مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
سیاست بین الملل
منبع:
علوم سیاسی (باقرالعلوم) سال ۲۶ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۱۰۳
167 - 194
حوزههای تخصصی:
اهمیت نقش سازمان های منطقه ای در بازگرداندن صلح و امنیت منطقه ای انکار ناپذیر است. اتحادیه عرب به عنوان اولین سازمان منطقه ای در وضعیت سوریه پس از تحولات موسوم به بهار عربی متفاوت عمل کرده است. هدف اصلی پژوهش حاضر پاسخ به این پرسش است که، این سازمان چگونه ظرفیت های خود را برای جلوگیری از تشدید بحران و بازگرداندن صلح و امنیت منطقه ای در وضعیت سوریه به کار بسته است؟ در این راستا و با روش توصیفی-تحلیلی، ضمن تأملی بر علل تداوم بحران در سوریه و سپس معرفی جامعه عرب، تصمیم ها و مواضع این سازمان در قبال سوریه همچون تعلیق عضویت این کشور و اعمال تحریم های سیاسی و اقتصادی از منظر تعهدات اساسنامه ای و زوایای سیاسی و حقوقی آن تحلیل شده است. نتایج نشان می دهد تعلیق عضویت دوازه ساله سوریه، به عنوان یکی از دولت های مؤسس این اتحادیه، ضمن آنکه نشان از پیچیدگی و چندوجهی بودن این بحران در سطح منطقه ای و بین المللی دارد، ولی از نظر اهداف و اصول اساسی سازمان، رویکردهای آن بیشتر همسو با منافع دولت های قدرتمند غربی، توسعه طلبی های رژیم اشغالگر فلسطین و بر خلاف منافع منطقه ای عربی و اسلامی ارزیابی شده است. این سازمان اکنون با چالش هایی مانند رویکرد دوگانه، تصمیم گیری از سوی دولت های پرنفوذ با مواضع ضد ایرانی، بحران مهاجران و عادی سازی روابط با اسرائیل روبه روست. از منظر منطقه گرایی، کارنامه این اتحادیه به دشواری نشانه هایی به دست می دهد که بتوان به عنوان یک سازمان منطقه ای مؤثر در حل بحران داخلی دولت های عضو و یا بین المللی مانند وضعیت فلسطین- اسرائیل و نیز در جهت حفظ صلح و امنیت منطقه ای بدان امیدوار بود؛ بنابراین منطقه عربی و اسلامی همچنان به زیست خود در «منطقه بدون منطقه گرایی» ادامه می دهد.
فضای مجازی و چالش های حقوق بین الملل در مواجهه با حملات سایبری
حوزههای تخصصی:
امروزه بسیاری از زیرساخت های حیاتی در زمینه های انرژی، سلامت، حمل ونقل (دریایی، هوایی، زمینی وحتی فضای ماورای جو) و مخابرات، به سیستم های رایانه ای و شبکه های اینترنتی وابستگی شدید دارند، چنین بستری مفاهیم حملات مسلحانه و زور را تغییر داده زیرا دولت های متخاصم عملیات خصمانه خود را در فضای سایبری انجام می دهند، این حملات در برخی موارد زیرساخت های یک کشور را نابود می کند و آثار مخرب چنین اقداماتی به مراتب بیشتر عملیات های نظامی خواهد بود، از اینرو اهمیت تدوین سازوکارهای بین المللی ضرورتی اجتناب ناپذیر می باشد، پرسش این است که قواعد فعلی حاکم بر روابط بین المللی با تکیه بر کدام گزاره ها امکان مقابله با عملیات های خرابکارانه را می دهد؟ و قواعد حقوق بین الملل ظرفیت این را دارد که حملات سایبری را به عنوان مصداق توسل به زور شناسایی کند یا خیر؟ به نظر می رسد پاسخ به پرسش های های مطروحه در گرو تحلیل واقعیت های موجود بین المللی است، تاکنون قواعد الزام آور بین المللی در این زمینه وضع نشده و دولت ها تنها براساس اصل دفاع مشروع پاسخ های لازم را به این عملیات می دهند اما در موضوع جبران خسارات و تفکیک مرز اقدامات مشروع و غیرمشروع هیچ قاعده ای وجود ندارد وآنگهی شناسایی حملات سایبری به عنوان مصداق زور دشوار می باشد، نگارنده در این مقاله سعی دارد تفسیری منطقی و توصیفی از قواعد حقوق بین الملل، کاربرد قواعد مذکور با تمرکز بر رویکرد ابزارگرا، هدف گرا و اثرگرا در فضای سایبری تحلیل نماید.
