آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

«بررسى فقهى منصب امامت جمعه درحکومت اسلامى» عنوان پژوهشى است که توسط حجت الاسلام آقاى جعفر پیشه در مرکز تحقیقات علمى دبیرخانه مجلس خبرگان رهبرى انجام گرفته است . این تحقیق در هفت فصل ویک خاتمه ساماندهى شده است: 1. مفاهیم و کلیات 2. منصب امامت جمعه و مذاهب اسلامى 3. منصب امامت جمعه و دیدگاه فقهاى اهل بیت (ع) 4. مستندات منصب امامت جمعه 5. بررسى مستندات نفى منصب امامت جمعه 6. برخى ازفروع و آثارفقهى منصب امامت جمعه 7. منصب امامت جمعه و دیدگاه فقهى امام خمینى (قدس سره). آنچه در این مقاله مى خوانید فصل دوم این پژوهش است که تقدیم علاقمندان مى گردد.

متن

مسألهء منصب امامت جمعه، بحثى دیرپا در میان مذاهب فقهى اسلامى بوده است، به گفته چهرهء شاخص ِظاهرى مذهب، ابن حزم اَندُلسى

همراه با پژوهشهاى مرکز تحقیقات علمى 9|226|(م .456ه .ق .): «و فى هَذا خلاف ٌقدیم».[1]
این مسأله از اجماعیات اهل سنت شمرده نمى شود و کسانى چون ابن عبدالبرّ(م .463ه.ق .) در اجماعات خود متعرض آن نشده اند.[2]
دیدگاه فقهىِ مذاهب گوناگون را مى توان در دو گروه کلّى تقسیم کرد؛ گروهى که نمازجمعه را منصب نمى دانند و گروهى که آن را منصب مى شمارند.
در این فصل، گزارشى از این دو گروه ـ به استثناى فقهاى امامیه ـ ر، با نگاهى به ادلّه ومستندات آنها مرور مى کنیم و در فصل بعد به بررسى اقوال و ادلّهء فقیهان امامیه مى پردازیم:
الف . فقها و مذاهب فقهىِ نافى منصب امامت جمعه
اگر محقّقى بخواهد، بررسى مسألهء منصب بودن نماز جمعه، از صدر اسلام را آغاز کند،به این نتیجه مى رسد که از میان صحابهء پیامبر(ص)، کسانى که فقه آنها تنظیم و تدوین شده است ولى به مسألهء منصب و شرط بودن امام و سلطان در صحّت نمازجمعه اشاره اىنکرده اند، عبارتند از؛ ابوبکر، عمربن خطاب، عثمان بن عفّان، عایشه، ابوهریره، عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، ابراهیم نخعى و سفیان ثورى .
[3] از این گروه مدرکى که دلالت کندایشان نمازجمعه را منصب مى دانند، به دست نیامده است، البته قرطبى دربارهء عبدالله بن مسعود حکایت کرده است که روزى ولید بن عقبه، والى کوفه، براى اقامهء نمازجمعه تأخیرکرد و ابن مسعود در آن روز، بدون اذن والى، نمازجمعه را با مردم اقامه کرد.
[4] از این حکایتاستفاده شده که ابن مسعود اذن سلطان را شرط صحت نمازجمعه نمى دانسته است، ولى این برداشت مى تواند مورد مناقشه قرار گیرد؛ زیرا احتمال مى رود که ابن مسعود، والى کوفه رافاقد مشروعیت مى دانسته و خود را واجد شرط مى شمرده است.
در بحث «نتیجه گیرى»، در پایان این فصل، عمل ابن مسعود، با تفصیل بیشترى موردتوجه قرار مى گیرد.
اما مذاهب فقهى که نمازجمعه را منصب نمى دانند:
1. فقه مالکى
مالکى ها، اقامهء نمازجمعه، بدون امام و سلطان را صحیح مى شمارند. به روایت سحنون بن سعید، از مالک بن انس، در پاسخ اهل مغرب که پرسیده بودند: والى نداریم،گفته بود:|227|
«یُجَمّعون الجمعة و ان لم یکن لهم وال»؛ «و لو والى نباشد، اقامهءجمعه توسط خود مردم انجام مى شود.»
به فتواى مالک، مردم شهر و قریه اى که امام خود را از دست داده وهنوز جانشین او معین نشده است، خودشان در روز جمعه کسى رابراى اقامهء نماز مقدم مى کنند؛ زیرا که به اعتقاد وى، نمازجمعه ازفرایضى است، که هیچ عاملى نمى تواند مانع از آن شود: «انّ للّه فرائض فى أرضه لا ینقصها شى ء انْ ولیها والٍ أو لم یلها...».
[5] «چرا کهخداى سبحان را در زمین فریضه هایى است که هیچ چیز، نمى تواندبهانه کاستى آنها شود، هر چند والى به اجراى آن همت نگمارد.»
البته ممکن است از فتواى مالک بن انس، که در بالا به آن اشاره شد، استفاده شود که وى منصبى بودن نمازجمعه را تنها در ظرف فقدان والى نفى مى کند، نه مطلقاً. چون مورد سؤال و استفت، ازدست دادن والى بوده است . ولى فقهاى پیرو مذهب مالکى با توجه به علّتى که در فتواى مالک ذکر شده، با صراحت فتوا داده اند؛گرچه نماز جمعه بدون خطبه و جماعت صحیح نیست ولى بدون سلطان صحیح است مطلقاً:
«و للجمعة شروط، هى فرائضه، لا تتمّ الاّ بها و هى المصر... والامام و الخطبة و الجماعة و الوقت و الیوم ... وتصحّ الجمعةبغیر سلطان، و لا تصح بغیر خطبة، و لا بغیرجماعة، ولا بغیر امام ...»
[6]
«جمعه را شرایطى است که همگى فریضه مى باشند وبدون تأمین آنها نماز جمعه تمام نخواهد بود. اقامه درشهر، امام، ایراد خطبه، اقامه با جماعت و در ظهر جمعه شرایط حتمى آن مى باشند و نماز جمعه بدون سلطان صحیح است ولى بدون خطبه، جماعت و امام جمعه صحیح نیست .»
