مطالب مرتبط با کلیدواژه
۴۱.
۴۲.
۴۳.
۴۴.
۴۵.
۴۶.
۴۷.
۴۸.
۴۹.
۵۰.
۵۱.
۵۲.
۵۳.
۵۴.
۵۵.
۵۶.
۵۷.
۵۸.
۵۹.
۶۰.
علوم انسانی اسلامی
با توجه به نقش تمدن سازی و اعتبار سرمایه ای علوم انسانی موجود در جوامع غربی، گروهی از دانش پژوهان ذیل پارادایم دانش شناسی سکولار، نظریه ها و الگوهایی را برای کاربردی سازی علوم انسانی موجود ارائه کرده اند. در همین راستا، با مطالعه ای روشمند می توان به دوازده نظریه و الگوی زیر دست یافت که علاوه بر ادعاهایی در عرصه تولید دانش، کاربردی سازی دانش از دغدغه های اصلی آن ها به شمار می رود. این الگوها را به جهت فصل مشترک، می توان ذیل سه الگوی اول، دوم و سوم تولید دانش صورت بندی و تحلیل کرد. در این پژوهش با روش تحقیق توصیفی تحلیلی و بهره مندی از دو راهبرد پژوهشی «خلاصه اسناد و مدارک (فیش برداری)» و «تفکر پایان تا آغاز»، پس از مفهوم شناسی حوزه کاربردی سازی و مفاهیم هم پیوند با آن همانند تجاری سازی، سودمندسازی، کارآمدی و کارکردگرایی، الگوها و نظریه های پیش گفته با توجه به ارزش های پارادایم دانش شناسی اسلامی و برخی دانش پژوهان منتقد غربی همانند ژان فرانسوا لیوتار موردارزیابی انتقادی قرار گرفته اند. سیطره نگاه های ماتریالیستی، کالایی و بنگاهی و تقویت منفعت گرایی و نسبیت گرایی به دانش و انکار حقیقت گرایی و ضعف اخلاق و معنویت و نگاه اومانیستی و ابزاری به عالَم، آدم و علم و دانش ازجمله اشتراکات و نتایج نظریه ها و الگوهای کاربردی سازی در علوم انسانی موجود است.
مناسبات «فرهنگ اسلامی» با «علوم انسانی» در تفکر آیت الله مرتضی مطهری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
راهبرد فرهنگ سال سیزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۵۰
119 - 142
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر به این سوال می پردازد که در رهیافت نظریِ آیت الله استاد شهید مرتضی مطهری، میان فرهنگ و علوم انسانی چه نوع مناسباتی برقرار است؟ برای این منظور، ابتدا دو مفهوم اساسی فرهنگ و علوم انسانی براساس دیدگاه های مطهری تعریف شده و خصایص و مؤلفه های هر یک مشخص شده اند. آنگاه نظریه مطهری درباره مناسبات فرهنگ و علوم انسانی تقریر شده که دربردارنده چهار بخش زیر است: به هم آمیختگیِ نسبیِ فرهنگ و علوم انسانی، فرهنگ اسلامی و علوم انسانی، حلّ معضله نسبیت در فرض مدخلیّت فرهنگ اسلامی در علوم انسانی و چگونگی تعامل مسلمانان با فرهنگ و علوم انسانیِ بیگانه. در نهایت این نتیجه به دست آمد که مدخلیّتِ قهری و حتمی فرهنگ در علوم انسانی، به صورت «موجبه جزئیّه» است نه موجبه کلیّه؛ یعنی چنین نیست که همه قضایای علوم انسانی، متأثر از فرهنگِ محیط بر آن باشند، بلکه در این میان، قضایای «تجربی» و «عقلی» محض نیز وجود دارند که فرافرهنگی اند. از سوی دیگر برخلاف تصور شایع، همه گونه های فرهنگ، «نسبی» و «غیرواقع نما» نیستند، بلکه فرضِ وجود فرهنگِ «مطلق» و «عام» که گزاره هایش «استدلال پذیر» باشد، موجّه است و «فرهنگ اسلامی» از این نوع است. در نهایت، با مدخلیّت و فعلیت یافتن فرهنگ اسلامی در علوم انسانی، «علوم انسانیِ اسلامی» شکل می گیرد.
