یکی از دستاوردهای مدرنیته پس از نهضت مشروطه، ساختاری شدن تدریجی عرفی گرائی و موضع گیری ضد دینی و سنتی دولت پهلوی بود؛ حرکتی با هدف تضعیف ارزش های دینی و اخلاقی یا اسلام زدائی در شرق. در ادامه نهضت های سلفی و وهابی و با پیدائی بحران هویتی ایران معاصر، آرای غرب و اهداف سلطه گران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ، روشنفکران عرب و ترک و ایرانی را به تامل واداشت. در این فضا که با آثار برخی روشنفکران آغاز و در دوره رضاشاه به اوج خود رسید، طیفی برآمدند که افکار و آرمان هایشان رنگی از انسان گرائی و اندیشه غیردینی داشت . در پرتوی تساهل دولت و همسوئی روشنفکران نوگرا ، کسانی نظیر: کسروی، شریعت سنگلجی، حکمی زاده و ... با سخنرانی ها و نوشته هائی انتقادی و بدیع، اسلام و مظاهر سنتی آن را نشانه گرفتند؛ زیرا می پنداشتند قادرند با نقد سطحی و تند از چهارچوبه های شریعت ، اصول سیانتیسم (علم زدگی) و عقل گرائی اروپائی را در جامعه سنت گرای شرقی پیاده نمایند. بویژه در شرائطی که دولت رضاشاه با هدف حاکمیت الگوهای جامعه مدرن غرب بر شئون اجتماعی ایران یک رشته دگرگونی ها را صورت داد؛ مانند: شکل گیری بوروکراسی(دیوانسالاری جدید)، ایجاد مدارس نوین، تاسیس دادگستری و برچیدن محاکم شرع و ... و در نهایت باورداشت های غرب گرایانه در قالب جهان بینی شاهنشاهی یک به یک به مورد اجرا گذارده شد. بررسی کوشش تنی چند از تجددگرایان دین ستیز یا نواندیشان دین خواه برای جایگزین کردن خردگرائی غربی بجای تعبد دینی و یا تاویل مدرن و روزآمد از دین، موضوع اصلی این مقاله است که همراه با ارائه کارنامه سیاست مذهبی رضاشاه ، مشکل اصلی بخشی از جریان روشن فکری معاصر را به بحث کشانده است.
شکل گیری نظام بین الملل توسط اجزایی به نام دولت ــ ملت ها و دوام این نظام، مطالعه روابط خارجی در آن را دارای اهمیت می سازد؛ زیرا با گذشت زمان می توان از تاریخ روابط خارجی سخن به میان آورد و از تکرارها و گسست ها به مثابه نشانه های مختلف در درک و پیش بینی تحولات استفاده کرد. روابط ایران و آلمان نیز در همین چارچوب واجد ارزش و در خور تامل است. مقاله حاضر با بررسی دقیق این روابط در تاریخ معاصر، تصویری متصل، معنادار و مفید برای بهره برداری از آن ارائه کرده است.
با افزایش اهمیت روابط خارجی و تعیین کنندگی سیاست خارجی در بقای کشورها، چگونگی برقراری روابط و گزینش طرف های مقابل، به صورت مساله ای مهم نمایان گردید. این واقعیت در عصر رضاشاه هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر شرایط و اقتضائات خاص آن زمان اهمیتی دو چندان یافت، به گونه ای که نحوه مواجهه با قدرت های آن زمان و گزینش طرف های مقابل را تحت تاثیر قرار داد. گرایش به استفاده از نیروی آلمانی در معادلات مؤثر قدرت به مثابه نیروی سوم در کنار نیروهای روس و انگلیس موضوعی است که در مقاله حاضر تحلیل شده است.
اقدامات صورت گرفته در مورد مذهب در دوره رضاشاه اساساً به دو دسته تقسیم می شود: اقداماتی که مستقیماً با مذهب ضدیت داشت و اقداماتی که فی نفسه ضد دین نبود ولی پیامد و نتیجه ضددینی داشت. در مقاله حاضر این دو نوع اقدام در چهار بخش مورد بررسی قرار می گیرد: اقدامات صورت گرفته در رابطه با حوزه نهادی دین، بعد آموزشی، شعائر و مناسک دینی و رابطه دین و سیاست.
با کنار رفتن رضاشاه از صحنه سیاسی کشور، کلیه نیروهای اجتماعی به یکباره همچون آتشفشانی فوران کردند. جریانهای دینی نیز از خود واکنشهایی نشان دادند که بر اساس منافع طبقاتی و نژادی یا صنفی نبود و نتیجه آن اعاده و بازسازی هویت دینی جامعه بود. جریانهای دینی اسلام سنتی، اسلام معترض و اسلام تجددخواه، در هیات هویتهای مقاومت و برنامه دار به بازسازی هویت دینی جامعه دست یازیدند. هدف نهایی این مقاله، ارائه سنخ شناسی از واکنش جریا نهای مذهبی پس از شهریور 1320 منطبق بر ابعاد خاص چالش هویت دینی جامعه در دوره رضاشاه است.
استادی دانشگاه، با غارت و فروش میراث فرهنگی یک ملت به دانشگاهها و موسسات، چندان تناسب ندارد، اما اگر رشته مطالعاتی و تخصص دانشگاهی فرد اساسا با رویکردی استعماری و چپاولگرانه سربرآورده باشد، موزه داری و باستان شناسی پیوند و نزدیکی بیشتری با هم پیدا می کنند و آنگاه «چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا». حکایت آرتور اپهام پوپ، ایران شناس امریکایی که مورد تفقد زایدالوصف حکومت پهلوی هم قرار گرفت، از همین نوع است. اگرچه بعضی تحقیقات و گردآوریهای او در داخل ایران محفوظ ماند و در ارتقای فرهنگی و هنری کشور سهیم شد اما با یک پژوهش مفصل و دقیق است که می توان میزان خدمت و خیانت او را توزین کرد.