مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
سکاکی
حوزههای تخصصی:
در این مقاله با مقایسه دیدگاههای صاحبنظران علوم بلاغی و تعریف هایی که از آنان ‘ به ویژه از سکاکی ‘ بر جای مانده است با نظران و مدل های ارتباطی که توسط بنیانگذاران دانش ارتباطات در قرن بیستم ارائه گردیده در می یابیم که این دیدگاهها بسیار به یکدیگر نزدیک اند و عناصر اصلی مدلهای ارتباطی مانند : پیام دهنده و پیام گیرنده و پیام و حتی ابزار پیام رسانی در تعریف هایی که از دانش بلاغت ارائه گردیده یافت می شود . افزون بر این با تأمل در دیدگاههای متقدمان به این نتیجه میرسیم که آنچه تا قرن هفتم و هشتم در زمینه بلاغت عرضه شد ‘ می توانست منشأ شکل گیری دانش ارتباطات باشد و دانش بلاغت از استعداد کافی برای ورود به عرصه های جدیدی چون ارتباطات برخوردار بود . اما چرا دانش بلاغت در مسیر تحول خود متوقف گردید و دانش ارتباطات قرنهاپس ازسکاکی وبی ارتباط باپیشرفتهای مسلمانان دردانش بلاغت ‘ توسط اروپاییان پدیدآمد ؟این سؤال در حد مجال مقاله بررسی شده و پاسخهایی د رخور آن داده شده است .
استعاره در آرای جرجانی و سکاکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
استعاره یکی از مهم ترین ابواب علم بیان، دست کم در معنای کلاسیک آن، به شمار می آید. تعریف استقراریافتة امروز آن، که مبتنی است بر مجازی که علاقة آن مشابهت باشد، حاصل تلاش بزرگ مردانی چون عبدالقاهر جرجانی و ابویعقوب سکاکی است که توانستند این نظریه را در بلاغت اسلامی پایه گذاری کنند و تکوین دهند. نظریة استعارة جرجانی که ماهیتاً حاصل ژرف نگری در آثار پیشینیان اوست نشان دهندة بینشی کارکردگرا به استعاره است. دید قرآن شناسانة بلاغت نویسان نخستین، که جرجانی را می توان آخرین حلقة این طیف از محققان دانست که با نگاهی ویژه به قرآن به بررسی مسائل بلاغی می پرداختند، باعث می شد تا از اجزای زبان توقع ایفای نقش های مهم در قرائت آیات قرآن، و به طور کلی، متون ادبی داشته باشند. نظریة استعارة جرجانی پس از رسیدن به سکاکی در مفتاح العلوم به رغم دقت زیاد و داشتن چهارچوب مستحکم بازتابی دیگر دارد؛ نگرش ادیبانة سکاکی باعث می شود تا لزوم درنظرگرفتن کارکرد برای استعاره به دست فراموشی سپرده شود، حال آنکه جرجانی با بینشی عمیق به نقش اجزای زبان در متن دقت می کند. مقایسة آثار جرجانی و سکاکی با یکدیگر نشان می دهد که این دو، نه تنها در این مورد اخیر، بلکه در موارد دیگری نیز اختلافاتی دارند. پژوهش حاضر به بررسی این اختلافات خواهد پرداخت و اختلاف این دو را در تعریف، ماهیت، و روش برخورد با استعاره نشان خواهد داد.
گزارش اشکالات خطیب قزوینی بر آراء دانشمندان متقدّم و معاصر خود در علم معانی با تکیه بر رُبع اوّل کتاب الایضاح فی شرح تلخیص المفتاح(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال یازدهم بهار ۱۳۹۸ شماره ۱ (پیاپی ۲۶)
1 - 16
حوزههای تخصصی:
کتاب الإیضاح فی شرح تلخیص المفتاح اثر طبع «خطیب قزوینی» از معارف قرن 7 و 8 هجری قمری از معمول ترین متون تعلیمی و تحقیقی در علم بلاغت است که بیش از هفت قرن بر فراز قلل رفیع این دانش هَل مِن مُبارز می زند. در این نوشتار ضمن تعریفی کوتاه از خطیب قزوینی و اثر گرانقدر او، ایضاح، اشکالاتی را برمی شمریم که او در محدوده علم معانی تا ابتدای باب قصر و حصر بر متقدمان و معاصران خود مطرح می کند.