   
به فتواى مالک،مردم شهرو قریه اىکه امام خود رااز دست داده وهنوزجانشین اومعین نشده است،خودشاندر روز جمعهکسى رابراى اقامهء نمازمقدم مى کنند.
|228|
بنابراین، در دیدگاه فقهاى مالکى، نمازجمعه، امام جمعه نیاز داردچون قوامش به جماعت است ولى منصب سلطانى و حکومتى نیست . ابن جزى، یکى دیگر از فقهاى مالکى، نیز همین فتوا را دارد،که امام جمعه لازم نیست والى باشد.[7]
نتیجه آنکه طبق مذهب مالکى، نمازجمعه منصب نیست و دلیل آن هم این است کهنمازجمعه فریضه اى است چون سایر فرایض و دلیلى بر شرطیت سلطان، که آن را مقید کند،به اثبات نرسیده است.
2. فقه شافعى
فقه شافعى دومین مذهب فقهى مهم اهل سنت است که نمازجمعه را منصب نمى داند،برخلاف پیشواى مذهب مالکى که منصبیت مطلق را با صراحت نفى نمى کرد، پیشواىمذهب شافعى، محمد بن ادریس (م .204ه .ق .) صریحاً به این مبنا اشاره مى کند. در مسأله اى با عنوان «مَنْ یصلّى خلفه الجمعة» شرایط امام جمعه چیست ؟ در کتاب «الاءم»، شافعى،چنین آمده است:
«و الجمعة خلف کلّ امام صلاّها من: أمیر و مأمور، و متغلّب على بلدة و غیر أمیر، مجزئة».[8]
«نمازجمعه با امامت هر کس که آن را اقامه کند؛ امیر باشد یا مأمور، بر شهر مسلّط باشد یانباشد، مجزى است .»
به فتواى شافعى، امامت جمعهء عبد و مسافر نیز مجزى و بى اشکال است، هر چند بر عبدو مسافر نمازجمعه واجب نیست، تنها طفل نابالغ و زنان از این فتوا مستثنا هستند. از نظرشافعى ها مستند نفى منصبیّت نمازجمعه آن است که در زمانى که عثمان بن عفّان در محاصره بود، و روز جمعه با روز عید تلاقى کرده بود، على بن ابى طالب (ع) با اینکه سلطان نبود، نمازعید را اقامه کرد.
البته پاسخ این مستند، بر طبق اصول مذهب امامیه کاملاً آشکار است، ولى طبق اصول غیرامامیه نیازمند بررسى و دقت بیشترى است، ضمن آنکه جریان مذکور مربوط به نماز عیداست، نه نمازجمعه و این مطلب که نماز عید و نماز جمعه یک حکم دارند، از جهت منصبیّت و شرایط امامت، باید در جاى خود اثبات شود.
علاوه بر پیشواى مذهب شافعى، فقهاى پیرو این مذهب نیز، مبناى منصب نبودننمازجمعه را تأیید مى کنند؛ همچون اسماعیل بن یحیاى مصرى مزنى.[9]
|229|
ابراهیم بن محمد شیرازى، از فقهاى مذهب شافعى هم، اگر چه نمازجمعه را مشروط به سلطان نمى کند ولى معتقد است: سنّت آن است که جمعه بدون اذن سلطان اقامه نشود، چون موجب سستى وخرد شدن ارکان حاکمیت او مى شود. «فان فیه افتیاتاً علیه». اماازآنجایى که نمازجمعه فریضه اى الهى است، همچون سایر عبادات که مشروط به اذن سلطان نیست، این فریضه نیز بدون اذن سلطان جایز است .[10]
یک نکتهء قابل توجه بر مبناى فقه شافعى آن است که، در هر شهربیش از یک نمازجمعه مشروع نیست، مگر در کلان شهرها. طبق این مبن، اگر در شهرى دو نمازجمعه برقرار شد، کدامیک صحیح وکدامیک باطل است ؟ از برخى فقهاى شافعى نقل شده که در هر نمازجمعه اى سلطان شرکت داشته باشد، همان نمازجمعه صحیح است ولو این نماز، بعد از اولى اقامه شده باشد؛ «ان کان السلطان مع الثانیةفهى الصحیحة».[11]
نتیجهء بحث آنکه: بر مبناى فقه شافعى امامت جمعه منصب نیست . و دو امر مى تواند مستند این فتوا قرار گیرد:
1. نمازجمعه فریضه اى همچون سایر فرایض است که دلیلى برمشروط بودن آنها به اذن سلطان وارد نشده است .
2. استناد به عمل حضرت امیر مؤمنان، على (ع) که در جریان محاصرهء خلیفهء سوّم، با آنکه هنوز به عقیدهء اهل سنت منصب امامت جامعه را بر عهده نداشت، نماز عید را اقامه کرد.
3. فقه حنبلى
فقیهانِ پیرو مذهب احمد بن حنبل نیز، همچون فقهاى شافعى ومالکى، در باب منصبیّت نمازجمعه با صراحت گفته اند:
«و لا یشترط اذن الامام».
[12] وقت و جماعت و خطبه و مانندآن،ازشرایط صحت نمازجمعه است ولى اذن امام جزو شرایط
   
فقیهانِ پیرومذهب احمد بنحنبلنیز،همچون فقهاىشافعى ومالکى،با صراحتگفته اند:وقتو جماعتو خطبهو مانند آن،ازشرایط صحتنمازجمعه استولىاذن امامجزو شرایطصحّتشمرده نمى شود.|230|
صحّت شمرده نمى شود.
با این وجود، آنچه از خود احمد بن حنبل، پیشواى فقه حنبلى نقل شده، دو دیدگاه است:
[13]دیدگاه اول، دیدگاه مشهور و همان دیدگاهفقهاى حنبلى است که اذن امام و سلطان شرط نیست . در این باب ازاحمد بن حنبل روایت است که:
«وقعت الفتنة بالشام تسع سنین، فکانوا یجمعون لکن ان أمکن استئذانه فهو أکمل وأفضل».[14]
«نُه سالى که در سرزمین شام فتنه و ناآرامى حاکم بود،مردم خودشان اقامهء جمعه مى کردند (بنابراین سلطان وامام شرط صحّت نمازجمعه نیست) اگر چه استیذان ازاو کاملتر و ارزشمندتر است .»