آسیب شناسی موانع تولید علوم انسانی اسلامی و تحقق جنبش نرم افزاری (با استفاده از دیدگاه های اساتید و صاحب نظران حوزه تولید علم دینی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جنبش نرم افزاری و تولید علم دینی )بالاخص در حوزه مطالعات علوم انسانی( یکی از مهمترین مسایل مطرح در مجامع علمی ایران )اعم از حوزوی و دانشگاهی( طی سالیان اخیربوده که البته با نشیب های زیادی نیز همراه بوده است. اما با اعتقاد برخی این فعالیت ها آنچنان ها باید و شاید در خور ماهیت، اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی نبوده و در واقع با آسیب ها و موانع مختلفی دست با گریبان بوده است. با توجا با همین موضوع، این مقاله در پی آن است ها با بهره گیری از روش نسبتا بدیع گرندد تئوری )نظریه داده بنیاد( و با استفاده از دیدگاه های 12 تن از اساتید و صاحب نظران مطرح این حوزه ه با استفاده از نمونه گیری نظری )مبتنی بر هدف( انتخاب شده اند، موانع پیش روی تولید علم دینی )با تأکید بر حوزه علوم انسانی( را تبیین و آسیب شناسی نماید در نهایت با طی نمودن مراحل مختلفِ روش مزبور، این موانع را در سطح "معرفتی"، "ساختاری" و "ذهنی و اخلاقی" دسته بندی کرده و در پایان با انجام فرآیند کد گذاری های باز، محوری و گزینشی، مدل نظری مناسب برای این مسئله را پیشنهاد می نماید.
تحلیل و ارزیابی روش شناختی مدل حکمی- اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه نوین دینی سال شانزدهم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۶۲
۳۹-۵۸
حوزههای تخصصی:
مدل حکمی- اجتهادی یکی از مدل های ممکن در مسیر تولید علوم انسانی اسلامی است، که مبتنی بر چارچوبی نظری و بر اساس روش شناسی اجتهادی، به تولید علم اسلامی اقدام می کند. در شرایطی کنونی که با سلطه علوم انسانی سکولار در فضای علمی کشور مواجهه ایم نیازمند تحقیقات گسترده در حوزه ساخت مدل روش شناسی کارآمد در تولید علوم انسانی اسلامی هستیم. این پژوهش با مفروض گرفتن ضرورت اعتقادی، اخلاقی و فرهنگی تولید علم اسلامی، کوشیده است به روش توصیفی تحلیلی به بررسی مدل حکمی- اجتهادی بپردازد. کاربردی نمودن فلسفه در قالب فلسفه های مضاف، استفاده از روش اجتهاد در ساخت مکتب و نظام، اسلامی سازی اضلاع سه گانه علوم انسانی و... از مهمترین وجوه امتیاز این دیدگاه به شمار می رود. ابهام در جمع میان پارادایم های روش شناختی، اشکال درمعیارهای طولی و سه گانه شناخت و ابهام در نحوه دستیابی به نظام و مکتب و... از مهم ترین وجوه محدویت این مدل است.
روش شناسی تولید فلسفه های مضاف(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و پنجم پاییز ۱۳۹۹ شماره ۹۷
159 - 184
حوزههای تخصصی:
مسئله اصلی در این مقاله کشف یک روش قیاسی برای تولید فلسفه های مضاف است. مؤلف تعریف فلسفه های مضاف را چنین بیان کرده است: «فلسفه مضاف مجموعه تحلیل های عقلانیِ وجودشناسانه در مورد چیستی، چرایی و چگونگی یک پدیده است» (اعم از علوم و امور). روش لازم برای تولید فلسفه های مضاف مبتنی بر سه ابزار تحلیلی در وجودشناسی (علل اربع، مقولات عشر، مقومات سته حرکت) است که چگونگی استفاده از آنها برای تولید یک دستگاه معرفتی نسبت به یک علم یا یک موضوع (اعم از حقیقی و اعتباریِ غیرمحض) به تفصیل در مقاله ارائه گردیده است. همچنین چهار حلقه از «حلقه های ارتباطی میان فلسفه مطلق با فلسفه مضاف» در علوم انسانی که عبارت اند از حلقه تعیین الگو و روش، حلقه تعیین ملاک حق و صدق، حلقه تعیین مدل نیازها، حلقه تعیین ملاک عدالت، بررسی شده است که در مقام نظریات راهنما برای تولید مسائل علوم انسانی تلقی می شوند. فلسفه های مضاف برای کشف قواعد کلی حرکت و تغییر در فرد و جامعه هستند و علم فلسفه متکفل تبیین معادلات کلانِ این حرکت و تغییر است؛ لذا با ابتنا بر ابزارهای فلسفی می توان فلسفه های مضاف تولید کرد و رابطه میان علم فلسفه و فلسفه های مضاف صرفاً یک تشابه اسمی نیست.
