مطالب
نمایش ۲۰۱ تا ۲۱۵ مورد از کل ۲۱۵ مورد.
حوزههای تخصصی:
یکی از رویکردهای گوناگون امروزه به آثار ادبی، همزمان متن و محتوا را در نظر می گیرد و از افراط و تفریط های پیروان فرمالیسم و محتواگرایان دوری می جوید. کسانی چون باختین و گلدمن، شیوه تحقیقاتی خود را بر چنین رویکردی بنیان نهاده بودند. در این رویکرد اعتقاد بر این است که میان محتوای اثر و جهان بینی نهفته در آن با متن اثر، رابطه ای تنگاتنگ وجود دارد. بررسی شعر سهراب سپهری می تواند گواهی بر درستی چنین رویکردی باشد؛ چرا که می توان میان اندیشه عادت ستیز سپهری و زبان هنجارگریزش ارتباط برقرار کرد.
مطالعه شعر سپهری نشان می دهد که اندیشه عادت ستیز او بر زبانش نیز تاثیر گذاشته است. نمونه های فراوان هنجارگریزی و هنجارشکنی در شعر او موکد این امر است. نکته قابل تامل اینکه سپهری از بین انواع هنجارگریزیها (= معنایی، واژگانی، زمانی) بیشتر از هنجارگریزی معنایی مانند تشخیص، پارادوکس، کاربرد تصاویر و ترکیبات تازه، نماد و حس آمیزی و ... استفاده کرده و از انواع دیگر هنجارگریزی، کمتر بهره جسته است. دلیل این امر را باید در اندیشه و نظام خاص فکری سهراب جستجو کرد که از سویی بیشتر در پی توجه به معنا و ارایه مضامین و اندیشه های عرفانی است و از سویی دیگر هر گونه رویکرد به گذشته را نفی می کند و همواره در پی تازگی و غبارروبی از هستی است. بنابراین نمی توان انتظار داشت از هنجارگریزی زمانی (باستانگرایی)- که مخالف دیدگاه فکری وی است- استفاده کند.
مقایسه تطبیقی بهره گیری از بن مایه سفر در منظومه مسافر سهراب سپهری و قصیده البحّار و الدّرویش خلیل الحاوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
کاوش نامه ادبیات تطبیقی سال ۱۳ زمستان ۱۴۰۲ شماره ۵۲
43 - 58
حوزههای تخصصی:
در ادب و شعر معاصر، انبوهی از انتزاعات فلسفی و اندیشه های تجریدی، در آئینه سفری روایت گونه، تجلّی و انعکاس یافته اند. سهراب سپهری و خلیل حاوی، ازجمله سرایندگان زبان فارسی و عربی هستند که سروده هایشان، متأثّر از باورهای فلسفی آن هاست. آن ها در برخی از اشعار خود، این درون مایه شعری را، برای تعبیر دنیای ذهنی خویش برگزیده اند. مسافر، یکی از شاهکارهای شعری سهراب است که تصویری باور مند و وام دار از عرفان کهن شرقی در آن، پدیدار است. از منظرگاهی دیگر، قصیده البحّار و الدّرویش، حاوی چکامه ای است ملهم از نگرش های فلسفه غربی که در تصویری کلّی؛ نمایش تضادّ و تعارضی است میان دو نیم رخ از یک جهان و دو هستی دور از دسترس از دنیای اکنون که فقط در مقام مقایسه همدیگر را برمی تابند. این پژوهش به شیوه ای توصیفی– تحلیلی، به بررسی مضامین این دو قصیده پرداخته است تا این تحلیل، مبنایی برای فهم نگاه این دو شاعر به دنیای پیرامون باشد. رهاورد پایانی این جستار، بیانگر این نکته است که سپهری، برای خلق جهانی پویا و توأم با هم گرایی و خلیل حاوی جهت ارائه تعبیری نفی اندیشانه و ترسیم حاکمیّت تناقض در دنیای امروزی، از این بن مایه شعری بهره گرفته اند. همچنین دلالت های واژگانی و معنایی در اشعار منتخب در این پژوهش، تصویری از تأثیر تصورات و باورهای دو شاعر را بازنمود کرده اند، واژگان شعر مسافر، تصویری از باورهای مسالمت آمیز اندیشه سپهری را نمایش می دهند درحالی که بن مایه سفر در شعر حاوی و معانی درونی قصیده البحّار و الدّرویش برای بیان تقابل دو سوی جهان کاربست شده اند.