بازنگری در تاریخ استقلال فن بدیع در بلاغت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
بسیاری از پژوهش گران معاصر بلاغت بر این باورند که علم «بدیع» را سکاکی از علم بیان جدا کرد و بدرالدین بن مالک آن را به عنوان «فن» نامید. این روایت نمی تواند بازتاب درستی از حقیقت باشد؛ چرا که روند استقلال این علم دست کم دو قرن پیش از سکاکی آغاز شده بود. علی بن خلف کاتب (ح 427 ق) با جدا کردن تشبیه و استعاره از بخش «بدیع»ِ کتابِ خود یکی از گام های اساسی را در این باب برداشته بود. در واقع علت این جدایی به این سبب بود که استعاره در کتاب های مشهور بلاغت به دو مبحثِ نامرتبط تعلق داشت؛ از یک سو آن را تحت جنس «مجاز» می دانستند و از سویی دیگر آن را به چشم یک صنعت بدیعی می نگریستند. در قرن ششم مطرزی خوارزمی (ف 610 ق) نخستین کسی بود که از این دوگانگی پرسش کرد و به صورتی قاطع استعاره و تشبیه و تمثیل را از قلمرو بدیع خارج نمود. در حوزه منطق نیز مبحث مجاز تحولاتی را از سرگذراند و با ابتکار ابن سینا به بخش «تصورات» و «مبحث الفاظ» راه یافت و در قرن ششم عملاً به مبحثی مستقل تبدیل شد؛ بنابراین سکاکی و ابن مالک در واقع میراث دارانی بودند که عملاً فقط میوه جدایی علم بدیع از علم بیان را، چیدند. این مسئله نباید ما را به داوری نادرست در خصوص سهم کسانی که در این ماجرا نقشی اساسی داشتند وادارد. هدف از این تحقیق، اصلاح تاریخ بلاغت اسلامی است.
معانی و بیان؛ از آشنایی تا جدایی (بررسی آراءِ شارحان مفتاح العلوم در خصوص نسبت میان علم معانی و علم بیان در قرن هفتم و هشتم)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در بسیاری از پژوهش های معاصر درباره تاریخ بلاغت مسلمانان، اغلب جدایی دو علم معانی و بیان را به ابویعقوب سکاکی (ف 626 ق) و بعضی به جرجانی (ف 471 ق) نسبت داده اند. ضعف بزرگی این تاریخ نگاری آن است که معمولاً حوادث فکری تاریخ را به یک شخص خاص منسوب می کند، حال آنکه پیدا است که هر حادثه ای در تاریخ علم امری تدریجی است و پدیدآمدنش امری یکبارگی و به دست یک فرد نیست. جدایی این دو علم نیز نه تنها از پیش از سکاکی آغاز شده بود بلکه تا چند قرن پس از او نیز به طول انجامید. بر همین بنیاد نگارندگان این مقاله بر آن شدند تا شرح جدایی این دو علم را از یکدیگر در قرن های هفتم و هشتم -یعنی پس از سکاکی- پی گیری کنند. با بررسی شرح های این دوره آشکار شد که یکی از شارحان مفتاح به نام قطب الدین شیرازی (ف 710 ق) در پی آن است که به جای پرداختن به تفاوت های این دو علم، بیشتر به شباهت ها و یکسانی های آنها بنگرد درحالی که هرچه به اواخر قرن هشتم نزدیک تر می شویم شارحان، بیشتر به تفاوت های این دو علم نظر می کنند. در واقع در اواسط و اواخر قرن هشتم، این نگرش شیرازی، با نقد چند تن از شارحان برجسته، روبه رو می شود. اهمیت این نقدها در آن است که زمینه ساز جدی تر شدن و در نهایت قطعی شدن جدایی این دو علم می گردد. در این مقاله کوشش خواهد شد تا تقابل این دو نظرگاه، یعنی هواداران جدایی حداقلی معانی و بیان و هوادران جدایی حداکثری این دو علم، به تفصیل بیان شود
معناشناسی نظم در تقدیم مسندالیه برای تخصیص وتقویت کلام از دیدگاه عبدالقاهر جرجانی ، سکاکی و ابن عاشور
حوزههای تخصصی:
زبان مهم ترین ابزارارتباط میان انسان ها برای بیان مفاهیم ذهنی است؛ از طرف دیگرهر زبانی دارای اسالیب معناشناسی خاص خود است که با گزینش کلمات درساختار جمله ودخل وتصرف درآنها بر روح وجان شنونده اثر می گذارد. دراین میان قرآن کریم به عنوان شاهکار ادبی، برترین الگوی بلاغت به شمار می آید. به طوری که تمام اسلوب های به کار رفته در آن را نمونه والای فصاحت و بلاغت می دانند.از سوی دیگرمعناشناسی ترکیب های بلاغی در قدیم و امروز همواره به عنوان یک ابزار بسیار مهم وکاربردی برای دریافت مقصود ذهنی متکلّم ومفاهیم زیبایی شناسی در یک متن ادبی مورد توجه و استفاده ادیبان بوده است. پژوهش حاضر به نقد و بررسی معناشناسی اسلوب تقدیم مسندالیه برای «تخصیص و تقویت کلام» می پردازد به طوری که نظریه بلاغی عبدالقاهر جرجانی را اساس قرار داده سپس آن را با آراء سکاکی در «مفتاح العلوم» و ابن عاشور در تفسیر «التحریر و التنویر» مقایسه کرده است. این اسلوب دارای اهمیّت ویژه ای در دریافت معنای ذهنی متکلّم است ونقش انکار ناپذیری در تبیین اعجاز بلاغی قرآن دارد و نشان می دهد که قرآن کریم برای بیان معانی و افزایش تأثیرگذاری در ذهن مخاطب از تعبیرهای تصویری بهره برده است. این پژوهش برآن است تا به معانی مجازی این اسلوب بر اساس آراءعلماء مذکور دست یابد و به شنونده کمک کند تا علاوه بر درک زیبایی این ترکیب ها ومعانی پنهان و اسرار آنها وجوه اشتراک و اختلاف دیدگاه این علماء بزرگ را در دریافت معنای حاصل از این تصرف بلاغی به خوبی درک نماید.
بررسی تاریخی و ساختاری زیبایی شناسی تشبیه تمثیل از دیدگاه دانشمندان و پیشگامان بلاغت از قدامة بن جعفر تا سکاکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف و مقدمه: این مقاله به بررسی تاریخی و ساختاری زیبایی شناسی تشبیه تمثیل از دیدگاه دانشمندان و پیشگامان بلاغت، از قدامه بن جعفر تا سکاکی، می پردازد و در صدد تبیین دیدگاه های مختلف دانشمندان علم بلاغت از زمان قدامه تا سکاکی و بررسی تفاوت تشبیه تمثیل با دیگر عناصر بلاغی است. تشبیه به عنوان یک ابزار بلاغی اقسام و انواع مختلفی دارد و بر اساس چهار رکن خود با عنوان های مختلفی نام گذاری شده است. یکی از تقسیم بندی های تشبیه بر اساس وجه شبه است که شامل «تشبیه تمثیل» و «تشبیه غیر تمثیل» می شود. تشبیه تمثیل در علم بلاغت به عنوان ابزاری ادبی برای بیان مفاهیم پیچیده از طریق مقایسه آنها با مثال ها یا داستان های ساده و ملموس استفاده می شود. این روش به مخاطب کمک می کند تا مفهوم اصلی را با استفاده از تصویر سازی ذهنی درک کند. ساختار تشبیه تمثیل این گونه است که وجه شبه آن آشکار نیست و هیئت یا حالتی است که از ترکیب چند چیز با هم به وجود می آید، همچنین تأویل پذیر است و به راحتی شناخته نمی شود، در حالی که، در تشبیه غیر تمثیل، وجه شبه واضح و آشکار است و نیازی به تأویل ندارد. اهل بلاغت در تعریف و تفسیر آن اختلاف نظر دارند و اغلب میان این نوع تشبیه با اصطلاحات دیگر مانند استعاره تمثیلیه، تشبیه مرکب و ارسال المثل تمایزی قائل نیستند.روش شناسی: روش این مقاله ترکیبی از توصیف، تحلیل و مقایسه دیدگاه های دانشمندان بلاغت درباره تشبیه تمثیل با بهره گیری از منابع اصلی و کتاب های بلاغی قدیم است. در این مقاله، به بررسی و توصیف و تحلیل دیدگاه های مختلف دانشمندان بلاغت، از جمله قدامه بن جعفر، أبو هلال عسکری، ابن رشیق قیروانی، عبدالقاهر جرجانی و سکاکی درباره تشبیه تمثیل پرداخته می شود. سپس، نویسنده به مقایسه و تحلیل تفاوت ها و شباهت ها میان دیدگاه های دانشمندان مختلف درباره تشبیه تمثیل می پردازد. گفتنی است که در این نوشتار از روش تاریخی استفاده شده، به این معنا که سیر تحول و تطور مفهوم تشبیه تمثیل از زمان قدامه بن جعفر تا سکاکی بررسی شده است. این روش به نویسنده کمک کرده است تا تغییرات و تحولات را در تعریف و کاربرد تشبیه تمثیل طی تاریخ بلاغت عربی دنبال کند و درباره ارزش بلاغی و هنری تشبیه تمثیل به نتیجه برسد.