ماهیت و فرایند آینده پژوهی علوم انسانیِ اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
به راحتی می توان ادعا کرد که علوم انسانی غربی، با یافته ها و اظهاراتش، دست کم در موارد فراوانی با دین و ارزش های دینی و فرهنگی ما در تضاد و تقابل است؛ زیرا علوم انسانی موجود براساس مبانی و تفکرات اومانیستی، پلورالیسم، سکولاریسم و نسبی گراییِ ناشی از جهان بینی غربی و در راستای تأمین نیازهای انسان غربی طراحی، تولید و تدوین شده است. ازاین رو، ضرورت اسلامی سازی این علوم و کاربردی کردن آنها بیش از پیش بر همگان محرز می شود. این موضوع از همان سال های ابتداییِ انقلاب اسلامی به عنوان مسئله ای اساسی موردتوجه بوده است و علاوه بر آن، توجه به علوم انسانی، همواره از مطالبات جدی امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری بوده است. ازآنجاکه علوم انسانیِ اسلامی، به عنوان روح همه علوم، می تواند به علوم دیگر جهت دهد و آنها را علاوه بر شئون مادی، در جنبه های معنوی انسانی نیز اثربخش سازد، در این پژوهش کوشیده ایم به این موضوعات بپردازیم: تبیین لزوم آینده پژوهی علوم انسانیِ اسلامی در دانشگاه های ایران؛ نقش آینده پژوهی در دستیابی به اهداف دانشگاه ها در حوزه علوم انسانیِ اسلامی؛ فرایند آینده نگاری راهبردی علوم انسانیِ اسلامی براساس نظر جوزف وروس.
روش شناسی شناخت علوم انسانی از منظر فطرت
حوزههای تخصصی:
فطرت به معنی سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است. از ویژگی های مهم فطرت، این است که نوع خلقت و آفرینش ویژه انسان، اقتضای آن را داشته و اکتسابی نیست و در میان همه انسان ها مشترک است و به تبدّل احوال، تغییر زمان، مکان و تمدن متحول نمی شود. از این رو، فطرت به عنوان یک منبع شناخت مستقل، حقیقی و قابل اتّکا است. سؤال اصلی این است که جایگاه فطرت در شناخت روش شناسی علوم انسانی چیست؟ به نظر می رسد، فطرت به عنوان منبع لایتغیّر و مشترک میان انسان ها، برجسته ترین روش شناخت علوم انسانی است. در این تحقیق، ایجاد گزاره های علوم انسانی از طریق منبع شناختِ «فطرت»، به عنوان الگوی جامع نظری و عملی، به عنوان هدف مورد مطالعه واقع شده و راهبرد علوم انسانی اسلامی، از این طریق مورد بحث قرار گرفته است. روش تحقیق، روش کتابخانه ای و توصیفی - تحلیلی است. فطرت دارای سه معناست که از میان آنها، معلوماتی که آفرینش ویژه انسان او را بدان هدایت می کنند، اساس تحقیق انتخاب شده است. راهکار شکوفایی فطرت از طریق تزکیه نفس بوده و از این طریق، می توان از فطرت به عنوان یک منبع شناخت علوم انسانی بهره برد. گزاره های علمی به دست آمده از این طریق می تواند به واقعیت و حقیقت نزدیک تر باشد. اگر شناخت علوم انسانی از غیر این مسیر حاصل شود، موجب انحرافات متعددی در مسیر تکامل علوم انسانی اسلامی خواهد شد.
