مطالب مرتبط با کلیدواژه

دیالکتیک


۱۲۱.

کشمکش دشمنی جویانه سنت و نوگرایی در افغانستان و برایندی خشونت آمیز (1919 – 1929)(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: نوگرایی دیالکتیک دشمنی سنت افغانستان

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۳۲ تعداد دانلود : ۱۱۶
تحولاتی که در غرب با عنوان نوگرایی در عرصه های مختلف رخ داد، پیامدهایی در دیگر نقاط جهان داشته است. افغانستان نیز به اندازه خود از دامنه این امواج در دوره های مختلف اثر پذیرفت. ریشه داربودن سنت ها در افغانستان و برون زابودن تحولات جدید، رویاروی ارزش های نوگرایانه با سنت های دیرپا و ریشه دار در بستر ناهموار فرهنگی جامعه افغانستان را در پی داشت. این نوشتار به دنبال پاسخ این پرسش است که دیالکتیک سنت و نوگرایی در اندیشه سیاسی افغانستان در جریان سلطنت امان الله در سال های 1919 تا 1929 چه نتایجی داشته و چه جریان هایی پیرامون آن شکل گرفته است؟ در پاسخ این فرضیه مطرح می شود که اندیشه سیاسی نوگرایی در افغانستان بدون ارتباط با سنت، خود را مطرح و اجرایی کرده است و کشمکش فکری در میان طرفداران سنت و نوگرایی انجام نشده است. اصل در میان جریان های تأثیر گذار بر طرد و حذف بوده است نه گفت وگو و کشمکش فکری سازنده و مؤثر. روش پژوهش در این نوشتار، روش کیفی تاریخی است. اطلاعات مورد نیاز به صورت کتابخانه ای و مطالعه اندیشه متفکران این دوره گردآوری شده است و با استفاده از روش هرمنوتیک اسکینر یافته ها بررسی شده است. یافته های این نوشتار نشان می دهد که در این دوره کشمکش فکری مؤثر در میان دو جریان روشنفکری و سنت گرا صورت نگرفت. نوگرایان اندیشه سیاسی خود را بدون گفت وگو و کشمکش سازنده با سنت گرایان مطرح کردند. نگاه غالب میان این جریان ها، نگاهی آشتی ناپذیر و دشمنی بود. در نتیجه الگوی بومی شکل نگرفت و جامعه افغانستان به صورت دوپاره باقی ماند، بخش سنتی و بخش نوگرا.
۱۲۲.

دریچه زندگیِ پس از طلاق: برساختی متنوع از زیست جهانی جدید (مطالعه کیفی پیامدهای طلاق بر زندگی زنان در شهر تهران)(مقاله پژوهشی وزارت بهداشت)

کلیدواژه‌ها: پساطلاق زنان دیالکتیک مطالعه کیفی شهر تهران

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۸۴ تعداد دانلود : ۶۰
مقدمه: زندگی پس از طلاق و مواجهه با آن دیری نپایید که جای خود را در نظام مسائل اجتماعی در سطحی بین المللی بازکرده است. هدف از پژوهش حاضر مطالعه جامعه شناختی و البته با رویکردی اِمیک و کیفی از تجربه زندگی زنان شهر تهران پس از طلاق است. روش: روش شناسی پژوهش با رویکرد کیفی انجام شد. به این منظور با 39 زن طلاق گرفته شهر تهران که با روش نمونه گیری هدفمند و استراتژی گلوله برفی انتخاب شد. مصاحبه ها تا مرحله اشباع نظری ادامه پیداکرده است. تجزیه وتحلیل داده از طریق نظام کدگذاری باز، محوری و گزینشی صورت گرفته و درنهایت مقوله هسته استخراج شد. یافته ها: 155 کدباز، 33 مقوله فرعی، 7 مقوله اصلی و یک مقوله هسته از خلال نظام کدگذاری داده ها استخراج شد: زندگی فرزندان طلاق: دوگانه پیروزی و شکست، رسیدن به فردیت فراموش شده، مِیل و تجربه صُور لذتهای طغیان گر، تجربه ناخوشایند بازگشت به خانه پدری، چالشهای اقتصادی (رهاشدگی و مشقت)، گونه گون شدن توجه های منفی، نقابی مفهومی از داغ ننگ طلاق، طردی چندساحتی. همچنین تجربه مشقت تا فردیت یافتگی مدرن به عنوان مقوله هسته انتخاب شد و درنهایت نمودار درختی مستخرج از داده ها تنظیم شد. بحث: زندگی پس از طلاق دست کم در نگاه اول تجربه ای از زیست زنان طلاق گرفته است که تشریح وضعیت آنان به سادگی حاصل نمی شود. در حقیقت می توان زندگی پس از طلاق را برای زنان به یک نمایش درام تشبیه کرد که تماشای وضعیت پیش برنده آن، جریانی متناقض از امور خیر و شر و نابسندگی در پیش بینی است.
۱۲۳.

