علی دشتی یکی از زبده ترین روزنامه نگاران تاریخ معاصر ایران و یکی از بازیگران معروف عصر پهلوی است. او خود روحانی و روحانی زاده بود و در عتبات عالیات که زادگاهش بود به افتخار تلمذ درس خارج مرحوم آیت الله سیدحسین فشارکی و شیخ عبدالکریم حائری نائل گشته بود؛ اما ورودش به ایران که در آن زمان صحنه نوسانات و هیجانات سیاسی بود، شان و شخصیت و سرنوشت او را دگرگون کرده و او را در زمره روشنفکران ایران پس از مشروطه وارد ساخت.زمانه دشتی که پرفرازونشیب و پرآشوب بود، زندگی او را نیز بی تاثیر نگذاشت؛ چنان که از همان ابتدای ورود به عالم سیاست در شیراز و نوشتن مقاله ای در «روزنامه فارس»، طعم تند و تلخ حلوای سیاست! را چشید و مطرود اهالی فارس گشت. وی پس از چندماه سرگردانی در بوشهر، اصفهان، بندرعباس و برازجان، سرانجام مقیم پایتخت شد و به عنوان یک روزنامه نگار معروف در تاریخ مطبوعات آن روزگار اسمی به یادگار گذاشت. دشتی شباهتها و البته اختلافهایی نیز با تقی زاده داشت. او نیز همچون تقی زاده طلبه ای بود که دروس دینی را خوانده و با لباس روحانیت به جامعه سیاست وارد شده بود اما به تدریج عبا و عمامه را کنار گذاشت و مکلا شد. دشتی روحیه ای تند و آتشی مزاج داشت و به شدت عاشق ایده های نو و تحولات بزرگ بود و به نظر می رسد وی به قدری از اوضاع ایران رنج می برد که هرگونه تغییری را بهتر از وضع موجود می دید. البته بعدها به اشتباه خود پی برد و هنگامی که به دست سردارسپه و در مرحله بعد اعلیحضرت! رضاشاه پهلوی ذلیل و محبوس شد و به قول خودش «به اندازه یک حمال هم نمی توانست آزادانه نفس بکشد»، تازه فهمید که آب به چه آسیابی ریخته و آن همه پشتیبانی از رضاخان (در قضیه جمهوریت و فرماندهی کل قوا و تغییر سلطنت) چه پاداشی برایش به ارمغان آورده است؛ گرچه بعدها که رضاشاه از سلطنت خلع شد، تا می توانست با دنبال کردن مساله املاک پهلوی و جواهرات سلطنتی و . . . موجبات تحقیر او و خجالت خاندانش را فراهم ساخت. اما به هرحال، بازهم دشتی در زمره رجال عصر پهلوی و یکی از شاخص ترین آنها محسوب می شود.او که بعدها حرفه روزنامه نگاری را رها کرده و اداره روزنامه شفق سرخ را به یکی از دوستانش سپرده بود، حزب عدالت ایران را به کمک جمال امامی به راه انداخت و در کنار حزب «اراده ملی» سیدضیاءطباطبایی و «حزب زحمتکشان ملت ایران» به رهبری مظفر بقائی، یکی از حزبیون سرشناس و اصل کاری ایران آن روز شد و تا مدتها نیز مهمترین رقیب برای «حزب توده ایران» شناخته می شد. باری علی دشتی همچون سیدضیاء طباطبایی از روزنامه نگاری به سیاست گام نهاد، دوره های متعددی نماینده مجلس بود و در مجموع شخصیتی معتدل، صریح الهجه، خوش گفتار، اجتماعی و فعال از خود نشان داد. البته مطالعه تاریخ زندگانی دشتی ـ که مخالفت شهید مدرس(ره) در دوره پنجم با اعتبارنامه وی از راهیابی او به مجلس جلوگیری کرد، ضمن آنکه وی یکی از مخالفان مهم ایده های مدرس(ره) و موافقان مظاهر تجدد در ایران (مانند: کشف حجاب، جمهوری، تغییر خط) محسوب می شد ـ لایه های دیگری هم می تواند داشته باشد که نیارمند پژوهشهای تفصیلی است. مقاله حاضر علی دشتی و روزگار او را در همین راستا پژوهیده و تقدیم شما خوانندگان عزیز نموده است به امید آنکه مورد توجه و استفاده شما قرار گیرد
روی کارآمدن محمدرضا پهلوی باعث تکاپوی طیف گسترده ای از رجال کهنه کار سیاسی شد که در شرایط جدید و در کنار شاه جوان می توانستند به راحتی نفس کشیده و بعد از سالها عسرت و حیرت عصر رضاخان برای خودشان کسی باشند. علی دشتی هم در زمره این رجال بود که با شروع سلطنت محمدرضا پهلوی به طور گسترده در صحنه سیاست حضور یافت و از فضای نسبتا باز دهه سی استفاده نمود. او که با وکالت در دوره پنجم مجلس شورای ملی اولین تجربه مهم سیاسی خود را پشت سر گذاشته بود، اکنون در سال 1322 نیز وارد مجلس شد و به عنوان یکی از افراد موثر جناح انگلوفیل (طرفدار سیاست انگلیس) عمل نمود و نیز حزب عدالت خویش را تا حوالی سال 1327 رهبری کرد. اما دشتی امروز با دشتی سالهای قبل فرق بسیاری کرده بود. او و هوادارانش توانستند با انواع ترفندهای سیاسی، راه تثبیت قدرت را برای شاه جوان هموار کنند و به ویژه مهمترین رقیب و منتقد شاه یعنی احمد قوام السلطنه را از نخست وزیری و نیز گردونه سیاست ساقط کنند. بدین ترتیب باز هم علی دشتی در زمره توجیه گران و تثبیت گران دیکتاتوری پهلوی دوم درآمد. اما این بار دیگر مطمئن شده بود این شاه جوان پاسخ خدمات او را مانند پدرش نخواهد داد. گویا او بوی انتقال قدرت جهانی از اروپا به امریکا را به خوبی حس کرده بود و لازمه های ترقی را برای خود معلوم می دید. اما علیرغم همه اینها، نمی توان تصویری یکسره تیره و تار از دشتی مجسم نمود؛ چراکه او دارای ویژگیهایی بود که حد و حدودی از استقلال و اعتمادبه نفس را در او محفوظ نگاه می داشت. او طی چند سال که سفیر ایران در بیروت شده بود قابلیت بسیاری از خود نشان داد و یکی از وجیه ترین دیپلماتهای ایرانی به شمار می رفت که با اطلاعات وسیع تاریخی و تسلط بر ادبیات عرب توانسته بود بر فضای فرهنگی لبنان تاثیرگذار باشد؛ اما توصیه ها و خرده گیریهای او از نخست وزیران نالایق شاه، او را از سفارت به کنار زد. البته پس از بازگشت از سفارت در لبنان، همچنان سناتور مجلس سنا بود اما در بدنه دستگاه سیاسی پهلوی رویه ای گلایه آمیز داشت و به قول خودش باب دندان شاه نبود! لذا شاه ترجیح می داد حد او را با تحقیر و گاهی توهین معین کند! و بگذارد در حالتی کژدار و مریض فعالیت خودش را ادامه دهد.