نقد کتاب واقعیت و روش تبیین کنش انسانی در چهارچوب فلسفه اسلامی نظریه ای بنیادین در علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه انتقادی متون و برنامه های علوم انسانی سال بیستم اسفند ۱۳۹۹ شماره ۱۲ (پیاپی ۸۸)
223-241
این مقاله به بررسی و نقد شکلی و محتوائی کتاب واقعیت و روش تبیین کنش انسانی در چهار چوب فلسفه اسلامی، نظریه ای بنیادین در علوم انسانی می پردازد. توجه به تولید علوم انسانی اسلامی به خصوص بعد از انقلاب اسلامی به عنوان یک ضرورت برای مدیریت انقلاب و رسیدن به تمدن جدید اسلامی مطرح شده است. یکی از راه های تدوین علوم انسانی اسلامی بر اساس فلسفه اسلامی است. کتاب حاضر تلاش دارد تا فلسفه علوم انسانی اسلامی را بر اساس حکمت صدرائی تدوین کند. در این مسیر نویسنده، کوشیده اند تا بر اساس حکمت متعالیه، نوعی از فلسفه علوم انسانی اسلامی را ارائه دهند. کتاب از لحاظ شکلی در وضعیت مطلوبی قرار دارد. هر چند متن کتاب نیاز به تنقیح دارد اما دست آوردهائی حاصل شده است. اصل نیاز به علوم انسانی اسلامی، تشکیکی یا ذومراتب بودن وجود فرد، جامعه و علوم انسانی، اصالت فرد و جامعه با توجه به نگاه صدرائی، و تدریجی بودن تکامل آنان، از دست آوردهای این بررسی است. در عین حال این تحقیق نقاط تاریک و روشنی در به کارگیری حکمت متعالیه در بررسی فرد، جامعه و علوم انسانی به دست می دهد که بسیار ارزشمند است.
جایگاه عقل عملی در علوم انسانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش شناسی علوم انسانی سال ۲۷ بهار ۱۴۰۰ شماره ۱۰۶
91 - 111
جایگاه عقل در علم از منظر نظریه های مختلف علوم انسانی یکسان نیست. می توان با در نظر گرفتن مؤلفه های تشکیل دهنده علوم انسانی و اجتماعی، آن گونه که در نظریه های علوم انسانی بیان شده است، و با توجه به حدود و قلمرو عقل، آن گونه که در نظریه های عقل بیان شده است، جایگاه عقل در هریک از تصاویر ارائه شده از علوم انسانی و اجتماعی را سنجید. بخشی از این تحقیق گسترده مربوط است به سنجش اعتبار تصاویر مختلف این علوم براساس حدود و قلمروی است که برای عقل عملی در نظریه های عقل گفته شده است. مقاله حاضر درصدد بررسی عقلانیت علوم انسانی و اجتماعی با استفاده از این بخش از نظریه های عقل است. روش انجام این بررسی تحلیل نظریه های علوم انسانی به منظور سنجش جایگاه عقل عملی در هریک از این نظریه هاست. بدین منظورنخست با استفاده از برخی نظریه های علوم انسانی، مؤلفه های گوناگون دخیل در تحقق علوم انسانی شناسایی و سپس با استفاده از نظریه های عقل عملی، احتمالات مختلف درباره حدود و قلمرو عقل عملی بیان شده است، و درنهایت بنابر احتمالات مختلفی که درباره حدود و قلمرو عقل عملی وجود دارد، جایگاه عقل عملی در در نظریه های تحلیل شده علوم انسانی، نتیجه گیری شده است.
