فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۳۸۱ تا ۲٬۴۰۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
147 - 173
حوزههای تخصصی:
پل بوغوسیان در کتاب هراس از معرفت، برساخته انگاری تبیین باور را یکی از آراء برساخته انگارانه از معرفت معرفی می کند. نسخه قوی این رأی علت باور را منحصراً عوامل اجتماعی می داند و هیچ نقشی برای دلایل معرفتی قائل نیست. اما نسخه ضعیف آن، اگر چه نقشی برای دلایل معرفتی در ایجاد باور قائل است، آن را بدون مداخله عوامل اجتماعی کافی نمی داند. بوغوسیان نسخه قوی برساخته انگاری تبیین باور را صریحاً و نسخه ضعیف آن را تلویحاً به برنامه قوی نسبت می دهد و استدلال هایی در رد هر دو نسخه اقامه می کند. من در این مقاله، نشان خواهم داد که انتقادهای وی یا بر استدلال هایی ناموفق یا بر تلقی ای نادرست از برساخته انگاری برنامه قوی مبتنی است. این برنامه دلایل معرفتی را در ایجاد باور بی تأثیر یا ناکافی نمی داند؛ بلکه خودِ دلایل معرفتی را برساخته یا قوام یافته علایق و منافع اجتماعی می داند. بنابراین، برنامه قوی منکر گفتمان عقلانی نیست و حامیان آن بدون افتادن به دام خودشکنی یا تناقض می توانند در دفاع از خود نیز استدلال کنند.
بررسی اشکالات پدیدارشناختی نظریه وجود ذهنی با نگاهی به نظریه داده های حسی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
218 - 238
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ادراک حسی معاصر، آزمونهای متعددی از جمله آزمونهای پدیدارشناختی که بر جنبه های آگاهانه تجربه های حسی تمرکز می کند، برای بررسی نظریه های مختلف در این زمینه مطرح شده است. نظریه داده های حسی یکی از نظریاتی است که پدیدارشناسی تجربیات حسی را به درستی نشان نمی دهد و اشکالات متعددی بر آن وارد است. از جمله این اشکالات می توان به ناکارآمدی این نظریه در تبیین برخی از مسائل مانند جنبه شی محوریِ پدیدارشناختی ادراک حسی، بحث پدیدارشناختی مربوط به کیفیات اولیه و بحث عمق اشاره کرد. طرفداران این نظریه با اتخاذ موضع وجودشناختی و معرفت شناختی، پاسخهای مختلفی را به این اشکالات داده اند. با توجه به قرابت بین نظریه وجود ذهنی در سنت فلسفه اسلامی و نظریه داده های حسی می توان این اشکالات را به نظریه وجود ذهنی نیز عرضه کرد. با بهره گیری از برخی مبانی حکمت متعالیه مانند بحث اتحاد ماهوی میان اشیاء خارجی و صور ذهنی آنها، قیام صدوری صور حسی و خیالی به نفس، تفکیک میان حمل اولی و حمل شایع و ویژگیهای علم حضوری می توان از نظریه وجود ذهنی در مقابل اشکالات پدیدارشناختی دفاع کرد.
نفس و اختلالات عصبی- روانی؛ تبیینی نوخاسته گرایانه و صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
173 - 196
حوزههای تخصصی:
انواع آسیب های مغزی و عصبی (از جمله اختلال هویت تجزیه ای، اسکیزوفرنی، تغییرات خُلقی و مانند آن) بر تباه شدن و دگرگون شدن ِکیفیاتِ حیاتی، حالاتِ ذهنی و شخصیتی، و حتی انگاره نفس و «خود» تأثیر مستقیم دارد. مشاهده این تأثیرات، دستاویز نظریات گوناگونی درباره وجودِ نفس و مفارقت پذیری آن (از نفی وجود خود/ذهن/نفس و یا نفی تجرد خود/ذهن/نفس تا نفیِ بقای نفس مجرد آن) شده است. چارچوب نظری و مفهومی نوخاسته گرایی و حکمت متعالیه، قابلیتی دارد که می توان از آن در تجزیه و تحلیل این مسئله بهره برد و نگاهی فراتر از ابزارگراییِ دوگانه انگاران، به عنوان یک راهکار کلی درباره تأثیر اختلالات عصبیِ فیزیکی بر نفسِ مجرد ارائه داد. با اذعان به نوخاسته گرایی جوهری و همسوبودن آن با نظریه جسمانیه الحدوث صدرایی، و عبور از دیدگاه نوخاسته گرایی ویژگی های صرف، می توان گفت که بدن و دستگاه پیچیده عصبی بر اساس میزان تکامل و پیچیدگی اش، موجب نوخاستگیِ (حدوث) مراتبی از نفس (از نوخاستگی مرتبه گیاهی تا مرتبه وجود لنفسه و خودآیین) و نوخاستگیِ ویژگی های حیاتی، ذهنی و روانی متناسب می شود. به سبب این همبستگی و تعامل علّیِ نوخاسته گرایانه، انواع آسیب های عصبی، مادامی که نفسِ انسان در مرتبه نباتی، تعلق ذاتی به بدن دارد و در مرتبه تجرد جوهری، تعلق عارضی به بدن دارد، موجب نوخاستگیِ اختلالات روانی به عنوان ویژگی های مختل کننده برای جوهر نفس و نیز فروخفتگیِ برخی ویژگی های ذهنیِ نوخاسته می شود؛ بدون آنکه وجودِ بسیط، لنفسه، خودآیین و مفارقت پذیرِ نفس نفی و تباه شود.
