مطالب مرتبط با کلیدواژه
۳۶۱.
۳۶۲.
۳۶۳.
۳۶۴.
۳۶۵.
۳۶۶.
۳۶۷.
۳۶۸.
۳۶۹.
۳۷۰.
۳۷۱.
۳۷۲.
۳۷۳.
۳۷۴.
۳۷۵.
۳۷۶.
۳۷۷.
۳۷۸.
۳۷۹.
۳۸۰.
روش شناسی
روش شناسی اخلاق زیستی اسلامی عهده دارِ تبیین منطق و چارچوبِِ استخراج قواعد رفتاری حوزه زیستی است. این منطق و چارچوب که متناسب با اراده گرایی حکیمانه است، در موارد ذیل به کار می آید: شناخت مسئله، موضوع و رجوع به منابع و ادله معتبر. در این نوشتار، روش شناسی اخلاق زیستی اسلامی، در سه بخش سامان دهی شده است؛ «روش شناسایی حل مسئله»، «موضوع شناسی» و «حکم شناسی». در بخش مسئله شناسی مشخص خواهد شد «شناخت مسئله» با توجه به شرایط محیطی به ویژه مبانی فکریِ محیط شکل گیری، با «حل مسئله» متفاوت است. محقق هنگام مواجهه با هر مسئله باید مشخص سازد از اساس مسئله ای وجود دارد یا وجود مسئله، توهم شده یا مختص محیط دیگری بوده است؛ بر فرض وجود، سنخ آن چیست؛ تا در مراحل بعد بتوان روشن ساخت با توجه به سنخ مسئله، روش شناسیِ پاسخ به آن چیست. در بخش حکم شناسی نیز، سنخ قواعد مورد نیاز در این حوزه بر اساس سنخِ مسائلِ آن تبیین شده است؛ از جمله: مصالح معتبر، سیاست ها و قواعد کلی.
بایسته های روش شناختی تولید نظریه در عرصه های جدید اجتماعی از منظر اسلامی
مهم ترین نکته ای که علوم انسانی را به مرکز مباحثات دانشگاهی کشاند، پیشرفت های مادی در مغرب زمین بود. ظهور و رشد علوم انسانی در ایران نیز مرهون آمدوشدهای محصلان ایرانی به فرنگ و نیز انگیزه غربیان برای همراه کردن مشرق زمین با خود در جهت گسترش فرهنگ غرب و ایجاد بازارهای اقتصادی جدید بود. در سال های اخیر نیز که مقام معظم رهبری به صورت جدی بحث تحول در علوم انسانی را مطرح و مطالبه می کنند، سخنشان در بستر نگاه به پیشرفت تبیین پذیر است. در همان فضایی که الگوی پیشرفت و سبک زندگی اسلامی مطرح می شود، تحول در علوم انسانی نیز به طور جدی مورد توجه ایشان قرار می گیرد. در نتیجه در نسبت علوم انسانی با پیشرفت و سازوکارهای آن بهتر می توان جایگاه این بحث را تبیین کرد. رشد و گسترش علوم انسانی اسلامی در گرو روش شناسی های دقیق و ارائه راهکارهای علمی متناسب در عرصه هایی است که نماد فرهنگ و تمدن اسلامی به شمار می روند. عرصه هایی از قبیل الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و سبک زندگی اسلامی به دلیل شمول و کلیتشان همه عرصه های علوم انسانی را دربرمی گیرند و اهتمام به روش شناسی و نظریه پردازی در این دو عرصه، نقطه ثقل تحول در علوم انسانی به شمار می رود. علوم انسانی همچنان که پیشران توسعه در مغرب زمین به شمار می روند، عنصری تعیین کننده در تحقق الگوی اسلامی پیشرفت و نیز سبک زندگی اسلامی در جهان اسلام هستند. تغییر مسیر علوم انسانی از رویکردهای غربی به سمت وسوی مسائل اسلامی و حتی بومی، استلزاماتی دارد که در این مقاله مورد توجه قرار می گیرد. بدین ترتیب با بهره گیری از ظرفیت روشِ «پیاز پژوهش» ساندرز، در پاسخ به این پرسش که از نگاه اسلامی، نظریه پردازی در عرصه های جدید دارای چه استلزاماتی است، دیدگاه نظری و روش شناسانه برخی متفکران اسلامی معاصر (شهید صدر، محمدتقی جعفری، جوادی آملی، اعرافی، رشاد، عابدی و پارسانیا) در جهت دستیابی به الگوی روش شناسانه مناسب در تحول علوم انسانی بررسی شد و این نتیجه به دست آمد که ورود به هر گونه مبحث کاربردی از دیدگاه اسلامی، نیازمند توجه توأمان به فلسفه، اخلاق و فقه به صورت منظومه ای است.