الگوی پس کاوی تجارب زیست مؤمنانه؛ روشی در علوم انسانی اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
یکی از خلأهای موجود در عرصه علوم انسانی اسلامی، نبود روش های مناسب با اقتضائات و نیازهای این نوع از علوم است. الگوی پس کاوی تجارب زیست مؤمنانه به دنبال عرضه الگویی روشی برای مطالعه در حوزه علوم انسانی اسلامی از طریق گردآوری تجربه های نظری و عملی مؤمنان در هنگام درگیرشدن و مداقه در موقعیت های واقعی زندگی و سپس عرضه یافته ها به متون دینی به منظور رسیدن به تبیین یا راهکاری دینی است. طراحی این الگو مبتنی بر ایده وجود و امکان بهره گیری از فهم عرفی و نیز گرانباری مشاهده از نظریه صورت پذیرفته و فرض بر آن گرفته که افراد مؤمن به دلیل برخورداری از سطوحی از دانش دینی و نیز دغدغه های دینی برای زیست مؤمنانه در هنگام مواجهه با شرایط واقعی به دنبال فهم دینی از پدیده ها یا کشف شیوه هایی دینی برای زندگی هستند. الگوی پس کاوی در گام نخست به شناسایی این فهم ها یا شیوه ها اقدام می کند و در گام دوم به ارزیابی دینی آن برای دستیابی به یک تبیین یا راهکار صواب دینی مبادرت می ورزد و برای این کار از روش تحلیل ساختاری استفاده می کند.
بررسی انتقادی کتاب رو ش شناسی علوم انسانی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
کتاب «روش شناسی علوم انسانی اسلامی» از احمدحسین شریفی (1395)، عضو هیات علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، دومین کتاب از سه گانه او درباره علوم انسانی اسلامی (مبانی علوم انسانی اسلامی و نظریه پردازی اسلامی در علوم انسانی) است. او در این کتاب، در سه فصل اول (تحلیل مفاهیم و نکات مقدماتی، نظریه ضد روش و پرسش های پژوهش) کلیات نگاه خود را تشریح کرده و در فصل چهارم تا چهاردهم، هفت روشِ علوم انسانی اسلامی یعنی تعریف، توصیف، تبیین (و ویژگی های روش شناسی تبیین) استدلال (قیاسی، استقرایی و تمثیلی) تفسیر (و ویژگی های روش شناختی تفسیر)، پیش بینی و ارزشیابی را تشریح کرده است. در این مقاله پس از معرفیِ و نقد صوریِ کتاب، ابتدا نقدهای کلی و سپس نقدهای ناظر به فصول کتاب از حیث محتوایی ارائه شده است. در یک ارزیابی کلی، این کتاب هرچند گامی رو به جلو محسوب می شود، اما نتوانسته است مبانی اسلامی را در جزئیات روش شناختی علوم انسانی اسلامی بسط داده و تبیین کند.
ظرفیت ادعیه اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن و نقش آن در مبانی انسان شناسی علوم انسانی
حوزههای تخصصی:
سخنان اهل بیت علیهم السلام که در مجموعه های حدیثی گردآمده، گنجینه ای است که می تواند بشریت را از ورطه هلاک نجات داده و به مسیر رشد هدایت نماید. در این میان ادعیه صادره از آن بزرگواران از جهات متعددی دارای امتیاز و برتری هستند. امتیاز ادعیه را می توان در سه محور گستردگی مخاطبان، غنای محتوا و ظرفیت سازی در تفسیر قرآن کریم ملاحظه کرد. از آن جا که ادعیه اهل بیت علیهم السلام آن گاه که به صورت الفاظ در می آیند، بیانگر شیوه ارتباط جلوه بشری آن حضرات با خداوند است؛ نیایش های مأثور از ایشان می تواند دلالت های مهمی در مبانی انسان شناسی علوم انسانی داشته باشد. مقاله حاضر ضمن تبیین قلمرو مخاطبان ادعیه به بررسی غنای محتوایی آن ها، و تأثیر این غنا و ظرفیت بر تفسیر قرآن کریم، و نیز دلالت های حاصله از این تأثیر بر کشف و تبیین مبانی انسان شناسی علوم انسانی می پردازد و به عنوان نمونه، نقش ادعیه در تبیین برخی مبانی انسان شناسی مانند: مسؤولیت، امانت داری، تربیت پذیری و تنوع انسانی را بررسی می کند.