نقش و جایگاه افکار عمومی در سیاست خارجی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
نسبت بین افکار عمومی و سیاست خارجی، همواره یکی از مباحثی بوده که دانشمندان و صاحب نظران علوم سیاسی و روابط بین الملل، دیدگاه های مختلفی نسبت به آن ارائه کرده اند. برخی از نظریه پردازان بر بی ثباتی افکار عمومی و هیجان آمیز بودن آن اشاره کرده اند و حتی عقیده دارند که در بسیاری از موارد افکار عمومی توسط دولتها و رسانه های وابته به آنها جهت داده می شوند و شکل می گیرند. لذا آنها بر این باور هستند به همین دلیل نمی توان در سیاست خارجی به افکار عمومی استناد کرد. اما در مقابل، گروهی دیگر بر این باور هستند که اتفاقاً پژوهش ها، مطالعات و نظرسنجی ها انجام گرفته، معرف برخی از مؤلفه های باثبات و پایدار در افکار عمومی می باشد و در افکار عمومی جهت گیری های معنی داری وجود دارد. لذا نمی توان به سادگی از کنار افکار عمومی گذشت و افکار عمومی را در تصمیم گیریهای سیاست خارجی نادیده گرفت. لذا سیاستگذاران تصمیم گیرندگان سیاست خارجی باید افکار عمومی را بعنوان یک متغیر مستقل تاثیر گذار در سیاست خارجی مورد ملاحظه قرار دهند. این پژوهش بر اساس یک روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از مطالعات کتابخانه ای و اسنادی انجام گرفته است. نویسنده به دنبال بررسی رابطه میان افکار عمومی و سیاست خارجی است و بعبارتی بهتر افکار عمومی چه نقش و تاثیری بر روی سیاست خارجی دارد؟ و اینکه افکار عمومی تا چه اندازه می تواند به عنوان یک متغیر مستقل بر روی سیاست خارجی تأثیرگذار باشد؟ یافته های این پژوهش نشان می دهد که افکار عمومی چه بشکل واقعی و چه بشکل هدایت و مدیریت شده توسط دولتها در فرایند تصمیم گیری سیاست خارجی مورد نظر قرار می گیرد. و تمامی دولتها خواه دموکرات و خواه غیر دموکرات سعی می کنند در ظاهر قضیه هم که شده، نقاب افکار عمومی را به صورت بزنند.
تأثیر دکترین مقاومت در تحولات سیاسی بین الملل(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر نسبت بین دکترین مقاومت با تحولات سیاسی ایران در حوزه سیاست خارجی و همچنین تحولات منطقه خاورمیانه و سیاست بین الملل را مورد بحث و بررسی قرار داده است . در این نوشتار ، پس از طرح مسئله ، که معطوف به بی ثباتی ، نا امنی ، و جنگ در خاورمیانه در مقطع زمانی قرن بیست و یکم است ، تأثیر جریانات سیاسی در تحولات این منطقه مورد پرسش قرار گرفته است . در پاسخ به این پرسش ، فرضیه ای چند لایه مطرح و طی سه گفتار توضیح داده شده است . بر اساس این فرضیه ، دکترین مقاومت اسلامی ، بعنوان مهمترین جریان سیاسی ، فرهنگی ، و نظامی ، توانسته است بر تحولات نظامی _ سیاسی تأثیر گزار باشد . در واقع تأثیر همه جانبه جریان مقاومت اسلامی بر سیاست خارجی ایران ، تحولات خاورمیانه، و تحولات سیاست و نظام بین الملل ، ساختار کلان این فرضیه را تشکیل میدهند .
بسیج ، سازماندهی ، آموزش ، و بکارگیری نیروهای داوطلب از کشورهای اسلامی گوناگون ، در مقابل جبهه متجاوز و اشغالگر غربی با محوریت ایالات متحده آمریکا و متحدان منطقه ای همچون اسرائیل و عربستان سعودی ، مهمترین کارکرد جبهه مقاومت اسلامی بوده است .
با تدوین استراتژی های کلان و میانبرد ، طراحی عملیات ، برنامه ریزی های بلند مدت ، و مدیریت کلان بزرگ استراتژیست قرن بیست و یکم شهید قاسم سلیمانی ، جریان مقاومت اسلامی توانسته است بر تهاجم سنگین و بیسابقه نظامی به منطقه خاورمیانه فائق آید و با تحمیل شکست های سنگین و پرخسارت بر جبهه دشمن ، پیروزیهای بزرگی در عرصه های منطقه ای و بین المللی بدست آورد .