ولى دیدگاه دومى نیز از احمد بن حنبل روایت شده که نمازجمعه مشروط به اذن امام است . مستند این نظریهء احمد، تمسک به سیرهءامامان و خلفاى مسلمانان است؛ «و عنه أنّه شرط لاءنّه لا یقیمها فى کل ّعصر الاّ الاءئمّة». «از احمد بن حنبل منقول است که سلطان شرطنمازجمعه است؛ زیرا در هر عصرى به جز امامان (حاکمان) کسى آن رااقامه نکرده است .»
این مستند در فصل چهارم که ادّلهء قائلین به منصبى بودن رابررسى مى کنیم، مورد توجه و تأمّل قرار خواهد گرفت .
اما مستند فقهاى حنبلى بر نفى شرطیت اذن امام مسلمین، همان دو مستند فقهاى شافعى است؛ یعنى تمسک به عمل امیرالمؤمنین،على (ع) و اینکه نمازجمعه یک فرض عینى است و اذن امام در آن شرط نمى باشد.
[15]
مستند سوّمى نیز، طبق روایت اول، از احمد بن حنبل مطرح مى شود که تمسک به سیرهء مردم شام در دورهء آشوب و فتنه است که بدون اذن امام، نمازجمعه را اقامه مى کردند.
|231|
البته تمسک به سیره و رفتار مردم شام، نیازمند ثبوت صغراوکبراى دلیل و تمامیت آن دو است . اما از نظر کبرا باید بررسى شود؛آیا سیرهء مردم شام شرایط حجیت سیرهء متشرعه که از آن بتوان کشف نظر شارع کرد، را دارد یا خیر؟ و اما از نظر صغرا نیز این سیره دلالت بر نفى منصبیت مطلق نمى کند و حداکثر دلالتش آن است که درشرایط فتنه و آشوب و نبود امام یا دسترسى نداشتن به او، اذن سلطان ساقط است .
4. فقه ظاهرى
ابن حزم اندلسى (م .384456ه .ق .)،
[16] از مروّجان مذهبظاهرى و حامیان آن است که ابتدا پیرو مذهب شافعى بوده پس از آن به مذهب ظاهریّه و نظریّات داود بن على عدول کرد. ابن حزم که درانتقاد زبانى از فقها و علم، از چیزى فروگذار نیست؛ (و کان سلیطاللسان)، در باب منصبیت نمازجمعه با صراحت، شرط بودن سلطان را نفى مى کند و معتقد است، عبد یا حرّ، مسافر یا مقیم و راتب یا غیرراتب مى توانند امامت جمعه کنند؛ سلطان باشد یا نباشد. او درتوضیح و تقریب این فتوا مى گوید:
«و امّا قولنا: کان هنال سلطان أو لم یکن ... قد قلنا: لا یجوزتخصیص عموم أمراللّه تعالى بالتجمیع بغیر نصّ جلى، ولا فرق بین الامام فى الجمعة و الجماعة فیها. و بین الامام فى سائر الصلوات و الجماعة فیه، فمن أین وقع لهم ردّالجمعة خاصّة الى السطان دون غیرها؟»
[17]
«اینکه فتوا دادیم، سلطان باشد یا نباشد(تفاوتى ندارد)...(علت آن است که) گفتیم: جایز نیست عموم امر الهى به اجتماع براى نماز جمعه را بدون وجود نص آشکارتخصیص بزنیم و تفاوتى میان امام جمعه در نماز جمعه،با امام جماعت در دیگر نمازها نیست، بنابراین از کجا و به
   
|232|
به جز فقهاهل بیت (ع)،دیگر مذاهبفقهى اسلامدر دو گروهقرار دارند؛گروهى که نمازجمعه رامنصب حکومتىنمى شمرندو گروهى کهآن را منصب حکومتى مى دانند.
   
چه دلیل نماز جمعه را موکول به سلطان کرده اند و در سایرنمازهاى جماعت این شرط را مطرح نکرده اند؟»
در عبارت بال، ابن حزم در واقع همان دلیل شافعى و مالکى ر، باتقریبى بهتر، مستند فتواى خود قرار داده و معتقد است: فرمان خداوند همچون آیهء نمازجمعه: (اذا نودى لِلصّلاة من یوم الجمعةفَاسْعَوا الى ذکر اللّه ...) عمومیت دارد و فریضهء جمعه را بدون هیچ قیدى واجب مى گرداند، بنابراین تا دلیل قابل قبول و حجت شرعى برشرطیت سلطان احراز نگشته، عموم آن حجت است و از این جهت میان نمازجمعه با نماز جماعت فرقى نیست، همان طور که امامت جماعت لازم نیست مأذون از سلطان باشد، امام جمعه نیزچنین است .
ب . فقها و مذاهب فقهى قائل به منصب بودن امامت جمعه
گفته شد: به جز فقه اهل بیت (ع)، که مستقلاً مورد بررسى قرارمى گیرد، دیگر مذاهب فقهى اسلام در دو گروه قرار دارند؛ گروهى که نمازجمعه را منصب حکومتى نمى شمرند و گروهى که آن را منصب حکومتى مى دانند. در بخش گذشته، چکیده اى از اقوال و مستندات گروه نخست را دیدیم . اکنون به گزارش اقوال و مستندات گروه دوم مى پردازیم:
از گذشتهء دور، از میان صحابه و تابعینى که فقه آنها بر اساس مبانى و منابع و مدارک غیر شیعه و توسط مؤلفان غیر امامیه تنظیم و تدوین شده است، به نام برخى از بزرگان صدر اسلام بر مى خوریم که نمازجمعه را منصب مى دانسته اند، که در رأس آنها امیر مؤمنان،على (ع) است . در موسوعه اى که با نام فقه على بن ابى طالب تألیف گردیده، چنین آمده است:
|233|
«یشترط لصحة الجمعة أن یَؤُمَّ السلطان أو نائبه الناسَ فیه، قال على (ع): لاجمعةجماعة یوم جمعة الاّ مع الامام».
[18]
«شرط درستى نماز جمعه، امامت سلطان یا نایب او در اقامهء آن است؛ چرا که امام على (ع)، در روز جمعه، نماز جمعه را مشروط به امام مى دانست .»