تحلیل و نقد بعد هستی شناسی و معناشناسی الهیات تنزیهی حکیم تبریزی بر مبنای حکمت صدرایی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
رجبعلی تبریزی یکی از نظریه پردازان الهیات تنزیهی می باشد. وی بر این باورست که همه اوصاف خداوند، جنبه سلبی دارند و تنها از نوعی تنزیه حکایت می کنند و ارجاع اوصاف الهی به سلب مقابل آن است.مبنای این دیدگاه بر اساس آموزه های اصالت ماهیت و اشتراک لفظی وجود و تفسیرها و برداشت های ظاهری و قشری ازآیات وروایات می باشد ورگه های فکری مکتب نوع افلاطونی نیز درآن مشاهده می شود.حکیم بسیاری از امهات حکمت متعالیه، همچون، اصالت وجود و لوازم آن،بالاخص، عینیت ذات وصفات الهی را،در سه بعد هستی شناختی،معرفت شناسی و معناشناسی انکار کرده است. حکیم در استدلال های خود در بعد هستی شناسی و معنا شناسی دچار خلط مفهوم و مصداق شده است . نگارنده بر اساس اصالت وجود و اشتراک معنوی وجود و تشکیک خاصی وجود و اصولی همچون قاعده بسیط الحقیقه و حیثیت تقییدیه اندماجی و قاعده معطی الشی دیدگاه های حکیم را نقد کرده است .
مشکل دیو پلید جدید علیه درون گرایان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
33 - 52
حوزههای تخصصی:
معرفت شناسان در نظریات مختلف توجیه می کوشند تا به شهود برآمده از مشکل دیو پلید جدید احترام بگذارند. از مهمترین مشکلاتِ پیشِ روی نظریاتِ برون گرا در توجیه، تعارضِ این نظریات با شهود برآمده از مشکل دیو پلید جدید است. اخیراً مون با ذکر استدلالی سعی نموده است تا این مشکل را علیه درون گرایان میانه رو طرح کند. اگر استدلالِ مون درست باشد، اکثرِ درون گرایان نیز با این مشکل مواجه می شوند. در این مقاله، به تقریر و سنجشِ استدلالِ مون و پاسخی که در دفاع از درون گرایی به آن داده شده است، می پردازم. در ضمنِ بررسی این مسئله، می کوشم که بر دقتِ پاسخ درون گرایان به این مشکل، بیفزایم و علاوه براین، نشان دهم که استدلالِ مون علیه درون گرایان درست نیست.
نسبت فهم زبانی و شناخت ضمنی از نظر ویتگنشتاین؛ نقد رویکرد اسکاندیناوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جاویدان خرد پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۴۰
175 - 202
حوزههای تخصصی:
ویتگنشتاین متاخر فهم (به خصوص زبانی) را در نسبت با توانایی در نظر می گیرد. وی معتقد است دستور زبان واژه «می داند» و «می فهمد»، ربط نزدیکی با دستور زبان واژه «می تواند» دارد. یک نوع تفسیر از نسبت میان فهمیدن و توانایی را می توان در کارهای تفسیری فیلسوفان اسکاندیناوی از ویتگنشتاین مشاهده کرد. یوهانسن از شاخص ترین چهره های این جریان معتقد است که فهم زبانی شناخت ضمنی از نوع قوی آن است. شناخت ضمنی قوی به این معناست که ما چیزهایی را می دانیم که علی الاصول نمی توانیم آنها را صورتبندی زبانی کنیم. در این مقاله نشان خواهیم داد این تفسیر نمی تواند تبیینی از این توصیف پدیداری ساده که زمانی که با کلمات و عبارت های زبانی روبرو می شویم آنها را بلافاصله می فهمیم به-دست بدهد. علاوه بر این تفسیر شناخت ضمنی در ویتگنشتاین دارای ابهام مفهومی است. و در نهایت با توجه به نسبت نزدیک مفهوم شهود با شناخت ضمنی مشخص نیست که ویتگنشتاین با توجه به رد مفهوم شهود و یا هر نوع امر درونی واقعا با این نوع تفسیر از فهم موافق باشد.
