مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۱.
۲۲.
۲۳.
۲۴.
۲۵.
۲۶.
۲۷.
۲۸.
۲۹.
۳۰.
۳۱.
۳۲.
۳۳.
۳۴.
۳۵.
۳۶.
۳۷.
۳۸.
۳۹.
۴۰.
صادق هدایت
حوزههای تخصصی:
بوف کور ظرفیت های متفاوتی در بررسی های ادبی دارد که از جمله آنها می تواند بررسی آن براساس دیدگاه های دلوز و گتاری باشد. اندیشه های ژیل دلوز، فیلسوف معاصر فرانسوی، در زمینه های علمی، فلسفی، هنری، نگرشی متفاوت پدید آورده است. از جمله میتوان به نظریه میل اشاره کرد که بر پایة آن، سرمایه داری میل و تمنای افراد را کانالیزه، و به فضای روانی- اجتماعی ویژه ای که قابل نظارت و کنترل باشد هدایت می کند تا زمینه بازتولید افراد را فراهم سازد. از دیدگاه دلوز هدف داستان این است که میل را رها نماید. آن هم با از هم گسیختن غل و زنجیرهایی که بر آن اند تا ما را به شیوه های خاصی از اندیشیدن مقید سازند. «اقلیت شدن»، از جمله از هم گسیختن همین قید و بندهاست تا با قلمروزدایی ها قلمروهای متعارف را از میان بردارد. این مقاله با تکیه بر نظریه «اقلیت شدن» ژیل دلوز به خوانش داستان بوف کور هدایت می پردازد و مشخص می کند که اثر حاضر از کدام ماشین های اجتماعی برمی آید، چه چیزهایی را در می نوردد و چه مرزهایی را مخدوش می کند.
نقش رسانه در تولید معنا؛ تحلیل تطبیقی داستان و فیلم داش آکل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مطالعات تطبیقی اقتباس، شاخه ای از ادبیات تطبیقی است که به مناسبات بین دو رسانه نظر دارد. عمده ترین تحقیقات در این زمینه، بررسی و نقد فیلم های اقتباسی است. در نقد سنتی اقتباس، میزان وفاداری فیلم به موضوع داستان کتاب معیار اصلی قضاوت است اما در مطالعات اقتباسی نوین، خلاقیت کارگردان اقتباس کننده در خوانش متن ادبی و انتخاب معادل های سینمایی، تعیین کننده موفقیت فرایند اقتباس بینارسانه ای است. تأکید پژوهش حاضر بر این است که حتی در اقتباس های به ظاهر وفادار، بیان سینمایی ممکن است معنای دیگری به موضوع داستانی مکتوب بدهد و باید نقش رسانه را در تولید معنا در نظر گرفت. این موضوع در مورد مطالعاتی «مقایسه تطبیقی داستان و فیلم داش آکل» قابل طرح است. تحقیقاتی که درباره «داش آکل» صادق هدایت و داش آکل مسعود کیمیایی به نقد و بررسی پرداخته اند کمتر به شیوه معناسازی یا خلق درون مایه با عناصر روایی سبکی منحصر به رسانه سینما توجه کرده اند. به همین دلیل حتی اگر یافته های قبلی نکات درستی را طرح کرده باشند این یافته ها در مجموعه منسجمی از یک نوع مطالعه تطبیقی جای نمی گیرند و تفاوت معناسازی بین متن ادبی و متن سینما را در کلیت دو متن نشان نمی دهند.
تحلیل نشانه- معناشناختی احساس حسادت در داستان «طلب آمرزش» اثر صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«طلب آمرزش» یکی از داستان های مجموعة سه قطره خون اثر صادق هدایت است. این داستان، روایتِ بخشی از زندگی زنی است که با حسادت ورزی خود، باعث مرگ اولین و دومین فرزند هوویش و سرانجام خود او می شود. داستان پر از ملامت و ناراحتیِ حاصل از احساسِ حسادت است. این پژوهش می کوشد با نگاهی به دیدگاه های لاندوفسکی پیرامون کلیت احساسات بشری و با پیروی از الگوهای منسجم ارائه شده توسط صاحب نظرانی همچون گرمس و فونتنی درباره چگونگی شکل گیری احساسات انسانی، «حسادت» را از دیدگاه نشانه معناشناسیِ عواطف و احساسات بررسی کند. در این راستا مشهود است که چگونه این احساس انسانی، عامل محرک تمامی کنش ها و واکنش ها در داستان بوده و به چه شکل، گفتمانی شده است و همچنین بررسی خواهد شد که جایگاه آن در داستان تا چه اندازه با الگوهای نظام مند مربوط بهنشانه معناشناسی عواطف و احساسات مطابقت دارد. این بررسی، برای نمونه، امکان ارزیابی و سنجش متون داستانی فارسی را براساس الگوهای یادشده، فراهم خواهد کرد.
