فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۳۶۱ تا ۲٬۳۸۰ مورد از کل ۱۴٬۷۰۹ مورد.
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲۲
63 - 80
حوزههای تخصصی:
یکی از مهمترین دیدگاه های توجیه معرفتی در معرفت شناسی معاصر، دیدگاه محافظه کاری پدیداری است. بنابر این دیدگاه در توجیه، اگر به نظر شناسا برسد که یک گزاره صادق است، آنگاه وی در بادی نظر در باور به آن گزاره موجه است؛ از این رو، بنابر معتقدین به این دیدگاه در توجیه، اگر به نظرم صادق برسد که امروز واکسن کووید-19 زدم، من واجد توجیه برای باور به این گزاره که «امروز واکسن کووید-19 زدم» هستم. معتقدین به دیدگاه محافظه کاری پدیداری مدعی اند که این دیدگاه نظریه ی کاملی در توجیه معرفتی است و نتایج شهودی درستی در اقسام مختلف باور نیز در اختیار می گذارد. در این مقاله به تبیین، تقریر و ارزیابیِ این دیدگاه در توجیه معرفتی می پردازیم. نخست دیدگاه های مختلف در چیستی «به نظر رسیدن» را بیان و ارزیابی می کنیم و سپس تقریری از دیدگاه محافظه کاری پدیداری را ارائه خواهیم داد. در ضمنِ تقریر و سنجشِ مشکلات این دیدگاه، به این نتیجه می رسیم که این دیدگاه نه شرط لازم برای توجیه است و نه شرط کافی؛ از این رو، می توانیم مدعی شویم که این دیدگاه نمی تواند دیدگاهِ قابل قبولی برای توجیهِ معرفتیِ باورهای شناسا تلقی شود. ( این دیدگاه به نحو مفصل در این مقاله بررسی، ارزیابی و نقد شده است)
تعارض درونی در رئالیسم درونی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
113 - 133
حوزههای تخصصی:
اواخر دهه 70 میلادی تا اوایل دهه 90 میلادی، پاتنم نظریه ای پروراند که به رئالیسم درونی مشهور بود و شعارش از این قرار بود: «ذهن و جهان در کنار یک دیگر به ذهن و جهان سروشکل می دهند». رئالیسم درونی دو مؤلفه اصلی داشت: نسبیت مفهومی و وابستگی صدق به اظهارپذیری عقلانی در شرایط ایده آل. در این مقاله استدلال خواهد شد که در مؤلفه دوم؛ یعنی وابستگی صدق به اظهارپذیری عقلانی در شرایط ایده آل، نوعی تعارض درونی وجود دارد. در این راستا، پس از شرح و تبیین این مؤلفه خواهیم دید که «ایده آل سازی شرایط معرفتی» ناشی از تأکیدات پاتنم بر شهودات رئالیستی ما درباره صدق است. همچنین خواهیم دید که پاتنم ترجیح می دهد از عبارت «شرایط به حد کافی خوب» به جای «شرایط ایده آل معرفتی» استفاده کند. در ادامه استدلال خواهد شد که «شرایط به حد کافی خوب» ویژگی هایی دارند که با شهودات رئالیستیِ ناظر به صدق، تعارض پیدا می کنند. بدین ترتیب، می توان نتیجه گرفت که رویکرد پاتنم به صدق در دوره رئالیسم درونی اش حاوی نوعی تعارض درونی است.
نگرش وجودی به حیات دنیا در فلسفه ی صدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حیات یکی از مهم ترین و بنیادی ترین مسائل فلسفی است که فیلسوفان هماره به واکاوی آن پرداخته اند. تحلیل حیات دنیا از دیدگاه ملاصدرا باید در چارچوب فلسفه وی و نگرش وجودی او به عالم هستی صورت پذیرد تا تبیینی جامع و دقیق به دست آید. حیات در فلسفه ی صدرا مساوق وجود و ساری در هر شی و امری مشکک است که در هر مرتبه ظهور و بروزی متفاوت دارد و دنیا ظهور وجود و حیات در پایین ترین مرتبه آن است. در نگرش وجودی ملاصدرا به عالم هستی، دنیا شأنی از شئون حق تعالی و مرتبه ای ضروری از مراتب هستی است. اصول مهم حکمت متعالیه همچون وحدت تشکیکی وجود و حرکت وجودی اشتدادی در تبیین حقیقت حیات دنیا از منظر ملاصدرا نقش مهمی را ایفا می کنند. بر این اساس حیات دنیا نه تنها باطل نخواهد بود بلکه شانی از واجب تعالی است که با حرکت اشتدادی به سوی کمال خود سیر می کند. گفتنی است این مقاله حیات را در دو نظام وحدت تشکیکی و وحدت شخصی وجود به روایت ملاصدرا مورد واکاوی قرار داده است.
