چنانکه می دانیم، فرجام ناموفق و دیگرگونه انقلاب مشروطیت ایران مهمترین موضوع را در تحلیل تاریخی این انقلاب به خود اختصاص داده است. مرحوم سیدمحمد طباطبایی توام با اشک دیده، ماحصل کلام در این زمینه را در یک جمله خلاصه کرد: «سرکه انداختیم، شراب شد.» اما در تحلیل همین موضوع نیز، مهمترین نکته، کناره گیری یا حذف روحانیت از صحنه انقلاب است. انقلاب با تحصن و اعتراض علما شروع شد، با فقه و فقاهت شیعی مشروعیت یافت و توسط روحانیون رتبه اول تشیع رهبری شد، اما کار آن به جایی رسید که روحانیت خود را از آن تطهیر می کرد و مردم هم به تبع ایشان از آن رویگردانی نمودند. این سوال همچنان به قوت خود باقی است: سرکوب، حذف یا کناره گیری روحانیت، چگونه روی داد؟ آیا واقعا یک پروسه بود یا پروژه یا ترکیبی از این دو؟ تاریخ به ما می گوید در آن مقطع، هم فتنه های روزگار بسیار سهمگین بودند، هم استبداد و استعمار در شیطنت ورزی چیزی فرونگذاشته بودند و هم دو دستگی، دلزدگی و دلمشغولی های بی موقع برخی رهبران دینی، در نافرجامی نهضت بی تاثیر نبود.
حدسمان درست بود! برای گفت وگو پیرامون انقلاب مشروطه و شنیدن نکته های دقیق و تازه، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران جای خوبی بود. جایی که با گردهم آوردن محققان و پژوهشگران توانمند تاریخ معاصر ایران، در طی این چند سال سلسله ای از پژوهشهای محققانه و قابل اعتنای تاریخی را تهیه و انتشار داده است. سیدمصطفی تقوی، نویسنده و محقق تاریخ معاصر، ما را به گرمی پذیرفت و پس از مدتی گپ خودمانی و غیررسمی و مصاحبتی دوستانه، به پرسشهای ما در مورد تاریخ مشروطه پاسخ گفت. با دقت و تانی و با حوصله و تاملی که مرسوم اهل فکر و نظر است، شنید و گفت و یافته ها و نتیجه گیریهای خود از چندین سال مطالعه و تحقیق در تاریخ مشروطیت ایران را ساده و استوار بیان کرد.تقوی مقدم دارای تحصیلات علوم سیاسی از دانشگاههای تهران و شهید بهشتی، از سال 1374 تاکنون در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به پژوهش در حوزه تاریخ سیاسی ایران مشغول است. وی علاوه بر دهها عنوان مقاله در نشریات تخصصی، کتابهای زیر را تاکنون منتشر نموده است: تحلیلی بر اسلامی کردن دانشگاهها (1375)، تاریخ سیاسی کهگیلویه (1377)، مدرنیسم و دینداری در ایران (1380)، فراز و فرود مشروطه (1384).
با گسترش تجارت و افزایش روابط خارجی به لحاظ سطح و عمق، نقش جهت گیریها و خط مشی های دولتمردان و واحدهای سیاسی در تعیین موقعیت هر کشور در گستره روابطش با سایر کشورها، بیش ازپیش عیان گردید. در مقاله پیش رو به منظور تبیین این واقعیت، روابط ایران و عثمانی در عصر قاجاریه بررسی شده است.
ظهور و انتشار تمدن جدید غرب به غلبه آن بر سایر تمدنهای بشری منجر شد و در نتیجه تمدنهای مزبور در معرض نوسازی اجباری قرار گرفتند. اما اقدامات عملی مربوط به نوسازی، جنبه بیرونی و آشکار آن را نمایش میدهد. جنبه بنیادین و اصلی نوسازی به نحوه تفکر و تلقی از نوسازی مربوط میشود. تفکر و تلقی از نوسازی وجوه و مراتب گوناگون دارد. راهبرد یا استراتژی نوسازی، از وجوه فکری مهم نوسازی بهشمار میآید؛ زیرا از سویی هدف و غایت و از سوی دیگر روش تحقق نوسازی را تعین میبخشد. یافتههای این تحقیق نشان میدهد که از آغاز سلسله قاجاریه تا ظهور مشروطیت، راهبردهای نوسازی مختلفی در درون حاکمیت قاجارها ظهور کرد و صرفنظر از ماهیت آنها، هیچ یک به پارادیم غالب و راهنما در جامعه ایران تبدیل نشدند و در نهایت نحوه تلقی و فهم از نوسازی و استراتژی مناسب آن به امری بحرانی و بحرانزا مبدل شد.