تحلیل شخصیت های اصلی در ده داستان کوتاه صادق هدایت بر مبنای نظریه مزلو(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
داستانهای کوتاه رئالیستی صادق هدایت از زوایای مختلف قابل نقد و بررسی است. چون این داستانها با مبانی نظریّات روانکاوانه فروید و یونگ، بیشتر قابل انطباق بوده ، تحلیل آنها از این زوایا، هم بیشتر مورد توجّه پژوهشگران واقع شده است؛ امّا این داستان ها در حوزه روانشناسی انسان گرا ( humanistic psychology ) و به ویژه با تکیه بر نظریه آبراهام مزلو هم قابل بررسی است. پژوهندگان در این جستار با مبنا قرار دادن همین رویکرد، به بررسی شخصیّت های اصلی در ده داستان کوتاه صادق هدایت پرداخته اند. بر اساس نتایج این پژوهش، چون محیط رشد و بالندگی قهرمانان این داستان ها؛ یعنی جامعه ایران در اواخر عهد قاجار و اوائل عصر پهلوی، واجد شرایط لازم برای پرورش و بالندگی استعدادهای نهفته افراد، در جهت نیل به شکوفایی و کمال نبوده است؛ لذا قهرمانان این داستان ها، اغلب آدم هایی درون گرا، منزوی، روان رنجور و شکست خورده اند که نمی توانند به خودشکوفایی برسند.
بررسی تطبیقی عناصر گوتیک در گودال و آونگ ادگار آلن پو و گجسته دژ صادق هدایت
حوزههای تخصصی:
این مقاله به نقد و بررسی تطبیقی دو داستان کوتاه از دو تن از نویسندگان شهیر دنیا، ادگار آلن پو ((1809-1849, Edgar Allan Poe و صادق هدایت (1903-1951)، با نگاهی به نوع ادبی داستان کوتاه، ژانر گوتیک و عناصر آن می پردازد. نگارندگان این مقاله با تکیه بر وجوه اشتراک و افتراق کوشیده اند به تحلیل و مقایسه داستان کوتاه گودال و آونگ (The Pit and the Pendulum) و گجسته دژ (1311) بپردازند. اولی داستان کوتاهی است از ادگار آلن پو، نویسنده آمریکایی، که نخستین بار در سال ۱۸۴۲ چاپ شده است و داستان مردی را روایت می کند که از سوی دادگاه تفتیش عقاید اسپانیا محکوم به مرگ شده و او که خود راوی داستان نیز می باشد به بیان لحظه به لحظه ی شکنجه های روحی و جسمی ای می پردازد که در سیاهچالی تاریک بر او تحمیل می شود تا او را به کام مرگ بکشاند. دومی داستان گجسته دژ به قلم صادق هدایت و در مجموعه داستان سه قطره خون قرار گرفته است. اهمیت موضوع در این است که گویا تاکنون کار مستقل و قابل توجهی در زمینه مقایسه و تطبیق عناصر گوتیک درآثار هدایت و پو انجام نگرفته است. بررسی عناصر گوتیک بر اساس نظر رابرت هریس (Robert Harris) نشان می دهد جلوه ژانر گوتیک در گجسته دژ هدایت نسبت به پو پررنگ تر می باشد.
بازیابی عنصر مکان در «بوف کور» صادق هدایت بر پایه ی جغرافیای تاریخی ری و تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بخش هایی از رمان «بوف کورِ» صادق هدایت، آشکارا به برخی از مکان ها اشاره شده است. اما واقعیت های مکانی آن گونه با تمهیدات داستانی درآمیخته و نگارش تأویل پذیرانه ی این اثر را تحت شعاع قرار داده که ماهیت مکان واقعی رویدادها را در هاله ای از ابهام پیچیده است. و بسیاری را بر آن داشته تا گمان کنند «رمان بوف کور فاقد زمان و مکان است.» در حالی که بخش گسترده ای از فضاهای شبه خیالی بوف کور را می توان با تکیه بر جغرافیای تاریخی «ری و تهران» بازیافت که گستره ی تاریخی عهود باستان، سده های میانه و دوره ی صفوی تا قاجار را در بر می گیرد. در این مقاله با تکیه بر نشانه های درون متنی اثر و انطباق آن ها با جزئیات جغرافیای تاریخی «ری و تهران» نقشه ی مسیر راوی در یک مکان واقعی و عینی بازشناسی شده است. بر اساس یافته های این پژوهش، اجزای مکان در بوف کور را می توان در سه مؤلفه ی مبدأ، مقصد و مسیر حرکت قهرمان به سوی گورستان و قلعه ی بیرون شهر بازیابی کرد که با بازنمایی عناصری تازه در پی ابهام زدایی از عنصر مکان در بوف کور صادق هدایت است.