نقد تطبیقی گرایش فکری و ادبی سهراب سپهری و والتر دولامر بر اساس نظریه ساز و کارهای دفاعی زیگموند فروید(مقاله علمی وزارت علوم)
سهراب سپهری و والتر دولامر در دوره ای پرتلاطم از تاریخ کشورشان زندگی می کنند. در این شرایط، اکثریت شاعران و نویسندگان، مسائل و مطالبات سیاسی و اجتماعی را دست مایه خلق آثار ادبی قرار می دهند؛ اما این دو شاعر، نوعی رمانتیسم معتدل را در پیش گرفته اند و با پرداختن به تجربیات عاطفی، تمایل چندانی به آن تحولات نشان نمی دهند. همین گرایش متمایز سبب می شود برخی از منتقدان و شاعران، آن ها را به عدم «تعهد اجتماعی» و «احساس مسئولیت» در برابر هم نوعان متهم کنند؛ اما اشعار انسان دوستانه این دو شاعر، این مدعا را با تردید روبه رو می کند. از این رو، ما در این تحقیق تلاش کرده ایم چرایی این گرایش را براساس مؤلفه های نظریه ای با عنوان «سازوکار دفاعی» بررسی کنیم که با ابعاد این گرایشِ متمایز قابل انطباق است. ما در خلال این گزارش درمی یابیم که ظاهراً این ناهم سویی با جریان فکری غالب، در اثر نوعی «سازوکار دفاع روانی» باشد که به واسطه یک فرایند ناخودآگاه در قالب آثار ادبی این دو شاعر بروز کرده است.
بررسی تطبیقی مفهوم «تلاش» در «النجمتان» انسی الحاج و «نشانی» سهراب سپهری (براساس معناسازی تنش در نقد فرمالیستی آمریکایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در نقد فرمالیستی آمریکایی، شعر دارای وجودی عینی و قائم به ذات است و تنها خود شعر را می توان به نحوی عینی ارزیابی کرد: یعنی در این دیدگاه نه احساسات و نگرش های مؤلّف یا خواننده مورد بررسی قرار می گیرند و نه زمینة تاریخی یا فرهنگی اثر. فرمالیست ها اثر ادبی را به عنوان پدیده ای مستقل مورد تحلیل قرار می دهند تا به ذات و معنای آن دست یابند. به اعتقاد آنان با دریافت تنش ها، ابهامات، گزاره های آیرونی دار درون متن و شناخت پیوند موجود میان آن ها با دیگر اجزاء شعر، می توان به آن صبغه ای منطقی و وحدتی اندام وار بخشید.
جستار حاضر تلاش دارد تا با رویکردی تحلیلی - توصیفی و در پرتو نقد فرمالیستی آمریکایی، به واکاوی دو چکامة «النّجمتان» انسی الحاج و «نشانی» سهراب سپهری بپردازد. نگارندگان در این پژوهش می کوشند تا با تمرکز بر تنش های موجود میان دو اثر، نشان دهند که تنها با تکیه بر خود متن و تحلیل عناصر تنش زای آن است که می توان به معنا آفرینی و انسجام معنایی متن پیرامون مفهوم «تلاش» دست یافت. برآیند نهایی این پژوهش، نمایانگر تجلّی ارزش شعری در برخی معانی برجسته سازی شدة آن نظیر سکوت و خروش، رکود و دگرگونی و تاریکی و نور در هر دو چکامة «النّجمتان» انسی الحاج و «نشانی» سهراب سپهری است که در تضادّی دائمی و حل ناشدنی قرار دارند و آنچه اهمّیّت دارد نیز همین تباین و تنش معنایی در جایگاه عاملی است که به اجزاء شعر، وحدتی اندام وار بخشیده است.
