مطالعات مربوط به همگرایی و کسب منافع ناشی از آن برای کشورهای در حال توسعه یا کمتر توسعه یافته از جمله کشورهای منطقة آمریکای لاتین و حوزة کاراییب اهمیت فراوانی دارد، چرا که گسترش همکاری های اقتصادی منطقه ای زمینه های لازم را برای رشد و توسعة بیشتر این کشورها فراهم می کند. در همین راستا و به منظور مطالعة همگرایی اقتصادی کشورهای آمریکای لاتین و حوزة کاراییب، فرضیة همگرایی درآمد سرانة این کشورها با رویکردهای همگرایی بتا و همگرایی سیگما طی سال های 1980 تا 2009 مورد آزمون قرار گرفت. همگرایی بتا (مدل مقطعی) با استفاده از روش حداقل مربعات معمولی و همگرایی سیگما (مدل توزیعی) با استفاده از محاسبة واریانس مقطعی بررسی شد. بر اساس مدل همگرایی بتا، فرضیة همگرایی بین 29 کشور مورد مطالعه در این منطقه پذیرفته نشد. نتایج مدل سیگما، نتایج برآمده از مدل مقطعی را تأیید کرد. با تقسیم بندی 29 کشور مورد بررسی به دو گروه با متوسط درآمد سرانة بالاتر و پایین تر از 3000 دلار در سال و آزمون فرضیة همگرایی با دو رویکرد یادشده، این فرضیه برای کشورهای با درآمد سرانة متوسط بالاتر از 3000 دلار در سال تأیید شد، اما برای گروه دیگر تأیید نشد.
اتحادیﺔ کشورهای آمریکای لاتین و کارائیب (سلاک) بزرگ ترین و جدیدترین اتحادیه در میان کشورهای آمریکای لاتین است. این اتحادیه که با حضور ﻫﻤﺔ کشورهای قارة آمریکا به جز ایالات متحده و کانادا تشکیل شده، زمینه ساز ایجاد همکاری های گستردة سیاسی و اقتصادی در منطقه شده است و به عنوان عنصری تأثیرگذار در تحولات سیاسی و بین المللی مورد توجه تحلیلگران سیاسی قرار گرفته است. در حال حاضر 33 کشور با جمعیت بیش از 573 میلیون نفر و وسعتی حدود 20 میلیون کیلومترمربع عضو سلاک اند. رهبران آمریکای لاتین تشکیل سلاک را گامی عملی برای تحقق آرزوی سیمون بولیوار در راستای ایجاد اتحاد میان کشورهای آمریکای لاتین، مبارزه با قدرت طلبی و دخالت آمریکا در منطقه، خروج آمریکای لاتین از وضعیت حیاط خلوتی آمریکا، ایجاد صدای مشترک جدیدی در عرصة بین الملل و ایجاد جهانی عادلانه تر در جهت منافع بشر می دانند. در پژوهش حاضر، فرصت ها و چالش های پیش روی اتحادیة جدیدالتأسیس سلاک برای تبدیل شدن به قطبی تأثیرگذار در عرصة بین المللی بررسی و تحلیل شده است.