نقد کهن الگویی داستان گجسته دژ، اثر صادق هدایت
به عقیده کارل گوستاو یونگ روانشناس سوئیسی، کهن الگوها یا نمونه های ازلی، در ناخودآگاه جمعی همه انسان ها در همه ملل یکسان هستند. تاکنون مطالعات بسیاری بر روی نمادها، شخصیت ها و موقعیت های کهن الگویی در آثار هنری و ادبی انجام گرفته و تعابیر گوناگونی از هریک ارائه شده است. نقد کهن الگویی جزء نظریات نقد ادبی مدرن است که در آن به بررسی کهن الگوهای یک اثر می پردازند و این نمونه ها را -که در ناخودآگاه جمعی شاعر یا نویسنده در اثر نمود یافته – جست وجو و رمزگشایی می کنند. آثار صادق هدایت نیز مستعد این گونه بررسی ها است. چنانچه اثر ماندگار او، بوف کور، بارها و بارها با شیوه نقد روانکاوانه، نمادگرایانه و ... نقد شده است. همچنین داستان های کوتاه او دارای نمادهای متعددی است که هرکدام به طور جداگانه قابل بحث هستند. در این مقاله ابتدا توضیح مختصری درباره نقد کهن الگویی داده می شود، سپس نمادها و موقعیت های کهن الگویی موجود در داستان گجسته دژ، شرح و بسط و در نهایت به بررسی شخصیت های داستان و جایگاه آن ها در نقد کهن الگویی یونگ پرداخته می شود. روش تحقیق، توصیفی تحلیلی همراه با تفسیرها و نمادشناسی است.
بازنمایی گذار مدرنیته در ادبیات معاصر ایران (مورد مطالعه: گزیده آثار هدایت و فروغ)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله به بازنمایی گذار مدرنیته در ادبیات معاصر ایران می پردازد. در این راستا، دو تن از چهره های شاخص ادبیات معاصر ایران، صادق هدایت و فروغ فرخزاد، انتخاب شدند تا با ردیابی مؤلفه های بازنمایی در گزیده آثار و اندیشه آنان و تطبیق آن با جریان توسعه مدرنیته، وضعیت تفکر در ایران معاصر تبیین شود. پژوهش حاضر به روش مطالعه کتابخانه ای و تحلیل محتوایی و پارادایم متکی بر رویکرد جامعه شناسی تفسیری انجام گرفته است. پرسش اصلی این است که مبنای بازنمایی صادق هدایت و فروغ فرخزاد در گذار مدرنیته ایران، متکی بر چه اسلوب و نگرشی است که بر شناخت، نوع نگاه و خلق آثار آن ها مؤثر افتاده است. در تجزیه و تحلیل آثارمهمآنان، این دستاورد حاصل شد که هردو آن ها از نظر شیوه کار، نگرش کنش پژوهانه را در فرایندی دیالکتیکی پیشه خود کرده اند، اما برخی نگرش های ایستایی شناسانه که حاصل دیالکتیک ذهن و عین در بستر پرورشی ویژه آنان است، سبب تفاوت در نوع نگاه به انسان شده است. حصار سنتی ساختار جامعه مردمحور صادق هدایت نتوانسته است تمایز سنت و مذهب و عینیت زمان را در هم فراخوانی طبیعت گرایانه از یکدیگر منفک کند، اما فروغ فرخزاد مرزهای سنتی جنسیتی را درمی نوردد و به افق هایی فراجنسیتی ره می سپارد.
