مقالات
حوزههای تخصصی:
خودآگاهی، یعنی آگاهی بیواسطه آدمی به ذات خود، که ابن سینا در برهان انسان معلّق درفضا برای اثبات نَفْس به آن تکیه کرده است حاصلِ فعّالیّتِ کدام قوّه ادراکی در آدمی است؟ سخنان ابن سینا در باب این موضوع دارای ابهام وپیچیدگی است: برای برطرف کردن این ابهام و رسیدن به پاسخ نهایی ابن سینا، در این مقاله، با روشی توصیفی، تحلیلی و انتقادی، به بررسی سخنان وی به-ویژه در کتاب مباحثات که مشروح پرداخته و به این نتیجه رسیده ایم که در نظر نهایی ابن سینا آن قوّه ادراکی که عهده دار خودآگاهی است هیچ یک از قوای نَفْس نیست، بلکه خودِ نَفْس ادراک کننده ذات خود است. لیکن از آنجا که وی بحث خودآگاهی را غالباً در چارچوب نظریّه خود در باب قوای ادراکی ارائه کرده است، گاه آن را تعقّل خوانده و درواقع، عقل یا تعقّل را به اشتراک لفظ به دو معنا به کار برده است.
نسبت تکوینی و تأویلی علوم انسانی با امانیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر به نسبت علوم انسانی با امانیسم می پردازد و از دیدگاهی هایدگری آن را تکوینی و تأویلی تحلیل می کند. مقدمه بنیان تاریخی این نسبت را یادآور می شود، که چگونه علوم انسانی در آغاز دوره جدید با امانیسم و «ستودیا هومانیتاس» بالید. بخش دوم ابتنای امانیسم بر شئون وجودی امانیست ها را نشان می دهد: بحران های اواخر قرون وسطی بودونبود آنان را به خطر نابودی کشاند و امانیست ها را واداشت ازنو موجود درطورکلی را به پرسش بگیرند و ازنو مقام خویش را در میانه موجودات بجویند، تا ازنو به عقل و علم خویش و به رشته های برآمده از آن نیز سروسامان بدهند. بخش سوم همین واقعه هستی شناختی و فهم نو از موجود را به معنای تأویل شان می گیرد، که معنایش کلاسیک و همان تأویل متن است: اصالتی که امانیست ها در ستودیا هومانیتاس به متون باستانی می دادند. بخش چهام رشته های مختلف علوم انسانی را همچون شئون وجودی امانیست ها تأویل می کند، منتهی در عینیت تاریخی شان.
رویکرد فلسفی ابن سینا در تعلیقات بر اثولوجیا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از آثار مغفول مانده شیخ در شناخت نظام فکری و فلسفی او تعلیقات وی بر اثولوجیای منسوب به ارسطوست. این تعلیقات که به صورت پراکنده بر مواضعی از اثولوجیا نوشته شده اند موضوعات گوناگونی از خداشناسی، نفس شناسی، عقول و مبادی نخستین، ادراک حقیقت مبدأ اول و مسائل بسیار دیگری را در برمی گیرند. محورهای مهم مورد توجه شیخ در این تعلیقات نخست نفس شناسی و دیگر ارتباط نفس با مبدأ اول است. در محور نفس شناسی تعلیقات شیخ علاوه بر شرح جنبه انتقادی نیز دارد و به ویژه وجود نفس قبل از پیدایش بدن و یا واجد بودن ادراکات و معارفی را قبل از ارتباط با بدن برای آن نمی پذیرد و در محور ارتباط نفس با مبدأ اول و درک حقیقت کمال و جمال او ادراک عقلانی و مبتنی بر استدلال را در این زمینه ناتمام می داند و تنها مشاهده حقه را راه درک آن حقیقت به شمار می آورد. در مجموع می توان گفت شیخ در
صورت بندی مفهومی تمایز «ذهن» در مقابل «نفس» نزد صدرالمتالهین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
چارچوب فکری دکارتی که در فلسفه و عصر جدید غالب است، انسانی را نه به مثابه نفس، بلکه به مثابه جوهر اندیشنده به تصویر می کشد. در این تفکر، حقیقت انسان در تقابل با بدنش، ذهنی است که شئونات و ویژگی های مختلف نفس ارسطویی مانند انفعالات، اراده و تجربه و تاملات نظری و عملی اش، همگی در ذیل ذهن و در زمین آن، تعریف و تحلیل می شوند. اما ایده ارسطو در تعریف نفس یعنی لوگوسِ ناظر(متعلق) به جسم، در فلسفه اسلامی پذیرفته شد و در جریان های مختلف آن، استمرار یافت. پژوهش جاری با التفات به تفاوت ذهن در اندیشه انسان شناسی فلسفی غرب معاصر با نفس در اندیشه فیلسوفان مسلمان، در صدد است تا با تحلیل منطقی و بررسی دیدگاه های صدرالمتالهین –به مثابه فیلسوفی که به تعریف ارسطویی از نفس پایبند بوده و تقریری وجودی از آن ارائه می دهد-، صورت بندی اولیه ای از تمایز مفهومیِ ذهن و امرذهنی با نفس ارائه دهد.