دیالکتیک مرگ و زندگی در اشعار أحمد مطر

کلیدواژه‌ها: دیالکتیک مرگ و زندگی أحمد مطر ظلم و ستم شعر معاصر عربی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۸۶ تعداد دانلود : ۴۶
انسان همواره با مرگ اندیشی و اشتیاق به زندگی روبروست و این احساسات هیچ گاه از آدمی جدا نیست، اما در جوامعی که در معرض تنش های سیاسی و اجتماعی است، تقابل این دو در روح و روان آدمی بیشتر حس می شود. شاید از همین روست که مرگ و زندگی از جمله درون مایه های پربسامد دیوان های شاعران عرب به ویژه شاعران مقاومت است. احمد مطر شاعر معاصر عراقی است که بیان مشکلات و آلام مردم از بن مایه های شعر اوست، از این قاعده مستثنی نیست. این پژوهش با تکیه بر شیوه وصفی تحلیلی، درصدد بررسی دیدگاه احمد مطر در مورد مرگ و زندگی با تکیه بر اشعار اوست. نتایج این پژوهش نشان می دهد که أحمد مطر از هیچ فرصتی برای بیان دردها و مصیبت های مردم فروگذار نکرده و مرگ را نیز با درد و مشکلات جامعه و حکام عرب تلاقی می دهد و زنده یا مرده بودن انسان ها را مرهون بیداری آن ها در مقابل ظلم و ستم می داند. مطر با درهم آمیختن مرگ و زندگی با مضامینی چون اختناق حاکم، مسأله فلسطین و بی تفاوتی جامعه عربی و ترس، با یادآوری مرگ، مردم را به تلاش و مبارزه برای زندگی بهتر و نهراسیدن از مرگ فرامی خواند. از نظر او انسانی که در مقابل استبداد حاکمان و درد هم وطنان خود سکوت پیشه کند و آن را نادیده انگارد، مرده است.
۱۲۴.

تحلیل گفتمان انتقادی مولانا و سنایی با رویکرد فرکلاف(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: دیالکتیک مولانا فرکلاف تحلیل گفتمان سنایی

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۸۷ تعداد دانلود : ۵۴
تحلیل انتقادی گفتمان ، مفهوم بافت کاربرد زبان را به مثابه کنش اجتماعی زبان تعریف می کند. تحلیل گران انتقادی گفتمان با وارد کردن مفهوم ایدئولوژی به تحلیل گفتمان سعی می کنند نشان دهند که چگونه کارکردهای ایدئولوژیک یک زبان ابزارهایی برای تحلیل گفتمان را در نیل به قدرت مولد ارائه می دهند. یکی از این ابزارهایی که کارآیی لازم را در تحلیل های کلان اجتماعی – فرهنگی ایفا می کنند، نظام های دیالکتیکی هستند. با کمک نظام های دیالکتیکی همچون برجسته سازی در تقابل با حاشیه رانی، روایت در مقابل فراروایت می توان به تحلیل های کلان اجتماعی نهفته در متون ادبی پرداخت. از این رو با انطباق این تحلیل ها با تحلیل های خرد زبانی در کلام عرفانی حماسی می توان به سازوکارهایی رسید که انسان پرسشگر امروزی را به آینده ای روشن هدایت کرد. در راستا با چنین تحلیلی می توان کلام مولانا و سنایی را از اشعار این دو شاعر با رویکردی در تحلیل گفتمان انتقادی در نگاه فرکلاف مورد بحث قرار داده و سازو کارهایی ارائه داد که تحقق نظام های دیالکتیکی در اشعار مولانا و سنایی تابع آنها هستند.
۱۲۵.