معیار سنجش اثر هنری در نظر مارتین هایدگر بر مبنای رساله "سرچشمه اثر هنری" مطالعه موردی: تابلویی از سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت بهار و تابستان ۱۴۰۰ شماره ۸۴
233 - 252
حوزههای تخصصی:
هایدگر در رسالۀ سرچشمۀ اثر هنری، با روش فلسفی به چیستی هنر و اثر هنری می پردازد. او شرط وجود اثر هنری و شرط مواجهه با آن را منوط به بحث هستی شناسانه دانسته و در این حالت، آن را گشاینده حقیقت هستی معرفی می کند، حقیقتی که حتی در دوران رونهان کنندگی هستی امکان گشایش را مهیا می کند. بر این اساس، اثر هنری زمانی که بتواند به پرسشگری از هستی بپردازد و خود را از بند هستنده رها سازد و به هستیِ هستنده معطوف سازد، امکان گشایش را برای خود مهیا می کند. اما چه چیز می تواند اثر هنری را در امکان پرسش گری از هستی قرار دهد و چه معیاری برای سنجش امکان ورود هر اثر هنری به دایرۀ هستی شناسی وجود دارد؟ معیاری که بتوان هر اثر هنری را با آن مقایسه نمود و مؤلفه های هستی شناسانه آن را از نظر هایدگر مورد واکاوی قرار داد. در این مقاله، سعی بر آن است تا با استفاده از معیاری که بر اساس رسالۀ سرچشمۀ اثر هنری هایدگر بدست می آوریم، تابلوی کفش های وان گوگ و نیز تابلویی از سهراب سپهری را مورد ارزیابی قرار دهیم، تا ابعاد نظر هایدگر پیرامون اثر هنری، دستِ کم، به بحث گذاشته شود.
رابطه انسان و طبیعت در اندیشه و شعر معاصر مطالعه تطبیقی- جامعه شناختی شعر سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی ایران سال ۲۱ بهار ۱۳۹۹ شماره ۱
95 - 121
حوزههای تخصصی:
این مقاله به رابطه انسان و طبیعت در اندیشه و شعر سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث می پردازد. دو دفتر «صدای پای آب» و «حجم سبز» از سپهری و سه دفتر «زمستان»، «آخر شاهنامه» و «از این اوستا» از اخوان ثالث انتخاب گردیده است. در این مقاله از برخی نظریه پردازان مکتب رمانتیسم، به خصوص ژان ژاک روسو استفاده شده است. رویکرد این پژوهش بین رشته ای و روش آن تحلیل محتوای کیفی از نوع مضمونی، که نخست به شیوه قیاس به ردیابی مفاهیم ملاحظات نظری پرداخته که از مهم ترین آن ها می توان به نظم مندی طبیعت اشاره کرد که در اشعار سپهری حضور پررنگی دارد. دوم به شیوه استقرا، مفاهیم و مقولاتی را که در پیوند با رابطه انسان و طبیعت بوده و در ملاحظات نظری نیامده، استخراج شده است. با تکیه بر این دو منطق پژوهشی و کاربست روش تحلیل محتوای مضمونی دو سازه مفهومی «طبیعت گرایی» و «دگردیسی رابطه انسان و طبیعت» به دست آمد که بین اشعار سپهری و اخوان ثالث مشترک است، اما هر کدام تلقی خاص خود را نسبت به این مفاهیم دارند. وجه ممیزه اشعار سپهری در این مورد توجه به تمامی عناصر طبیعی و ارجح ندانستن یکی بر دیگری یا به عبارت روشن تر، اهمیت به «کلیت طبیعت» و در اشعار اخوان ثالث، «هم سرنوشتی انسان و طبیعت» است. گذشته از این، نوع مواجهه سپهری و اخوان ثالث با طبیعت، در تضاد با زمانه آن ها و در تقابل با گفتمان حاکم و اندیشه پیشرفت مسلط بر آن قراردارد.