فهم موضوعی، فهم گزاره ای و نسبت میان آن ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تفکیک فهم به گزاره ای و موضوعی ازجمله تقسیم بندی های مربوط به فهم است. درحالی که در اولی یک واقعیت فهمیده می شود، در دومی یک نظریه، سیستم، هویت، مفهوم، مدل، ویژگی یا مجموعه ای از پدیدارها فهمیده می شود. پرسش مهمی که دراین خصوص اهمیت دارد نسبت میان فهم موضوعی و فهم گزاره ای است: آیا اولی به دومی تقلیل پیدا می کند؟ یا اینکه فهم موضوعی فراتر از فهم گزاره ای است؟ در این مقاله، ابتدا استدلال ها و شروح اصلی مدافع ضدتقلیل گرایی، درون چارچوبی مشخص، معرفی و تشریح می شوند. در ادامه، به یکی از مهم ترین نقدها علیه ضدتقلیل گرایی، یعنی نقد کریم خلیفه، پرداخته و دامنه اعتبار آن سنجیده می شود. در پایان و پس از ارائه شرحی از فهم علمی که در آن بازنمایی علمی نقشی اساسی ایفا می کند، تقلیل گرایی دررابطه با آن به بحث گذاشته می شود.
فراتر از دوگانگیِ خدای متافیزیکی و خدای الوهی تأملی درباره امر الوهی در اندیشه هایدگر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در این نوشتار می کوشم جایگاه نظام مند امر الوهی در اندیشه هایدگر در نسبت ضروری با تمایز هستی شناختی و خاستگاه آغازین پدیدارشناسی را تبیین کنم. برای این منظور، باید نخست بر دوگانگی ای که هایدگر میان خدای متافیزیکی و خدای الوهی لحاظ می کند غلبه کرد. از یک سو، تلقی هایدگر از خدای متافیزیکی ذاتاً ناظر به تلقی ارسطویی-مدرسی از آرخه به مثابه برترین موجود است و لذا رهیافت سلبی به آرخه را دربرنمی گیرد. از سوی دیگر، هایدگر با تلاش برای بیان ظهور خدا، خود را در یک ایمان گرایی بی نسبت با تمایز هستی شناختی گرفتار می سازد که با ضوابط اندیشه او در تعارض است. نقد این دو دیدگاه، ضرورت فهمی بنیادین تر از امر الوهی را بر حسب تمایز هستی شناختی و خاستگاه ظهور، در رجوعی نامصرح به آرخه افلاطونی فراتر از وجود، به معنای فهمی سلبی از آرخه به مثابه پوشیدگی، غیاب و عدم پدید می آورد.
تحلیل سلبِ خودآگاهی از حق تعالی از منظر شارحانِ مناظره امام رضا (علیه السلام) و عمران صابی (رهیافتهای مبتنی بر نفی گونه ای از خودآگاهی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در میراث روایی امامیه، گزارشی از مناظره عمران صابی با امام رضا (علیه السلام) ذکر شده است که بر اساس آن، امام (علیه السلام) به پرسش عمران از خودآگهی خداوندمتعال، پاسخی منفی داده است. اندیشمندان امامیه در رفع تعارض احتمالی میان قاعده عقلی و آموزه روایی در ثبوت ضروری علم الهی به خود، پرسش عمران را مربوط به گونه خاصی از خودآگاهی تلقی کرده اند که ثبوت آن برای خداوندمتعال مستلزم محدودیت و نقص می شود. بر اساس استقراء صورت گرفته، در خصوص چنین رویکردی، یعنی نفی گونه ای از خودآگاهی از خداوندمتعال، حداقل پنج تبیین عمده صورت گرفته است. این تبیینها به سبب ناسازگاری با ظاهر سخن و یا عدم صحت محتوایی آنها، در ارائه معنای صحیحی از سخن امام (علیه السلام) ناکام مانده اند. البته نقصان این تبیین ها به معنای نفی رویکرد اصلی در مواجهه با بیان مورد نظر نیست، بلکه با حفظ این رویکرد، امکان ارائه تبیین صحیح از روایت وجود دارد.
