصصی:
مسئله اصلی این مقاله نقد استقلال وجودی قوه واهمه بر اساس بررسی کارکردهای منتسب به آن در حوزه علم النفس است. روش بررسی توصیفی- تحلیلی بوده و در جهت تبیین مسائل مطروحه از مسلمات حوزه فلسفه و روان شناسی نوین استفاده شده است. به طور کلی برای این قوه چهار کارکرد لحاظ شده که در بررسی تحلیلی- انتقادی این کارکردها مشخص می شود: فعل ادراک معانی جزئی فرامادی مانند ترس گوسفند از گرگ، فعل خود نفس است که با کمک قوه عقل انجام می شود. صدور حکم نیز چه از قسم صواب و چه از قسم ناصواب ربطی به واهمه نداشته، کارکرد خود نفس است. اختلال در عملکرد سایر قوا نیز عمدتاً به جهت ضعف و نقصان آنها اتفاق می افتد نه اینکه این قوا تحت تأثیر واهمه قرار گیرند، همانند تضعیف قوه عقل که منجر به ادراکات وهمی می شود؛ لذا این گونه ادراکات و آسیب ها نمی توانند علت وجودی و شروری چون واهمه داشته باشند و عمدتاً از نقص و عدم ناشی می شوند. اختلال در عملکرد نفوس دیگر نیز به جهت فقدان مبانی فلسفی از بحث خارج خواهد بود.
آمیزه های استعاری و استعاره های زنجیری(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۸
95 - 124
حوزههای تخصصی:
یک ترکیب استعاری حاصل ادغام دو یا چند استعاره است که به صورت های متنوعی با هم ترکیب شده، استعاره های مرکب و ابراستعاره ها را تشکیل می دهند. هدف این پژوهش، معرفی انواع این ترکیب های استعاری و بررسی و مقایسۀ سازوکار مفهوم سازی در آنهاست. به این منظور استعارۀ اولیه و مرکّب را به عنوان مقدمه معرفی و سپس انواع آمیزه های استعاری و استعاره های زنجیری را بررسی می کنیم. آمیزۀ استعاری حاصل ادغام غیر زنجیری استعاره های اولیه است؛ حال آنکه در استعارۀ زنجیری استعاره های تشکیل دهنده طوری به هم زنجیر شده اند که حوزۀ مقصد استعارۀ اول، حوزۀ مبدأ استعارۀ بعدی است. بررسی این استعاره ها نشان می دهد چهار سازوکار مختلف در شکل گیری این ترکیب های استعاری نقش دارند که هر یک منجر به نوعی مفهوم سازی چندوجهی می شود و هر وجه آن مربوط به یکی از ریزاستعاره های تشکیل دهنده است. با توجه به اهمیّت مفهوم سازی چندوجهی، شناسایی و تعیین ماهیت ترکیب های استعاری جهت انتقال کامل مفهوم در فرایند ترجمه از زبان مبدأ به زبان مقصد امری ضروری است.
Making Sense of a Free Will that is Incompatible with Determinism: A Fourth Way Forward(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
For a half - century, I have been developing a view of free will that is incompatible with determinism and, in the process, attempting to answer the Intelligibility Question about such a free will: Can one make sense of an incompatibilist or libertarian free will without reducing it to mere chance, or mystery, and can such a free will be reconciled with modern views of the cosmos and human beings? In this paper, I discuss recent refinements to my earlier writings on such a view, refinements developed in recent years in response to the large critical literature on my views in the past several decades. My view has usually been designated an event-causal (EC) view of libertarian free will and distinguished from non-causal (NC) and agent-causal (AC) libertarian views. But I was never happy with this designation of my view as “event-causal” and did not use it myself in earlier writings. In this paper, I explain why I now reject it altogether. I have come to believe that to avoid numerous misunderstandings in current debates about free will, we must distinguish four different kinds of libertarian theories, not merely three: in addition to non-causal (NC), agent-causal (AC), and event-causal (EC) theories, we need to add a fourth kind, which might be called an agent-causal/event-causal (AC/EC) theory. My view has always been of this fourth kind. It represents what I call in the title of this paper the “fourth way forward” for making sense of an incompatibilist free will.