بررسی و نقد تحول معرفت شناسی در فلسفه سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
هستی و شناخت جلد هشتم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۱
129 - 150
حوزههای تخصصی:
معرفت شناسی فیلسوف مسلمان مبتنی بر نظریه وی درباره هویت نفس است. فلاسفه مشاء نفس را جوهر مجرد می دانستند. سهروردی نیز در ابتدای فلسفه ورزی به پیروی از فلاسفه مشاء نفس را جوهر مجرد می دانست اما بعد از تحول درونی و تغییر مشی فلسفه ورزی، نظریه مشاء را درباره هویت نفس نقد می کند و برای نفس هویت نوری قائل می شود. بر خلاف فلاسفه مشاء که با تکیه بر تجرد نفس، نظام معرفتی خود را بنیان نهادند سهروردی نور بودن نفس را محور معرفت شناسی خود قرار می دهد. می توان گفت سهروردی با این انقلاب در هویت نفس، معرفت شناسی اشراقی را بنیان می گذارد. وی با تکیه بر این انقلاب، معرفت شناسی فلاسفه مشاء را در تعریف علم، ملاک علم، اقسام علم و منابع علم مورد نقد و ارزیابی قرار داده و در نهایت مبتنی بر نفس به عنوان نور محض، نظریه معرفت خود موسوم به معرفت اشراقی را مطرح می کند. در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی-انتقادی ضمن ارائه و ارزیابی انتقادات سهروردی بر معرفت شناسی مشایی، تحول فکری سهروردی در نظریه معرفت نیز مطرح شده و نهایتا به محدودیت های معرفت شناسی اشراقی اشاره می شود.
نقش عقل در برانگیختن رفتارهای اخلاقی از منظر علامه طباطبایی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
پژوهش های عقلی نوین سال ششم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۲
155 - 171
حوزههای تخصصی:
از جمله مسائل مهم در مباحث اخلاقی و فلسفه اخلاق، عامل انگیزش اخلاقی و تحقق فعل اخلاقی است. در این جستار می کوشیم نقش عقل در انگیزش اخلاقی را از منظر علامه طباطبایی بررسی کنیم. در این راستا، ابتدا سهم و نقش عقل را در افعال ارادی بررسی کرده و عوامل تحقق یک فعل ارادی از منظر علامه طباطبایی مشخص می نماییم. سپس مؤلفه های مؤثر بر اعتبارسازی صحیح عقل عملی را که منجر به تحقق فعل اخلاقی می شود، بررسی می کنیم. یافته های این پژوهش نشان می دهد که از نظر علامه ادراکات حقیقی که توسط عقل نظری ادراک می شوند، علت ناقص انگیزش در فعل اخلاقی و ادراکات اعتباری که توسط عقل عملی اعتبار می گردد، عامل تحقق عمل می باشند، چنان که علامه نیز در تعریف عقل عملی، آن را مبدأ افعال ارادی برمی شمارد. البته اعتبارسازی عقل عملی تحت تأثیر مؤلفه هایی است که در این پژوهش به آن پرداخته خواهد شد.