روش تحلیلی در کتاب بنیادگذاری برای متافیزیک اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مفسران اخلاق کانتی اختلافاتی درباره روش تحلیلی در کتاب بنیادگذاری برای متافیزیک اخلاق دارند. اختلاف در معنای تحلیلی روش است. برخی معتقدند روش تحلیلی در کتاب بنیادگذاری برای متافیزیک اخلاق، طبق اصطلاح شناسی سنتی در رابطه با تحلیلی بودن روش معنا می یابد، یا اینکه در ارتباط با طبیعت احکام تحلیلی است، و یا اینکه صرفاً نشانگر شروعی با کنشِ تحلیلِ مفهومی است بدون اینکه معنای ویژه بیشتری داشته باشد. این نوشتار نشان می دهد منظور کانت از روش تحلیلی طبق اصطلاح شناسیِ فلسفه نقادی در کتاب، و نه مطابق با اصطلاح شناسیِ سنتی، یا مرتبط با احکام، و یا صرفِ تحلیلِ مفهومی، فهمیدنی خواهد بود. اگر بدین شیوه، متن را فهم کنیم معنای متن برایمان روشن تر خواهد بود. نتیجه مقاله این است که آغاز متن بر اساس آموزه «واقعیت عقل» بوده و خودقانون گذاریِ اراده سوژه عقلانی شرط صدور احکام درباره اراده خیر، به عنوان احکامی که سوژه به طور واقعی در اختیار دارد، است.
معرفت شناسی به مثابه هنجاری ایدئال: تأملی بر انتقادات سهروردی به معرفت شناسی سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
دریافت کلاسیک مشائی از معرفت در پیوند با ذات گرایی است. این دریافت از معرفت، با انتقاداتی مواجه شده که اصل واقع گرایی معرفتی را به چالش می کشد. یکی از مهم ترین انتقادات وارد بر این دیدگاه، از جانب سهروردی مطرح شده است؛ مطابق نقدهای سهروردی به ابن سینا، ادراک انسان اولاً بر اساس مواجهه حسی با عالم خارج شکل می گیرد و ثانیاً نمی توان هیچگاه به این یقین دست یافت که تمام ذات به ادراک انسان درمی آید. ازاین رو به نظر می رسد پذیرش واقع گرایی ذات گرا از معرفت، توان تبیین معرفت را ندارد. در این مقاله استدلال می شود که پاسخ به این چالش در گروی فهم سرشت معرفت شناسی کلاسیک است: معرفت شناسی کلاسیک به دنبال ترسیم وضعیتی ایدئال از معرفت است که همواره معرفت بالفعل انسانی را در نسبت با این ایدئال ارزیابی می کند. از این رو گرچه درک ذوات معقول اشیاء امری صعب محسوب می شود، ولی ایدئالی معرفتی برلی سنجش معرفت بالفعل بشری است.
خوش بودگر محک ترجمه آید به میان: کانت در نثر فارسی فلسفی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
سنت نگارش متون فلسفی در ایران بیشتر به زبان عربی بوده است، هرچند فلاسفه بعضاً متونی را هم به فارسمی ی نوشته اند؛ یعنی عربی زبان غالب و رایج فلسفه بود. سنت قدیم عربی نویسی درفلسفه هنوز کمابیش در جریان است، چه به صورت ویراست و تفسیر آثار قدیمی و چه به صورت تالیف. اما در فلسفه های جدید از حدود سده نوزدهم میلادی به بعد غالبا به فارسی می نوشته اند، چه در مورد تاریخ فلسفه و چه راجع به رشته های فلسفی، مثل فلسفه سیاسی و حقوق. معمولا تصور رایج نیز چنین است که مترجمین ما بدون آشنایی کافی با زبان مبدأ به ترجمه متونی از زبان های دیگر همت می گمارند. مثلا بدون آشنایی کافی با فرانسه یا آلمانی متونی از سارتر و نیچه و کانت را ترجمه می کنند. فرض دیگر این است که آنان با زبان مقصد که فارسی باشد به قدر کفایت آشنا هستند. اینها را بارها شنیده ایم و یا حتی به صورت امری بدیهی تلقی کرده ایم. ولی باید متوجه بود که در همان زبان های مبدأ هم هر کسی سراغ سارتر و کانت نمی رود و اگر هم رفت (مخصوصا در مورد متون قرون 18 و 19) پس از خواندن های مکرر و متوالی بالاخره تا حدی متوجه مقصود نویسنده می شود. مترجمین ما