فیشته و قوام یافتنِ اجتماعیِ سوژه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۰ شماره ۳۴
1 - 22
حوزههای تخصصی:
در مرکز آنچه امروز «فلسفه قاره ای» خوانده می شود، تزی است که می توان آن را «تز اجتماعی بودن سوژه» نامید. مطابق این تز، سوژه ضرورتاً به صورت اجتماعی تقویم می یابد. به عبارت دیگر، چنین نیست که در ابتدا افراد یا سوژه های تک و جداافتاده ای وجود داشته باشند و سپس وارد رابطه با دیگر سوژه ها رابطه برقرار کنند، بلکه سوژه ها از همان ابتدا با رابطه با یکدیگر شکل می گیرند. می توان گفت اولین کسی که به صورت نظام مند برای این تز استدلال آورده، یوهان گوتلیب فیشته است. در این مقاله استدلال فیشته را آن گونه که در کتاب بنیاد حق طبیعی(۱۷۹۶) او آمده است، باز سازی می کنم. ایده اصلی در این بازسازی، آن است که طبق نظر فیشته، سوژه تنها در صورتی می تواند خود را مولف حقیقیِ کنش خود بداند که فرض کند سوژه های دیگری وجود دارند که می توانند انجام این کنش را به او نسبت دهند. به بیان دیگر، نزد فیشته، فعالیت اِسناد به خود که مقوم سوژه است، تنها با شرط فرضِ وجود سوژه های دیگر ممکن است.
Philosophical Reflections on New Foundations of Mental Health (The Personality Modulation Clinic)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳۶
92 - 103
حوزههای تخصصی:
To date, of essential goals in psychiatry and establishment of future medical centers is creating therapeutic environments with the aim of improving clinical outcomes, preventing the progression of personality difficulties to serious psychiatric disorders, increasing self-satisfaction in society, facilitating personal growth and actualization, as well as reducing high medical costs. In this regard, the Personality Modulation Clinic in 2016 in Tabriz University of Medical Sciences was established, with the aim of providing appropriate mental health services for clients who do not fulfill criteria for a specific mental disorder, in the traditional classifications; nevertheless, desiring to eliminate inner obstacles towards mental growth, self-actualization, spirituality and the proper well-being they lack. The services in this clinic provide clients with support in order to seek innovative growth opportunities within themselves, by removing inner obstacles towards personality development. These obstacles are roughly equivalent to the diagnosis of “personality difficulty” in the 11th edition of the International Classification of Diseases (ICD-11). Moreover, the therapeutic foundation of this clinic is an emerging medical paradigm known as Cosmetic Psychiatry. At the beginning of any new scientific establishment, as usually happens, and was true for this clinic as well, the bond of philosophical concepts are unveiled, and this is the irreversible and undeniable link between science and philosophy. Thereby, important questions appeared, which were approached philosophically.