آموزه های قرآن و معصومین علیهم السلام در مسئله علم و ضرورت آن در تدوین علوم انسانی اسلامی
منبع:
مطالعات حدیث پژوهی سال دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۶ شماره ۳ و ۴
130 - 146
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر در صدد روشن شدن این مسئله است که علم به طور مطلق مورد تائید قرآن و اهل بیت (ع) است یا اینکه باید دارای شاخصه هایی باشد؟ مطالعه حاضر به روش توصیفی از نوع اسنادی و با جستجو در منابع کتابخانه ای (مکتوب و الکترونیکی) صورت گرفته است. قرآن و اهل بیت (ع) هر دو، نسبت به علم موضع ویژه ای دارند و انسان را به علمی خاص رهنمون می کنند که بعد مادی و معنوی را توأمان داشته باشد و آن علم از سرچشمه دین نشأت گرفته باشد. البته نسبت به علوم دیگر علمی که در راستای تحقق اهداف اسلام باشد را با رعایت جانب احتیاط مجاز می دانند. در تدوین علوم انسانی اسلامی هم از نظر روش و هم محتوا، قرآن اهل بیت (ع) محوریت دارند، در عصر غیبت نباید انتظار داشت که بتوان علوم انسانی کاملاً اسلامی بی قید و شرط تولید و تدوین کرد اما برای رسیدن به این هدف باید تلاش کرد و در بحث علوم انسانی غیر اسلامی باید استراتژی «اکل میته» را مدنظر قرار داد و گزینش را لحاظ نمود.
برآیند اقتضائات اعتقاد قرآنی به جهان غیب در موضوع و مسائل علوم انسانی اسلامی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
قرآن با معرفی و بیان ویژگی های جهانی که از آن به غیب تعبیر کرده، افق جدیدی را به روی بشریت گشوده و اعتقاد و ایمان به آن را از صفات اهل تقوا برشمرده است. از سویی دیگر، در علوم انسانی رایج در قالب دو جریان طبیعت گرایی هستی شناختی و روش شناختی، وجود عالم غیب یا تأثیر چنین جهانی در عالم طبیعت و پدیده های انسانی و اجتماعی نادیده انگاشته می شود. نوشتار حاضر با استفاده از روش کتابخانه ای در گردآوری اطلاعات و روش توصیفی تحلیلی در استنتاج دیدگاه، ضمن اشاره به هستی شناسی جهان غیب، به اقتضائات اصل باورمندی به جهان غیب در موضوع و مسائل علوم انسانی پرداخته و بر اساس آن، لحاظ بعد مجرد و غیب در موضوع علوم انسانی توصیفی و تولید اعتباریاتی مبتنی بر تعریف جدیدی از نیازها، غایات و تمایلات انسانی در علوم انسانی هنجاری را ضروری شمرده است. در حوزه مسائل و نظریه های علوم انسانی نیز با تأثیر در بنیادهای سازنده گزاره ها و شمول گزاره های اخلاقی، متافیزیکی و الهیاتی، گزاره های تبینی غیرتجربی و تفسیری و گزاره های مطلق و ثابت، به ترمیم یا تولید نظریه ها اذعان کرده است.
نظریۀ توالد علمی جامعۀ دینی (بررسی امکان، ضرورت و چگونگی علم دینی در منظومۀ فکری شهید سیدمحمدباقر صدر)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
قبسات سال بیست و ششم پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱۰۱
5 - 28
حوزههای تخصصی:
شهید صدر به عنوان یکی از پیشگامان عرصۀ تولید علم دینی، نظریه ای متقن در این باب در نظر داشته که مطابق آن سعی کرده است اقتصاد اسلامی را پایه گذاری کند؛ نظریه ای که قابلیت تعمیم به سایر علوم انسانی دارد و در این پژوهش از آن به «نظریۀ توالد علمی جامعۀ دینی» تعبیر می شود. بر اساس این نظریه صدر معتقد است علوم انسانی همواره وابسته و در چهارچوب مکتبی هستند که جامعۀ مورد مطالعۀ دانشمندان، آن را پذیرفته است. این وابستگی و ارتباط میان علم و مکتب، محور نظریۀ صدر در باب علم دینی قرار گرفته و بر اساس آن امکان تولید چنین علمی و همچنین ضرورت آن تبیین می شود. فرایند تولید علم دینی از نگاه صدر نیز چنین تقریر می شود که ابتدا فقیه به کمک بینش ها و احکام دینی با روش اجتهادی و استفاده از رویکرد انسجام گرایی، از روبنای شریعت به نظریه های زیربنایی و اصولی مکتب دست می یابد. سپس در صورت اجراشدن این مکتب در جامعه و قرارگرفتن رویدادهای جامعۀ اسلامی به عنوان داده های روش تجربی، علوم دینی توسط دانشمندان علوم مختلف انسانی از دل جامعۀ دینی متولد می شوند.