آموزش تفکر به مثابه نوشتار؛ براساس نقد دریدا از خوانش فوکو در رابطه بین عقل و جنون در کوگیتو دکارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
81 - 98
حوزههای تخصصی:
مفهوم تفکر و اندیشیدن یکی از مسائل مهم معرفت شناسی است که فیلسوفان و معرفت شناسان از دیرباز تا کنون دیدگاه های گوناگونی درباره چیستی تفکر و چگونگی ارتباط آن با عقل ابراز داشته اند. در این نوشتار، ما به بازسازی مفهوم تفکر از دیدگاه دریدا به وسیله نقد او از خوانش فوکو از "من می اندیشم" دکارت پرداخته و چگونگی ارتباط آن را با آموزش تجزیه و تحلیل می کنیم. بر طبق دیدگاه فوکو، دکارت جنون را از تفکر کنار می گذارد، در حالی که به اعتقاد دریدا در کوگیتو، جنون وضعیتی از تفکر (درون تفکر) می باشد. در خوانش دریدا، کوگیتو نقطه صفری است که در آن عقل و جنون در هم تنیده اند. در حالی که فوکو دکارت را چنین تفسیر می کند؛ من فکر می کنم، پس من مجنون نیستم، دریدا او را چنین می خواند: مجنون باشم یا نباشم، من فکر می کنم، پس هستم. از سوی دیگر دریدا اذعان دارد که تفکر خود، نوعی نوشتن است، فکر کردن؛ یا همان نوشتن، فقط به لطف غیاب و وضعیت های امکان نیافته، و عقلانیت فقط به لطف عدم عقلانیت، یعنی جنون، امکان می یابد. نوشتار دریدایی نیز به واسطه رابطه ای مضاعف با آموزش فوکوی معلم امکان می یابد؛ استاد در ابتدا دانشجو را با فراهم نمودن دانش و طرز تفکر مناسبی آموزش می دهد و سپس دانشجو بخاطر این که خود فکر کند و صدای منحصر بفرد خود را ایجاد نماید، استاد را به چالش می کشد
The Interaction of Science and Philosophy in the Present Age Two Dutch Philosophers: Herman Philipse and Hans Achterhuis(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
72 - 82
حوزههای تخصصی:
Herman Philipse considers “religious beliefs, faith and religion [to be] incompatible with science or reason”; he defines religion scientifically and specifically rejects religious doctrine. He describes reason “… as the whole of methods of empirical scientific research and critical discursive thinking as they have evolved in the scientific tradition and will continue to develop in the future” and he defines “… the phenomenon of conscience as a mental organ that can be scientifically explained and that makes the religious explanation superfluous …”. Herman Philipse classifies science as the highest in rank, discards religion and sees philosophy, a rational view of the world, as based solely on the sciences. For his subject, Hans Achterhuis “… primarily cites biologists, ethologists and evolutionary psychologists with a philosophical interest” because “they presently have more to offer [him] than do his immediate colleagues”. Furthermore, “… it will be clear that ethologists and sociobiologists are of the opinion that the violent behaviour of human beings must be understood in part from the point of view of the evolutionary history of the sort ….. most philosophers and anthropologists are not aware of this. Their considerations suggest that violence only entered our world together with humankind”. Achterhuis’s choice is a “historic concept of violence”.
ضرورت واقعیت یا ناموجبیت گراییِ مبتنی بر رویکرد زمانی ارسطو به موجّهات، بر اساس فصل نهمِ دربارۀ عبارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
189 - 211
حوزههای تخصصی:
رابطۀ جهت و زمان نسبت پیچیده ای است. استدلال های ارسطو دربارۀ موجبیت گرایی عمدتاً متمرکز بر مقولۀ زمان به جای علیت است. مسئله دربارۀ عبارت را می توان ناشی از تأملات ارسطو دربارۀ زمان و صدق به شمار آورد. از تأکید ارسطو بر «ضرورت به هنگامِ بودن» که در این مقاله بیان خواهد شد و تبیین آن به صورت نفی ضرورت مطلق، دست کم می توان سه نتیجه گرفت: 1. ورود بحث زمان به موجّهات و در نهایت، تحول در سطوح بحث از اصل موجبیت و رخدادهای منفرد آینده؛ 2. اهمیت پیامدهای نظریۀ صدق ارسطو در نفی یا ایجاب اصل موجبیت بر اساس نسبت صدق و زمان؛ 3. تفکیک بنیادی ارسطو میان ضرورت مشروط و مطلق که موجب فهم بهتر حوزه های گوناگون هستی و شناخت از جمله تفاوت های قلمرو تحت و فوق قمر می شود. استنتاج ضرورت یک چیز از صدق آن نشان می دهد همان گونه که صدق نزد ارسطو در گرو مطابقت با واقع است، مفهوم ضرورت را نیز باید به عنوان وصف واقع یا واقعیت فهمید. پیوند میان صدق، ضرورت و فعلیت حاکی از آن است که به آسانی نمی توان واقعیت به فعلیت درنیامدۀ ناظر به آینده را قلمرو صدق، ضرورت پیشینی و سرانجام موجبیت تام دانست. سعی این نوشتار بر آن است که مرز و تمایز اندیشۀ ارسطو دربارۀ ضرورت با جبر و تعیّن باوری علّی در جایگاه پرسش اصلی مقاله روشن تر شود و شواهد لازم به منظور اثبات این فرق در مباحث فصل نهمِ دربارۀ عبارت جست وجو شود.