بررسی رویکردهای پنج گانه در مواجهه با علم
این مقاله از دو بخش عمده تشکیل شده است: بخش اول، تبیین چهار رویکرد موجود درباره علم در میان مسلمانان و شعب گوناگون هر یک از رویکردهای مزبور به همراه با نقد مختصر هر یک از آنها؛ و بخش دوم، تبیین رویکرد پنجم به مثابه رویکرد مختار در قالب چهار اصل عمده. در بخش پایانی این مقاله با طرح چندین پرسش فلسفه علمی و پاسخ به آنها، پایداری رویکرد پنجم که رویکرد مختار است ارزیابی شده است. مغز رویکرد پنجم این است که اولاً قلمرو دین مقتضی شکل گیری علوم انسانیِ اسلامی است، لکن مقتضی شکل گیری علوم طبیعی، فنی و پزشکی اسلامی نیست؛ ثانیاًً در علوم انسانی اسلامی، قرار بر جذب دانش و روش شناسی های تجربی نیست، بلکه بر اساس منطقه بندی جدیدی که در ساحت علم بالمعنی الاعم صورت می گیرد، هر یک از منابع و روش شناسی های علمی بر حسب قابلیت و کارکردی که دارد به تنهایی و یا شراکتی در یک یا چند منطقه مشخص از مناطق مزبور قرار می گیرد. مهم ترین ثمره این طبقه بندی، ارتقای کارآمدی علوم انسانیِ اسلامی در شناخت و حل مسائل اساسی بشر و نزدیک کردن معرفت انسان به یقین است؛ ثالثاًً علوم طبیعی، فنی و پزشکی، اسلامی و غیراسلامی ندارند، لیکن در صورت عدم تعارض با زیرساخت های فکری اسلام، مورد تأیید اسلام اند و عملاً نیز مشروعیت می یابند؛ رابعاً بشر در زندگی دنیوی دارای نیازها و پاسخ های مشترک است و اسلام دستاوردهای بشری در حوزه علم و فناوری را مگر در مواردی که با هدف پلید به دست آمده باشد، قبول دارد؛ خامساً اراده انسان در شکل گیری علم گرچه انکارناپذیر است، اما تفاوت اراده به نسبی کردن خوبی و بدی در حوزه علم نمی انجامد؛ سادساً اسلام جبر تاریخی را قبول ندارد و انسان ها را در تغییر شرایط محیطی مسئول می انگارد؛ لذا در اسلام چیزی به نام توقف و سکون در برابر شرایط به نام حوالت تاریخی و غیره وجود ندارد و قائلان به این دیدگاه، خواسته یا نخواسته به سکولاریسم تن داده اند.
کاربرد روش پژوهی در مطالعات تمدن اسلامی
ماهیت پیچیده و بین رشته ای مطالعات تمدنی، سطحی فراتر از روش های تخصصی علمی و رویکردهای متفاوت مطالعات تمدنی دارد. تأکید بر هر یک از این روش ها و رویکردها و غفلت از رویکردهای دیگر، تفکر تمدنی را دچار تقلیل گرایی خواهد کرد. هدف این پژوهش ارائه روش پژوهی به عنوان یک ساختار فکری مجموعه نگر است که به واسطه آن رویکردها و روش های مختلف علمی به نحو بنیادی، راهبردی و کاربردی در حوزه مطالعات تمدنی با یکدیگر مرتبط می شوند. در این پژوهش تلاش شده است تا با روش تحلیلی و مدل سازی چگونگی کاربرد روش پژوهی در مطالعات تمدن اسلامی بررسی شود.
درآمدی بر الگوی حکمی و اجتهادی علوم اجتماعی اسلامی
ایده تولید «علوم اجتماعی اسلامی» از راهکارهای پاسخ به مسئله تبیین و فهم حیات انسانی و اجتماعی انسان و ارائه مدل هایی برای اداره بهتر جامعه است. اما مقصود از علوم اجتماعی اسلامی و علم دینی چیست؟ طرفداران و کسانی که علم دینی را ممکن می دانند پاسخ های مختلفی به این پرسش داده اند. «الگوی حکمی و اجتهادی علوم اجتماعی» پاسخی برای تبیین چیستی، طبقه بندی و روش شناسی علوم اجتماعی در مقام موجود و مطلوب و تلاشی در شکل دهی به یک برنامه پژوهشی برای تولید علوم اجتماعی اسلامی است. در این مقاله با رویکردی توصیفی و تحلیلی پس از ذکر مقدمات و مقصود از الگو و معرفت الگویی در مطالعه مرتبه دوم علوم اجتماعی، به تشریح دیدگاه الگوی حکمی و اجتماعی در چهار بخشِ: 1. چیستی علوم اجتماعی، 2. نسبت علوم اجتماعی با عقل و حکمت، 3. نسبت علوم اجتماعی با تجربه و 4. نسبت علوم اجتماعی با آموزه های نقلی پرداخته می شود. براساس این تبیین در دو بخش انتهایی به برخی الزمات روشی و آینده نگارانه این الگو در تولید علوم اجتماعی اسلامی نیز اشاره می شود.