کثرت گرایی روشی در علوم انسانی اسلامی از منظر آیت الله مصباح یزدی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
کثرت گرایی روشی به معنای پذیرش و کاربست روش های مختلف و متناسب است. این نوشتار به دنبال شناسایی دیدگاه آیت الله مصباح یزدی درباره کثرت گرایی روشی در علوم انسانی اسلامی و بیان جایگاه کاربرد روش های مختلف و نیز بیان پیامدهای آن است. روش مورد استفاده، تحلیل محتوا در مقام شناسایی دیدگاه ها و دسته بندی آنها و نیز تحلیل منطقی در مقام بیان پیامدهای آن است. آیت الله مصباح یزدی به عنوان یک فیلسوف به حوزه فلسفه علوم انسانی اسلامی پای می گذارند و در دو محور کلی، مبادی علم و ترابط علوم و نیز طرح دو نوع علم توصیفی و تجویزی، علوم انسانی اسلامی و کثرت گرایی روشی را مطرح می کنند. ایشان ضمن مبنا قرار دادن تناسب روش با موضوع، به جواز بلکه لزوم استفاده از انواع روش های متناسب با موضوع می رسند و عملاً در هر سه بخش مبادی و علوم توصیفی و علوم تجویزی، استفاده از روش های عقلی، نقلی و تجربی را می پذیرند. از پیامدهای دیدگاه روشی ایشان، لزوم اهتمام به علوم انسانی اسلامی، اهتمام به فلسفه علم هر رشته، پذیرش انواع علوم و خدمات متقابل آنها به یکدیگر، امکان حرکت به سمت میان رشتگی و نیز پذیرش نسبی علوم انسانی مدرن و نقد آن است.
نقش هدف و کمال نهایی انسان در علوم انسانی اسلامی براساس دیدگاه آیت الله مصباح یزدی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزههای تخصصی:
تفاوت علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی موجود، عمدتاً مرتبط با بعد مبانی علوم است. بنابراین پژوهش حاضر نیز در راستای همین هدف، به بررسی و تحقیق درباره یکی از مبانی اسلامی سازی علوم انسانی می پردازد که در مباحث انسان شناسی از آن با عنوان هدف نهایی انسان یاد می شود و در مبانی اسلامی، این هدف عبارت است از قرب الهی. در این مقاله این موضوع هم در بعد توصیفی و هم در بعد توصیه ای علوم براساس دیدگاه آیت الله مصباح یزدی بررسی می شود.
برایند اعتقاد قرآنی به جهان غیب در روش علوم انسانی(مقاله پژوهشی حوزه)
ادیان توحیدی بر پایه دعوت به حقایق غیبی شکل گرفته اند. نوشتار حاضر با استفاده از روش کتابخانه ای در گردآوری اطلاعات، و روش توصیفی تحلیلی در استنتاج دیدگاه، ضمن گزارشی از دو رویکرد طبیعت گرایی روشی و ضد آن، به هستی شناسی جهان غیب و چگونگی ارتباط این جهان با شهادت پرداخته است و براساس این مبنا، تلاش کرده است دو رویکرد یادشده را مورد نقد قرار دهد و درنهایت، به اقتضائات ایجابی اصل باورمندی به جهان غیب در مؤلفه روش علوم انسانی بپردازد. از جهت سلبی، نقص معرفتی مهم ترین چالش طبیعت گرایی روش شناختی و ابتلای به نسبیت از چالش های رویکرد ضد آن دانسته شد. از جهت ایجابی و با نگاه پیشینی، بررسی شد که با جایگزینی این مبنای قرآنی چه تغییراتی در مؤلفه یادشده پدید می آید؟ براساس این مبنا، در علوم انسانی اسلامی، ضمن نفی انحصار در به کارگیری از روش تجربی و روش تبیینی، روش ترکیبی خاصی پیشنهاد شده است.