ایجاز و حذف در شعر معاصر (با تکیه بر اشعار نیمایوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری و یدالله رؤیایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ایجاز، پیراستنِ کلام از حواشی و عناصرِ غیر لازم است، به گونه ای که بیشترین مضمون با ارائه کمترین کلمات بیان شود؛ شیوه ای که هر چند در ادبیات قدیم نیز به کار می رفته، توجهِ ویژه به آن را باید از مهم ترین دستاوردهای شعر معاصر دانست که علاوه بر موجزکردنِ کلام، تحوّلی نیز در سازه های نحوی ایجاد کرده است. توجهِ شاعرانِ معاصر به برخی از این شیوه ها، عملاً رویکردی به سازه های زبانیِ کهن است، امّا برخی دیگر، از دستاوردهای زبانیِ ادبیات معاصر محسوب می شود. در این پژوهش، شیوه های رسیدن به ایجاز را در دو گروه عمده سازه های ایجازی و شیوه های حذف، در شعر گروهی از شاعران معاصر بررسی و آنها را با شیوه های حذف و ایجاز در ادبیات قدیم مقایسه کرده ایم، با این هدف که در کنارِ شناختِ این شیوه ها در شعر معاصر، تأثیر سازوکارهای زبانیِ ادبیات قدیم را بر بخشی از سازه های ایجازیِ شعر معاصر و نیز نوآورانه بودنِ برخی شیوه های حذف را در شعر این روزگار نشان دهیم.
مبانی زیبایی شناسی و چگونگی کارکرد عوامل انسجام در شعر با بررسی «کتیبه» اخوان ثالث و «خوابی در هیاهو» از سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مسأله ای که پژوهش حاضر بدان می پردازد، تأثیر مبانی زیبایی شناسی بر چگونگی کارکرد عوامل انسجام در شعر است؛ در الگوی انسجام متنی هالیدی و حسن، ارجاع، جایگزینی، حذف، عوامل ربطی و انسجام واژگانی ابزارهای انسجام و دریافت پیام از متن برشمرده شده است. حال در پژوهش حاضر، این پرسش ها مطرح است که در شعر و کارکرد ادبی زبان چه عواملی می تواند سبب انسجام و در یافت پیام شود؟ و در شعرهایی که فاقد انسجام به نظر می آیند، دریافت پیام از متن چگونه صورت می گیرد؟ همچنین به این پرسش اساسی می پردازیم که مبانی زیبایی شناسی چه تأثیری بر کارکرد عوامل انسجام در شعر دارند؟
به منظور پاسخ به پرسش های فوق، شعر «کتیبه» از اخوان ثالث و «خوابی در هیاهو» از سهراب سپهری از نظر کارکرد عوامل انسجام مورد بررسی قرار گرفته است؛ کارکرد قوی عوامل انسجام در «کتیبه» و ضعف یا فقدان آن ها در «خوابی در هیاهو» نشان داده شده و این نتیجه به دست آمده که شعر اخوان با اصول زیبایی شناسی کلاسیک که هنر را عبارت از هماهنگی، تناسب و اعتدال می داند، هم سو است و در پرتو این نگرش به انسجامی نیرومند دست یافته اما شعر «خوابی در هیاهو»ی سپهری و اشعاری مانند آن در مجموعه های «زندگی خوابها» و «آوار آفتاب» با اصول زیبایی شناسی مدرن و هنر سوررئالیستی هم جهت است.
گذار از عالم محسوس به عالم معقول در هنر از منظر فریتیوف شوان(مطالعه موردی: اشعار و نقاشی های سهراب سپهری)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جغرافیا و برنامه ریزی منطقه ای سال ۱۳ زمستان ۱۴۰۲ ویژنامه ۲
469 - 485
حوزههای تخصصی:
فریتیوف شوآن (1907-1998 م) با نام اسلامی شیخ عیسی نورالدین احمد، اندیشمند سوئیسی آلمانی تبار و از مهم ترین چهره های جریان سنت گرایی می باشد. وجهه هنری شوآن سرچشمه گرفته از آگاهی و رمزپردازی امرمطلق می باشد. شوآن معتقد است که زیبایی، فضای ظاهری یا مادی را شکل می دهد، اما فضیلت، فضای باطنی نفس را می سازد. این مقاله تلاش دارد تا نگاه فلسفی شوان به هنر را از منظر گذار از عالم محسوس به معقول در آثار سهراب شپهری نقاش و شاعر ایرانی بررسی کند و تلاش دارد تا به این پرسش پاسخ دهد که عالم محسوس و عالم معقول به تفسیر شوان در آثار سهراب سپهری چگونه نمود می یابد؟ این مقاله از نوع مطالعات بنیادین و نظری می باشد و به لحاظ روش تجزیه و تحلیل داده ها، توصیفی و تحلیلی است؛ درواقع این مقاله تلاش دارد تا نظرات شوآن درباره هنر را توصیف کرده، سپس آثار سپهری (شعر و نقاشی) را با تمرکز بر مفهوم گذار از عالم محسوس به معقول در توسل به مابعدالطبیعه، هستی شناسی، انسان شناسی، زیبایی های هستی، و نیایش تحلیل نماید. در این راستا نمونه های انتخابی از اشعار و نقاشی های سپهری بصورت تصادفی انتخاب شده است.