نقش شخصیّت پردازی در شکل گیری دیالکتیک در تسلّای فلسفه(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: بوئثیوس تسلای فلسفه دیالکتیک زندانی شخصیت

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۶۵ تعداد دانلود : ۷۱
تسلای فلسفه تسلّایی ادبی است. این رساله گفتگوی بین بوئثیوس و فلسفه شخصی شده ای است که به نظم و نثر ارائه می شود. در این مقاله شش مؤلفه تحلیل سبکی: رسانه متنی، رمز زیانی-جامعه شناختی، زاویه دید، شخصیّت پردازی، ساختار متنی و بینامتنیّت در تسلای فلسفه بررسی می شوند. در بین این مؤلفه ها، مشخصاً شخصیّت پردازی در تسلّای فلسفه، بخشی از مسئله این پژوهش را تشکیل می دهد؛ زیرا آنچه به ما زاویه دید راوی را ارائه می کند و موجب برقراری دیالکتیک می شود، شخصیّت است و از آنجایی که تحلیل سبکی که منجر به تجزیه و تحلیل یک متن می شود، برآیند بررسی هر شش مؤلفه است، بررسی پنج مؤلفه دیگر به عنوان روش این پژوهش انجام می شود. در این رساله شخصیّت برای هدفی غیر از شخصیّت پردازی و به منظور انتقال هدف نویسنده خلق شده است. به نظر می رسد بوئثیوس در این اثر به ادبیات نگاه ابزاری دارد و با استفاده از عناصر ادبی ای همچون شعر و موسیقی و توصیفات مطابق با سنت ادبیات تصویری باستانی به دنبال القای تفکرات فلسفی خود است. در تسلای فلسفه موضوع گفتمان پیوند با ابدیّت و امر جاودانه، مفهوم گفتمان مفهومی انسان گرایانه متکی بر مسائلی همچون عدالت، مشیّت، خیر، حقیقت، جبر و اراده آزاد است که این دو مؤلفه حاکی از زاویه دید ایدئولوژیکی تسلای فلسفه است. در این رساله نه تنها شیوه گفتمان، دیالکتیک است، بلکه دیالکتیک به معنی نوافلاطونی آن یعنی «سیر» نیز هست که به نور حقیقی می رسد.
۱۲۶.

مفهوم تجربه نزد هگل و وایتهد: شناخت و فراشناخت(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: تجربه هگل وایتهد احساس دیالکتیک صیرورت جهان

