پژوهشنامه مبانی تعلیم و تربیت
پژوهشنامه مبانی تعلیم و تربیت سال 15 بهار و تابستان 1404 شماره 1 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر با تکیه بر فلسفه استعلایی فنّاوری برنارد استیگلر، به واکاوی دو دیدگاه عمده در مناسبات پداگوژی و فنّاوری یعنی تعیّن گری فنّاوری و تعیّن گری پداگوژی می پردازد. رویارویی و نوسان میان این دو قطب علاوه بر این که طیفی از واکنش ها از پذیرایی و شیفتگی تا شک آوری نسبت به فنّاوری های نوظهور را برانگیخته، نظام آموزشی ایران را در اتّخاذ رویکردی مناسب دچار آشفتگی ساخته است. این نوشتار نخست با رویکردی انتقادی به تحلیل بنیادها و نقد بازنمایی و حضور هرکدام از این دو قطب در عرصه تربیت پرداخته، سپس با رویکردی اشتقاقی به صورت بندی رهیافت هایی بر اساس فلسفه استیگلر برای تعامل این دو قطب با هم می پردازد. ایده اصلی استیگلر برخاسته از چهارچوبی که به طور عمده حاصل تلفیق مضامین پدیدارشناسانه و پساساختارگرایانه است، هم آفرینی فارماکولوژیکال فنّاوری و پداگوژی است. پیوندهای سه گانه میان انسان و فن، میان تخنه، فرونسیس و اپیستمه و میان اندیشه تربیتی پس اندیش و پیش اندیش درباره فناوری نیز این ایده را توضیح می دهند. در پایان نیز الهام بخشی هایی در تناظر با هرکدام از این مؤلّفه ها برای نوعی مواجهه بدیل میان فناوری و پداگوژی بر فراز تعیّن گری متقابل این دو، پیشنهاد شده اند.
الهیات سیاسی تربیت: برنامه ای پژوهشی برای تعلیم و تربیت در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نوشتار حاضر برنامه پژوهشی ای را برای بازفهمی و بازسازی مسئله تعلیم وتربیت در ایران ارائه می کند. بدین منظور، تلاش شد در قالب یک جستار نظرورزانه طرحی از مسئله تعلیم وتربیت ایران و مسیر حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب ناظر به محورها و مضامین اساسی این برنامه پژوهشی عرضه گردد. این برنامه پژوهشی با نام الهیات سیاسی تربیت، دو پیش فرض بنیادین دارد. پیش فرض اول، که ناظر به اصلاح انگاره صاحب نظران و پژوهشگران حوزه تعلیم و تربیت نبست به غرب است، «غرب شناسی الهیات سیاسی تربیت» نام دارد. این پیش فرض مشخصاً به پروژه مطالعات نقد سکولاریزاسیون اشاره دارد و «وجود ریشه های الهیاتی برای مدرنیته» را برملا می سازد و زمینه ای برای تبارشناسی الهیاتی غرب مدرن، به ویژه تعلیم و تربیت سکولار غربی است. پیش فرض اول، کمک می کند تا غرب و تعلیم و تربیت غربی را با روایتی الهیاتی بازشناسی کنیم و این رکن غرب شناسی در برنامه پژوهشی این نوشتار است. پیش فرض دوم، «خودشناسی الهیات سیاسی تربیت» نام دارد که بیانگر ضرورت تلاش برای درک وضع تاریخی و اجتماعی و تعلیم وتربیت در ایران از منظری بیرون از افق تاریخی مدرنیته است. این افق تاریخی، که باید برآمده از حکمت ایرانی – اسلامی باشد و طرح کلی آن در این نوشتار عرضه شده، جهان ایرانی نام دارد. جهان ایرانی، رکن خودشناسی در الهیات سیاسی تربیت به مثابه یک برنامه پژوهشی است. براین اساس، نوشتار حاضر به نوعی ضرورت و امکان بازسازی نظریه و تاریخ تعلیم و تربیت در ایران را مطرح می سازد.