بررسی تطبیقی هویت در اشعار محمود درویش و سهراب سپهری با تکیه بر دو سروده ی "سجل انا عربی" و "اهل کاشانم"(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال دهم بهار ۱۳۹۷ شماره ۱ (پیاپی ۳۵)
69-84
حوزههای تخصصی:
هویت انسان محصول عوامل متفاوتی است که به شناخت از خود و جایگاهش در محیط اجتماعی باز می گردد. کیستی، مقوله ای است که از ابتدای خلقت با انسان همراه بوده است. ادبیات، بویژه شعر به عنوان یکی از اثر گذارترین عناصر در شناسایی عنصر هویت شعرا و نویسندگان، نقش اساسی را ایفا کرده است. این مقاله در حوزه ادبیات تطبیقی به مقایسه دو قصیده"سجل انا عربی" از محمود درویش و"اهل کاشانم" از سهراب سپهری می پردازد و با هدف دست یابی به مفهوم هویت و نکات اشتراک و تمایز عنصر هویت در بین این دو قصیده، به رشته تحریر درآمده است. این پژوهش، با روش توصیفی- تحلیلی و بر پایه مکتب آمریکایی، بر آن است، پس از نگاهی به زندگی سهراب سپهری و محمود درویش، به تبیین مفهوم هویت در دو قصیده معروف از این دو شاعر بپردازد، سپس به نکات تشابه و تمایز این دو قصیده، از منظر هویت پرداخته می شود؛ نیز ضمن تحلیل فضای اجتماعی و سیاسی دو کشور ایران و فلسطین، به تاثیر محیط جغرافیایی و سیاسی در تبیین رویکرد هویت، در کلیت این قصاید پرداخته می شود. نتایج این پژوهش نشان می دهد که فضای اجتماعی و سیاسی در بروز عنصر هویت در بین این دو شاعر، نقش اساسی دارد و سپهری ابعاد هویتی را با مفاهیم مختلفی نظیر عرفان، اخلاق و... در هم آمیخته، لیکن محمود درویش بر عنصر قومیتی و زبانی تاکید داشته است.
اشتراک عینی در پاره ای از اشعار کیتس و سهراب سپهری (عنوان عربی: الهدف المتلازم فی عدد من قصائد جون کیتس، وسهراب سبهری)
حوزههای تخصصی:
اشتراک عینی، شیوه بیان غیرمستقیم احساسات و عواطف است. به بیانی دیگر، شاعر با استفاده از آرایه های ادبی (استعاره، تمثیل، تشبیه و تناقض نما، ... ) و به کارگیری اشیا، موقعیت های مشخص، زنجیره حوادث و یا عکس العمل هایی، احساسات خود را به بیانی به تصویر می کشد و خواننده را دربرابر صحنه «شعر» قرار می دهد. در نتیجه، آن واکنش عاطفی را که شاعر قصد برانگیختن آن را در خواننده دارد، برمی انگیزد، بی آنکه آن احساس را آشکارا بیان کند. این گونه می نماید که تاکنون تحقیق برجسته و قابل توجهی از اشتراک عینی از این دو شاعر دیده نشده است. این دفتر بر آن است تا فن اشتراک عینی را در اشعار جان کیتس انگلیسی و سهراب سپهری بیابد. از اشعار جان کیتس که بررسی می شوند، می توان از این موارد نام برد: اولین نگاه به هومر اثر چپمن، اندیمیون، قصیده ای برای بلبل، درباره مرگ، قصیده ای درباب پاییز، نغمه تضادها، گلدان یونانی؛ و از اشعار سپهری می توان مسافر، همیشه، و چه تنها، با مرغ پنهان، صدای پای آب، واحه ای در لحظه، ساده رنگ، تنهای منظره و پیامی در راه را نام برد.