طبق این نقل، منصب بودن نماز جمعه محرز است . لیکن طبق مبناى اعتقادى اهل سنت در مسألهء امامت، این منصب بودن، در فقه حضرت امیر(ع) مطلق نیست، بلکه مشروط به امکان اذن از امام است و در مواردى که امکان استیذان نباشد، غیر امام نیز مى تواند نمازجمعه را اقامه کند؛ چنانکه در حادثهء محاصرهء خلیفهء سوم، على (ع) نماز عید را بدون اذن خلیفه اقامه کردند و هیچ یک از صحابه عمل او را انکار نکردند و تفاوتى میان نماز جمعه و عید از این حیث نیست .
از عبدالله بن عمر نیز نقل است که قائل به منصب حکومتى بودن نمازجمعه شده است؛چرا که از وى نقل شده:
«الزکاة و الحدود و الفى ء والجمعة الى السلطان».
[19]
«جمع آورى زکات اموال، اقامهء حدود، ولایت بر غنایم (و خراج) و نماز جمعهموکول به سلطان است .»
از نکات مهم و نیازمند تأمل براى قائلان به منصب بودن امامت نمازجمعه آن است که آیااین منصب براى هر سلطان و امامى است یا آنکه براى امام شرایطى، از جمله عدالت لازم است تا این منصب را احراز کند؟
در پاسخ این پرسش گفته اند: عبدالله بن عمر عدالت را شرط نمى دانست و معتقد بود:سلطان ولو غیر عادل، متصدى منصب جمعه مى شود و دیگران حق احراز این سمت راندارند. دلیل این نسبت آن است که ابن عمر، پشت سر حَجّاج بن یوسف ثقفى نمازجمعه مى خواند، با آنکه وى ستمگر بود.
[20]
موضوع عادل یا ناعادل بودن سلطان، از مباحث مهمى است که نیازمند بررسى استوچنانکه در ادامهء این فصل خواهیم دید، مورد توجه جدّى فقه؛ از جمله عالمان زیدى مذهب، قرار گرفته است .
حسن بصرى از چهره هاى شاخص دیگرى است که اقامهء جمعه را بدون اذن سلطان
|234|
نادرست مى داند. از او روایت شده که جمع آورى زکات، اقامه حدود، قضاوت و اقامه نمازجمعه از امور سلطانى است:
«أربع الى السلطان؛ الصلاة یعنى الجمعة و الزکاة و الحدود و القضاء».
[21]
گذشته از چهره هاى مهم صدر اسلام، از مذاهب فقهى، که پس از این دوره تکوین یافته اند و بر منصب حکومتى بودن نماز جمعه تأکید دارند، عبارتند از:
1. فقه حنفى
فقه حنفى بزرگترین مذهب فقهى اهل سنت است که توسط ابو حنیفه، نعمان بن ثابت (80ـ 150ه .ق .) بنیان گذاشته شد. از میان مذاهب چهارگانهء مشهور اهل سنت، تنها حنفى هاصریحاً شرط بودن سلطان براى برپایى نمازجمعه را عنوان مى کنند.
ابوالحسن، احمد بن محمد قدورى (362ـ 428 .ق .) رییس حنفیان در عراق، در کتاب «المختصر» معروف به «الکتاب» آورده است:
«لا تصحّ الجمعة الاّ بمصر جامع أو فى مصلّى المصر و لا تجوز فى القُرى و لاتجوز اقامتها الاّ بالسلطان أو مَن أمَرَهَ السلطان».
[22]
«نماز جمعه صحیح نیست مگر در مسجد جامع یا مصلاى شهر و در روستاهااقامهء آن جایز نیست و جایز نیست اقامهء آن مگر توسط سلطان یا مأمور ازسوى سلطان .»
به عقیدهء حنفى ه، نمازجمعه را تنها در شهرها مى توان برپا کرد و اقامهء آن در روستاهاجایز نیست . به علاوه، برپایىِ آن، باید به وسیلهء سلطان یا به فرمان سلطان باشد. معناى این گفتار آن است که اقامهء نمازجمعه از اختیارات حکومت اسلامى و جزو مناصب دولتى است .علاءالدین بن مسعود کاشانى (م .587ه .ق .) «درکتاب بدائع الصنائع فى ترتیب الشرائع»،که از جوامع فقهى حنفیّه است، پنج شرط را به عنوان شرایط اصل نمازجمعه مطرح مى کندکه یکى از آنها سلطان است:
«المصر الجامع و السلطان و الخطبة و الجماعة و الوقت».
[23]
«(مسجد) جامع شهر، سلطان، خطبه، جماعت و وقت، شرایط پنجگانه جمعه اند.»
|235|
وى در توضیح شرط دوم مى گوید: «نزد م، سلطان شرط ادا و انجام جمعه است و اقامهءنمازجمعه بدون حضور سلطان یا نایب او مشروع نیست .»
اما نکتهء مهم که مى تواند پیوندى میان فقه حنفى و برخى از مذاهب فقهىِ دیگر،که نمازجمعه را منصب نمى دانند، ایجاد کند آن است که چنانچه دسترسى به امام المسلمین،(به هر دلیل، همچون مرگ حاکم یا آتش فتنه)، میسور نبود و همچنین گرفتن اذن سلطان نیزناممکن بود وجانشین وى نیز تعیین نشده بود، وظیفه چیست ؟ آیا فریضهء جمعه در این وضعیت ساقط یاحتى نامشروع است ؟ یا اینکه فریضه ثابت ولى شرط صحّت آن و استیذان از سلطان ساقطاست ؟
در پاسخ از این پرسش، در مباحث پیشین گذشت که برخى فتاواى مالک بن انس نشان مى دهد نفى منصب بودن نمازجمعه در نظر وى در ظرف فقدان والى است، گرچه فتاواى فقهاى مالکى منصبیت را به طور مطلق نفى مى کنند، همچنین در گزارش فقه حنبلى نیزگذشت که گرچه نظریهء مشهورِ منسوب به احمد بن حنبل آن است که نمازجمعه را منصب نمى داند، ولى مستند وى سیرهء مردم شام است که حداکثر دلالتش عدم منصبیت در صورت ناممکن بودن اذن سلطان است نه به طور مطلق .
حال باید دید حنفى ها که اصرار بر منصبیّت نمازجمعه دارند، آن را مطلق مى دانند یامقیّد؟ در پاسخ، دو فتوا مطرح گردیده: یک فتوا مستند به روایت خود ابوحنیفه است که معتقد است، در صورت دسترسى نداشتن به امام، اگر افرادى از قبیل جانشین امامِ متوفى یاقاضى یا صاحب شرطه، نماز را برگزار کنند، این نماز مجزى است ولى اگر مردم، خود کسى را به امامت اختیار کنند کفایت نمى کند. این فتوا حکایت مى کند که در نظر پیشواى فقه حنفى، منصبیت یک شرط مطلق است و در هیچ حالى، نمازجمعه بى اذن سلطان مشروعیت ندارد.