بازسازی راه حل «بالقوه» ابن سینا در حیث التفاتی به گذشته و آینده برپایه نوعی کل گروی حداقلی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال هفدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۶۷)
7 - 37
حوزههای تخصصی:
ابن سینا می گوید اگر علمی درباره گذشته یا آینده داشته باشیم، چنین علمی بالقوه مضاف به خارج است، اما معنای «بالقوه» را مشخص نمی کند. اگر این دیدگاه «بالقوه» ابن سینا را به معنای بالقوه بودن متعلق صدق بگیریم و سپس آن را به علل مادی ارجاع دهیم، می توان با اصلاح و بازسازی فراوان به نوعی راه حل کل گروانه حداقلی درخوری رسید: «متعلق صدق یک امر آتی همه علل مادی و اعدادی آن است در زمان حاضر و متعلق صدق یک امر گذشته همه آثار و معلول های مادی آن است در زمان حاضر». این راه حل کل گروانه حداقلی را از راه ترجح بلامرجح و مقایسه با تعریف رسمی ابن سینا و مقایسه با «حصول تمیز با همه اسباب و علل» در عبارات ابن سینا و مقایسه اعتبار راه حل کل گروانه حداقلی با علم به گذشته و آینده در حالت عادی (یعنی بدون لحاظ دشواره حیث التفاتی به عدم) نشان خواهیم داد. در پایان هم به میزان مطابقت مطابِق و مطابَق در چنین راه حلی اشاره می کنیم و هم نشان می دهیم که راه حل کل گروانه حداقلی خارج از نظام سینوی نیز می تواند پذیرفتنی باشد و لزومی ندارد تقسیم بندی قدما در مورد علل اربعه و مباحثی چون هیولی و قوه را نیز بپذیریم.
آثار ایدئالیسم زبانی ویتگنشتاین در تبیین مفاهیم اجتماعی و طبیعی؛ با بررسی قرائت انسکوم و نقد آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
الیزابت آنسکوم اندیشه های ویتگنشتاین (در کتاب تحقیقات فلسفی) را در باب زبان، یک ایدئالیسم زبانی ناقص توصیف می کند. زیرا ویتگنشتاین -بر اساس تفسیر آنسکوم- قواعد و هنجارهای اجتماعی را به نحوی تبیین می کند که با ایدئالیسم زبانی مطابقت دارد ولی تبیین ویتگنشتاین از مفاهیم مربوط به ذوات طبیعی کاملا با ایدئالیسم زبانی مطابقت ندارد. به نظر آنسکوم، ویتگنشتاین اعیان را به نحو ایدئالیستی تبیین نمی کند و آنها را مستقل از زبانْ مفروض می گیرد. در اینجا پس از بیان استدلالِ آنسکوم در دفاع از ادعای فوق، آن را مورد انتقاد قرار می دهم. انتقاد مذکور با توجه به استدلال مفسرینی صورت می گیرد که از این موضع دفاع می کنند که ایدئالیسم زبانی ویتگنشتاین را نباید به صفت «ناقص» موصوف کرد. بر اساس تحلیلی که در اینجا ارایه خواهد شد، مفاهیم مربوط به هویت های فیزیکی و ذوات طبیعی نیز از نگاه ویتگنشتاین با اتکا به آنچه ایدئالیسم زبانی می خوانیم، توضیح داده می شوند. این ادعا را با اتکا به -اولا- نگاه کلی نویسنده کتاب تحقیقات فلسفی به معنا و -در ثانی- خصلت خودارجاع دهندگی زبان و گستره آن -از نگاه او- مستدل خواهیم کرد.
فهمِ حقیقت ناپایدار و نسبت آن با خلق اثر هنری نزد دریدا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در حالی که اغلب فیلسوفان بر این مسأله تأکید دارند که ما چگونه یکدیگر را می فهمیم، دریدا با پافشاری بر پیچیدگی های نوع خاصِ فهم ما، بر این مسأله که ما چرا و چگونه یکدیگر را نمی فهمیم، تمرکز دارد. از نظر دریدا ما در این جهان در گونه ای تعلیق مدام قرار داریم که مانع فهم کامل ما از حقیقت آن می شود. حقیقتی که نه تنها ناپایدار است، بلکه در هنرها امری به غایت ناپایدارتر است. این در حالی است که این ناپایداری و تعلیق در فهم حقیقت، ضمن آنکه خود لازمه ی خلق اثر هنری است، به آن امکان یگانگی، بی همتایی و بی بدیل بودن نیز می بخشد. بدون آن، اثر هنری به فرمولی ریاضی وار تبدیل می شود که همگان قادر به انجام آن خواهد بود. لذا این پژوهش درصدد است بررسی کند که چگونه هر برداشتی از اثر هنری، اتفاقاً خود به ناپایداری بیشتر در فهم و در حجاب فروماندگی حقیقت منجر خواهد شد و چگونه مخاطب اثر در مشارکتی فعّال و دائمی، هیچ گاه از تفسیر اثر رهایی نخواهد یافت. دو اصل مهمی که هنر و خصوصاً هنرهای معاصر برای دوام و بقا به آنها نیاز مبرم دارد و دقیقاً به همین دلیل است که شکوفا می شود .
