با وجود آنکه شیخ اشراق به معنای رایج کلمه، فیلسوف سیاسی نیست؛ در عین حال به دلیل اهتمام جدی اش نسبت به تعریف و تبیین جایگاه حکیم متأله در رأس هرم ریاست تامه دینی و دنیایی و نیز بواسطه ماجرای تراژیک تکفیر و قتلش (که شائبه سیاسی بودن فعالیت های وی را تقویت نموده است) مورد توجه پژوهندگان حوزه اندیشه های سیاسی واقع شده است. شیخ اشراق از اندیشه های حکمی فهلویون و حکمای پارس و نیز حکمت اشراقی افلاطونی متأثر و بر این باور بود که حاکمیت و ریاست به کسی تعلق می گیرد که متوغل در تأله و متبحر درحکمت بوده، صاحب کرامات و قادر به انجام خوارق عادات (مشی علی الماء و الهواء و قدرت انسلاخ روح از بدن، رؤیت فرشتگان و ...) باشد. وی دست یافتن حکیم الهی به حاکمیت و ریاست را از طریق زور و غلبه و خشونت نفی کرده، دوره ریاست او را دورانی نورانی و الهی معرفی می کند.
شیخ اشراق، معرفت عرفانی نفس را از سنخ اضافة اشراقیه می داند. اضافة اشراقیه در فلسفة شیخ اشراق، اقسامی دارد؛ قسمی از آن عبارت است از مشاهدة نفس نسبت به انوار دیگر در موطن خود آن انوار و منظور از اضافة اشراقیه به عنوان ماهیت معرفت عرفانی، همین نوع است. وی این معرفت و شهود را متوقف بر مجاهده و سلوک می داند. سهروردی در تحلیل حقیقت این اضافة اشراقیه، از هویت ادراک حسی بهره می گیرد. شهود و معرفت عرفانی از دیدگاه وی، مواجهة بی واسطه با معلوم خارجی است که نفس، با تابانیدن نور مجرد بر امور مجرد نورانی (انوار) به آن دست می یابد. مصححِ اضافة اشراقی نفس به امور بیرونی، همین نوری است که از سوی نفس به سمت آن امور ساطع می شود که سبب برقراری ارتباطی یک سویه (از سوی نفس به سمت امور خارجی) میان نفس و مدرَک خارجی می شود که با اضافة مقولی، که رابطه ای دوسویه است، متفاوت است. بدین ترتیب، معرفت عرفانی از منظر شیخ اشراق، ساختاری دو وجهی (عالِم معلوم) دارد که نوعی رابطة مستقیم و بی واسطة (نه اتحاد) عالم با متعلَّق علم است و با نوعی فاعلیت علمی نفس دربارة معلوم تحقق می پذیرد. نپذیرفتن اصالت وجود و رد اتحادی بودن شهود از سوی شیخ اشراق، باعث می شود که نتوان به درستی، امکان تحقق علم بی واسطه برای نفس را پذیرفت.
سهروردی در یک تقسیمبندی، انسانها را به کاملان در علم و عمل، متوسطان در علم و عمل، زاهدان پارسا، کاملان در علم اما ناقصان در عمل و در نهایت ناقصان در علم و عمل تقسیم نموده است. از زاویه دیگر، ایشان نفوس را به سادة پاک، سادة ناپاک، غیرسادة کامل پاک، غیرسادة کامل ناپاک، غیرسادة غیرکامل پاک و نفوس غیرسادة غیرکامل ناپاک تقسیم کرده و نتیجه میگیرد که سعادتمندان یا خوشبختان، همان کاملان در علم و عملاند که به «نورالانوار» میپیوندند. آنان سعادتمندترین آدمیاناند اما شقاوتمندترین اشقیاء، ناقصان در علم و عمل و کاملان در عمل اما ناقصان در علماند که از شدت عذابشان به خدا پناه میبرند. سایر نفوس اگرچه بنابر لطف ایزدی، عاقبت از عذاب و الم اخروی خلاصی مییابند اما سعادت و خوشی آنها، محفوف به غواسق ظلمانی است.
هرچند دیدگاه مشهور فلاسفه درباره جسم، ترکیب آن از دو جوهر هیولی و صورت است، مطابق نظر سهروردی و مکتب فلسفی اشراق، حقیقت جسم چیزی جز مقدار جوهری نیست. بر این اساس، اشتراک اجسام در همین مقدار است و اختلاف و تمایز آن ها نیز مربوط به مقدار آن می باشد. بنابراین در حقیقت مابه الامتیاز و مابه الاشتراک اجسام به یک چیز برمی گردد و ارجاع مابه الامتیاز به مابه الاشتراک در ماهیت جسم به معنای تشکیک در حقیقت جوهری جسم است. قول به تشکیک در اجسام، نتیجه اعتقاد به تشکیک در جوهر است و این اعتقاد نیز نتیجه قول به تشکیک در ماهیت بوده که از ویژگی های تفکر سهروردی و مکتب اشراق به شمار می آید. از آنجا که تحلیل و بررسی دیدگاه سهروردی درباره ماهیت جسم، در پی بردن به حقیقت عالم ماده و شناخت اشیا از منظر سهروردی کمک شایانی می کند، این نوشتار به این مسئله و تحلیل دیدگاه وی از حقیقت جسم پرداخته است.