بررسی الگوی راهبردی ایالات متحده آمریکا در مواجهه با ج.ا.ایران(تقابل گرایی و بازطراحی رئالیسم تهاجمی)(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
منبع:
پژوهشنامه ایرانی روابط بین الملل سال اول زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
94 - 119
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر در پی تجزیه و تحلیل نوع جهت گیری راهبردی ایالت متحده آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران،بطور خاص بعد از انقلاب اسلامی است.دیدگاه و منظر غالب در سطح جهانی و منطقه اینست که:«ایالات متحده در قالب موازی و ترکیبی رویکرد دوگانه لیبرالیسم و رئالیسم یا سیاست همآهنگ تنبیه و تشویق را در نوع مواجه با ج.ا.ایران اتخاذ کرده است».اما نگارنده تحقیق حاضر معتقد هست که رویکرد پایدار کلان ایالات متحده به شکل تقابل از نوع حاد با هدف تضعیف و تجزیه ج.ا.ایران است.در راستای اثبات فرضیه پژوهش،ضمن بهره گیری از نظریه رئالیسم تهاجمی الگوی رفتاری ایالات متحده مورد بررسی قرار خواهد گرفت.یافته های محوری پژوهش نشان می دهد رویکرد ایالت متحده از نوع لیبرالسم «ترغیب،تشویق و مشارکت حداکثری»،یا الگوی همآهنگ لیبرالیسم و رئالیسم«ایجابی و سلبی» نیست.بلکه نشانگر تداوم و تثبیت رویکرد رئالیسم تهاجمی،از نوع تقابل حاد گفتمانی،ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی در قالب«تهدید،تنبیه،تحریم» به شکل«موازنه سازی متنوع و پیچیده است».بنحویکه انطباق و پیوستگی گزاره های رئالیزم تهاجمی با رویکرد ایالات متحده در تقابل حاد با ج.ا.ایران واضح و مبرهن است.نگارنده نتیجه گیری می کنند که الگوی رفتاری ایالات متحده در قالب ثابت رئالیزم تهاجمی،بدون تغییر شیفت پارادایمی به لیبرالیسم است.و حتی گرایش به شیفت درون پارادایمی تئوریک رئالیزم تدافعی ندارد.هدف محوری آمریکا تبدیل ج.ا.ایران به بازیگر منزوی و قربانی در عرصه سیاست بین الملل می باشد.اینگونه بنظر میرسد: نخبگان سیاسی-امنیتی آمریکا راهبرد کلان خود در مواجهه با ج.ا.ایران را در قالب بازی با حاصل جمع منفی ارزیابی می کنند.و همواره تبعیت محض از رویکرد زرورگویی و سیاست بین الملل را در دستور کار خود دارند.در مقابل ج.ا.ایران از «رویکرد دولت مبتنی واقع گرایی ،مبتنی بر عقلانیت راهبردی و تبعیت از حقوق بین الملل»را برگزیده است.
هوش مصنوعی و تاثیر آن بر سیاست بین الملل
منبع:
راهبرد سیاسی سال ۸ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲۹
237 - 256
حوزههای تخصصی:
هوش مصنوعی به عنوان یک فناوری پیشرفته، تاثیرات گسترده ای بر سیاست بین الملل دارد. با توجه به پیچیدگی موجود در فناوری هوش مصنوعی، ممکن است ناپایداری در تصمیم گیری ها و رفتارهای کشورها افزایش یابد. این مسئله می تواند منجر به بروز بحران ها و تنش های بین المللی شود. همچنین استفاده نامتوازن از فناوری هوش مصنوعی می تواند منجر به افزایش نابرابری در سطح جهانی شود. در این پژوهش با تحلیل دقیق تأثیرات هوش مصنوعی بر سیاست بین الملل چالش های ناشی از آن را شناسایی کرده و راهکارهای مختلف برای رفع چالش های ناشی از تأثیر هوش مصنوعی بر سیاست بین الملل ارائه خواهیم کرد. هدف اصلی از این پژوهش فهم عمیق تر از روندهای جدید درسیاست گذاری بین الملل، تحلیل تأثیرات این فناوری بر روابط بین الملل و تبیین راهکارهای مناسب برای رفع خلأ های ناشی از هوش مصنوعی بر سیاست بین الملل می باشد در این پژوهش در می یابیم هوش مصنوعی می تواند بهبود روابط بین المللی را تسریع بخشد و با استفاده از این تکنولوژی ، کشورها می توانند به طور مؤثر تر از منابع و داده های خود استفاده کنند و تصمیم گیری های بهتری انجام دهند و به دستیابی به راه حل های مشترک برای چالش های بین المللی کمک کنند، همچنین می توانند همکاری و تعامل را در حوزه های اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و سیاسی بهبود بخشند