نگرشی متفاوت در مباحث معاصر فلسفه زمان: تبیین سازگاری دیدگاه حکمت متعالیه با شواهد فیزیک مدرن در واقعیت رویدادهای آینده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مباحث معاصر فلسفه زمان در تحلیل واقعیت حوادث آتی، شاهد رویارویی دو نگرش عمده است. این حوادث در دیدگاه پویانگرانه معدوم و در دیدگاه ایستانگرانه موجود تبیین می گردند؛ اما هریک با بخشی از یافته های فیزیک مدرن هم خوانی ندارند. نوشتار حاضر با هدف تبیین سازگاری شواهد مزبور با یک نگرش جامع فلسفی، به دیدگاه متفاوتی رسیده است؛ چراکه مطابق حکمت صدرایی رویدادهای آینده به تشکیک موجودند؛ یعنی نه وجودی کاملا بالفعل و نه وجودی کاملا بالقوه؛ بلکه از فعلیتی ضعیف برخوردارند به طوری که آثار ضعیفی از آنها در زمان حاضر تحقق دارد. در فیزیک جدید شواهد جهت مندی زمان، ناسازگار با نگرش ایستانگرانه و شواهد غیرجایگزیدگی زمانی کوانتومی - همچون آزمایش انتخاب تأخیری – ناسازگار با نگرش پویانگرانه اند. ولی شواهد مزبور مطابق دیدگاه برگزیده با یکدیگر تنافی ندارند؛ زیرا در عین حقیقی بودن گذر زمان، فعلیت تشکیکی پدیده های آتی می توانند مؤثر بر روند کنونی پدیده های کوانتومی باشند. این خوانش، تفسیری صحیح از ناموضعیت ذوات کوانتومی در زمان است.
کوالیا و مقبولیت علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در فلسفه ذهن ویژگی های پدیداری سابجکتیو از حالات ذهنی آگاهانه را کوالیا می نامند. بدین معنا که یک حالت ذهنی واجد کوالیا است اگر و تنها اگر چیزی وجود دارد که کیفیت بودنِ آن حالت ذهنی درآن فرد است. برخی استدلالاتی را طراحی کرده اند که ارزش معرفتی و تبیینی کوالیا را به چالش می کشد. هدف این نوع استدلالات این است نشان دهند که در یک نظریه روانشناسی علمی بالغ و به خوبی سامان یافته جایگاهی برای مفهوم کوالیا وجود ندارد. وقتی جایگاهی برای مفهوم کوالیا وجود نداشته باشد، فرض وجود چنین مفهومی ارزش معرفتی نخواهد داشت. در این مقاله استدلالاتی که علیه ارزش معرفتی و تبیینی کوالیا هست نقد و بررسی می شود و نشان داده می شود که این استدلالات کارامدی لازم را ندارند و از این استدلالات نتیجه نمی شود که کوالیا جایگاهی در نظریه های علمی ندارد و در نهایت نشان داده می شود با تمایز میان سابجکتیویتی متافیزیکال و ابجکتیویتی معرفت شناسی، می توان به نحو شایسته ای جایگاه علمی کوالیا را بازسازی کرد.
تعدد نوعی نفوس و ماهیت انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار علاوه بر اعلام موضع درباره وحدت و یا تعدد نوعی نفوس بشری به دنبال پاسخی درخور برای حل معمای روان شناختی چگونگی ماهیت انسان هستیم. یکی از مباحث مطرح در علم النفس فلسفی، مسئله وحدت و یا تعدد نوعی نفوس انسانی است. اندیشمندان مسلمان در این زمینه اقوال مختلفی را مطرح ساخته اند و علاوه بر اقامه استدلال از شواهد قرآنی و روایی در تثبیت اندیشه خود بهره برده اند. برخی حکمای اسلامی معتقد به وحدت نوعی نفوس و برخی دیگر معتقد به تعدد آن هستند. در این میان صدرالمتألهین در بعضی کتب خود نظری بینابین ارائه داده و به وحدت ابتدایی نفوس در نوع و در عین حال کثرت نوعی آنها طی یک حرکت جوهری رأی داده است. این مسئله فلسفی قرابت سازنده ای دارد با مسئله مطرح در روان شناسی تحت عنوان ماهیت روان شناختی انسان که در آن روان شناسان دیدگاه های مختلف و بعضاً متضادی بیان کرده اند. بعضی ماهیت انسان را خنثا دانسته اند، برخی آن را دارای تمایلات شر انگاشته اند و بعضی نیز تمایلات خیر را به آن نسبت داده اند. با حل مسئله وحدت یا تعدد نوعی نفوس در حکمت اسلامی، پاسخی درخور به پرسش مطرح شده در علم روان شناسی داده می شود.