ولى از کرخى نقل است که در این شرایط، خودِ مردم کسى را مقدم مى کنند و با او نمازمى گزارند. مستند این فتو، کار حضرت امیر(ع) است که در جریان محاصرهء عثمان بن عفّان،نماز را خود اقامه کرد.
[24]
مستند نظریهء حنفى ها
فقه حنفى براى منصب حکومتى بودن نمازجمعه دو وجه نقلى و یک وجه عقلى را
|236|
   
مستند فتواى خود قرار داده است که مى تواند به عنوان مخصص ومقید عمومات و مطلقات نمازجمعه محسوب گردد.
الف . وجوه نقلى
1. در حدیثى مشهور، پیامبر اسلام (ص) فرموده اند:
«انّ اللّه تعالى فرض علیکم الجمعة فى مقامى هذ، فى یومى هذ، فى شهرى هذ، فى سنتى هذه، فمن ترکها فى حیاتى أو بعد مماتى استخفافاً بها و جحوداً علیها و تهاوناًبحقّها و له امام عادل أو جائر، فلا جمع اللّه شمله و لا بارله فى أمره».
[25]
«خداوند سبحان، جمعه را در سنت من و در این مقام وروز و ماه بر شما فرض قرار داده است و کسى که ازروى سستى و خفیف شمردن یا انکار، در حیات یا ممات من آن را ترک کند با وجود داشتن امام عادل یا جائر؛خداوند کار پراکندهء او را فراهم نخواهد آورد و امرش رامبارک نمى گرداند.»
طبق این حدیث، رسول خدا(ص) گرچه هشدار داده و تارک نمازجمعه را با وعید خود، از عقوبت الهى مى ترساند ولى این وعیدرا مشروط به صورتى مى داند که امام عادل یا جائر وجود داشته باشدو انسان از روى استخفاف و سستى و جحود آن را ترک کند.
2. در روایتى دیگر، پیامبر خدا(ص) چهار سمت مهم و اساسى رامربوط به والیان دانسته اند:
[26]
«أربع (اربعة خ ـ ل) الى الولاة: الجمعة و الحدود و الفى ءوالصدقات».
همچنانکه اجراى حدود و غنایم جنگى و جمع آورى زکات وصدقه، از مسؤولیتهاى دولت اسلامى است، برپایى نمازجمعه نیز
|237|
مربوط به دولت است و غیر حکومت، حق دخالت ندارد.
البته اینکه، این دو روایت، تا چه حد مى تواند منصبیت نمازجمعه را ثابت کند، نیازمند بررسى بیشتر است که در فصل چهارم موردتحقیق و تأمل قرار خواهد گرفت .
ب . وجه عقلى
وجه عقلى براى اثبات منصبیّت امامت جمعه از دیدگاه فقه حنفى، با دو تقریر ارائه شده است؛ در تقریر اول، کبراى دلیل را لزوم مبارزه با فتنه و جلوگیرى از آشوب تشکیل مى دهد که این کبرا روشن است و نیازمند اثبات نیست . اما صغراى دلیل:
«... لاءنّه لو لم یشترط السلطان لاءدّىَ الى الفتنة لاءنَّ هذه صلاة تؤدى بجمع عظیم و التقدم على جمیع أهل المصریُعدّ من باب الشرف و أسباب العلوّ و الرفعة فیتسارع الى ذلکلّ من جُبل على علوّ الهمة و المیل الى الرئاسة فیقع بینهم التجاذب و التنازع و ذل یؤدى الى التقاتل و التقالى ...»
[27]«اگر سلطان شرط نباشد منجر به افروخته شدن فتنه مى شود؛ زیرا در این نماز گروهى عظیم گرد هم مى آیندوامامت جمعه و پیشى گرفتن بر تمامى مردم شهر،موجب شرافت و بلند مرتبگى و بالا رفتن موقعیت اجتماعى مى شود. بنابراین کسانى که فطرتاً بلند همت و به ریاست علاقه مندند و این به رقابت منفى ومنازعه مى انجامد و در نهایت به کشت و کشتار ختم خواهد شد.»
چکیده این سخن آن است که: چون ماهیت اصل نمازجمعه،ماهیتى سیاسى است وسکان دار آن، داراى قدرت اجتماعى قابل توجهى است که بر تمامى مردم شهر مقدم مى شود، از این رو، افرادمتمایل به ریاست و طلب قدرت، براى تسخیر این قدرت و منبرمقدس، با یکدیگر به مبارزه بر مى خیزند و این موجب شعله ور شدن
   
|238|
آتش فتنه و آشوب وکشت و کشتار خواهد شد. اما اگر اختیار این منصب به امام المسلمین سپرده شود، تمامى فتنه ه، از این جهت خاموش مى گردد.
بنابراین، چون میان منصب نبودن و بروز فتنه و نزاع، ملازمه وجود دارد، براى جلوگیرى از فتنه که اهمیتى فراوان دارد، و از وظایف حکومت است، باید نمازجمعه را منصب دانست و جزو اختیارات حکومتى شمرد.
تقریر دوم وجه عقلى، با استفاده از کبراى کلّى لزوم مراعات حکمت، قابل ارائه است . بااین شرح که: اگر هر طایفه و قومى، خود اقامهء جمعه کند، موجب تفویت فواید ارزشمندنمازجمعه، که همان تشکیل اجتماعى بزرگ از تمامى طوایف و اقوام است، خواهد شد و اگرتنها یک نمازجمعه توسط یک طایفه برگزار شود، از دیگر اقوام و طوایف نمازجمعه فوت مى گردد و این هر دو با اقتضاى حکمت منافات دارد، پس مقتضاى حکمت آن است که خودسلطان یا نایب او نمازجمعه را با حضور تمامى مردم شهر اقامه کند.
[28]
نتیجهء بحث آنکه: دو دلیل نقلى یا دو وجه عقلىِ بالا را به نظر حنفى ها مى توان دلیل برتقیید و تخصیص ادله دانست . بررسى علمى این وجوه موکول به مباحث بعد مى گردد.