واکاوی و تحلیل عوامل موثر در گرایش صادق هدایت به کاربرد نمادها
نمادها از جمله ابزارهای شناخت و بنیادی ترین طریقه بیان بشمار می آیند. هر نماد تصویری محسوس، شناخته شده و گاه ملموس است که بر معنا و حقیقتی انتزاعی در ذهن انسان تاکید می کند. بسیاری از نویسندگان با استفاده از زبان نمادین برای ارتباط با جامعه و بیان مسائل کمک می گرفتند. حال با توجه به اهمیت تاثیر این زبان در آگاهی جامعه نویسنده بر آن است که به واکاوی و بررسی عوامل موثر در کاربرد نماد و رمز در آثار صادق هدایت پرداخته و با استفاده از شیوه اسنادی و فن کتابخانه ای به تحلیل موضوع پرداخته است که نتیجه بدست آمده حاکی از آن است که صادق هدایت به دلیل شرایط اجتماعی و بویژه سیاسی دوره خود، نماد را بهترین ابزار برای انتقال معانی و اهداف خود به مردم در عصر دیکتاتوری سیاسی دوره زندگی خود بکار گرفته اند.
بوف کورصادق هدایت و خیزاب های ویرجینیا وولف: روایت روایت زدگی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
صادق هدایت، متفکر و هنرمندی بر آشوبنده، نا بهنگام، پی افکن و نویسنده ای صاحب سبک بود. به جریت می توان گفت که بوف کوراو درنیم قرن اخیر بیش ازهراثرادبی ایرانی دیگری مورد نقد و بررسی جدی قرار گرفته و هر روز منتقدان ابعاد تازه ای از این اثر را هویدا می کنند. آنها ابعاد سورریالیستی، سمبولیستی، اگزیستانسیالیستی، ناسیونالیستی، اکسپرسیونیستی و متافیزیکی این اثر را تجزیه تحلیل کرده اند. از دیدگاه ادبیات تطبیقی، از تاثیر پذیری هدایت از شوپنهاور، ژان پل سارتر، گی دو موپاسان، ژرار دونروال، فرانتس کافکا و دیگر ادیبان هم از بعد محتوایی و هم از بعد ساختاری قلم فرسایی ها شده است. پژوهش حاضر تاثیر پذیری و اشتراکات انکار ناپذیر و درعین حال کشف نشده ی بوف کور از رمان خیزابها ی ویرجینیا وولف را مورد نقد و موشکافی قرار می دهد. در این پژوهش، ارتباطات بینا متنی بوف کور با خیزابها از بعد مضمونی واکاوی شده و در این راستا پژواک یکی از مهمترین مضامین رمان خیزابها یعنی روایت زدگی در بوف کور رد یابی می شود. بر اساس تطبیق متنی نشان داده می شود که چطور برخی از جملات بوف کورشباهت خیره کننده ای به جملات کلیدی رمان خیزابها دارند.
بررسی تطبیقی مینی مالیستی داستان های کودکانه زکریا تامر و صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جنبش فرمالیسم (1920) مغرب زمین، باعث شکل گیری منشور مینی مالیسم، با شعار «کم، زیاد است» در ادبیات گردید و نویسندگان از این رویکرد استقبال کردند، چنان که داستان های کودکانه تامر و هدایت متأثر از اصول فرمالیسم است. داستان های تامر شکل دهنده آغاز راه صحیح برای کودکان و نوجوانان و مبلغ ارزش های انسانی است و نیز هدایت در داستان های کودکانه خویش توجه ویژه ای به نکات اخلاقی و تربیتی دارد. این دو نویسنده، گاه فضا را برای بیان ارزش ها آماده می کنند و زمانی نتیجه گیری و درک آن را به مخاطب وامی گذارند. بیشتر داستان های مورد بحث، از طرحی ساده؛ یعنی خرده پیرنگ برخوردارند و زبان آن ها برای همگان قابل فهم است. شخصیت ها در این داستان ها نماینده افکار، رفتار و گفتار جامعه سوری و ایرانی هستند و زمان داستان ها بر گذشته و حال دلالت دارد؛ اما به مکان وقوع حوادث، اشاره ای نشده است و تنوع مکانی نیز در آن ها وجود ندارد. این مقاله، عناصر مینی مالیسم را در داستان های تعلیمی زکریا تامر و صادق هدایت با هدف تبیین مشخصه های مینی مالیسم و انگیزه نویسندگان از توجه به این شگردها در رویکردی توصیفی- تحلیلی وبا تکیه بر مکتب تطبیقی آمریکایی بررسی کرده و نشان داده است که بسیاری از داستان های این دو نویسنده، مشخصه های مینی مالیستی مانند: محدودیت شخصیت ها، گفت وگوی زیاد، جملات کوتاه و... را بازنمایی کرده اند.