نسبتِ نقش ارزش های غیرمعرفتی و نقش شواهد در نظریه های علمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
41 - 58
حوزههای تخصصی:
آرمان علم غیرارزش بار[1] (VFI) دیدگاهی است که می گوید ارزش های غیرمعرفتی هیچ نقش مشروعی در ارزیابی معرفتیِ نظریه های علمی نمی توانند داشته باشند. این دیدگاه زمانی به عنوان یک هنجار تنظیمی که راهنمای پژوهش علمی در مواجهه با ارزش های غیرمعرفتی بود هواداران متعدد داشت. اما اخیراً انتقادهای بسیاری به آن می شود. یکی از مهم ترینِ این نقدها استدلالی است موسوم به استدلال ریسک استقرایی[2] (IRA). درباره اعتبار این استدلال نیز تردیدهایی مطرح شده است. به علاوه می توان نشان داد حتی به فرض اعتبار، این استدلال نمی تواند VFI را رد کند. زیرا جان کلامِ VFI نامشروع بودنِ هرگونه نقشی است که ارزش های غیرمعرفتی ممکن است در تعیین شواهد داشته باشند، و بنابراین برای رد کردنِ VFI، نادرستیِ همین ادعا باید نشان داده شود. کوشش هایی صورت گرفته که نشان داده شود ارزش های غیرمعرفتی گاهی می توانند در نقش شواهد عمل کنند. در این مقاله با بررسی این موارد نشان خواهیم داد ارزش های غیرمعرفتی نباید برای نظریه علمی نقش شواهد را داشتند باشند، و بنابراین به رغم همه نقدها، VFI هنوز قابل دفاع است. به این ترتیب در نهایت برداشتی دقیق تر از VFI عرضه خواهد شد.
چالش میان خودآیینی و مرجعیت معرفتی در معرفت شناسی مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در روایت رایج از مدرنیته، جوهره مدرنیته قول به خودآیینی و نفی هر گونه مرجعیت (از جمله مرجعیت دینی) تلقی می شود. در عین حال، ادعا شده که «گواهی» با «مرجعیت» تفاوت ماهوی دارد. به عبارت دیگر، ادعا شده که پذیرش گواهی، به مثابه یکی از منابع معرفت و توجیه، به معنای موافقت با توسل به مرجعیت و تعبد نیست و منافاتی با عقلانیت مدرن و خودآیینی انسان ندارد. این تلقی دلالت های مهمی برای معرفت شناسی دینی دارد. در این مقاله ابتدا با رجوع به سخنان فلاسفه مدرنِ کلاسیک نشان داده می شود که تفسیر مذکور از مدرنیته ناصواب است. در ادامه تفکیک میان گواهی و مرجعیت نقد و بیان می شود که باور مبتنی بر گواهی ذاتاً ملازم با توسل به مرجعیت منشأ گواهی است، و تفکیک این دو مقوله از یکدیگر ناممکن است. آنگاه، دو نقد عمده دیگر بر ایده خودآیینی که توسط معرفت شناسان معاصر ارائه شده طرح می شود. نتیجه پایانی این است که ایده خودآیینی ایده قابل دفاعی نیست و پذیرش مرجعیت دیگری، با شرایط خاص، منافاتی با عقلانیت ندارد، بلکه مقتضای عقلانیت است.