نظریه شبکه مسائل؛ گام اول از مدل تحول در علوم انسانی از منظر روش شناسی
«نظریه شبکه مسائل» یکی از سه ضلع مثلث تحول در علوم انسانی از منظر روش شناسی است. این نظریه، در کنار نظریه فحص جامع و نظریه اجتهاد سیستمی، اضلاع تحول (مدل تحول) در علوم انسانی از منظر روش شناسی را تشکیل می دهد. این مدل، بیانگر چگونگی تحول در علوم انسانی برای حرکت از علوم انسانی سکولار به سمت علوم انسانی اسلامی از منظر روش شناسی است. هدف از نظریه شبکه مسائل، برداشتن گام اول از مدل تحول در علوم انسانی و زمینه سازی برای تولید علم دینی در موضوعات و مسائل علوم به ویژه علوم انسانی است. این نظریه، به این پرسش پاسخ می دهد که چگونه می توان یک موضوع را تجزیه مفهومی کرد و شبکه گسترده ای از متغیرها و مسائل مرتبط با آن موضوع را به دست آورد. اهمیت و کاربرد این نظریه به صورت ویژه در حوزه علوم انسانی، تولید شبکه مسائل علوم انسانی در شاخه ها و رشته های مختلف علوم انسانی است. این نظریه، در پارادایم شبکه ای، با راهبرد تحلیل مفهومی، با رویکرد فلسفی و با ابزارهای چهارده گانه تحلیلی، به توصیف، تبیین و توجیه قدم به قدم مراحل تولید شبکه متغیرها و مسائل در موضوعات مختلف می پردازد.
روش پژوهش به مثابه مصنوعی فناورانه و دلالت های آن در روش شناسی علوم انسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
یکی از مباحث رایج در چیستی علوم انسانی و توسعه آن بحث از روش پژوهشی و روش شناسی در علوم انسانی است. با وجود کثرت مطالب، مقالات، و حتی کتاب های درسی در روش تحقیق، در اینکه مقصود از روش شناسی چیست، ابهام ها و اختلاف نظرهای بنیادین وجود دارد. در میان مباحث روش شناختی، بیش از همه مبانی فلسفی روش های پژوهش مورد توجه است. در این مقاله پس از بررسی دو مثال از «روش های استنباط علّی» و «روش های بررسی اعتبار ابزارهای گردآوری داده کمّی»، نشان داده می شود که بحث الگوهای طراحی روش تحقیق در عین اهمیت بسیار و تأثیرپذیری از مبانی فلسفی، فی نفسه بحثی فلسفی نیست؛ زیرا در طراحی یک روش تحقیق، ابتدا خلاقیت پژوهشگران و به دنبال آن شناخت ظرفیت های اجزای روش تحقیق نیز مؤثر هستند و این بحث یکی از مباحث بسیار مهم روش شناسی است. برای تبیین نقش «شناسایی ظرفیت های اجزای تحقیق» در طراحی روش، از این ایده استفاده می شود که روش پژوهش یک «فناوری نرم» است و روش شناس، اصول طراحی مصنوعاتی فناورانه با کارکرد «تولید اطلاعات معتبر برای پاسخ به مسائل علمی» را ارائه می دهد. بر این اساس، با وجود عنصر خلاقیت، شناسایی ظرفیت های درونی ابزارهای گردآوری و تحلیل داده ها رکن دانشی روش شناسی است که استفاده از آنها هم متأثر از مبانی فلسفی (به ویژه معرفت شناختی) و هم نیازمند استفاده از مبانی غیرفلسفی ازجمله آمار و ریاضیات، زبان شناسی، روان شناسی و جامعه شناسی و مانند آن است. اما عموماً طراحی روش ها مبتنی بر ایده هایی اساسی است که حلقه واصل مبانی و دانش های فنی هستند و استخراج و ارزیابی این ایده ها کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
بررسی تحلیلی منابع، علوم و روش های دخیل در روش شناسی میان رشته ای «دانش جریان شناسی» و واکاوی جایگاه آن ها(مقاله پژوهشی حوزه)