تحلیل معادل گزینی عناصر فرهنگی رمان بوف کور در ترجمه به عربی با تکیه بر رویکرد ایویر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
متون داستانی از معدود انواع ادبی است که بیش از انواع دیگر حاوی عناصر فرهنگی و بومی است و این امر جایگاه خاصی در پژوهش های ترجمه از منظر نظریه پردازی و راهکارهای ترجمه یافته است. از جمله متون ادبی، رمان بوف کور یکی از آثار ادبیات معاصر فارسی است که مؤلفه های فرهنگی بسیاری را در جای جای آن می توان دید که در امر ترجمه، مترجم را با چالش های فراوانی روبه رو می کند. این رمان برجسته در سال 1976 میلادی به قلم ابراهیم الدسوقی به زبان عربی ترجمه شد. «ایویر» از جمله نظریه پردازانی است که برای ترجمه عناصر فرهنگی، رویکرد خاص خود را ارائه کرده است که شامل وام گیری، تعریف، ترجمه تحت اللفظی، جایگزینی، واژه سازی، حذف و اضافه کردن می شود. در این پژوهش، قصد داریم با روش توصیفی تحلیلی، شیوه های ترجمه عناصر فرهنگی رمان بوف کور را به زبان عربی با تکیه بر رویکرد ایویر بررسی کنیم. با تحلیل شیوه ترجمه بوف کور مشخص می شود که مترجم در بیشتر موارد فرهنگی ترجیح داده است با شیوه جایگزینی به معادل یابی بپردازد که در برخی موارد با کاستی همراه بوده است و صرفاً زمانی توفیق یافته است که از روش تلفیقی، به ویژه در افزودن به پاورقی بهره جسته است.
بررسی کارنامه هدایت پژوهی در ایران از 1330تا1381(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
صادق هدایت یکی از تأثیر گذارترین نویسندگان معاصر است که در پیوند با آثار و شخصیت او کتاب ها و مقاله های گوناگونی پدید آمده است. این پژوهش بر آن است ابتدا با نگاهی کلی و با توجه به آثار پدید آمده، رویکردهای هدایت شناسی را تبیین کند و پس از آن، سیر هدایت پژوهی را از سال1330تا1381 به صورت دوره های دهساله تحلیل و بررسی نماید. یافته های پژوهش نشان می دهد در دهه ی سی که هدایت شناسان نخستین تجربه های خود را در زمینه ی پژوهش درباره ی هدایت کسب می کردند، بیشتر در زمینه هایی چون تحلیل ویژگی های روحی و اخلاقی هدایت، تأثیر پذیری او از نویسندگان خارجی و شیفتگی هدایت به علوم خفیه مطالبی می نوشتند. در این دوره 51مقاله و 12کتاب درباره ی هدایت نوشته شد. در دهه ی چهل با رشدی دو برابری، 124مقاله و 6 کتاب درباره ی آثار هدایت و به ویژه داستان های او نوشته شد و جنبه های تازه تری از زندگی و آثار هدایت بررسی شد. در دهه ی پنجاه نیز 145مقاله و 8 کتاب درباره ی خودکشی هدایت و علل آن و موضوع های کلی دیگر تحریر گردید. از دهه ی شصت، تجربه ی نویسندگان در زمینه ی هدایت پژوهی رفته رفته افزوده گشت و نویسندگان با تکیه بر دانش خود در زمینه ی نقد ادبی به نقد و بررسی آثار هدایت پژوهانه همت ورزیدند. در این دوره نیز 160 مقاله و 4 کتاب درباره ی هدایت به چاپ رسید. به طور شگفت آوری در دهه ی هفتاد ملاحظه می گردد که دامنه ی موضوع ها و مبحث های هدایت شناسی افزایش می یابد و این پدیده شاید مربوط به افزایش دانش نویسندگان درباره ی ادبیات معاصر و همچنین ادبیات جهان باشد که موضوع مورد علاقه ی فراوان هدایت بود. در این دهه، 170 مقاله و 45 کتاب درباره ی هدایت نوشته می شود. به طور عمده می توان گفت که هدایت شناسی چه از لحاظ کمی و چه از نظر کیفی در این دوره پیشرفت محسوسی داشته است.