مبنای هنر دینی نزد صدرالمتألهین و بورکهارت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه دین سال هجدهم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۴۸)
339 - 362
حوزههای تخصصی:
درباره هنر دینی و به ویژه هنر اسلامی سؤالات متعددی در کانون هنرپژوهی معاصر قرار دارد. یکی از این سؤالات درباره چیستی مبانی هنر دینی است. این سؤال از آن حیث مهم است که با وجود برخی نوشته های معاصر که معتقدند این مسئله در نزد متفکران مسلمان در سده های پیش مطرح نبوده است، دیرینه ای قوتمند دارد. مقاله در پی پاسخگویی به این پرسش دو منظر مختلف را مقایسه کرده است: دیدگاه ملاصدرا به عنوان بزرگ ترین فیلسوف مسلمان در سده های اخیر و بورکهارت، فیلسوف معاصر غربی، که با علاقه و جدیت به هنرپژوهی فلسفی در هنر اسلامی پرداخته است. حاصل این مقایسه چنانکه خواهیم دید، نتایج مشترک در نگاه توحیدی و تمرکز بر حیث وجودی هنر، با دو روش شناسی متفاوت است: روش پدیدارشناسی در بورکهارت، که آشکارگی وجود را به مثابه چیستی هنر در لابه لای جلوه ها، رنگ ها و مقدارها در آثار هنر اسلامی گزارش می کند؛ و روش سلوک حکمی صدرا که مساوقت وجود و زیبایی را در نگاه هنرمند و ناظر هنر اسلامی تحلیل می کند.
خوانش هگلی-لاکانیِ ژیژک از سوژه(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۵
248 - 267
حوزههای تخصصی:
ژیژک در نظرگرفتن فلسفه هگل را همچون اوج سیستم سازی و ایده آلیسم مطلق که درنهایت تنوع و چندگانگی واقعیت را در ایده و معرفت مطلق منحل می کند، نوعی داوری شتابزده درباب فلسفه او می داند. او بر این باور است که با استفاده از لکان می توان زنگارهای برداشت مطلق گرایانه را از سر و روی هگل پاک نمود. بر این اساس خوانش ژیژک از سوژه هگلی برخلاف متفکران سلف و معاصر وی در فضای مفاهیم لکانی و در بستر امر واقع رخ می دهد. در این راستا سوژه هگلی چیزی ازپیش- داده شده و دارای انسجام پیشینی نیست، بلکه همواره مقید به شرایط حادث بیرونی است. هستی سوژه محصول یک نفی تمام عیار انتزاعی است که ساختار اقتدارطلب و تمامیت خواهانه نظم جوهری را به چالش می کشد. دستاویز قرار دادن لکان برای بازخوانی هگل نه به این دلیل است که ژیژک هگل را دربند نوعی فروبستگی معنایی و خودمرجعی ساختاری فرض می کند، بلکه همواره نوعی فقدان مازاد را در فلسفه روح هگل شناسایی می کند که جز با استفاده از مفاهیم روانکاوی لکانی قابل تحلیل نخواهد بود. ژیژک دیالکتیک هگل را از سطح منطق دال که در آن میل از طریق دیگری به بازشناسی دست می یابد و سوژه به صورت سوژه یک دال در نظم نمادین هضم می شود به سطح منطق امر واقعی لکان برمی کشد که در آن دیگری بزرگ کامل، وجود نداشته و همواره به صورت ناقص، خط خورده و نه-همه حول یک فقدان بنیادی ساختار یافته است. به زعم ژیژک در سوژه امری واقعی وجود دارد که غیر ممکن نیست و میلی هست که در چارچوب تولید فانتزی، دال و دیگری بزرگ نمی گنجد و این درست همان نقطه ای است که سوژه در آن شکل می گیرد.
جایگاه موسیقی و سماع عارفانه نزد سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۳۱
165 - 180
حوزههای تخصصی:
تقریباً کمتر شاعر، حکیم یا فیلسوفی را در طول تاریخ ادبیات اسلام و ایران می توان سراغ گرفت که دربارۀ موضوع موسیقی و سماع در آثار منظوم و منثور خود اشارات و عباراتی را نیاورده باشد. شهاب الدین سهروردی نیز به عنوانِ یکی از فلاسفۀ جهانِ اسلام، نگاهِ خاصی به موسیقی و سماع داشته است. او نیز همانند فیثاغورث و افلاطون نگاهی قدسی و آسمانی به موسیقی داشت و معتقد بود که صدایِ افلاک است که ازطریق موسیقی بیان می شود. با این تفاوت که نگاه سهروردی بیشتر براساس سؤالات فرضی و حالات او در مجلس موسیقی و سماع است؛ اما بخشی از تفکرات فیثاغورث و افلاطون بیشتر برپایۀ اصوات موسیقی و محتوی ریاضی است. همچنین، او سماع را شور و هیجانی عارفانه و وسیله ای برای رفتن به سوی کمال و اوج گرفتن می دانست. او روح را همچون مرغی زندانی در قفس می دانست که برای رهایی از قفس به بالا و پایین می پرد، شاید راهی برای پرواز و رهایی پیدا کند. این نگاه به سماع در نوع خود کم نظیر است. برای این منظور، با رهیافتی عرفانی و در پرتو آرای حکما و فلاسفه، سعی بر این است که از جنبه های گوناگون به بررسی جایگاه موسیقی و سماع ازنظر سهروردی پرداخته شود.