2. فقه اوزاعى
عبدالرحمان بن عمرو بن محمد اوزاعى (88ـ 157 .ق .) از فقهاى اهل شام، که مذهب مستقلى غیر از مذاهب اربعه داشته و مذهب او در منطقهء شام و اندلس منتشر شد ولى بعداًمنقرض گردید، با مذهب حنفى در شرطیت سلطان براى نمازجمعه هم عقیده مى باشد ومعتقد است: جمعه جز پشت سر سلطان یا نایب او و یا بدون اذن از سلطان صحیح نیست .در زمان هایى هم که امام وفات یافته یا استیذان از او ناممکن بود، قاضى یا والى شرطه مى توانند آن را اقامه کنند.
براى فتواى اوزاعى در مورد منصب حکومتى شمردن نمازجمعه سه دلیل عنوان شده است:
1. روایت جابر از خطبهء رسول اللّه (ص) که پیش از این به آن اشاره شد:
«انّ اللّه فرض علیکم الجمعة... فمن ترکها...و له امام جائر أو عادل ...»
2. سیرهء پیامبر خدا(ص) که کسى جز خود آن حضرت یا نایب ایشان اقامهء نمازجمعه نمى کردند و این سیره پس از آن حضرت نیز در عهد خلفا تداوم یافت .
|239|
3. نمازجمعه فریضه اى براى تمامى مردم است و از آنجا که تنهایک نفر آن را مى تواند اقامه کند، آن یک نفر کسى جز سلطان نیست،همچون حدود که فریضه اى عمومى است ولى اقامه کنندهء آن سلطان است.
[29]
3. فقه زیدیه
زیدیه که از جهت کلامى و اعتقادى از مذاهب شیعى شمرده مى شوند، در باب نمازجمعه، معتقد به شرط امام عادل براى اقامهءآن مى باشند، آنان در ضمن شرایط پنج گانه براى صحت نمازجمعه معتقدند:
«أن یکون فى الزمان امام حق یقیم الجمعة أو یقیمها من یدعوا الیه من أولیائه و أهل طاعته».
[30]
نمازجمعه را باید امام حق یا کسى از دوستان و پیروان او که مردم را به سوى وى مى خواند اقامه کند. به تعبیر دیگر، به جز امام حق،کسى که اقامه کنندهء جمعه است یا باید تولیت از طرف امام داشته باشدو یا از کسانى باشد که قائل به امامت و وجوب پیروى و امتثال اوامرامام حق باشد.
[31]
نکتهء قابل دقت در مبناى فقهى زیدیه، با توجه به مبانى فکرى آن ها در بحث امامت و حکومت مشروع، آن است که ایشان هر چندنمازجمعه را منصب مى شمرند، ولى آن را منصب حکومت مشروع مى دانند و از آنجا که هر حکومتى را نمى توان مشروع دانست و لذاحکم خود را مقید به امام حق مى کنند. بنابراین، چنانچه حکومتى نامشروع و ظالم و جبار بود، نمازجمعه را کسى باید اقامه کند که شرایط امامت حق یا تولیت از او را داشته باشد و یا به امام حق دعوت کند. و این نکتهء اساسى فارق میان مذهب زیدى با مذهب حنفى درباب منصبیّت جمعه است، که یکى آن را منصب هر حکومتى مى داندو دیگرى آن را منصب امام حق و حکومت مشروع مى خواند.
   
زیدیهکه از جهت کلامىو اعتقادىاز مذاهب شیعىشمرده مى شوند،در بابنمازجمعه،معتقد بهشرط امام عادلبراىاقامهء آنمى باشند.
|240|
اما مستند زیدیه در اینکه نمازجمعه را منصب مى شمرند، همان دو مستند روایى حنفى ها است؛ یعنى یکى روایت: «أربعة الى الولاة: الجمعة و الحدود و الفى ء و الصدقات».و دیگرى خطبهء پیامبر خدا(ص) در عرفات.
[32]
از مسائل مهم قابل توجه آن است که در این خطبه، از پیامبر(ص) نقل مى شود: «وله امام عادل أو جائر» و طبق این روایت، نمازجمعه منصب براى هر سلطان عادل یا جائرى است، درحالى که زیدیه شرط عدالت را براى امام و سلطان مطرح مى کنند. از نظر آنان، امام غیر عادل واهل جور و ستم مشروعیت ندارد تا بتواند نمازجمعه را اقامه کند. حال چگونه این مسأله قابل توجیه است که از یک سو مستند حکم، روایت «له امام عادل أو جائر» باشد و از دیگرسو نمازجمعه منصب امام عادل شمرده شود؟
در پاسخ، فقیهان زیدى روایت را تأویل مى کنند و با توجه به آیاتى همچون: (وَ لا تَرکَنُواالى الذین ظَلَمُوا...)
[33] «به ستمگران تکیه نکنید...» و روایاتى چون «لا یؤَمّنکم ذو جرأة فىدینه» «هرگز افراد جسور در دین نباید مورد اطمینان و امین شما باشند.» یا «و لا یصلین مؤمن خلف فاجر» براى رفع تعارض میان ادله مى گویند منظور از جائر در خطبهء پیامبر(ص)،ستمگر باطنى است نه ظاهرى.
[34]
لازم به یادآورى است که بحث عادل بودن امام جمعه و جماعت، از مباحث دیرینهء فقه اسلامى است که فقهاى زیدى، عادل بودن را معتبر بلکه اجماعى دانسته اند.
[35] گرچه برخى ازفقهاى متأخر زیدى؛ مانند شوکانى به شدت با آن مخالفت کرده و روایات منقوله را ناصحیح مى دانند ولى گفته اند: «هذا کلام لیس فى الشریعة و کلّ ما لیس هو منها فهو رد أى مردود على قائله، مضروب فى وجهه».
[36] «یعنى عدالت امام در شریعت اسلامى مطرح نیست و چیزى کهجزو شریعت نیست به گوینده اش برگردانده و بر چهرهء او کوفته مى شود.»
مسألهء عدالت امام جمعه و جماعت، از مسلّمات فقه امامیه است ولى میان فقهاى اهل سنت مسأله اختلافى بوده و افراد اندکى از آنان نماز پشت سر فاسق یا جبار را تجویزنمى کرده اند ولى دیگران عدالت را شرط ندانسته اند؛ امثال ابن حزم اندلسى که به شدت با این شرط مخالف اند، مسأله را به خوارج نسبت داده اند.