هم از برکت تصمیمی که گرفته اند مصمم به ترجمه اند، و آنان نیز طبیعتا بارها متن مورد نظر را می خوانند و در آن دقت می کنند و اگر بار اول و دوم و سوم متوجه نشوند سرانجام مطلب دستشان می آید. وانگهی متون مورد نظر، که بیشتر برآمده از عصر روشنگریند (چه مویّد روشنگری باشند چه منقّد آن)، به خودی خود اصمّ و گنگ نیستند و با قدری ممارست خوانندهِ مصمم مطلب را متوجه می شود. ولی اِشکال این است که در بسیاری از مواقع مترجمین ما بر زبان مقصد که فارسی باشد را تسلط چندانی ندارند، به علاوه خود زبان فارسی امروز نیز هنوز پرداخت نشده و ظرفیت های جدیدش را شکل نداده است. از سوی دیگر در مورد مثلا متون فلسفی کلاسیک آلمانی که در قرون 18 یا 19 تالیف شده بودند، باید توجه داشت که خود زبان آلمانیِ فلسفی آنها نیز هنوز جوان و در آغاز راه بود و کمی پیش از آن بسیاری از متون نظری یا کلامی به لاتین نوشته می شدند. این را مثلا در مورد کانت به خوبی می شود دید که گاه طول تقریبی جملات بسیار بلند است و ارتباط میان اجزای جمله به آسانی قابل تشخیص نیست. در مورد فارسی فلسفی نیز باید مُنصِف بود که ما هر چند دستِ کم در مورد فلسفه های جدید هنوز در ابتدای راه هستیم و کمبودهایی داریم ولی پشتکار در رفع این کمبودها، چه در ترجمه و چه مخصوصا در تالیف، می تواند دستمایه ای باشد برای پرداخت بهتر و گسترش بیشتر فارسی فلسفی.
تمثیلات نوروز و اعتدال بهاری در اندیشه اسماعیلیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اعتدال بهاری، که در فارسی «نوروز» میخوانندش، هزاران سال است بشر را مجذوب خود داشته. پژوهش حاضر نشان میدهد نمودگار بهار و نوروز در ادبیات اسماعیلی، تقریباً در تمامی ادوار مهم تاریخی و در میراث ادبی سه گروه اصلی زبانی آن، عربی سرزمین های خاستگاه اسلام، فارسی سنّت های ایرانی و آسیای مرکزی، و زبان های متنوّع جنوب آسیایی در شبه قارهی هند و پاکستان، فراوان است. گفتنی است بسیاری از این نمونههای ادبی برای نخستین بار در این مقاله عرضه می گردند، زیرا تنها در نسخ خطی انتشارنایافته یا آثار نادر محفوظ در مجموعه های شخصی یافته می شوند. این پژوهش تأثیرات سنن منطقه ای را که موجب تنوّع ادبی در این ادبیات می شود، برمی رسد. استدلال این است که دو مضمون وحدت بخش در این سُنن پهناور رسوخ کرده: پدیده های بهاری به مثابه ی مثَل هایی از برکات امام زمان، و تقدّس-بخشی به آرایش بهاری زمین در زیّ رموزی که علم عالمَی روحانی و ورای تجربیات حسی را مینمایانند.
منطق هگل: تفسیر متافیزیکی یا غیرمتافیزیکی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
منطق هگل تاکنون به شیوه های مختلف و متفاوتی تفسیر شده است که آن ها را به طور کلی می توان به دو نوع مواجهه ی متافیزیکی و غیرمتافیزیکی تقسیم کرد. در این مقاله، ما ابتدا خواهیم کوشید با تکیه بر آن چه خود هگل در باب منطق خویش بیان کرده است، طرح کلی هدفی را که وی در منطق خود دنبال می کند ترسیم کنیم، سپس با ارائه ی شرحی از دیدگاه های تفسیری دو تن از برجسته ترین مفسران هگل، یعنی رابرت پیپین و استفن هولگیت، که اولی مدافع تفسیر غیرمتافیزیکی و دیگری از طرف داران تفسیر متافیزیکی است، وجوه افتراق این دو رویکرد تفسیری را روشن سازیم. در گام نهایی نیز خواهیم کوشید که با تکیه بر تاکید مصرانه ی هگل بر تفکر نظام مند و پر رنگ تر ساختن حلقه ی ارتباطی میان پدیدارشناسی روح و منطق، نشان دهیم که کدام یک از این دو رویکرد تفسیری، به نحو بهتری می تواند طرح فلسفی مورد نظر هگل را تبیین کند.