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۹ تعداد دانلود : ۱۸
بحث از تجربه نزد هگل و وایتهد با یک مبنای اساسی و شبیه به هم، مطرح اما در دو مسیر کاملاً متفاوت بسط می یابد. مبنای این دو فیلسوف در مورد تجربه گره زدن بحث از آن به چیستی هستی است؛ هر چند این موضوع نیز به رغم شباهت هایی که میان شان هست، متفاوت می نماید. هگل واقعیت را در صیرورت می داند تا روح به مرحله نهایی خود برسد. بنابراین تجربه را در این ساختار مورد توجه قرار داده و معنا و مفهومی در حوزه شناخت برای آن قائل می شود. وایتهد نیز به صیرورت قائل است اما به روح قائل نیست و هر چه به تجربه دربیاید را واقعیت می داند. بنابراین مفهوم تجربه نزد او از حوزه شناخت بیرون می رود. ما در بررسی و تحلیل تجربه میان این دو فیلسوف با اینکه حضور مبنای مشترک را همه جا می توانیم دریابیم، اما می بینیم در بیشتر موارد این دو از هم متمایز می شوند و این موضوع به علت فهم متفاوت هر یک از تجربه است. ما در تحقیق حاضر سعی کرده ایم با مبنا قرار دادن مفهوم و ویژگی های تجربه میان هگل و وایتهد و با استفاده از آثاری که توانستیم مطالعه کنیم، در پاسخ به این پرسش که: «اگر آنچه از تجربه نزد هگل و وایتهد می توانیم دریابیم را در برابر هم قرار دهیم، چه چیزی به دست خواهیم آورد؟» ضمن نشان دادن وجوه «شباهت» و «تفاوت» را میان این دو فیلسوف به این نتیجه برسیم که «وایتهد در بحث تجربه از هگل عبور کرده است». 
۱۲۷.

واکاوی مؤلفه های دیالکتیک افلاطون و هگل در هرمنوتیک فلسفی گادامر(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: افلاطون هگل گادامر هرمنوتیک دیالکتیک

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۶ تعداد دانلود : ۱۸
دیالکتیک به عنوان روش در فکر و استدلال فلسفی، نقشی محوری در فلسفه افلاطون و هگل دارد. افلاطون، به ویژه در دیالوگ هایی مانند جمهوری و سوفیست دیالکتیک را به عنوان راهی برای دستیابی به حقیقت معرفی می کند و بنیانی را پایه گذاری می کند که بعدها توسط هگل توسعه یافت. در فلسفه افلاطون ایده ها (مُثُل) ارتباط معنایی و منطقی با یکدیگر دارند و از طریق بررسی متقابل و دیالکتیکی آن ها می توان به فهمی عمیق تر از حقیقت رسید. اما هگل، دیالکتیک را به عنوان یک فرایند تاریخی و فلسفی می بیند که از طریق تضادها (تز و آنتی تز) و رفع آن ها (سنتز) پیش می رود و این فرایند به طور پیوسته آگاهی و شناخت را به سطح بالاتری می رساند و در نهایت به تحقق عقل مطلق می انجامد. هانس-گئورک گادامر، متأثر از این دو فیلسوف، در کتاب مشهور خود حقیقت و روش تلاش می کند تا دیالکتیک را در چارچوب هرمنوتیک فلسفی بازتعریف کند. گادامر با تأکید بر تاریخ مندی و زبان به عنوان عناصر اساسی فهم، دیالکتیک را نه تنها عنصری بنیادین در دست یابی به حقیقت، بلکه عامل جدایی ناپذیر هر گونه فهم و تفسیر متون و رویداد های تاریخی می داند. این مقاله به بررسی تأثیر مؤلفه های دیالکتیکی افلاطون و هگل بر نظریه هرمنوتیکی گادامر می پردازد و به روش تحلیلی- تطبیقی نشان می دهد که گادامر چگونه با استفاده از مفاهیم دیالکتیکی افلاطون و هگل و ترکیب آن با اصول هرمنوتیکی خود، چارچوبی نوین با تأکید بر تاریخ مندی و گفت وگو برای فهم و تفسیر در علوم انسانی ارائه می کند.
۱۲۸.

بررسی تطبیقی گدای غلامحسین ساعدی و گدای (الشّحاذ) نجیب محفوظ بر اساس دیالکتیک هگل(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: غلام حسین ساعدی نجیب محفوظ هگل گدا ادبیات تطبیقی دیالکتیک

