نگارنده محترم در این مقاله به طرح دیدگاههاى متفکران اسلامى درباره گستره شریعت پرداخته است . وى متفکران اسلامى را در این عرصه به دو دسته سنتگرایان و متجددان منشعب مىکند; و مىگوید سنتگرایان براى کتاب و سنت در کنار عقل اهمیت اساسى قائلند، ولى متجددان بیشتر به دستآوردهاى علوم تجربى در عرصه قلمروشناسى دین توجه مىنمایند . ولى هر دو گروه در شناخت کارکردهاى دین تلاش مىکنند .
وى متفکران اسلامى را از جهت داورى در مساله قلمرو دین به سه گروه عمده طبقهبندى مىکند: گروه نخست که رویکردى افراط گرایانه دارند و قائل به تعطیلى عقل و تجربهاند . گروه دوم رویکردى تفریطى دارند و تنها قلمرو دین را در مسائل مربوط به ارتباط انسان با خدا منحصر کردهاند . و گروه سوم با رویکردى معتدلانه به نیازهاى دینى انسان پرداخته و قلمرو دین را در هر دو ساحت دنیا و آخرت مشخص کردهاند .
نویسنده در ادامه با تفصیل بیشترى دیدگاههاى برخى از متفکران برجسته اسلامى را مطرح کرده و نتیجهگیرى مىکند که این بزرگان قلمرو دین را تنها به مسائل دینى و ارتباط انسان با خدا منحصر نمىکنند بلکه قلمرو دین را در عرصه نیازهاى دنیوى نیز توسعه مىدهند .
چکیده
در این نوشتار رابطه دین و اخلاق از دیدگاه کانت، یکى از بزرگترین متفکران مغرب زمین، بحث و بررسى مىشود. مکتب اخلاقى کانت که یک مکتب وظیفهگرایانه است، بر آن است که عقل عملى با ارائه معیارهایى مىتواند خوبى و بدى تمامى اعمال را مشخص کند. او اوامر عقل را به دو دسته شرطى و مطلق تقسیم مىکند و اوامر مطلق که تنها اوامر اخلاقى است، از طریق فرمولها و صورتبندىهاى قانون کلى، قانون کلى طبیعت، غایت فى نفسه بودن انسان، خودمختارى اراده و کشور غایات، قابل تشخیص است. در بحث ارتباط دین و اخلاق، صورتبندى خودمختارى اراده از ارزش فوقالعادهاى برخوردار است.
این صورتبندى بر آن است که چنان عمل کن که اراده بتواند در عین حال به واسطه دستور اراده خود را واضع قانون عام لحاظ کند. از این رو، به نظر کانت، هر قانونى که از طریق اراده بشرى نباشد، غیراخلاقى است. بنابراین، به نظر او، اخلاق مستقل از دین است و اوامر خداوند با خودمختارى انسان منافات دارد. او همچنین از طریق اخلاق، خدا و جاودانگى نفس را اثبات مىکند. بنابراین، اخلاق سرانجام به دین مىانجامد. بررسى اشکالات دیدگاه کانت در این زمینه موضوع این مقاله است.
نگارنده پس از مفهومشناسى واژه تجربه به ابعاد تجربه که عبارتند از تجربه اخلاقى، زیبا شناختى، دنیامدارانه و تجربه حسى مىپردازد. بعضى از این تجربهها به علتشباهت آنها با تجربه دینى سبب خلط و اشتباه گردیده است. مؤلف سپس به واژه دینى بودن پرداخته و تجربه را زمانى دینى دانسته که در حوزه و محدوده دین صورت گیرد و فاعل آن در توصیف حالات خود از مفاهیم و تعابیر دینى بهره گیرد. آنگاه تجربه دینى را در گذر زمان به کنکاش نشسته و جنبش تجربه دینى را به شکل پدیدارشناسى تجربه دینى با زمینههایى چون مکتب رمانتیک، نقادى کتاب مقدس، فلسفه کانت، تعارض علم و دین، مخالفتبا الهیات طبیعى مورد بررسى قرار داده و ابعاد تجربه دینى را در قالب روان شناختى، پدیدار شناختى معرفتشناختى و بعد فلسفى مورد مداقه قرار داده است و حوزهاى را که جهان غرب با نگاه تجربى به آنها نگریسته حوزه وحى و دین، دانسته و در پایان نقدهایى بر تجربه دینى وارد نموده است.
مقاله حاضر به معرفی مدلی می پردازد که پلیتینگا آن را برای نشان دادن برخورداری اعتقادات دینی از جواز معرفتی ارائه داده است. مراد وی از جواز معرفتی داشتن اعتقادات دینی این است که اعتقادات دینی محصول قوای ادراکی ای هستند که واجد چهار شرطند: درست کار می کنند، در محیطی که برای آن طراحی شده اند کار می کنند، هدف آنها وصول به غایت تولید باورهای صادق است و در وصول به غایت خود قرین توفیق بوده اند. پلیتینگا می گوید اگر اعتقادات دینی را صادق بدانیم، آنگاه، محتملتر آن است که معتقد شویم این اعتقادات جواز معرفتی دارند، یعنی محصول قوای ادراکی ای هستند که شروط پیش گفته را واجدند و اگر این اعتقادات صادق باشند، آنگاه چنان که خدایش می خوانیم در واقع وجود دارد و قطعا قصد کرده است که ما او را بشناسیم.
برخى بر این باورند که دین در تعریف، ذات و ماهیت ارسطویى ندارد، و سراغ ذاتیات و عرضیات دین بدین نحو رفتن تلاشى بیهوده است. بر این پایه مسائلى چون زبان عربى، فرهنگ عرب، طب و نجوم، جمیع پرسشها و داستانها و رخدادهایى که ذکرشان در قرآن و سنت است، همچنین مسائلى از فقه، حوادثى که در تاریخ اسلام اتفاق افتاده و... همه عرضى دین اسلام بهشمارمىروند.
در پاسخ چنین مىگوییم که شناخت دین در گرو شناخت آن به تعریف ارسطویى (تعریف مقولى) منحصر نیست، بلکه راهکارهاى دیگر نیز وجود دارند.
به بیان دیگر اگر راهکار ارسطویى بسته است، سایر راهکار و شیوهها باز استبویژه که نویسنده محترم «بسط تجربه نبوى» که روىکردى «فوق مقولى» و برخاسته از تجلیات کشف و شهود در مبانى عرفان و با حکمت متعالیه همخوان است را پذیرفته و قلمرو مقاله خویش را بررسى دین در مقام ثبوت دانسته است.
بر این اساس (فوق مقولى)، دین اسلام، قرآن و کلمات پیامبر و پیشوایان دین ( علیهم السلام) همه یک حقیقت نورانى بسیط را تشکیل مىدهند (ذاتى و عرضى مقولى نمىپذیرند) و همه مراتب و درجات یک امر بسیطند، خواه عربى باشد یا فرهنگ عرب و فقه و سایر سؤالات و حوادث و مسائلى که در اسلام رخ نموده است.