برهان ابتکاری ابن سینا در اثبات وجود واجب الوجود(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۴۹ پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۲
57 - 75
حوزههای تخصصی:
مشهور است که ابن سینا برای اثبات وجود واجب الوجود سه برهانِ علیت، حرکت و وجوب و امکان را اقامه کرده است. با اندک تأملی روشن می شود که هیچ کدام از براهین مزبور، برهان ابتکاری ابن سینا نیستند و این سه برهان در آثار ارسطو، کندی و فارابی به وضوح مطرح شده اند؛ لذا برهان ابتکاری ابن سینا در اثبات وجود واجب الوجود، برهانی است که لازمۀ نظام فلسفی اوست؛ یعنی برهان مبتنی بر تحلیل عقلی «وجود»، که می توان آن را «برهان سینوی» یا «برهان ابن سینایی» نامید. ابن سینا با تحلیل عقلیِ وجود، به مثابۀ حقیقت معقول، وجود واجب و صفات و افعال واجب را اثبات می کند. حال آنکه در براهین سه گانۀ یادشده با پیش فرض وجود ممکن، به اثبات واجب پرداخته می شود. در این مقاله با استدلال ها و شواهدی نشان می دهیم که برهان اصلی و ابتکاری ابن سینا بر نظریۀ او دربارۀ وجود مبتنی است. وجود در اندیشۀ ابن سینا حقیقتی متافیزیکی و پیشینی است. تأمل در نظریۀ ابن سینا دربارۀ وجود، روشن می کند که برهان وی از جنس برهان وجودی آنسلم و دکارت نیست و در معرض انتقادات کانت قرار نمی گیرد. با این مبنا، ابن سینا اولین ارائه دهندۀ برهان وجودی است که ضمن تقدم بر فلاسفه ای چون آنسلم، تفاوت بارزی نیز با آنها دارد.
رد نظریه سنتی عذاب جهنم با تکیه بر آموزه عشق الهی جاناتان کوانویگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جاناتان کوانویگ از فیلسوفان دین معاصر، ضمن رد نظریه های سنتی پیرامون مسئله خلود مجازات و عذاب در جهنم، بر این عقیده است که خداوند جهنم را همانند بهشت، بیش از ویژگی عدالت خویش، براساس مشخصه عشق خود به بندگان آفریده است که اوج نمود و بروز آن در پذیرش انتخاب نهایی شخص، به عنوان روی آوردن به خداوند و یا اعراض از اوست؛ این عدم رغبت و شوق، فرد جهنمی را پس از مدت مقرری عذابِ متناسب با گناه، بر آن می دارد که با اختیار خود، نابودی خویش را انتخاب نماید که بدین طریق خلود و جاودانگی عذاب نیز از او منقطع خواهد شد. اما به نظر می رسد تقریری چنین از عشق الهی که همراه با نیستی شخص است، نه تنها بیان حقیقتِ عشق و مهربانی خداوند نیست، بلکه با هدفِ خداوند از خلقت و ادامه هستی و حیات نیز هماهنگی ندارد. بنابراین، اساس بیان این عشق با نابودی آدمی سازگار نیست؛ اما می توان بیان کامل عشق الهی در مبحث جهنم را در جایی اعلام کرد که اهل جهنم برای پیوستن به خدا فراخوانده می شوند و آن ها پس از رؤیت حقیقت و عبرت گرفتن از عواقب اعمال، به آن فراخوان پاسخ مثبت می دهند. بنابراین، اگر جهنم را وضعیتی نمادین، از حسرت و افسوس ناشی از نتایج انتخاب و اعمال آدمی در نظر بگیریم، از آنجا که این حسرت و افسوس از درون انسان ناشی می شود و از بیرونِ وجود او بر وی تحمیل نمی گردد، نمی تواند جنبه مجازات داشته باشد.