رابطه جاودانگی و آخرت باوری با معنای زندگی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جستجوی جاودانگی، یکی از ویژگی های ذاتی و اصیل انسان است. طلب کمالات مادی و معنوی دیگر نیز در راستای محقق ساختن میل نامیرایی انسان است. اما پدیده مرگ مهم ترین مانع تحقق میل جاودانگی انسان در این جهان است؛ زیرا با مرگ، امید انسان به نامیرایی در این جهان مادی برباد می رود. بنابراین اگر انسان تنها متعلق جاودانگی خود را این جهان مادی بداند، با پدیده مرگ، دچار یاس و ناامیدی شده و معنای زندگی خود را از دست می دهد. چنین انسانی تنها ممکن است احساس معنا داشته باشد، اما در حقیقت زندگی او معنایی ندارد. درپاسخ به این مشکل، مهم ترین راه کار، آموزه آخرت باوری است، یعنی باور به اینکه مرگ، پایان زندگی انسان نیست، بلکه متعلقِ حقیقی جاودانگی آدمی در جهان دیگری محقق شدنی است، که عالَم آخرت نامیده می شود. به کمک این آموزه، نه تنها حس جاودانگی انسان معنای اصیل خود را می یابد، بلکه او به مرگ، بعنوان مقدمه ضروری ورود به عالَم جاویدانِ آخرت خوش آمد گفته و خود را برای زندگی سعادتمندانه در آن مهیا می سازد. پس، آموزه آخرت باوری، ضمن تضمین متعلق واقعی حس جاودانگی طلبی آدمی در جهان دیگر، زندگی دنیوی او را معنادار و هرگونه یاس و ناامیدی را از او دور ساخته است و به رنج ها، سختی ها و خوشی های او معنا داده و شوق پرواز به سوی عالم جاویدان را در او شعله ور می سازد. بنابراین، آخرت باوری شرط لازمِ حس جاودانگی و معناداری زندگی انسان است. در این مقاله، ضمن تحلیل خصوصیات جاودانگی طلبی انسان، ارتباط آن با آخرت باوری و نقش آن دو در معنادار ساختن زندگی انسان تبیین و تحلیل خواهد شد.
ایضاح مفهومی دیدگاه امکانِ «معرفت اجمالی ذات حق در عرفان»(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن پاییز ۱۴۰۰ شماره ۸۷
137 - 161
حوزههای تخصصی:
دیدگاه رایج در معرفت شناسی عرفانی این است که ذات حق، معلوم احدی حتی برای کمّلین از اولیا نیز نیست؛ بلکه ذات، صرفاً متعلق شناخت خود حق قرار می گیرد؛ چراکه ذات حق بما هو ذات در عرفان، بر خلاف «ذات در فلسفه و کلام» به معنای حقیقتی است که ظهور و تجلی نداشته و ورای تجلیات حقی و خلقی است؛ از سوی دیگر این عدم اکتناه به معنای تعطیلی معرفت حق نیست و امکان معرفت الله، از محکمات متون عرفاست. بنابراین چالشی که قابل طرح است، این است که با اکتناه ناپذیری ذات حق، معرفت حق چگونه ممکن است. دیدگاه رایج معتقد است باب معرفت الله از طرق دیگر از قبیل شناخت اسما، صفات و ظهورات حق، مفتوح و ممکن است؛ به بیان دیگر متعلقِ معرفت، محبت و عبادت ما «وجه حق» است نه «ذات حق». برخی دیگر اما معتقدند معرفتِ ذات کاملاً منتفی نیست بلکه معرفت تفصیلیِ ذات (اکتناه) ناممکن است نه معرفت اجمال. در این پژوهش، ضمن ایضاح مفهومی «اکتناه ناپذیری ذات حق»، به تبیین و تحلیل دیدگاهی می پردازیم که بر اساس آن «معرفت اجمالی به ذات» را ممکن و مستند به برخی «نصوص و بعضاً اشارات متون عرفانی» می نماید.