چکیده عربی:الهدف المتلازم طریقة للتعبیر عن الأحاسیس والعواطف بصورة رمزیة، وبعبارة أخری یستخدم الشاعر لتصویر مشاعره مجموعة من المحسنات البدیعیة (االاستعارة، والتمثیل، والتشبیه، و...) أو مجموعة من الأشیاء، أو مواقف معینة، أو سلسلة من الأحداث، ما یؤدی إلی وضع القارئ أمام المشهد (الشعر). وبالتالی یستثیر الشاعر فی القارئ ما یرید إثارته من العواطف دون التعبیر عن تلک الأحاسیس علنا. هذا ویبدو أن هناک لم یتم بحث مفصل عن الهدف المتلازم لدی الشاعرین کیتس، وسبهری، فیحاول هذا المقال أن یدرس هذا الفن بین الشاعرین الإنجلیزی والإیرانی دراسة مقارنة. فمن القصائد التی ستتم معاجتها للشاعر جون کیتس هی: النظرة الأولی إلی هومیروس لتشایمان، هندیمیان، قصیدة إلی العندلیب، قصیدة إلی الموت، قصیدة إلی الخریف، ترنیمة التناقضات، والزهریة الیونانیة. کما ستعالج لسبهری القصائد التالیة: المسافر، دوما، ما أوحشه، مع الطیر الخفی، خریر المیاه، واحة فی لحظة، اللون البسیط، الوحید فی المشهد، ورسالة فی الطریق.
بازتاب بُن مایه های اعتراف و حسب حال (Confessional Poetry) در شعر انگلیسی و فارسی: بررسی سروده هایی از رابرت لووِل و سهراب سپهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۴ بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۱
95 - 118
حوزههای تخصصی:
شعر اعتراف (Confessional Poetry) همگام با دیگر انواع شعری در قرن بیستم پا به منصه ظهور گذاشت تا شاید مرهمی بر دردهای انسان آشفته، و گریزگاهی از جهانی پیچیده باشد. ماشا لوییس روزنتال (Macha Louis Rosenthal 1917-1996) چنین اصطلاحی را نخستین بار هنگام بررسی و تحلیل دفتر شعر رابرت لووِل (Robert Lowell 1917-1977) (1295-1356 ش.) با عنوان تأمّلات زندگانی (Life Studies) (1959) به کار برد. برخی از مهم ترین خصیصه های این نوع شعری عبارت اند از بیان آشکار احساسات و احوالات درونی، بازتاب آمال و آرزوهای شاعر، اشاره به حریم های فردی و خانوادگی در شعر، به کارگیری اسامی و نام های خاص از جمله مکان و زمان و افراد، بهره گیری از زبانی ساده و بی پیرایه، حقیقت نمایی (Verisimilitude) و جلب اعتماد خواننده. منظومه بلند «صدای پای آب» سهراب سپهری و شعر «آخرین بعد از ظهر من با عمو دِوِروکس وینسلو» اثر رابرت لوول به عنوان نمونه هایی برتر از این گونه شعری برای بحث و بررسی در این مقاله انتخاب شده اند.