نقد دیدگاه ابوزید درباره حدوث کلام الهی و تلازم آن با تاریخ مندی قرآن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم زمستان ۱۴۰۰ شماره ۱۰۲
5 - 30
حوزههای تخصصی:
ابوزید به عنوان یکی از نظریه پردازان نومعتزله، در مواردی آموزه های قرآن را تاریخ مند دانسته و در راستای اثبات نظریه خود، ادلّه مختلفی اقامه کرده است؛ از جمله اینکه کلام الهی را حادث و مخلوق در نظر گرفته و نتیجه آن را تاریخیت قرآن می داند. او تلاش می کند از طریق فعل دانستن صفت تکلّم، آن را به مسئله حدوث قرآن ارتباط داده، از رهگذر آن به تاریخی بودن قرآن استناد کند. در این راستا وی منکر وجود پیشین قرآن در لوح محفوظ شده و مراد از وجود قرآن در لوح محفوظ را معنای مجازی آن انگاشته است. به اعتقاد او لوح محفوظ همان قلوب مؤمنان است. این مقاله که به روش توصیفی، تحلیلی و انتقادی نگاشته شده است، بر آن بوده با مداقّه در اصل بحث حدوث و قدم قرآن، اولاً درکی درست از آن ارائه نماید و سپس با اقامه دلایل و شواهدی از آرای فلاسفه و دانشمندان و صراحت های قرآن، در قالب پاسخ های حلّی و نقضی ثابت کند که ارتباطی بین حدوث و تاریخیت قرآن برقرار نیست. نتیجه آنکه بحث حدوث کلام الهی تأثیری بر تاریخ مندی قرآن به آن معنایی که مراد ابوزید است، ندارد و ادله و شواهد جناب ابوزید بر این مسئله همگی مخدوش است.
استنباط و نسبت سه نوع انسان شناسی و سه رویکرد اندیشه سیاسی مرتبط با آن در فلسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
7 - 32
حوزههای تخصصی:
در اندیشه سیاسی امانوئل کانت آرای متکثر و همچنین گاهی متناقض وجود دارد، به گونه ای که، در دوره های مختلف اندیشه او، با رویکردهای سیاسی متفاوتی روبه رو هستیم. به نظر می رسد که کانت با تصوری که در هر دوره دربابِ انسان شناسی پیدا می کند سرنوشت اندیشه سیاسی خویش را تغییر می دهد، زیرا دربرابرِ هر رویکرد انسان شناسی متفاوت او ما با اندیشه سیاسی متفاوتی در تناظر با آن روبه روییم. در رویکرد نخست خویش، او تنها به انسان به عنوانِ نوع می نگرد، و تاریخ پیشرفت او را براساسِ تاریخی مشیتی یا طبیعی توضیح می دهد به گونه ای که آدمی در شکل گیری جامعه سیاسی به اراده خویش متکی نیست، بلکه برحسبِ طبیعت رخ می دهد. در این دیدگاه، فرد انسانی دارای اهمیت نیست و زندگی او ناچیز قلمداد می شود. اما نگرش او به انسان در اندیشه اخلاقی با دیالکتیکی پیچیده از قانون عقل، اراده و آزادی همراه است و اساساً با خودآیینی تعریف می شود. در این دیدگاه، کانت دیگر به مشیت اعتقادی ندارد و آدمی را مسئول تحقق ایده عقل می داند. سیاست در این دیدگاه در وضعی بیناسوژگانی و درجهتِ تحقق حکومت غایات شکل می گیرد. مورد آخر به نقد قوه حکم باز می گردد که به آدمیانی مربوط می شود که در کنار هم از عقل عمومی یا همگانی بهره مند هستند، کسانی که حتی برای اندیشیدن و قضاوت به یکدیگر نیازمندند. این امر به داوری زیباشناسانه باز خواهد گشت که در قوه تخیل شکل می گیرد و نه در عقل.