بازنمایی ارزش مبادله در آینۀ ارزش نشانه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
7 - 23
حوزههای تخصصی:
ژان بودریار (2007–1929) یکی از چهره های رویکرد پساساختارگرایی ست و موضع نظری قابل توجهی نسبت به امر واقع و مسائل اجتماعی دارد. در دیدگاه او، امر واقع دارای وجهی برساختی است که در بطن نظام زبانی شکل می گیرد و تنها به واسطۀ نظام نشانه شناختی قابل تبیین و درک است. به همین دلیل، نشانه در نظام اندیشۀ او مرکزیت دارد و همۀ مفاهیم در رابطه با آن بازتولید می شوند. او براساسِ این نظام فکری به بازتوضیح مفاهیم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در جامعۀ سرمایه داری می پردازد و بر نابسندگی مفاهیم ارائه شدۀ پیشین در تحلیل موردمطالعه اش، با توجه به ابعادِ تحولات فرهنگی و اجتماعی، تأکید می کند. در این مقاله، «ارزش نشانه ای»، به عنوانِ مفهوم بنیادیِ نظریۀ او در تحلیل جامعۀ سرمایه داری و در راستای نقد نشانه شناختی اش بر مفهوم «ارزش مبادلۀ» مارکس، واکاوی می شود.
اخلاق و عدالت اجتماعی؛ گفتگو با حسین هوشمند پژوهشگر فلسفه سیاسی و محقق وابسته به دانشگاه اس اف یو
حوزههای تخصصی:
از دیدگاه رالز، ماهیت افراد بیشتر محصول جامعه است تا تعیین کننده آن. نظام اجتماعی همواره بر خواسته ها و ترجیحات افراد تأثیرات عمیق و پایدار می گذارد؛ بنابراین باید بین نظام های اجتماعی، بر اساس نیازهایی که آن ها تأمین می کنند، دست به انتخاب بزنیم.مفهوم عدالت آن چنان که جان رالز می گوید، مهم ترین فضیلت نهادهای اساسی جامعه است. اگر دولت ها از هر فضیلتی برخوردار باشند، اما از فضیلت عدالت برخوردار نباشند، مشروعیت ندارند.نظریه «عدالت به منزله انصاف» رالز از یک سو تفسیری لیبرالی در باره عدالت اجتماعی است، زیرا این نظریه به حداکثر آزادی های اساسی افراد اولویت می دهد؛ همچنین این نظریه بر بازار مبتنی بر رقابت آزاد، در مقابل بازار مبتنی بر کنترل دولت، تأکید می کند. از سوی دیگر، این نظریه برابری طلب است؛ زیرا علاوه بر حفظ و تأمین آزادی های اساسی برابر و برابری منصفانه فرصت ها، متضمن بیشینه کردن منافع محروم ترین افراد جامعه است.تأکید بر اخلاق فردی نمی تواند کثیری از مسائل و چالش های اجتماعی را که در دنیای مدرن پدید آمده اند، حل وفصل کند؛ ازاین رو، بر خلاف نظریه های اخلاقی مذکور، جان رالز در نظریه عدالتش، پروژه فکری اش را به جای ارزیابی اخلاقی رفتار و منش افراد به ارزیابی اخلاقی نهادهای اساسی جامعه تغییر می دهد. تمرکز و تأکید او بر عدالت اجتماعی از این بصیرت نشئت می گیرد که دانش اخلاق (ethics)، به طور روزافزون از تبیین جنبه های مهم اخلاقی جوامع مدرن ناتوان است.فقر و بیکاری ازجمله بحران های اجتماعی هستند که نتایج اخلاقی ویرانگری به بار می آورند. این ها مسائلی هستند که با اتکا به اخلاق فردی، چه اخلاق فردی کانتی و چه اخلاق فردی ارسطویی، ما قادر به حل وفصل آن ها نیستیم؛ چون این مدل های اخلاقی، حداکثر افراد را به صدقه دادن دعوت می کنند، از ما می خواهند که از وظایف اخلاقی معمولی پا را فراتر بگذاریم و به ایثار و فداکاری اقدام کنیم؛ مثلا به انفاق و صدقه دست بزنیم. اما، صدقه یا نیکوکاری نمی تواند بحران های عظیم اجتماعی (نابرابری، فقر و بیکاری) را حل کند؛ زیرا افراد و انجمن های نیکوکاری، زمینه ها و بستر تاریخی فقر و بی عدالتی را مورد پرسش قرار نمی دهند.نظریه عدالت رالز، می خواهد بین آزادی و برابری آشتی برقرار کند. او برای این مقصود دو اصل را مفروض می گیرد: اصل اول، موسوم به اصل آزادی های اساسی برابر است؛ یعنی همه شهروندان باید از یک سلسله آزادی ها و حقوق اساسی برابر برخوردار باشند؛ مانند آزادی دینی یا آزادی وجدان، آزادی مشارکت سیاسی و حق مالکیت خصوصی؛ اصل دوم می گوید که همه افراد جامعه باید از فرصت های منصفانه برابر در زندگی برخوردار باشند.