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۵۳ تعداد دانلود : ۵۹
دو نویسنده ادبیات داستانی ایران و مصر، غلامحسین ساعدی و نجیب محفوظ، در دو اثر همنام خود با عنوانِ گدا، به موضوعات اجتماعی مهمی در برخوردِ جامعه با پدیده مدرنیته پرداخته اند. پژوهش حاضر، با تکیه بر دیالکتیک هگل، به تحلیل تطبیقی این دو اثر، پرداخته و برنهاد (تز) سنت، برابرنهاد (آنتی تز) مدرنیته و هم نهاد (سنتز) پیامدهای این تعارض را در دو جامعه ایران و مصر واکاوی می کند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که در داستان «گدا»ی ساعدی، سنت از طریق احترام به خانواده، پایبندی به ارزش های روستایی و اعتقادات مذهبی نمایان است و مدرنیته با فروپاشی کانون خانواده، گسترش فساد اخلاقی و بی اعتنایی به دین، برابرنهاد آن را شکل می دهد. در «الشّحاذ»، سنت در وفاداری خانوادگی، نوستالژی گذشته و سادگی و صمیمیت روستایی تجلی می یابد، در حالی که مدرنیته با علم زدگی، سردی روابط اجتماعی و بی حرمتی به مقدسات در تقابل با آن، قرار می گیرد. دیالکتیک هگل نشان می دهد که این تضادها به مثابه نیروی محرکه ای در بطن تاریخ عمل کرده که نطفه های یکدیگر را در خود پرورش می دهند. پیامد این صیرورت (سنتز) در هر دو اثر، اضطراب، ترس و تنهایی است که در ارتباط با عُمر حمزاوی، شخصیت اصلی الشّحاذ، به شکلِ پوچی و گم گشتگی در معنای زندگی نیز، تجلی می یابد. جستار پیشِ رو، با رویکردی توصیفی-تحلیلی، ضمن برجسته سازی جنبه های منفی مدرنیته، نشان می دهد که هر دو نویسنده با نگاهی انتقادی، گذارِ ناتمام از سنت به مدرنیته را به تصویرکشیده و عمیقاً به تبعات اجتماعی این تحول پرداخته اند.
۱۲۹.

حقوق دعاوی؛ سنتز برگفته از دیالکتیک حقوق ماهوی و حقوق دادرسی مدنی(مقاله علمی وزارت علوم)

کلیدواژه‌ها: حقوق ماهوی حقوق دادرسی مدنی حقوق دعاوی دیالکتیک

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۳ تعداد دانلود : ۱۵
دعوا، مفهو می آشنا و پرکاربرد در هر نظام حقوقی از جمله ایران به شمار می رود. اما، گفت وگوها در باره آن به اندازه اهمیت آن نیست و آن طور که باید و شاید به آن پرداخته نشده است. بر این بنیاد، در دوگانه انگارانه حقوق ماهوی و حقوق دادرسی مدنی سه می به او اختصاص نمی یابد و همواره نادیده گرفته می شود. مرسوم است که او را موضوعی فنی و شکلی می پندارند. نگاهی که که نیازمندی بررسی عل می درباره آن را با تردیدی جدی مواجه می کند و بهانه ای پربها برای کنار گذاشتن آن به دست اندرکاران داده است؛ پس اختلاف اصلی را در این می دانند که برتری با حقوق ماهوی خواهد بود یا حقوق دادرسی مدنی. در این مقاله در پی آن هستیم که از این دیالکتیک کهن و بدون پاسخ گذر کنیم و در ساحلی به نام «حقوق دعاوی» آرام بگیریم. نهاد نوپایی که سَر آن دارد که آشتی دائ می بین این دو ایجاد کند. افزون بر این، با سخن گفتن از ویژگی ها و اهداف برنهاده شده تمایز بنیادین خود از آن ها را به منصه ظهور می رساند. فرایندی که این فرضیه را به اثبات می رساند که هم در آموزه حقوقی و هم رویه قضایی شناخت و سازماندهی دعاوی  ضرورتی اساسی به شمار خواهد رفت؛ رویکردی که رهیافت آن افزون بر ایجاد و افزایش اعتماد عمو می به دستگاه قضایی کاهش هزینه های اقتصادی و نیز صرفه جویی در وقت کاربران دادگستری خواهد بود.