هدف این مقاله بررسی چرایی وقوع دگرگونی های گسترده منتهی به سقوط حسنی مبارک، رئیس جمهور مصر است. ملت مصر پس از سه دهه حکمرانیِ اقتدارگرایانه حسنی مبارک و پس از ناامیدی از کنار گذاشتن وی از مجرای انتخابات و در چهارچوب ساختار موجود، با قیامی عمومی، واقعیت دگرگونی های جامعه مصر و بالا رفتن سطح آگاهی های عمومی به ویژه در میان نسل جوان را به وی تحمیل کرد؛ قیامی که تنها ١٨ روز لازم داشت تا مبارک را از قدرت به زیر بکشد. وقوع دگرگونی های گسترده، از نوعی که مصر در ابتدای سال 2011 به خود دید، طبعاً تنها تحت تأثیر یک یا دو عامل و یا صرفاً عواملی داخلی و یا خارجی نیست. در این مقاله نویسنده بیشتر به مؤلفه های داخلی اثرگذار بر سقوط مبارک و عوامل داخلی این سقوط می پردازد، بااین حال به مسائل خارجی نیز در قالب تنزل جایگاه منطقه ای مصر توجه می کند. محدوده زمانیِ این مقاله سال های منتهی به سرنگونی مبارک و به طور مشخص از ٢٠٠٥ تا ٢٠١١ است، بااین حال نویسنده در تبیین عوامل مؤثر بر دگرگونی های یادشده، اشاراتی به دوره های پیش از آن نیز می کند.
فلسطینیانی که با تشکیل رژیم صهیونیستی در سال 1948 در موطن خود باقی ماندند و به رغم رنجی که از ناملایمات و تبعیض ها می بردند، حاضر نشدند آن را ترک کنند، «اعراب 48» نامیده می شوند. عنوان «عرب» برای آنها از آن روست که در وضعیتی ثانوی (شهروند درجه دوم) قرار دارند؛ موقعیتی که از سوی ساف نیز به رسمیت شناخته شده و این سازمان فقط مهاجرین و ساکنان اراضی اشغالی 67 را فلسطینی می داند. این در حالی است که رویدادهایی چون انتفاضه اول و انتفاضه الاقصی موجب شد تا اعراب 48، بیش از آنکه خود را شهروند جامعه اسرائیل معرفی کنند، در پی سرنوشت و هویت مشترک با مهاجرین و فلسطینیان سرزمین های اشغالی باشند. بر این اساس مقاله حاضر بر آن است تا تأثیر انتفاضه نخست و انتفاضه الاقصی را بر هویت و جایگاه اجتماعی اعراب 48 برجسته نماید. این بررسی نشان می دهد که اعراب 48 پس از رویدادهای مذکور، در وضعیتی تعلیقی و دوگانه به سر می برند. از یک سو دیگر خود را عرب اسرائیلی نمی دانند و از سوی دیگر از جانب دیگر فلسطینیان به عنوان «فلسطینی»، شناخته نمی شوند.