تأثیر فن آوری هوش مصنوعی بر عرصه سیاست بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست خارجی سال ۳۸ تابستان ۱۴۰۳ شماره ۲ (پیاپی ۱۵۰)
145 - 176
حوزههای تخصصی:
در عصری که با پیشرفت های فن آورانه مشخص شده است، هوش مصنوعی به عنوان یک نیروی قدرتمند در عرصه سیاست بین الملل ظاهر شده است. پیشرفت های اخیر در عرصه هوش مصنوعی نشان می دهد که این فن آوری نوظهور تأثیری قطعی و دگرگون کننده بر سیاست خارجی، رقابت استراتژیک و امنیّت بین الملل به طور گسترده تر خواهد داشت. سازگاری هوش مصنوعی که شامل خودکارسازی فرآیندهای سیاست گذاری و بهبود تحلیل های پیش بینی شده است، به سرعت شیوه های مشارکت کشورها در امور بین الملل را تغییر می دهد. تأثیر هوش مصنوعی به طور قابل توجهی در فعالیت هایی مانند تجزیه وتحلیل داده ها، ارزیابی سیاست ها، حل تعارض و امنیّت سایبری مشاهده می شود که همگی فعالیت های دیپلماتیک را ساده می کنند و ارتباطات را افزایش می دهند. لذا، این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است فن آوری هوش چه جایگاهی در سیاست بین الملل دارد؟ هدف این مطالعه با تکیه بر روش تحقیق کیفی مبتنی بر رویکرد توصیفی-تحلیلی بر درکی از موقعیت هوش مصنوعی در حوزه سیاست بین الملل و چگونگی شکل دهی به آن تأکید می کند. فرضیه پژوهش استوار بر این استدلال است که هوش مصنوعی به صورت مشخص بر قابلیت های قدرت های بزرگ در عرصه بین الملل تأثیر گذاشته است اما این تأثیرات بنا بر ویژگی ها و محدودیت های خاص هر یک از بازیگران یکسان نبوده است و در روند بلندمدت، پویایی های قدرت را تغییر می دهد.
تبارشناسی تحلیلی رئالیسم نئوکلاسیک: از سیاست خارجی تا سیاست بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نظریه های روابط بین الملل را از منظر موضوع تبیین، در یک نگاه کلان، می توان به نظریه های سیاست خارجی و سیاست بین الملل تقسیم بندی نمود. هرچند که یک ارتباط تنگاتنگ میان نظریات سیاست خارجی و سیاست بین الملل وجود دارد و این دو از هم جدا نیستند، با این حال، نمی توان این دو را یکی انگاشت. نظریه های سیاست خارجی به دنبال واکاوی، تبیین و پیش بینی رفتارخارجی دولت ها و عوامل گوناگون تأثیرگذار بر آن هستند، درحالی که نظریه های سیاست بین الملل، به دنبال تبیین چیستی، چگونگی و اثرات پیامدهای تعاملات میان دولت ها در محیطی به نام نظام بین الملل می باشند. یکی از جدیدترین نظریه های رئالیستی سیاست خارجی، تئوری رئالیسم نئوکلاسیک می باشد. این تئوری با بهره گیری ترکیبی از نگاه کلان رئالیسم ساختاری و نگاه خرد رئالیسم کلاسیک؛ سیاست خارجی را محصول افعال مبتنی بر مفهوم ترجمه شده ی الزامات ساختاری، به وسیله ی دولت ها و سایر عوامل داخلی، در نظر می گیرد. تأکید بر محدودیت های سیستمی در کنار انتخاب گرهای غیرسیستمی؛ باعث افزایش قدرت تبیینی این تئوری شده است. برخی متفکرین(معروف به نسل سوم رئالیسم نئوکلاسیک)، به دنبال بازنویسی و پیش برد این تئوری، به عنوان یک نظریه سیاست بین الملل بوده اند. در این مقاله با شرح آرا متفکران اصلی رئالیسم نئوکلاسیک و با روش تبیینی-تحلیلی، به این پرسش پاسخ داده خواهد شد که: رئالیسم نئوکلاسیک از ابتدای ظهور آن به عنوان یک نظریه مکمل واقع گرایی ساختاری، تا سالیان اخیر که به عنوان یک نظریه جدید سیاست بین الملل، بازساختاربندی شده است؛ چه تغییرات و دگرگونی هایی را پشت سر نهاده ؟ فرضیه اصلی نیز این است که رئالیسم نئوکلاسیک به مرور زمان به سوی تحلیل التقاطی و چندسطحی و میان رشته ای حرکت کرده و از هسته سخت رئالیستی فاصله گرفته است. شیوه پژوهش نیز تحلیلی-تبیینی؛ با یک رویکرد نظری است.