گفتاری در باب مدعیات دساتیر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بر اساس دیدگاه اصلی دساتیر، تاریخ جهان به برخی دوره های بزرگ اصلی (مهین چرخ) تقسیم می شود که تعداد دقیق آنها دانسته نیست. هر یک از این دوره ها نیز به چند دوره کوچک تر (کهین چرخ) تقسیم می شود و در انتها، دوره ای بزرگ با یکی از این دوره های کوچک تر پایان می پذیرد. آغازگر دوره بزرگی که اکنون در آن قرار داریم «آباد»، پیامبری است که همه انسان های امروزی از نسل او هستند. این دوره با سه دوره کوچک دیگر دنبال شده تا به دوره «گلشاهیان» رسیده است. در این مقاله، با بررسی معیارهای دساتیریِ شروع و پایان یک دوره کوچک، نشان داده می شود که کیخسرو آخرین پیامبر گلشاهی و زرتشت نخستین پیامبر دوره بعد است. در ادامه، با توجه به اینکه ساسان پنجم آخرین پیامبر دوره زرتشتی و پرویز آخرین پادشاه الهی دساتیر است، استدلال می شود که دساتیر را باید بشارت نامه ظهور آذرکیوان به مثابه نخستین پیامبر هفتمین کهین چرخ در نظر گرفت.
اثربخشی آموزش راهبردهای خودنظارتی توجه بر عملکردهای توجه و آگاهی واج شناختی دانش آموزان نارساخوان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش حاضر اثربخشی آموزش راهبردهای خودنظارتی توجه بر عملکردهای توجه و آگاهی واج شناختی دانش آموزان نارساخوان بود. طرح پژوهش نیمه آزمایشی و از نوع طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه دانش آموزان دارای اختلال یادگیری در مقطع ابتدایی شهر تبریز در سال تحصیلی 1400-1399بودند. نمونه آماری این پژوهش را 30 نفر از دانش آموزانی را که به مرکز اختلالات یادگیری شهر تبریز مراجعه کرده بودند، تشکیل دادند. دانش آموزان جهت انجام این پژوهش، به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و پس از کسب رضایت از والدین، در این مطالعه شرکت کرده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گروه کنترل (15 نفر) جایگزین شدند. برای گردآوری داده ها از آزمون های آگاهی واج شناختی سلیمانی و دستجردی، عملکردهای توجه رازولد و آزمون هوشی وکسلر استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با روش آماری تحلیل کوواریانس چند متغیره انجام گرفت. نتایج پژوهش نشان داد که راهبردهای خودنظارتی توجه بر عملکردهای توجه و آگاهی واج شناختی دانش آموزان تأثیر دارد. در واقع آموزش راهبردهای خودنظارتی توجه باعث افزایش عملکردهای توجه و جنبه های واج شناختی می شود. بنابراین توجه به آموزش راهبردهای خودنظارتی توجه نقش مهمی در بهبود جنبه های خواندن دانش آموزان نارساخوان دارد.
واقع گرایی چشم اندازی تلر به مثابه نوعی از واقع گرایی ساختاری موجهاتی لیدیمن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تِلر استدلال کرده است که در جهان پیچیده ما، به علت آن که اشیاء واجد ویژگی هستند که من آن را «شبح گونگی» می نامم، به کارگیری معناشناسی ارجاعی استاندارد تنها در شرایط ایده آل سازی شده موفق خواهد بود، لذا واقع گرایی ارجاعی و نتیجتاً واقع گرایی علمی با شکست مواجه می شوند. او نتیجه می گیرد که تنها و بهترین جایگزین مناسبْ واقع گرایی چشم اندازی است. من استدلال خواهم کرد که نه تنها معناشناسی استاندارد غیرموجهاتی، بلکه معناشناسی استاندارد موجهاتی کریپکی نیز دچار این معضل است؛ اما این به معنی آن نیست که شبح گونگی را نمی توان یک ویژگی موجهاتی اشیاء تلقی کرد. استدلال خواهم کرد که نظریه همتا معناشناسی مناسبی برای پرداختن به شبح گونگی در اختیار ما قرار می دهد و به خوبی روشن می سازد که چرا در اثر شبح گونگی ارجاع با شکست مواجه می شود. بدین ترتیب استدلال خواهم کرد که شبح گونگی یک ویژگی موجهاتی اشیاء است، که بهترین تعبیر در اختیار ما از آن این است که آن را یک ویژگی ساختاری تلقی کنیم. من موضع چشم انداز گرایانه تِلر را می پذیرم؛ اما استدلال خواهم کرد که واقع گرایی چشم اندازی مورد نظر او نوعی از واقع گرایی ساختاری موجهاتی است، از نوعی که لیدیمن مد نظر دارد.