مبنای «محبت» در نظریه انسان شناسی علامه طباطبایی و دلالت های اجتماعی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
از جمله چالش های مهمی که به طور جدی گریبان گیر علوم اجتماعی است، ابتنای این علوم بر مجموعه ای از مبانی است که نه تنها با تفکر الهی زاویه دارد؛ بلکه در برخی از موارد در مقابل آن قرار گرفته و همین امر سبب شده که این علوم در یک پارادایم غیرالهی به حل مسائل جامعه بپردازند. در میان حوزه های مختلف مبانی، «مبانی انسان شناسی» یک مکتب که به ترسیم سیمای انسان در نگاه آن مکتب می پردازد، از جایگاه ویژه ای برخوردار است به گونه ای که توجه به آن می تواند مسیر یک علم را به طور کلی تغییر دهد. علامه طباطبایی از جمله متفکرانی است که نظریه های بدیعی را در این حوزه ارائه کرده است و در این میان تأکید ویژه ای بر روی «مبنای محبت» دارد. در این پژوهش تلاش شده با روش توصیفی – تحلیلی، به تبیین و تحلیل مبنای محبت در نظام وجودی انسان به عنوان یکی از مبانی انسان شناسی پرداخته و برخی از دلالت های اجتماعی تسری این مبنا در حوزه مسائل اجتماعی را در آثار علامه طباطبایی مورد بررسی قرار دهیم. از جمله این دلالت ها می توان به «عبور از «نفع شخصی» در پرتو حرکت حبی»، «توسعه ذات و تحقق «من شامل جمع»»، عبور از مرز «استخدام گری» و حرکت به سمت نظام «ولایت» اشاره نمود.
ارزیابی کاربست علم شناسی پارادایمی در پیشبرد ایده علوم انسانی اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
در سال های اخیر اصطلاحاتی از قبیل «پارادایم اجتهادی دانش دینی» یا «پارادایم اسلامی علوم انسانی» کاربرد فراوانی داشته است. این امر نشان می دهد عده ای از فعالان عرصه علم دینی و به ویژه علوم انسانی اسلامی تلاش می کنند تا در چارچوب علم شناسی پارادایمی کوهن، یا نسخه های جدیدتر آن، ایده علوم انسانی اسلامی را پیش ببرند. در این مقاله پس از اشاره به تاریخچه استفاده از اصطلاح پارادایم، معنای پارادایم در علم شناسی کوهن و اندیشمندان پس از وی و همچنین استفاده از این اصطلاح در عرصه علوم انسانی و علوم انسانی اسلامی به پرسش هایی از ان دست پاسخ داده شده است: کسانی که اصطلاح پارادایم را در حوزه علوم انسانی به کار گرفتند، چه تغییراتی در معنای مدنظر کوهن از اصطلاح پارادایم اعمال کردند و کاربست علم شناسی پارادایمی در علوم انسانی با چه نقدهایی روبه روست. همچنین تلقی آن ها از این اصطلاح چیست و چه نقدهایی به کاریست این اصطلاح در عرصه علوم انسانی اسلامی وارد است. از سوی دیگر لوازم و دلالت های کاربست اصطلاح پارادایم در بحث علوم انسانی اسلامی و این مقوله که آیا فعالان عرصه علوم انسانی اسلامی به این لوازم و دلالت ها توجه و التزام دارند نیز بررسی و تحلیل شده است. درمجموع به نظر می رسد استفاده از اصطلاح پارادایم در بحث علوم انسانی اسلامی، رکن اصلی معنای کوهنی از پارادایم که ناظر به وجه اجتماعی و ساختاری آن است را نادیده گرفته است و همین امر موجب گردیده به نقش عوامل اجتماعی در دست یابی به علوم انسانی اسلامی کم توجهی شود.