«چندوجهی بودن» مسائل و موضوعات، مستلزم «چند بعدی شدن» رویکردها و زوایای مطالعه و تحقیق از لحاظ معرفت شناسی و روش شناسی است؛ ازاین رو شناخت پدیده های پیچیده، جز در پرتو رهیافت های تلفیقی و میان رشته ای ممکن نیست. «جریان اجتماعی» نیز، یکی از پدیده های اجتماعی است که هویتی چندوجهی دارد. چراکه مطابق تعریف برگزیده، جریان پدیده اجتماعیِ پویا و سیال با هویتی شبکه ای (=سیستمی) غیررسمی، متشکل از مجموعه اصول و فروض معرفتی (=نظام مشترک معنایی) است که جمعیتی نظام یافته(=مدیریت شده) براساس آن عمل می کنند و اثر می گذارند. بنابراین، برای شناخت آن به صورت علمی و ارتقای جریان شناسی، از محصولی ژورنالیستی به دانش، نیازمند تنقیح روش شناسی آن هستیم. مطالعات میان رشته ای، بینش های رشته ها و روش های تخصصی را در راستای فهم پدیده ای پیچیده به صورت منظم و روش مند به خدمت می گیرد. از جمله مراحل مهم فرایند این مطالعات انتخاب دانش ها و روش های بالقوه مرتبط با موضوع است تا محقق با بررسی آن ها به کفایت نظری در موضوع دست یابد. درصورتی که روش ها و دانش های دخیل در شناخت ابعاد موضوع پیچیده به خوبی احصا و بررسی نشوند، نتیجه مطالعه نیز به همان نسبت ناقص و ناکارآمد خواهد بود. در این مقاله تلاش شده است با روش توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای، منابع، علوم و روش هایی که در فرایند مطالعه میان رشته ای جریان شناسی به آن ها نیاز داریم احصا و بررسی شود و با نشان دادن جایگاه هر کدام در فرایند تحقیق قدمی در مسیر تنقیح روش شناسی جریان شناسی برداشته شود. مطابق این بررسی، جریان شناسی به علوم و منابع معرفتی نیازمند است که می توان آن ها را در سه بسته، «بسته الگویی»، «بسته محتوایی» و «بسته روشی»، تقسیم بندی کرد.
به کارگیری روش نظریه مبنایی برساخت گرا در پژوهش های برنامه ریزی شهری و منطقه ای(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات شهری دوره نهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۳۴
3 - 16
حوزههای تخصصی:
چارچوب فرایند پژوهش برنامه ریزی برای به کارگیری روش نظریه مبنایی برساخت گرا، پیوستار عناصر هستی شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی و روش را چگونه تعریف می کند؟ این مقاله با هدف تمهید پایه منطقی برای کاربرد روش نظریه مبنایی برساخت گرا در مطالعات برنامه ریزی شهری و منطقه ای به نگارش درآمده است. نظریه مبنایی با قرار گرفتن در چارچوب رهیافت اِمیک در پژوهش های برنامه ریزی، آن را از نقطه نظر مشارکت کننده توصیف کرده و دیدگاهی از این که مشارکت کنندگان چگونه آن را به مثابه امری واقعی و معنادار درک و قبول می کنند، تولید می کند. با تشخیص اهمیت داستان ها و روایت های عاملان درگیر در فرایندهای برنامه ریزی، رمزگشایی از ارزش های زیرکار و ادراکات مشترک در کاربست های برنامه ریزی ممکن می شود. در این روش رویکرد پژوهشگر صراحتاً مبتنی بر این فرض است که هر گونه تفسیر نظری، یک تصویر تفسیری از جهان مورد مطالعه را پیشنهاد می دهد نه یک تصویر دقیق از آن. در همین راستا، کاربست این روش مطابق با فرایند پیشنهادی چارمز توصیف و تحلیل شده است. داده های تحلیل عناصر ذهنی پژوهش شوندگان به واسطه روش مصاحبه های عمیق نیمه_ساختار یافته فراهم شده و پس از انجام مراحل پیش کدگذاری اعم از گردآوری داده ها و پیاده سازی آنها ، مرحله تحلیل داده ها و طیف های سه گانه کدگذاری( کدگذاری اولیه، کدگذاری متمرکز و کدگذاری نظری) تشریح شده اند. افزون بر آن، فرایندهای انگاشت پردازی نظریه مبنایی برساخت گرا با به کار بردن یادداشت نگاری و اشباع نظری نیز مورد تأکید قرار گرفته اند. شناخت این رویکرد در میان سایر رویکردهای نظریه مبنایی و فرایند متواتر قابل کاربرد آن در پژوهش های برنامه ریزی به واسطه روش توصیفی_تحلیلی برخاسته از مطالعات گسترده نظری و تجربه عملی به کارگیری این فرایند با روش پیمایشی بوده است.این مهم در انتظام برنامه ریزی شهری و منطقه ای در ردیابی درک برنامه ریزان از برآمدهای برنامه ریزی، محیط برنامه ریزی و بستر اجتماعی و نیز با توجه به ماهیت مکان مند نظریه برنامه ریزی، در عمل آوری نظریه برنامه ریزی محتوایی و میانی مرتبط با موقعیت خاص قابلیت کاربرد دارد.