مطالعه تطبیقی خیانت و ساختار روایی آن در فضایی ناتورالیستی در پیر و ژان گی دو موپاسان و گرداب صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ادبیات تطبیقی همواره فضایی فراهم کرده تا ادبیات ملل مختلف با هم دیگر به گفت گو بنشینند و به تعامل و زایندگی بپردازند. بینامتنیت یا حضور قابل توجه عناصری از متون مشخص در اثری دیگر، از مواردیست که در گستره ادبیات تطبیقی جای می گیرد. صادق هدایت از پیشگامان ادبیات مدرن در ایران و از جمله نویسندگانی که آشنایی عمیق با ادبیات غرب و به ویژه ادبیات فرانسه داشته، در بسیاری از آثار خود متأثر از نویسندگان صاحب سبک خارجی بوده است. داستان کوتاه گرداب که در فضایی تلخ و ناتورالیستی رخ می دهد، یکی از آثار هدایت است که به شدت تحت تأثیر مکتب ناتورالیسم و به ویژه رمان ناتورالیستی پیر و ژان گی دو موپاسان به نظر می رسد. مضمون خیانت که به فروپاشی خانواده ای به ظاهر خوشبخت منتهی می شود و ساختاری که این مضمون در قالب آن روایت می شود، حلقه اتصال این دو اثر هستند. این مضمون در دو اثر، با استفاده از قوانین مکتب ناتورالیسم که به ترسیم بی پروای هر آن چه که در جامعه و در میان بشریت به انحطاط می انجامد، پرورانده می شود. مسئله اصلی در مقاله حاضر یافتن ریشه ها و مصادیق خیانت در دو اثر با تکیه بر ساختار روایی و تحلیل رفتار شخصیت ها در مواجهه با این بحران خانوادگی خواهد بود. در نهایت سعی بر این خواهد بود تا از این رهگذر به هدف اصلی این مطالعه تطبیقی که توضیح عناصر ناتورالیسم در داستان گرداب و هم ارزی آن با عناصر ناتورالیستی رمان موپاسان می باشد، دست یابیم.
معادل یابی مقوله های فولکلور ایرانی: بررسی موردی ترجمه عربی نون والقلم جلال آل احمد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عناصر فرهنگی به منزله شناسنامه یک ملت است و می تواند در صورت انتقال صحیح بر غنای فرهنگی مقصد نیز بیفزاید. لذا مترجم باید ضمن بهرمندی از دانش های زبانی، بر فرهنگ زبان مبدأ و مقصد تسلط کافی داشته باشد. پژوهش حاضر در نظر دارد معادل یابی عناصر فرهنگی رمان نون والقلم جلال آل احمد را بر اساس تقسیم بندی مقوله های فرهنگی صادق هدایت در ترجمه عربی ماجده العنانی بررسی کند. از آنجا که انتقال همه لایه های معنایی یک واژه از زبانی به زبان دیگر کار دشواری است و نمی توان برای هر یک از عناصر فرهنگی اجتماعی در زبان مقصد معادل دقیقی یافت، تبیین مفهوم هر واژه متناسب با قلمرو معنایی و مضمون فرهنگی، نیازمند راهکاری مستقل در معادل یابی است. ازاین رو، راهکارهای نیومارک اساس کار این پژوهش قرار گرفته است. یافته های این پژوهش که به روش استقرایی استنتاجی انجام، و نمونه های مهمی که در این پژوهش منعکس شده است، نشان می دهد در برگردان عناصر مادّی فرهنگی، مترجم غالباً از شیوه معادل فرهنگی و معادل توصیفی بهره برده است که می توان آن را حاصل همگونی فرهنگی مبدأ و مقصد دانست. در برگردان عناصر معنوی، مترجم علاوه بر شیوه معادل فرهنگی، معادل کارکردی و معادل توصیفی، از شیوه تلفیقی استفاده کرده است و به توضیح و تفسیر مقوله مورد نظر می پردازد.