بررسي و مقایسه ی رابطة متقابل جهان نگري و صنايع بديعي در اشعار سهراب سپهری و محمدرضا شفیعی کدکنی ( با استفاده از نظريّة ساختارگرايي تكويني لوسین گلدمن)
حوزههای تخصصی:
با مطالعه و بررسي آثاري كه پيرامون نقد ادبي نگاشته شده اند، مي توان دو رويكرد عمده را از يكديگر متمايز كرد: در رويكرد اوّل، اثر و متن ادبي، تنها انعكاس دهنده ی ذهنيّت مؤلّف خويش دانسته شده و متن، تابعي از عوامل تعيين كننده ی بيروني است. رويكرد دوم امّا بر خلاف رويكرد اوّل، محوريّت را به متن و اثر ادبي می دهد و ادبيات را تنها يك مسأله ی زباني مي داند. با این وجود، برخی از صاحب نظران مانند آلبر كامو و لوسين گلدمن در ادبیات غربی و صائب تبریزی و دكتر شفيعي كدكني در ادب فارسی، اعتقادي به جدايي لفظ (متن) و محتوا (درون مايه) ندارند. این گروه برآنند که زبان و اندیشه دو روی یک سکه اند و نمی توان آن ها را جدای از هم انگاشت. در مقاله ی حاضر با استفاده از نظريّه ی ساختارگرايي تكويني لوسين گلدمن، متفكّر و جامعه شناس مجارستاني، رابطه ی متقابل صنايع بديعي (به عنوان يكي از عناصر لفظي متن) در شعر سهراب سپهری و محمدرضا شفیعی کدکنی با جهان نگری (درون مايه هاي فكري) آن ها مورد بررسي و مقایسه قرار گرفت. شیوه ی پژوهش، تحلیل محتوا بر اساس مطالعات کتابخانه ای و هدف اصلی مقاله نشان دادن میزان تأثیر متقابل زبان و معنا در شعر این دو شاعر معاصر است.
مسیر عینیت تا ذهنیت در شعر پاتریک نوایی و سهراب سپهری (Itinéraire de l objectivité à la subjectivité dans la poésie de Patrick Navaï et Sohrab Sépehri)؛ مقاله به زبان فرانسه(مقاله علمی وزارت علوم)
مقاله به زبان فرانسه: تشریح دوگانگی نماد ""آب""از دیدگاه باشلار در چند شعر سهراب سپهری و فروغ فرخزاد (L’analyse de la dichotomie symbolique de « l’eau » bachelardienne dans quelques poèmes de Sohrâb Sépéhri et Forough Farrokhzad)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به سختی می توان توانایی فزایندة نمادهای مختلف را که ریشه در تخیلی عمیق و بارور دارند، در چارچوب مباحثی مانند نژاد نسل های گوناگون بشری و مرزهای قراردادی قاره ها و کشورها مهار کرد. نماد، زاییده دنیایی است که با آنچه در واقعیت ها و یا مشهودات فرعی روزمره می توان یافت بسیار متفاوت است. نماد تاریخ بشریت را درمی نوردد و خود را اسیر محدودیت های عقلانی و مادی ناشی از ذهنی علم گرا و تجربی نمی داند. دو جنبه مثبت و منفیِ نماد باعث آشکار شدن زوایایِ پنهانی می شوند که از ادراکات جسمانی بشر خارج است و تنها به یاری ضمیر ناخودآگاه می توان به آن ها دست یافت. حال تصور کنیم که خاستگاه اصلی نمادها برگرفته از تخیلی باشد که نتیجه آن ناشی از تعامل ذهن ناخود آگاه و عناصر بدوی و طبیعی است. در چنین حالتی، آیا به اندازه ای موثر و معنادار هستند که بتوانند پرده از آن چیزی بردارند که، در واقع، در پشت نقاب خردگرا، خود را در پنهان ترین زوایای ضمیر ناخودآگاهمان مستور کرده است؟ نماد پاسخگوی نیازهای اساسی انسان است که از ورای آن، ابتدا دنیای تخیل خود و به دنبال آن تفکر نمادینش را به تصویر می کشد. نماد امکان مواجهه انسان را با مسائل اساسی مانند زندگی ، مرگ و سرنوشت و یا مباحثی در باب مقدسات، امور دنیوی، مشروعیات و محرمات را فراهم می سازد.
از نظر باشلار، عنصر آب غالباً توجیه و یا تفسیر کننده چنین تفکری است. در واقع، آب عنصری است که کلافی از همه جنبه های نمادین به دور آن تنیده شده است. تلاش این پژوهش بر آن است تا با تکیه بر نظریه های باشلار، به بررسی دوگانگی نمادین عنصر آب در آثار دو شاعر فارسی زبان، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد، بپردازد.