تحلیل نقش جهاد کبیر در تولید علوم انسانی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های سیاست اسلامی سال هشتم بهار و تابستان ۱۳۹۹ شماره ۱۷
181 - 198
حوزههای تخصصی:
اسلامی سازی علوم انسانی از ضرورتهای جوامع اسلامی است و آن نیز متوقف بر عمل مجاهدانه پژوهشگران می باشد که قرآن از آن به جهاد کبیر یاد می کند. از این جهت پژوهش در «تحلیل نقش جهاد کبیر در تولید علوم انسانی اسلامی» دارای اهمیت جدی است. هم اکنون لازم است تولید علوم انسانی اسلامی در جمهوری اسلامی ایران تبدیل به گفتمان شود ولی کم و کیف رابطه آن با جهاد کبیر که می تواند یکی از متغیرها در تحول علوم انسانی تعبیر شود، همچنان در بوته ابهام است وهمین ابهام در ترابط، می تواند عملیات تولید علوم انسانی اسلامی در مجامع علمی را به کندی مواجه سازد. از این رو، این سؤال مطرح می شود که نقش جهاد کبیر در تولید علوم انسانی اسلامی چیست؟پاسخ احتمالی آن است که استدلال مجاهدانه با قرآن و دیگر منابع دینی و مقابله نمودن با علوم انسانی سکولار، برایند و نتیجه اش تولید علوم انسانی اسلامی در تراز انقلاب اسلامی خواهد بود.این مقاله کوشیده است با تحلیل مصداقی جهاد کبیر و با ابزار کتابخانه ای به تحلیل نقش جهاد کبیر در تولید علوم انسانی اسلامی بپردازد و به این نتیجه دست یافته است که با تقویت بنیه علمی، شناخت کافی نسبت به منابع معرفتی، موضوع شناسی نسبی در علوم مورد استنباط و روش شناسی صحیح در استنباط از منابع معرفتی توسط پژوهشگران، می توان به تولید علوم انسانی اسلامی دست یافت.
اعتبارسنجی روش شناسی هرمنوتیک در علوم انسانی و اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های سیاست اسلامی سال اول بهار ۱۳۹۲ شماره ۱
37 - 53
حوزههای تخصصی:
تفسیر سابقه ای به درازای عمر انسان دارد و همواره، چه در عصر باستان چه در قرون وسطی، در برخورد با طبیعت و متن، به یاری انسان آمده است، اما هرمنوتیک، که روشی است برای تفسیر علمی درک نیت مؤلف یا گوینده، محصول قرون جدید به ویژه عصر روشنگری قرن هجدهم است، که پس از آن شیوه ای مهم در تحلیل حوادث، در عرصه علوم انسانی، شد. به رغم ادعای هرمنوتیک، مبنی بر تلاش در رفع خلأ تحلیل علمی با استفاده از شیوه ای غیرتجربی، این روش چندان نتوانسته است عطش علوم انسانی را، برای راه یافتن به بطن وقایع و تحلیل آن ها، رفع کند و اعتبارسنجی روش شناسی هرمنوتیک در علوم انسانی و اسلامی نشان از ناکارآمدی آن در تحلیل پدیده ها، در عرصه علوم انسانی و اسلامی، دارد. گمان بر این است که هرمنوتیک غیرتجربی، در فضای تجربه گرایی غرب، تجربه زده شده است و در صورتی ناکارآمدی اش، در تحلیل حوادث علوم اسلامی، برطرف می شود که از این فضا بیرون آورده شود و به سوی فهم دینی سوق یابد.
درآمدی بر متدولوژی نظریه اسلامی در روابط بین الملل با تأکید بر روش شناسی لاکاتوشی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های سیاست اسلامی سال سوم پاییز و زمستان ۱۳۹۴ شماره ۸
133 - 153
حوزههای تخصصی:
در علوم اجتماعی بحث از روش، همواره حائز اهمیت بوده؛ زیرا نظریه پردازی و تولید دانش بدون آن، ممکن نیست. (تاریخچه) اما مواضع هستی شناسانه و معرفت شناسانه گوناگون موجب جهت گیری های روشی متمایزی شده اند؛ لذا نظریه بومی (اسلامی) روابط بین المللی، روش شناسی ویژه ای را می طلبد که علاوه بر علمیت، بتواند در صورت بندی آن، مؤثر باشد؛ (مسئله) ضرورتی که حداکثر با توصیف، تبیین و برشمردن محدودیت روش های مختلف غیربومی، متوقف مانده است. (پیشینه) از این رو، مقاله حاضر در پی پاسخ به این پرسش است که کدام روش شناسی برای صورت بندی نظریه اسلامی در روابط بین الملل از کارایی بهتری برخوردار است؟ (سؤال) گمانه نگارندگان آن است که روش شناسی لاکاتوشی که به دلیل همخوانی با مبانی نظریه اسلامی، امکان اصلاح طولی/ زمانی نظریه را نیز به همراه دارد، بهترین شیوه برای صورت بندی نظریه اسلامی در روابط بین الملل است، (فرضیه) لذا ارائه روش شناسی ویژه ای که دسترسی به نظریه اسلامی در روابط بین الملل را تسهیل کند، غایت این مقاله است. (هدف) تحقق این امر، با توصیف و تبیین داده های کتابخانه دنبال می شود. (روش) به اعتقاد نویسندگان، نظریه ای که به نام نظریه اسلامی روابط بین الملل شکل خواهد گرفت، گرچه نظریه ای مستقل با معیارهای کاملاً علمی نیست، اما در صورت شکل گیری، شباهت های اندکی با نظریه هایی علمی این حوزه خواهد داشت. (یافته)
روش شناسی پژوهشی رئالیسم انتقادی؛ فهم مبانی، فرایند و اسلوب اجرا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۶ بهار ۱۳۹۹ شماره ۱۰۲
1 - 22
نقدهای وارد بر پارادایم های غالب در سیطره علم به ویژه پارادایم های تحصّل گرایی و تفسیری، تلاش برای یافتن پارادایم های جایگزین را تشدید کرد. یکی از پارادایم هایی که در همین راستا پا به منصه ظهور نهاد، رئالیسم انتقادی است. این پادارایم که تقریباً پارادایم نوظهوری تلقی می شود، ضمن اصالت بخشی به هستی شناسی، با به عاریت گرفتن هستی شناسی از تحصّل گرایان و معرفت شناسی از تفسیریون، آشتی ای بین دو این پارادایم رقیب ایجاد کرده است.رئالیسم انتقادی با دسته بندی واقعیت در سه سطح واقعیت تجربه شده، واقعیت محقق شده و واقعیت نهفته ادعا می کند فهم عمیق تری را از پدیده ها و سازوکارهای شکل گیری آنها به دنبال دارد. امّا با وجود تأثیر مثبت این پارادایم در فهم بهتر پدیده ها، روش شناسی در این پارادایم همچنان در هاله ای از ابهام است و شمار پژوهش هایی که تحت لوای این پارادایم انجام گرفته اند، اندک.ازاین رو در این مقاله تلاش شده است ضمن معرفی مفاهیم، پیش فرض ها و مبانی نظری رئالیسم انتقادی، بررسی ای بر روش شناسی آن از منظر پژوهشگران مختلف انجام گیرد. در پایان نیز نمونه ای عملی از پژوهش انجام شده تحت لوای این پارادایم تشریح شده است تا روشنگر پژوهش تحت لوای رئالیسم انتقادی باشد.
روش شناسی بنیادین اندیشه فمینیستی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۶ پاییز ۱۳۹۹ شماره ۱۰۴
17 - 28
روش شناسی بنیادین به جای بحث از کیفیت کاربست نظریه های علمی به چگونگی تکوین آنها پرداخته و زمینه های وجودی معرفتی و غیرمعرفتی آن را دنبال می کند. تکوین نظریه فمینیستی در غرب مبتنی بر تحولات معرفتی در فرهنگ غرب و برخی زمینه های غیرمعرفتی بود که در تعاملات فرهنگی ایران و غرب به صورت تقلیدی وارد جامعه ایرانی شد.این پژوهش برآن است تا به روش شناسی بنیادین اندیشه فمینیستی در فرهنگ مولد آن و زمینه های ورود این نظریه به ایران بپردازد. تحولات معرفت شناختی در حوزه علم که به تغییر رویکرد پوزیتویستی به معرفت علمی منجر شد و ظهور فلسفه های وجودگرا که رویکردهای ذات گرایانه به انسان و هستی را به چالش کشید از جمله مهم ترین زمینه های وجودی معرفتی اندیشه فمینیستی در غرب بوده و نقد موقعیت نابرابر اجتماعی زنان در مقایسه با مردان و به چالش کشیدن علوم اجتماعی و انسانی مردانه از جمله زمینه های وجودی غیرمعرفتی فمینیسم در غرب است. همچنین ورود اندیشه های فمینیستی به ایران به بهانه های غیرمعرفتی و غیربومی صورت گرفته و نتیجه آن ناسازگاری این نظریه با فرهنگ جامعه ایرانی بوده است.