[37]
خوارج؛ از جمله اباضیه، گرچه در فقه خود، منصب بودن نمازجمعه را مطرح نکرده اندولى به عدالت توجه داشته اند، و نقل است که جابر بن زید، از سران اباضیه، پشت سر حجاج در روز جمعه با اشاره و ایما نماز مى خواند.
[38]
|241|
و این نشان مى دهد که تقیه مى کرده و در واقع نماز پشت سر امثال حَجّاج را ناروا مى شمرده است . در هر صورت دستگاه خلافت از یک سو و اکثریت فقهاى اهل سنت از سوى دیگر، در این مسأله به اصل «اطاعت مطلق» از حکومت و جلوگیرى از اختلاف و شقّ عصاى مسلمین توجه کرده اند و این چیزى بود که در فقه اهل بیت به شدت باآن مخالفت مى شد.
بررسى مسألهء عدالت، مستند و جایگاه و آثار و نتایج آن در امام جمعه و جماعت و سایر مناصب ولایى، از مباحث مهم و کلیدى درفقه سیاسى است که نیازمند تحقیقى مستقل در این زمینه است .
نتیجهء بحث
فقهاى مذاهب مالکى، شافعى، حنبلى و ظاهرى، نمازجمعه رامنصب نمى دانند. عمده دلیل آنه، امر به نمازجمعه در آیهء جمعه است که در آن شرطیت سلطان مطرح نشده است . البته آیهء جمعه اگر چه سایر شرایط نمازجمعه مثل عدد و مسافر نبودن را نیز ذکر نکرده است ولى آن شرایط به اجماع ثابت شده است . بنابراین، هر شرطى که اجماعى نبود، مردود شمرده مى شود. بعلاوه، گروهى از صحابه نیز باسیرهء خود نشان داده اند که اذن سلطان شرط نیست؛ چنانکه حضرت على (ع) در محاصرهء عثمان نماز خواند و حتى عثمان نیز آن را انکارنکرد. همچنین عبدالله بن مسعود در امارت ولید بن عقبه، خود مقدم شد و نمازجمعه را با مردم در کوفه اقامه کرد و هنگامى که ولید بن عقبه فردى را براى اعتراض به سوى او گسیل داشت و به عبدالله بن مسعود پیغام داد:
«ما حمل على ما صنعت ؟ أجاء أمر أمیرالمؤمنین أم ابتدعت ماصنعت الیوم ؟»«چه مدرکى بر کردهء خود دارى ؟ آیا از طرف خلیفه مأمور بودى یابدعت خود ساختهء خودت بود؟»
   
فقهاى مذاهبمالکى،شافعى،حنبلى و ظاهرى،نمازجمعه رامنصب نمى دانند.عمده دلیل آنه،امر بهنمازجمعهدر آیهء جمعه است که در آنشرطیت سلطانمطرح نشده است.
|242|
عبدالله بن مسعود در پاسخ گفت:
«لم یأتنى من أمیرالمؤمنین أمر و معاذ الله أن أکون ابتدعت و یأبى اللّه و رسوله أن ننتظر بصلاتنا و أنت فى حوائجک».
[39]
«از طرف خلیفه فرمانى نرسیده بود و از بدعت به خدا پناه مى برم، ولى خداورسولش از این که ما در انتظار اقامهء نماز جمعه توسط تو باشیم، در حالى که توبه دنبال کارهاى خویش مى باشى، ابا دارند.»
از این رو، به عقیدهء برخى از حنبلى ه، سیرهء عثمان و على و عبداللّه بن مسعود دلالت برآن دارد که نه تنها سلطان شرط نمازجمعه نیست بلکه شرط نبودن سلطان،اجماعى است .
[40]
البته طبق مذهب اهل بیت و مبانى امامت شیعه، تمسک به سیرهء حضرت امیر و برخى صحابه نمى تواند نفى منصبیّت کند. به علاوه حتى بر مبناى خود اهل سنت نیز مى توان گفت شاید عثمان به امامت حضرت امیر(ع) راضى بوده است . و اما تمسک به عموم آیه نیز نیازمندبررسى بیشتر است که آیا جمله، عموم و اطلاقى دارد یا عموم و اطلاق آن محلّ مناقشه است ؟ در آینده در بحث آیهء نماز جمعه، این مطلب مورد بررسى قرار مى گیرد.
اما فقهاى حنفى و دیگر قائلان به منصبیّت جمعه، چند دلیل عمده دارند:
1. تمسک به سیرهء پیامبر خدا(ص) و خلفاى پس از ایشان و سیرهءمسلمانان که نشان مى دهد نماز جمعه را منصب سلطانى مى دانسته اند.
2. روایت مربوط به خطبهء پیامبر اکرم (ص) در عرفات.
3. روایت دلالت کننده بر اینکه نمازجمعه همچون حدود و فى ء و صدقات، از امورسلطانى است.
4. وجوه عقلى که دلالت مى کنند اگر نمازجمعه منصب سلطانى نباشد، موجب فتنهوآشوب مى شود.
در مورد این دلایل چهارگانه نیز جاى بحث و تأمل فراوان است؛ زیرا سیره نیازمند اثبات است، از جهت صغرى و هم از جهت کبرى . و اما روایت خطبهء پیامبر نیز: اولاً از نظر سندنیازمند بررسى است، به ویژه آنکه عبارت «أو جائر» در آن آمده که موجب وهن آن مى شودواز جهت دلالت نیز چندان ظهور واضحى ندارد. و اما روایت دوم نیز گذشته از سند،
|243|
دلالتش آشکار نیست، چرا که در صدقات نیز سلطان شرط نیست و خود مردم مى توانندزکات بپردازند. و در اقامهء حدود نیز در مواردى مثل اقامهء حدّ بر عبد گفته شده: اذن سلطان شرط نیست .
و اما وجوه عقلى نیز دلالت ندارد بر لزوم شرطیت سلطان، حداکثر آن است که درمواردى اگر بیم فتنه درمیان بود، حکومت اسلامى بنابر مصالح عمومى، مى تواند دخالتکند.و این گفته که نوعاً موجب فتنه و تشاجر مى شود، نیازمند اثبات است . در هر صورتبررسى مستندات منصب امامت جمعه در فصل چهارم به تفصیل پى گیرى مى شود. اکنون باید دید در فقه امامیه، در مورد منصب امامت جمعه چند نظریه مطرح است و مستند هرکدام چیست ؟
پى نوشت ها
[1] المحلّى‏، ج‏5، ص‏52، دارالجیل بیروت.