عیارسنجی رویکرد سکوت گرا در برابر انگاره اتحاد عاقل و معقول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسئله اتحاد عاقل و معقول از مسائل دیرپا در فلسفه الهی است، اما با مبانی پیش صدرایی دچار چالش هایی است که خرده گیران را وادار به واکنش منفی نموده است. صدرالمتألهین به تحلیل و تثبیت این مسئله نفیس با روش و مبانی ویژه حکمت متعالیه همت گماشته و حکمای پساصدرایی نیز با حساسیت تمام به ادله او نگریسته و ادله دیگری بر آن افزوده اند. مقاله ای با ادعای حصر ادله صدرا در سه دلیل و گزارش تحریفی از آنها، ایرادهایی را بر آنها و بر سایر ادله موافق و مخالف تدارک دیده و با ادعای حصر ادله در احصاء خود، به فرجام سکوت تکلیف کرده است. نگاه تبیینی به ادله و مبانی صدرالمتألهین و بررسی ایرادهای مقاله، نشان می دهد خدشه ها و تکلیف عقل به سکوت ، بی بنیاد است. این واکاوی به نقد ایرادهای مرتبط به برهان تضایف بر اتحاد پرداخته و اثبات کرده گزارش آن مقاله از این برهان نادرست و ایرادهایش ناموجه است.
الهیات و احتمالات (کاوشی موردپژوهانه و دفاعی شرطی مدارانه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش به یک نمونه از تعامل و هم اندیشی میان دو حوزه الهیات و احتمالات می پردازد. یکی از مهم ترین نقدها به طبیعت گراییِ خداناباورانه، استدلال بیزی است که از دو انگاره اصلی تشکیل شده است: نخست، احتمال اطمینان بخشیِ قوای شناختی یک است (P(R)=1) و دوم، احتمال اطمینان بخشیِ این قوا در ترکیبِ طبیعت گرایی و تکامل (P(R/N&E، پایین یا نامشخص است. موافقان طبیعت گرایی خداناباورانه نقدهایی را بر این استدلال وارد کرده اند: 1. پایین بودنِ اطمینان بخشیِ قوای شناختی در ترکیبِ طبیعت گرایی و تکامل دلیلی برای ردّ اطمینان بخش بودنِ قوای شناختی نیست، 2. اگر ناقض شدنِ قابلیت اطمینان قوای شناختی توسط طبیعت گراییِ تکاملی به معنای کنار گذاشتنِ باور به هر چیزی، از جمله خودِ طبیعت گراییِ تکاملی است، نتیجه ای فراتر از پیامد واقعیِ نقضِ اطمینان بخشیِ قوای شناختی گرفته ایم، 3. وجود شواهد مستقل برای اطمینان بخشیِ قوای شناختی، خودشکنیِ طبیعت گراییِ تکاملی را از بین می بَرد. ما معتقدیم می توان به اِشکالات مطرح شده پاسخ داد. در دفاع از این استدلال چند نکته و افزوده شایسته توجه است: 1. ارزش احتمالاتیِ اطمینان بخشیِ قوای شناختی در ترکیبِ طبیعت گرایی و تکامل، پایین یا نامشخص است و نه اینکه فقط پایین باشد، 2. در فهم معنای نقض شدنِ اطمینان بخشیِ قوای شناختی سوءبرداشت وجود دارد، 3. مشکلِ عدم وجود شواهد کافی برای اطمینان بخشیِ قوای شناختی، به دلیل عامل شناختیِ بودنش به کلی مطرح نیست. هدف این پژوهش، دفاع از استدلال بیزی در برابر نقدهای طبیعت گراییِ تکاملی در اطمینان بخشیِ قوای شناختی با نگاهی تحلیلی، تکمیلی و انتقادی است.
مهارت تفکر انتقادی در ادبیات کودک(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
397 - 417
حوزههای تخصصی:
داستان نقش حیاتی در شکل گیری مهارت های تفکر انتقادی دارد. هدف از پژوهش حاضر، کشف امکانات بالقوه داستان های معمولی در تقویت و شکل گیری مهارت های تفکر انتقادی در کودکان است. در این پژوهش با استفاده از روش تحلیل محتوا، میزان مهارت ها و مولفه های تفکر انتقادی از دیدگاه ریچارد پل در داستان های تالیفی برای کودکان گروه سنی «ج» که در فاصله سال های 1340 تا 1385 در فهرست کتاب های مناسب شورای کتاب کودک به ثبت رسیده اند، بررسی شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که مولفه های استلزامات و پیامدها، اطلاعات، داده، شاهد، تجربه، هدف، قابلیت های استدلال اخلاقی نسبت به سایر مولفه ها در وضعیت بهتری قرار دارند. از ضعیف ترین مولفه ها نیز می توان به پیش فرض ها، اطمینان در تفکر، نظرات و استنباط ها و تفاسیر اشاره کرد. همچنین عمده رشد متوالی داستان ها به لحاظ مولفه های تفکر انتقادی صرف نظر از رشد مقطعی دهه چهل در آثار متاخر و در دهه هشتاد روی داده است.