چارچوبی برای انتخاب رویکرد مناسب در بررسی سیستم های اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۶ پاییز ۱۳۹۹ شماره ۱۰۴
65 - 79
سیستم اجتماعی کاملاً تحت تأثیر پیچیدگی های ناشی از ماهیت خود قرار دارد. این سیستم ویژگی های سیستم های سطوح پایین تر خود را به ارث می برد؛ ولی ویژگی هایی نیز دارد که آن را از سطوح پایین تر خود متمایز می کند. سؤال اینجاست که این ویژگی های یکسان و متمایزکننده چه هستند و چگونه روش شناسی های مختلفِ توسعه داده شده تا به امروز به این ویژگی ها پاسخ گفته اند.این مقاله با هدف ارائه تعریفی از سیستم های اجتماعی، بررسی ویژگی های آن، و ارائه چارچوبی برای کمک به انتخاب رویکرد مناسب جهت تحلیل سیستم های اجتماعی با توجه به ویژگی های وضعیت سیستم مورد بررسی توسعه داده شده است. این تحقیق از یک استراتژی کیفی جهت رسیدن به اهداف خود بهره می گیرد. روش شناسی این مقاله مرور یکپارچه[1] است. در اینجا محتوای مقالات مختلفی بررسی و مبتنی بر آنها ابتدا تعریفی از سیستم اجتماعی و ویژگی های آن، ارائه می شود. سپس، چارچوبی برای انتخاب روش شناسی مناسب مطالعه یک سیستم اجتماعی مبتنی بر ویژگی های آن ارائه شده است. پژوهشگران می توانند با استفاده از نتایج این مقاله نسبت به انتخاب روش شناسی مناسب با توجه به ماهیت وضعیت مسئله زا اقدام کنند.
تبیین مؤلفه های تاریخ نگاری عباس زریاب خویی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در قرون معاصر پیشرفت های عقلی بشر و تحولات بینشی و روشی علوم مختلف، متفکران حوزه تاریخ را نیز به تکاپو واداشت تا به بازتعریف هویتی و علمی این دانش بپردازند. این تحولات از غرب آغاز شد و پس از چالش های فراوان و ایجاد مکتب های تاریخ نگاری نوین به تثبیت شأن و جایگاه علم تاریخ در میان علوم دیگر منتهی شد. مورخان ایرانی نیز از این پیشرفت ها دور نماندند و درصدد انتقال اندیشه های جدید برآمدند که برآیند دستاوردهای ایشان، تاریخ نگاریِ ایران معاصر را به تعبیری، در مرحله گذار از تاریخ نگاری سنتی به مدرن قرار داده است. ازجمله این تاریخ پژوهان در محافل دانشگاهی، عباس زریاب خویی است که در میان آثار تاریخی او می توان نشانه هایی از تاریخ نگاری علمی مشاهده کرد. مسئله محوری پژوهش حاضر بررسی و نقد روش شناختی تاریخ نویسی زریاب خویی و تبیین مؤلفه های تاریخ نگاری او با ارائه مصداق هایی روشن و دقیق است. به نظر می رسد این تاریخ پژوه، گام های خوبی در کاربست اصول تاریخ نگاری علمی در آثار خود برداشته و با ترکیبی از رویکردهای علمی، عقلی و انتقادی به دنبال آن است از برخی روایت های تاریخی و دیدگاه های سنتی، تبیینی تازه ارائه کند. ازجمله مؤلفه های تاریخ نگاری زریاب می توان به جرح و تعدیل سخت گیرانه روایت ها، نقد تاریخ بنیادی مستشرقان، بی طرفی در تحلیل های تاریخی تا حد امکان، بهره گیری از دستاوردهای سایر علوم و تلاش در جهت ارائه تصویری چندساحتی از پدیده های تاریخی اشاره کرد. البته او در برخی موارد نیز کماکان پا را از دایره تاریخ نگاری توصیفیِ سنتی فراتر ننهاده است. ازاین رو شاید بتوان به تعبیری او را مورخی نوسنت گرا توصیف کرد.
روش شناسی تولید فلسفه های مضاف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۹۷
159 - 184
حوزههای تخصصی:
مسئله اصلی در این مقاله کشف یک روش قیاسی برای تولید فلسفه های مضاف است. مؤلف تعریف فلسفه های مضاف را چنین بیان کرده است: «فلسفه مضاف مجموعه تحلیل های عقلانیِ وجودشناسانه در مورد چیستی، چرایی و چگونگی یک پدیده است» (اعم از علوم و امور). روش لازم برای تولید فلسفه های مضاف مبتنی بر سه ابزار تحلیلی در وجودشناسی (علل اربع، مقولات عشر، مقومات سته حرکت) است که چگونگی استفاده از آنها برای تولید یک دستگاه معرفتی نسبت به یک علم یا یک موضوع (اعم از حقیقی و اعتباریِ غیرمحض) به تفصیل در مقاله ارائه گردیده است. همچنین چهار حلقه از «حلقه های ارتباطی میان فلسفه مطلق با فلسفه مضاف» در علوم انسانی که عبارت اند از حلقه تعیین الگو و روش، حلقه تعیین ملاک حق و صدق، حلقه تعیین مدل نیازها، حلقه تعیین ملاک عدالت، بررسی شده است که در مقام نظریات راهنما برای تولید مسائل علوم انسانی تلقی می شوند. فلسفه های مضاف برای کشف قواعد کلی حرکت و تغییر در فرد و جامعه هستند و علم فلسفه متکفل تبیین معادلات کلانِ این حرکت و تغییر است؛ لذا با ابتنا بر ابزارهای فلسفی می توان فلسفه های مضاف تولید کرد و رابطه میان علم فلسفه و فلسفه های مضاف صرفاً یک تشابه اسمی نیست.