[2] ر.ک.به: عبدالله بن مبارک بن عبدالله البوصى،اجماعات ابن عبدالبرّ، ج‏1، صص‏638 - 642،دارطیبه - ریاض، 1420
[3] ر.ک.به: سلسلة موسوعات فقه السلف، بهکوشش محمد رواس قلعه جى و سعید فایزالدخیل. دارالنفائس، لبنان.
[4] ر.ک.به: محمد رواس قلعه جى فقه عبدالله ابنمسعود، ص‏341، دارالنفائس، بیروت، لبنان،1412 ه .ق.
[5] المدونه، به نقل: على اصغر مروارید، المصادرالفقهیه، ج‏4، ص‏720، دارالتراث، بیروت، 1419ه.ق.
[6] یوسف بن عبدالله الثمرى القرطبى، الکافى فىفقه اهل المدینه، به نقل: همان، ص‏820
[7] محمد بن احمد بن عبدالله بن جُزى، القوانینالفقهیه، به نقل: همان، ص‏1036
[8] الأمّ، ج‏1، ص‏331، دارالکتب العلمیه، بیروت،چاپ اول، 1413 ه .ق.
[9] مختصر المزنى، به نقلِ: على اصغر مروارید،المصادر الفقهیه، ج‏5، ص‏1461
[10] المهذب، به نقل: همان، ص‏1614   
    [11] یحیى بن شرف الخرامى النودى، منهاجالطالبین، به نقل: همان، ج‏6، صص‏1690 و 1691
[12] عبدالله بن احمد بن قدامه، المقنع، به نقل:همان، ج‏6، ص‏1829
[13] ر.ک.به: معجم الفقه الحنبلى، ج‏1، ص‏574،1404 ه .ق.
[14] عبدالله بن احمد بن قدامه، الکافى فى فقه ابنحنبل، به نقل همان، ج‏6، ص‏1670
[15] همان.
[16] ر.ک.به: جعفر سبحانى، موسوعة طبقاتالفقهاء، ج‏5، صص‏229-220، مؤسسه امام صادق،قم، 1418 ه .ق.
[17] المحلّى، ج‏5، صص‏49 و 52، دارالجیل،بیروت.
[18] محمد رواس قلعه جى، موسوعة فقه على بنابى طالب(ع)، ج‏1، ص‏393
[19] محمد رواس قلعه جى، موسوعة فقه عبداللهبن عمر، ص‏521، دارالنفائس، بیروت، 1416 ه.ق.
[20] همان.
[21] موسوعة فقه الحسن البصرى، ج‏2، ص‏630
|244|
[22] ر.ک.به: المصادر الفقهیه، ج‏3، ص‏13
[23] ر.ک.به: همان، ص‏374
[24] همان، صص‏378 و 379
[25] همان، صص‏368 و 378 در مصدر، «له امامعادل أو جائز» نقل شده که ظاهراً خطاست و باتوجه به مصادر دیگر، صحیح آن جائر است.
[26] همان، ص‏378
[27] همان.
[28] همان.
[29] صبحى، محمصانى، فقه الاوزاعى، ج‏1،صص‏260 و 261، مطبعة الارشاد - بغداد، 1397 ه.ق.
[30] جعفر بن احمد بن أبى یحیى، الروضة البهیةفى المسائل المرضیة، شرح نُکَتُ العبادات، ص‏62
[31] احمدبن قاسم العنسى الیمانى، الناج المُذهبالاحکام المذهب، شرح متن «الازهار فى فقهالأئمة الأطهار»، ج‏1، ص‏136، مکتبة الیمنالکبرى، صنعا.
کتاب الأزهار فى فقه الأئمة الاطهار، تألیف احمدبن یحیى بن المرتضى بن المفضل الحسنى،الملقب بالمهدى لدین الله.
وى یکى از امامان زیدى و بزرگان علماى آنهااست(764 - 840) که با او پس از فوت الناصرصلاح الدین (م 793) بیعت براى امامت شد ولى‏وى موفق نشد و به زندان افتاد و پس از زندان بهکارهاى علمى روى آورد. او کتاب ازهار را درزندان نگاشت. این کتاب مورد توجه گستردهعلماى زیدى است و همچون عروة الوثقى درمیان امامیه منزلتى بالا دارد. کتاب دیگر وى البحر
    الزخار الجامع لمذهب علماء الامصار است.سبحانى، ج‏9، صص‏73 و 74
[32] ر.ک.به: احمد بن یحیى بن المرتضى، البحرالزخار الجامع لمذهب علماء الامصار، ج‏3،ص‏12، دارالکتب العلمیه - بیروت، 1422 ه .ق.
[33] هود: 113
[34] و قوله(ص): او جائر: محمول على من کانجائراً فی باطن أمره و هو عدل فی ظاهر الحال.الروضة البهیة فى المسائل المرضیه، ص‏62.همچنین ر.ک.به: البحر الزخار الجامع لمذهبعلماء الامصار، ج‏2، ص‏13
[35] البحر الزخار، همان، ص‏13
[36] محمد بن على شوکانى، (1173 - 1250ه.)السیل الجرار المتدقق على حدائق الأزهار، ج‏1،ص‏297 به کوشش محمود ابراهیم زاید، دارالکتبالعلمیه، بیروت، لبنان.
[37] رسائل ابن حزم اندلسى، ج‏3، صص‏207 و208، نقل شده در: دوازده رساله فقهى دربارهنمازجمعه، صص‏17 و 18
[38] ر.ک.به: یحیى محمد بکوش، فقه الامامجابربن زید، ص‏197، دارالعرب الاسلامى -بیروت، 1407ه .ق.
[39] ر.ک.به: محفوظ بن احمد بن الحسنالکلوذانى الحنبلى (م‏510 ه .ق.)، الانتصار فىمسائل الکبار،ج‏2، صص‏568 و 569، تحقیقعوض بن رجاء، مکتبة العبیکان، ریاض، 1413ه.ق.
[40] همان، ص‏571

تبلیغات