بررسی گذار از شخصیت پردازی رئالیستی به مدرنیستی در «داش آکل» صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«داش آکل» یکی از داستان های مهم ادبیات معاصر فارسی است و توجه فراوانی به آن شده است. یکی از نکاتِ جالب درباره این داستان، تفاوت های ظاهریِ آن با داستان های دیگرِ صادق هدایت است. قهرمان های ازخودگذشته و باغیرت و تفاخر به فرهنگ سنتی و پهلوانی، چیزی نیست که در داستان های دیگر هدایت، نمود داشته باشد و از این نظر این داستان سؤال برانگیز است. داستان های مدرنیستی هدایت معمولاً شخصیت محورند و شخصیت های آن ها درونگرا هستند. فرضیه این پژوهش این بوده است که داستانِ داش آکل برخلافِ باور رایج کاملاً رئالیستی نیست و از نیمه دوم، شخصیت پردازیِ مدرنیستی در آن مشهود است. شخصیت در داستان های مدرنیستی محوریت دارد و ذهنِ شخصیت، ملاک و محکِ وقایع داستانی است. در این پژوهش ابتدا خصوصیاتِ لازم برای این که یک شخصیتِ داستانی مدرن محسوب شود، مشخص شده و چارچوبی دقیق برای تحلیلِ شخصیت مدرنیستی تعیین شده است که بر اساس آن می توان شخصیتِ مدرنیستی را از شخصیتِ پیشامدرن تفکیک کرد. در داستان مدرنیستی شخصیتِ داستان، تبدیل به سوژه مدرن می شود. خصوصیات سوژه بر اساسِ آرای متفکران برجسته و تأثیرگذار مدرنیسم، به تحت سه عنوان معرفی شدند: 1) آگاهی 2) آزادی / اختیار 3) فردیت. سپس خصوصیاتی مورد بررسی قرار گرفتند که برای مدرنیستی بودن ضروری نیستند ولی در داستان های مدرنیستی معمولاً دیده می شوند. از این موارد چهار موردِ 1) اندیشمندی 2) توجه به ناخودآگاه 3) انزوا 4) مرگ اندیشی. وجود این خصوصیات در «داش آکل» فرضیه پژوهش را تأیید می کنند. دستاورد دیگر این پژوهش، تحلیلِ داستانِ «داش آکل» و موشکافی آن و بررسی رابطه های بینامتنیِ آن است که نشان می دهد این داستان، یکی از داستان های کلیدی در مرحله گذار از داستان رئالیستی به داستان مدرنیستی در ادبیات فارسی است و نمی توان آن را داستانی کاملاً رئالیستی محسوب کرد. توجه جایگاهِ کلیدی داستان «داش آکل» در تاریخ ادبیات داستانی معاصر فارسی، اهمیتِ این پژوهش را روشن تر می کند.
بازتاب مفهوم مرگ در اندیشه آلبر کامو و صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
آلبر کامو، نویسنده و متفکر فرانسوی که در سال 1957 به دریافت جایزه نوبل ادبی فائق آمد، از جمله نویسندگانی است که تأثیر قابل توجهی بر جریان روشنفکری و نویسندگی ایرانی داشته است. کامو را جزء نویسندگان پوچ گرا بر می شمارند که در آثارش به مفاهیمی همچون بیهودگی، مرگ، خودکشی و طغیان می پردازد. صادق هدایت نیز یکی از نویسندگان و روشنفکران ایرانی است که مفهوم مرگ به طور ویژه بر آثارش سایه انداخته است. از آن جایی که برخی صادق هدایت را دنباله رو کامو در فلسفه پوچی می دانند، بررسی تطبیقی مفهوم مرگ که یکی از اساسی ترین مفاهیم در آثار هر دو نویسنده است، ارزشمند می نماید. هر یک از دو نویسنده مورد بحث با توجه به اعتبار بالای خود در مقیاس ملی و بین المللی، مورد بررسی های ادبی و فلسفی قرار گرفته اند. این تحقیق نیز خواهد کوشید تا به نوبه خود با رویکردی تطبیقی، از ورای اندیشه کامو و هدایت به بررسی و بحث مفهوم مرگ بپردازد و به دنبال پاسخی برای این سؤال باشد که این دو نویسنده در مسیر پوچ گرایی به کدام مقصد می اندیشند و نقاط مشترک یا اختلاف این مقاصد چیست.
بررسی تطبیقی سوررئالیسم در دو داستان کوتاه «فی یوم مرح» زکریّا تامر و «سه قطره خون» صادق هدایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سرخوردگی و انزواطلبی برخی از روشنفکران غربی درنتیجه عواقب دردناک جنگ جهانی اوّل سبب شد که آنان درمقابل عقل گرایی و مادّه گرایی مدرنیست ها به تخیّل و ذهنیت گرایی تمایل یابند و با کاویدن ضمیر ناخودآگاه انسان، مکتبی به نام سوررئالیسم را بنیان گذاری کنند که بر ادیبان و نویسندگان شرق و غرب تأثیر بسیاری نهاد. نوشتار پیش رو که با رویکردی توصیفی - تحلیلی به واکاوی مؤلّفه های سوررئالیسم در دو داستان کوتاه «فی یومٍ مَرِح» (در روزی شاد) از زکریا تامر (نویسنده سوری) و «سه قطره خون» اثر صادق هدایت پرداخته، نشان داده است که این نویسندگان، فضایی کاملاً سوررئال را برای بیان ذهن خویش در داستان های یادشده خلق کرده اند و اصول این مکتب ادبی؛ یعنی نگارش خودکار، توجّه به عالم خیال و رؤیا، عشق، جذبه و جنون، طنز و هزل، تصادف عینی و امور شگرف و فراواقعی را در آثار خویش بازنمایی کرده اند. هدف اصلی تامر، اعتراض به بی مسئولیّتی نهادهای مرتبط با امنیّت جامعه و صدور حکم ازجانب افرادی است که صلاحیت قضاوت ندارند. هدایت با این داستان، درپی بیان وضعیّت بحرانی و آشفته ایران دوره پهلوی بوده است که هر وقت روشنفکران، نویسندگان و شاعران به آن اعتراض می کردند، عوامل قدرت، به روش های مختلف آن ها را سرکوب می کردند.