نقش فناوری بلاکچین در برقراری تعامل بین حقوق بین الملل و سیاست بین الملل
منبع:
راهبرد سیاسی سال ۸ پاییز ۱۴۰۳ شماره ۳۰
275 - 295
حوزههای تخصصی:
در عصر کنونی، فناوری های نوین به ویژه بلاکچین می توانند تحولات قابل توجهی در ابعاد اجتماعی،اقتصادی و سیاسی ایجاد کنند.پژوهش حاضر به بررسی نقش فناوری بلاکچین در برقراری تعامل میان حقوق بین الملل و سیاست بین الملل می پردازد.هدف اصلی این پژوهش شناسایی و تحلیل کاربردهای بلاکچین در بهبود تعاملات میان نهادهای بین المللی، دولت ها و سازمان های غیر دولتی در زمینه های حقوق بشر،تجارت بین الملل و امنیت جهانی است.برای دستیابی به این اهداف، روش تحقیق توصیفی و تحلیلی اتخاذ شده است که شامل بررسی ادبیات موجود در زمینه بلاکچین و حقوق بین الملل و همچنین بررسی مطالعات موردی مرتبط می باشد.یافته های تحقیق نشان می دهد که بلاکچین با ارائه شفافیت، امنیت و قابلیت ردیابی بالا، می تواند به کاهش نقوص موجود در نظام حقوقی بین الملل یاری رساند و در عین حال،به تقویت روابط دیپلماتیک و اعتماد در سطح بین المللی منجر گردد. همچنین،چالش هایی همچون مسائل قانونی، فنی و اخلاقی که در مسیر پیاده سازی بلاکچین وجود دارد،مورد توجه قرار می گیرد.نتیجه پژوهش حاضر حاکی از آن است که فناوری بلاکچین به عنوان یک ابزار نوآورانه می تواند به طور قابل توجهی به ارتقای تعامل میان حقوق بین الملل و سیاست بین الملل کمک نماید.براین اساس، سیاست گذاران و محققان بایدبه بررسی عمیق تر چالش های موجود در این زمینه بپردازند و راهکارهای مناسبی برای بهره برداری مؤثر از این فناوری نوین ارائه دهند.
ثبات هژمونیک و فنّاوری: بررسی سیاست آمریکا در کنترل اشاعه فنّاوری از دانشگاه و پیامدهای بین المللی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
پس از جنگ جهانی دوم سرعت تولید علم در جهان افزایش چشم گیری داشت و به محل تنازع منافع قدرت های بزرگ تبدیل گشت. در این دوره سازوکارهای کنترل اشاعه فناوری های حساس و راهبردی بانام رژیم های کنترل صادرات پدید آمدند تا صادرات هرگونه فناوری حساس و راهبردی تحت نظارت این رژیم ها انجام شود. امروزه با افزایش اشاعه نامحسوس فناوری و ورود فناوری های نوظهور به حوزه استراتژیک، کارآیی نظارت و کنترل پیشین کاهش یافته و تدابیر بیشتری برای صیانت از اشاعه دستاوردهای علمی و فنی از سوی قدرت های پیشرو در حال تنظیم است. در این راستا نهاد دانشگاه به عنوان محفل اصلی تولید علم، فناوری و نوآوری وارد بازی قدرت شده و همچون ابزاری راهبردی جهت افزایش و حفظ قدرت کشورها عمل می کند. پژوهش حاضر با استفاده از ادبیات نظری پیرامون رژیم های بین المللی و ثبات هژمونیک و نیز شواهد تجربی موجود، به دنبال پاسخ به این پرسش اساسی است که ایالات متحده چگونه اشاعه علم و فناوری در دانشگاه ها را در جهت حفظ رهبری خود در نظام بین الملل کنترل می کند و پیامدهای چنین سیاستی چیست؟ بررسی کیفی داده های موجود و تحلیل اسناد در دسترس در دو دهه اخیر نشان داد که هدف اصلی این رژیم ها حفظ و ارتقای قدرت هژمونیکی آمریکا و جلوگیری از کاهش فاصله قدرت خود با رقبای راهبردی است چراکه فناوری های نوظهور می تواند ضمن ایجاد موازنه های جدید قدرت، نظم مطلوب هژمون را تا مرز فروپاشی تضعیف نماید و در نهایت پیامد آن نیز محدودیت و عقب ماندگی، تعمیق شکاف فناورانه، کاهش رفاه و توسعه در بین کشورهای دیگر می باشد.