بدن ابزاری برای نفس مجرد انسانی است که به وسیله آن می تواند استعدادهای نهفته خود را متبلور و شکوفا سازد. نفس، پس از قطع علاقه از بدن، در وعایی دیگر به نام عالم «برزخ» یا عالم «مثال»، با تعلق گرفتن به «قالب مثالی» یا «جسم برزخی»، به حیات خود ادامه می دهد؛ حیاتی که همراه لذایذ یا رنج های ویژه ای است که نتیجه افکار، عقاید، اعمال، صفات و ملکات راسخ در نفوس در طول حیات دنیوی خواهد بود. این نوشتار، ابتدا به اثبات برزخ، از منظر حکمت متعالیه، قرآن و سنت می پردازد، سپس به برخی ویژگی های برزخ و برزخیان اشاره می کند، و آن گاه دیدگاه برخی از فلاسفه را که معتقدند در برزخ، «تکاملی برای افراد وجود ندارد» به نقد کشیده است. نویسنده معتقد است فلسفه، هرگز نمی تواند مدعی شود که برای برزخیان ارتقای درجه و تکامل یا سقوط بیشتر امکان ندارد، به علاوه بر این دیدگاه نه تنها مخالف بسیاری از روایات وارده در مورد عالم برزخ است، که با ظاهر برخی از آیات شریفه قرآنی نیز سازگاری ندارد.
واکاوی ژرف اندیشه های غنی و شخصیتِ عرفانیِ مولوی نیازمند بررسی این نکته است که در زمانِ حیات او چه کتابهایی در محافل صوفیه ومجامع علمی بیشتر معروف و متداول ومورد رجوع همگان بوده و مولوی نیز به احتمال زیاد برخی از آنها را دیده تأثیر پذیرفته است. ظن مسلم در این مورد آن است که مولانا به طور قطع آثار سنایی ، عطار ،رساله قشیریه و قوت القلوب ابو طالب مکی را دیده و از آثار صوفیان بزرگی چون محمد واحمد غزالی،عین القضات همدانی، میبدی و روزبهان بقلی آگاهی داشته است. افزون بر این موارد، بنا به تصریح افلاکی در مناقب العارفین، مولانا با «حقایق التفسیر» سلمی آشنا بوده و بدون شک از این تفسیر بزرگ ونفیس عرفانی نیز استفاده ها کرده ودر تفسیر عرفانی آیات قرآن کریم بدان نظر داشته و تحت تأثیر آن قرار گرفته است.در این پژوهش با توجه به همسانیها و مشترکات دو اثر یاد شده، هم به شکل گیری شیوه تفسیری مولوی که مستقیماً تحت تأثیر حقایق التفسیر بوده است، اشاره خواهد شدو هم سیر آرا و اندیشه های بنیادین عرفان وتصوف اسلامی را که در حقایق التفسیر مطرح شده و به نوعی به دست مولوی رسیده و با اندیشه ی وقاد او راه کمال وتعالی را پیموده است، مورد بررسی و مداقه قرار خواهد گرفت.
یکی از مباحثی که از دیرباز مورد توجه دانشمندان، مفسرین و متفکران علوم اسلامی بوده، بررسی و پژوهش پیرامون مفهوم "" اُمّی"" بودن پیامبر است. این واژه با مشتقاتش در شش آیه از قرآن کریم آمده است. نظرات و آراء متفاوتی در تفسیر این کلمه مطرح شده که گاه این دیدگاهها در تقابل و رد هم بوده است. یکی از معانی مطرح که از مقبولیّت گستردهای بهره میبرد، "" بیسواد و درس ناخوانده"" است. مقالة حاضر میکوشد تا با بررسی تعاریف موجود، بر پایه آیات و روایات نظرات مختلف را بسنجد و قول مختار را مستدل نماید.