یافته ها: یافته های پژوهش نشان می دهد که قدامه بن جعفر در کتاب نقد الشعر عنوان واضحی به تشبیه تمثیل اختصاص نداده، اما تمثیل را یکی از صفات «ائتلاف اللفظ والمعنی» معرفی کرده و آن را با کنایه و استعاره قابل انطباق دانسته است .أبو هلال عسکری تمثیل را شبیه به تعریف قدامه دانسته و آن را با کنایه و استعاره در هم آمیخته است. او، در مبحث تشبیه، وجه سوم تشبیه را خارج کردن امر غیر بدیهی به صورت بدیهی بیان کرده است که با تعریف تشبیه تمثیل برابری می کند .ابن رشیق قیروانی تمثیل را زیر شاخه استعاره به شمار آورده و آن را با مماثله یکی دانسته است. او از تمثیل در شعر و احادیث نبوی استفاده کرده و آن را با تشبیه و استعاره در هم آمیخته است .عبدالقاهر جرجانی تشبیه را به دو نوع تمثیل و غیر تمثیل تقسیم کرده و مرز آن ها را مشخص کرده است. از دید او، تشبیه تمثیل نیازمند تأویل است و وجه شبه آن آشکار نیست. او تأویل را به عنوان روشی برای درک تشبیه تمثیل معرفی کرده است .سکاکی تشبیه تمثیل را تشبیهی با وجه شبه غیر حقیقی و منتزع از چندین امور دانسته است و با جرجانی در مورد شرایط وجه شبه اختلاف نظر دارد. او تأویل را در تشبیه تمثیل ضروری نمی داند و بر مرکب بودن وجه شبه تأکید می کند.بحث و نتایج: تشبیه تمثیل نوعی تشبیه است که وجه شبه در آن از چندین امر منتزع و به راحتی شناخته نمی شود. دانشمندان بلاغت درباره آن اختلاف نظر دارند که مهم ترین نکته اختلافی میان جرجانی و سکاکی است. عالمان بلاغت گاهی اوقات میان تشبیه تمثیل با سایر فنون بلاغی، از جمله تشبیه مرکب و استعاره تمثیلیه و ارسال المثل تفاوتی قائل نمی شوند که در این مقاله به ماهیت تشبیه تمثیل پرداخته شده و اختلاف نظر دانشمندان درباره آن تحلیل شده است. همچنین تفاوت تشبیه تمثیل با تشبیه مرکب و استعاره تمثیلیه و ارسال المثل نیز بررسی شده است. نتیجهٔ به دست آمده حاکی از آن است که هر چند در تعریف و شرایط تشبیه تمثیل اختلاف نظرهایی میان عالمان بلاغت وجود دارد، اما همه آنان بر ارزش بلاغی و هنری این فن تأکید کرده اند. تشبیه تمثیل میان عالمان قدیم بلاغت مفهومی عام داشته و بر بسیاری از صور بیانی مانند استعاره تمثیلیه، مماثله، کنایه، تشبیه مرکب و ارسال المثل اطلاق شده است. قدامه بن جعفر اولین کسی بود که تشبیه تمثیل را تعریف و تمثیل را مخالف تشبیه به شمار آورد. ابن رشیق تمثیل را نوعی استعاره به شمار آورد و آن را با تشبیه و استعاره در هم آمیخت. جرجانی در تشبیه تمثیل به تأویل پذیر بودن وجه شبه و عقلی غیر غریزی تأکید دارد، درحالی که سکاکی بر مرکب و غیر حقیقی بودن وجه شبه تأکید می کند. هر تمثیلی که نزد جمهور از جمله جرجانی تمثیل است، نزد سکاکی تمثیل نیست. میان مذهب سکاکی و جمهور نسبت عموم و خصوص وجود دارد. جرجانی استعاره تمثیلیه را جزئی از تمثیل می داند و میان آنها تفاوتی نمی گذارد، درحالی که سکاکی تشبیه تمثیل را فقط زمانی مَثَل می داند که به روش استعاره باشد .این مقاله نشان می دهد که تشبیه تمثیل از نظر بلاغی و هنری ارزش بالایی دارد و تأثیر عمیقی بر مخاطب می گذارد.