بررسی و تحلیل عناصر داستانی در دو داستان«زنی که مردش را گم کرد!» و « به کی سلام کنم؟»(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
جستارنامه ادبیات تطبیقی سال اول زمستان ۱۳۹۶ شماره ۲
62 - 79
حوزههای تخصصی:
داستان، آفرینشی هنری است که ذهن خلّاق نویسنده با الهام گرفتن از زندگی درونی و بیرونی بشر و آنچه پیرامون اوست، با عناصری بنیادین خلق می شود. عناصر داستان، شالوده و ساختار اصلی یک داستان را تشکیل می دهد که بررسی و شناخت این عناصر، مخاطب را در شناخت بهتر نویسنده اثر راهنمایی می کند؛ زیرا نویسنده بنا به فراخور افکار و اندیشه های خود، از عناصر داستانی بهره می گیرد و نتیجه ی این امر، خلق آثاری متفاوت با درون مایه و مضمونی تأثیرگذار است. صادق هدایت و سیمین دانشور از نویسندگان معاصری هستند که در تجربه های نویسندگی، اغلب مسائل و مشکلات گریبان گیر زنان را از موضوعات و مضامین اصلی داستان های خود قرار داده اند. مقاله حاضر نمودهای این مفهوم جامعه شناسانه و روان شناسانه را در عناصر دو داستان «زنی که مردش را گم کرد!» و «به کی سلام کنم؟» بررسی و تحلیل می نماید. دلیل انتخاب این دو نویسنده، تناسب موضوع در این دو داستان رئالیستی است. در این نوشتار، در یک مقدمه و دو گفتار، با روشی توصیفی-تحلیلی با رویکردی کمی و کیفی ضمن بررسی تطبیقی عناصر داستانی، مباحث زن، جامعه، سیاست، آموزش، اقتصاد و غیره به همراه شاهد مثال، بازخوانی می شود و آشکار می گردد که در این دو اثر ، فقر موضوع محوری و تلاش برابری برابری اجتماعی پیام اصلی نویسندگان است.
روّاد القصه القصیره فی إیران وسوریه؛ دراسه مقارنه(مقاله علمی وزارت علوم)
إن العقد الثالث من القرن العشرین فی إیران، والرابع فی سوریه کانا بدایتین حقیقیتین لظهور القصه القصیره فی البلدین. فاتفق رواد الفکر التجدیدی فی الأدب المعاصر علی ضروره الاستفاده من هذا الجنس الأدبی الجدید لإقامه الثوره الأدبیه آنذاک. وما جعل القصه القصیره وسیله للتطرق إلی مشکلات المجتمع ونقدها، إنمّا هو دور مبدعیها فی البلدین الذین استخدموا تقنیات حدیثه تؤدی دوراً أساسیاً فی عرض أشکال تناهز نظیرتها الغربیه إلى جانب تفاعلها الفعّاله لما یجری فی صمیم المجتمع وطبقاته. البحث الحالی عباره عن محاوله لرصد نقاط التشابه والاختلاف بین روّاد القصه القصیره فی کل من سوریه وإیران فی العقود الأولی من نشأتها على ضوء المنهج الأمریکی الذی یرکز على وحده الأفکار البشریه بغض النظر عن وجود صلات تاریخیه (على ضوء المدرسه الفرنسیه)، أو بنی تحتیه مشترکه (على أساس المدرسه السلافیه)، بل یرکز علی الأفکار المشترکه، والأنماط المتشابهه. فینطلق البحث بِمَن بدأ هذا الجنس الأدبی فی کلا البلدین إلى من یمکن تعبیره قمه هذه الحرکه فی کل من سوریه و إیران، إلى جانب من یمثل فیهما الأصوات النسائیه. ومن خلال البحث، یمکننا القول أن القصه القصیره فی إیران حظت باهتمام مبکر ووعی أکثر فی بدایاتها، کما تمکنت من الوصول المبکر إلى قمتها مقارنه بنظیرتها السوریه؛ إلا أن الأصوات النسائیه تبرز تعددیه لافته للانتباه فی سوریه مقارنه بإیران.