آزاداندیشی دینی در قرن چهارم هجری: شاخصه ها و مبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
172 - 191
حوزههای تخصصی:
قرن چهارم هجری را از درخشان ترین ادوار تاریخ و تمدن اسلامی از لحاظ تنوع فکری و آزاداندیشیِ مسئولانه دانسته اند. برخی بین این دوره و دوران رنسانس در مغرب زمین، همانندسازی کرده و بلکه آن را در نوزاییِ قرن پانزدهم، مؤثر دانسته اند. اگر جوهره ی آزاداندیشی را انسان گرایی و عقلگرایی بدانیم، باید چهارمین قرن هجری را از آزاداندیش ترین ادوار تاریخ بشری بدانیم که قرن ها پیش از نوزاییِ مغرب زمین، با دغدغه ی انسان زیست کرد و میدان را در برابر عقل انسان بازگذاشت، اما هرگز میان این تفکر باز و آزاد در باب دلمشغولی های انسانی و تعلق خاطر به دین و مذهب ناسازگاری ای ندید. از این رو این سخن برخی از اندیشه نگاران قرن چهارم جا دارد که انسان گراییِ این دوره در عین حال که از جنبه های فلسفی و ادبی برخوردار بود، انسان گرایی ای دینی بود و عقلگرایی اش همانطور که از میراث بشری و علوم الاوائل بهره می برد، به داده های وحیانی هم معتقد و متکی بود و البته از همسخنی و گفت وگو با ملحدان و دین گریزان هم ابایی نداشت. بازکردن ابعاد این آزاداندیشیِ دینی و نشان دادن مشخصه ها و بنیادهای نظری اش که مهم ترینشان همان انسان گرایی و عقلگرایی است، هدفی است که این مقاله جویا و پیگیر آن است.
بررسی متعلق شهود در اندیشه اسپینوزا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴ (پیاپی ۶۸)
153 - 174
حوزههای تخصصی:
ب باروخ اسپینوزا، فیلسوف عقل گرای قرن هفدهم، توجه ویژه ای به شناخت و معرفت شناسی دارد. بر اساس نظر اسپینوزا، شناخت انواع و مراتبی دارد که معتبرترین آن ها شناخت شهودی است و از همین رهگذر، او به بحث از شهود، متعلق آن و ویژگی هایش می پردازد. جستار حاضر، ضمن بررسی اقسام شناخت در اندیشه اسپینوزا، به واکاوی مفهوم و متعلق شهود در نظر او خواهد پرداخت. همچنین مقاله پیش رو، بر اساس دو دسته از تفاسیر، نشان خواهد داد که در سیر تفکر اسپینوزا، تغییری در متعلق معرفت شهودی صورت می پذیرد که ناشی از گذر اندیشه اسپینوزا از تقسیم معرفت بر مبنای صورت شناسایی به تقسیم آن بر اساس محتوای شناسایی است. این تغییر در انتقال اسپینوزا از رساله اصلاح فاهمه به کتاب اخلاق نمایان می شود و مفسران بر سر آن اختلافاتی دارند؛ بنابراین شهود موردنظر اسپینوزا در هر دو اثر، امری استنتاجی، بی واسطه و بی قاعده است؛ اما متعلق آن در رساله اصلاح فاهمه صفت و حالت و در اخلاق تنها حالت -یا ذوات اشیاء جزئی- است.
عینیت وجود متعالی، باور متعالی، گزاره متعالی در اندیشه علامه طباطبایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
409 - 434
حوزههای تخصصی:
از مباحث مهمی که اندیشمندان، در حوزه فلسفه دین را، بالاصاله و فی نفسه، یا در برابر ساخت گرایان، که قائل به ذهنی بودن و عدم عینیت خداوند هستند، به اندیشه و تأمل واداشته است، بحث واقعی بودن و به عبارت علمی، عینیت «امر متعالی» است. علامه طباطبایی از اندیشمندانی است که با بازخوانی اندیشه او می توان رویکرد او را در امر عینیت خداوند تبیین کرد. در این نوشتار پس از تبیین چارچوبه نظری در تشریح معانی عینیت، به تبیین، بازخوانی و تحلیل اندیشه علامه در حوزه عینیت خداوند پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که علامه هم در هستی شناختی و هم در مباحث معرفت شناختی، «در صدق باورهای مرتبط با خداوند»، و هم در مباحث معناشناختی «در تطابق گزاره ها با وجود خارجی خداوند به عنوان امری حقیقی و واقعی» به طرح عینیت پرداخته است. سه گانه عینیت (وجود متعالی، باور متعالی و گزاره متعالی) در اندیشه علامه به این معناست که وجود و ماهیت خدا، مستقل از ذهن است (وجود متعالی)، باور یا جمله درباره خدا از نظر مابعدالطبیعی عینی است (معرفت متعالی)، گزاره درباره خدا، پذیرای ارزیابی از طریق صدق و کذب است (گزاره متعالی) .