الگوی شناخت و دسته بندیِ اندیشه های سیاسی در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه علوم سیاسی سال شانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۶۱)
115 - 135
حوزههای تخصصی:
یکی از راه های شناخت و تحلیل اندیشه های سیاسی دسته بندی آنهاست. سیالیت اندیشه و گذار از دوره ها و مراحل گوناگون و متفاوت و گاهی متضاد، دسته بندی آنها را دشوار می کند. دسته بندی های متعددی از اندیشه های سیاسی معاصر در ایران ارائه شده که همه آنها معیارهای خرد را در دسته بندی خود ملاک قرار داده اند، مسأله این مقاله وارد کردن شناخت جغرافیای کلان فکری اندیشه ها و نسبت آنها با یکدیگر در دسته بندی اندیشه های سیاسی است. پرسش اصلی مقاله این است که چه الگوی کامل تری برای دسته بندی اندیشه های سیاسی می توان ارائه داد که فهم ابعاد خرد و کلان اندیشه ها را در یک بازه زمانی طولانی میسر کند. این مقاله با مد نظر قرار دادن روش تحقیق «نظریه زمینه ای» ابتدا نگاهی اجمالی به دسته بندی های انجام شده و معیارها و الگوهای این دسته بندی ها تاکنون دارد، سپس به ارائه الگوی «دسته بندیِ خوشه ای» برای شناخت اندیشه های سیاسی می پردازد که یافته آن است. این الگو از سه سطحِ تحلیلِ بیرونی، تحلیل درونی، و نسبت سنجی بهره می برد و اندیشه های سیاسی را از جهت جریانی، گفتمانی و پارادایمی ریشه یابی می کند. در سطح تحلیل بیرونی، اندیشه ها را در جغرافیای کلان فکریِ یک جامعه یا حوزه تمدنی می بیند، در سطح درونی، با نگاه خُرد به فهم اجزای اندیشه ها می پردازد، و در سطح نسبت سنجی آنها را بایکدیگر مقایسه می کند.
بنیادهای نظری روش های بازتاب گرا و خردگرا در فهم کنش اجتماعی انسان(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۵۰ زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴
1051 - 1065
حوزههای تخصصی:
این مقاله مطالعه ای است در فراز و فرود گفتمان های روش شناختی بازیگران روابط بین المللی و از آنجا که فهم کنش بازیگران بین المللی رابطه تنگاتنگی با کنش های اجتماعی مردم دارد، بازشناسی همکنشی مردم، هدف اصلی همه بررسی ها، در راستای فهم انگیزه های همکنشی انسان ها بوده است. بنابراین عملکرد هم اندیشی انسان ها درباره خود و جامعه از مهم ترین دستاوردهای نوزایی و روشنگری است که بسیاری از تابوهای هستی شناختی و شناخت شناسی را در هم شکسته است و انسان را قادر به شناخت و تغییر جهان می داند، که می تواند از راه نوسازی اندیشه به نوسازی زیست جهان خود دست یابد. در همین زمینه انسان ها از طریق کاربرد روش های علمی و مفهوم سازی ها یا همکنشی های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بررسی هایی انجام دادند و روش بازتاب گرایانه را جایگزین روش بخردانه کردند و عرصه فراخی را برای اندیشه های پسامدرنیستی فراهم آوردند. در این مقاله روندهای جابه جایی این بینش ها و روش ها با نگاهی به رشته روابط بین الملل در میان گذاشته شده است.
نقش زبان شناسی دینی در «فلسفه دین» جان هیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه دین از علوم جدید در حوزه معرفت شناسی است. مبحث زبان دین به عنوان یکی از شاخه های مهم این علم از جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد. یکی از فیلسوفان دین در قرن اخیر جان هیک است. وی با مبنا قرار دادن نظریه «بازی زبانی» ویگتنشتاین و وضع تعبیر کلی «تجربه آنگونه» و تسری آن به تمامی حوزه های رفتاری و تجارب دینی به پلورالیسم دینی قائل شده است. در واقع، هیک حد و مرز زبان و اندیشه را که متخذ از ویگتنشتاین و کانت بود، اساس فلسفه دین خود قرار داد. نتائج مهم بدست آمده از روش و مبانی جان هیک و تسری آن به تمامی حوزه ها، تحقیق و پژوهش پیرامون آن را ضروری می سازد. از اینرو، نگاشته حاضر برای نخستین بار با روش کتابخانه ای به بررسی و نقدِ مبانی روش فلسفه دین جان هیک و نقش زبان شناسی در معرفت های حاصل شده پرداخته است. دستاورد این تتبع، وجود سطحی نگری در زبان شناسی و عدم باور داشتن به تعین معنا در علوم غیر تجربی است.