همه گیری کووید19 و مسئله دردها و رنج های آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بیماری کرونا و پیامدهای آن را می توان از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد. یکی از مهم ترین پیامدهای فلسفی این بیماری در حوزه درد و رنج های ناشی از آن است. دردها را می توان هرگونه آزار و آلامی دانست که جسم انسان را آزار می دهد و رنج ها نیز آزار و آلامی هستند که ابعاد غیر جسمی انسان را تحت تأثیر قرار می دهند. رنج ها، گاهی ذاتی زندگی انسان و ناشی از وجود انسان در این جهان هستند رنج های وجودی که به دو قسم رنج های روان شناختی و رنج های فلسفی تفکیک می شوند. اگر شخص در مواجهه با رنج های ذاتی خویش از ارائه پاسخ کارآمد ناتوان باشد آن گاه رنج های نوع دوم یعنی رنج های ماهوی بروز خواهند کرد. روش تحقیق: پژوهش حاضر توصیفی است. با توصیف و تحلیل بنیادین محتوا، سعی در ارائه تبیین و تحلیلی نظام مند و منسجم از رابطه تأثیر و تأثر بین همه گیری کووید 19 و برخی درد و رنج های ناشی از آن پرداخته است. یافته ها: یافته های مقاله حاضر نشان می دهد بیماری کرونا انواعی از دردهای خفیف و شدید و مزمن و غیرمزمن را در مبتلایان خود ایجاد کرده است. این بیماری در بسیاری از افراد مبتلا و حتی غیرمبتلا؛ اقسامی از رنج های روان شناختی و فلسفی را باعث شده است. کووید 19 علاوه بر این، در برخی افراد دیگر نیز رنج های ثانویه و ماهوی را نیز به وجود آورده است. نتیجه گیری: همه گیری کووید 19 در دوره معاصر احتمالاً موجبات تغییرات رادیکالی خواهد شد. لزوم بازنگری در نگاه به روش های علوم و افراط در علوم با روش های تجربی (ساینتیسم) و هم چنین جایگاه انسان در این جهان و درمقابل خداوند (اومانیسم) مهم ترین این تغییرات محسوب می شوند.
مقایسه سه رویکرد سازگارگرایانه؛ هری فرانکفورت، گری واتسون و صدرالمتألهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فلسفه اسلامی و فلسفه غرب تبیین های مختلفی از سازگاری ضرورت علّی و اختیار ارائه شده است. فاعلیت بالتجلی نفس برای اراده های سلسله مراتبی، که صدرالمتألهین برای تبیین این سازگاری ارائه کرده است، با دیدگاه هری فرانکفورت و گری واتسون که نوع دیگری از رویکردهای سلسله مراتبی هستند شباهت های قابل توجهی دارد که عبارتند از: نقش اراده های سلسله مراتبی در قوام بخشیدن به هویت انسانی، نقش اراده های مراتب بالاتر در کنترل اراده های مراتب پایین تر و افعال انسان، منتهی شدن تمایلات سلسله مراتبی به یک خویشتن عمیق به عنوان کنترل کننده اصلی این تمایلات و اراده ها، و دخالت نداشتن امکان های بدیل (امکان تحقق گزینه های پیش رو) در حقیقت اختیار. تفاوت مهم رویکرد صدرالمتألهین با دو رویکرد دیگر این است که در رویکرد فرانکفورت و واتسون، خویشتن عمیق انسان که منشأ نهایی اراده است حقیقتاً یک امر ذاتی نیست و همین امر موجب می شود تا رویکرد سلسله مراتبی آنها پاسخ قابل قبولی برای اشکال تسلسل اراده ها نداشته باشد، اما در رویکرد صدرالمتألهین این خویشتن عمیق، حقیقتاً یک امر ذاتی است که موجب می شود اراده های سلسله مراتبی تا بی نهایت ادامه پیدا نکنند. بنابراین رویکرد صدرالمتألهین در عین حال که از مزیت های رویکرد فرانکفورت و واتسون در تبیین اختیاری بودن اراده و کنترل تمایلات برخوردار است؛ اشکال آنها را ندارد و برای سازگارگرایی رویکرد مناسب تری به حساب می آید.