نگاهی انتقادی به روایت عدالت در نظام سیاست گذاری آموزشی ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این مقاله برای پاسخ به دو مساله نگاشته شده است: نخست، بررسی روایت عدالت اجتماعی و تربیتی در بعضی از اسناد آموزشی ایران پس از انقلاب؛ و دوم، تحلیل چالش هایی که از این روایت حاصل آمده است. برای انجام این کار از روش تحلیلی برای روشن شدن مفاهیم و گزاره ها، و روش انتقادی برای سنجش روایت ها و پیامدهای آنها استفاده شده است. منابع مورد مطالعه شامل اسناد سه گانه آموزشی یعنی، "مبانی نظری تحول بنیادی نظام آموزش و پرورش"، "سند برنامه درسی ملی " و " سند تحول بنیادی آموزش و پرورش ایران" و سایر منابع مستقیم و یا غیرمستقیم در اختیار پژوهش گر، بوده است. در چهارچوب نظری، سه روایت کلان عدالت "نظم کیهانی"، "الهیاتی" و "عرفی" مورد بررسی قرار گرفته است. یافته های مطالعه نشان می دهد که سندنویسان بر پایه روایتی الهیاتی کوشیده اند تا عدالت اجتماعی و تربیتی را با آموزه های دینی سازگار نموده و تفسیری درون دینی از آن ارائه دهند. با این حال، به نظر می رسد چنین خوانشی در پاسخ گویی به مطالبات متکثر و گوناگون ذی نفعان و کنش گران آموزشی با چالش هایی مواجه است. در کانون این چالش ها مطالبه رفع تبعیض آموزشی قرار دارد. به نظر می رسد که برای حل این مخاطرات نیازمند توجه به روایت یا روایت های دیگری از عدالت هستیم.
اصول برنامه درسی مبتنی بر نظریه پسا انسان گرائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هدف پژوهش بررسی اصول برنامه درسی مبتنی بر نظریه پسا انسان گرائی بود. رویکرد پژوهش فلسفی و روش پژوهش استدلال استنتاجی بود. بر اساس این روش محقق از یک نظریه کلی استفاده می کند و سعی می کند با استفاده از بینش به دست آمده از کلیات به جزئیات و سؤالات پاسخ دهد. در این روش شناخت و نتایج محصول و برخاسته از بحث های قیاسی است. نتایج نشان داد پساانسان گرائی، به عنوان دیدگاهی انتقادی، انسان محوری را به چالش می کشد و بر مرزهای فزاینده بین انسان ها و غیرانسان ها تأکید می کند. مهم ترین تمرکز در پسا انسان گرائی، تغییر تأکید از انسان ها به عنوان مرکز جهان و کاهش عاملیت مطلق آنهاست. این دیدگاه، رویکرد سلسه مراتبی را به چالش می کشد. هم چنین ، نتایج نشان داد از منظر پسا انسان گرائی در برنامه درسی اصولی چون اصل عاملیت مشترک در برنامه درسی ، به رسمیت شناختن بازیگران غیر انسانی در برنامه درسی، برنامه درسی به عنوان یک گفتگوی پیچیده، اصل عدم قطعیت در برنامه درسی، اصل یادگیری چند حسی و محیط یادگیری چند وجهی، اصل توجه به زندگی روزمره، اصل برنامه درسی مبتنی بر فناوری دیجیتال و منابع آموزشی هویت آفرین باید از جایگاه ویژه ای برخوردار باشند.
عاملیت انتقادی - استعلایی روی باسکار و دلالت های آن برای تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
این پژوهش با روش تحلیلی-استنتاجی، مفهوم عاملیت انتقادی-استعلایی روی باسکار را در چارچوب رئالیسم انتقادی بررسی کرده و دلالت های تربیتی آن را استخراج می کند. باسکار عاملیت انسانی را قصدمند، واقعی و مبتنی بر کنش در تعامل با ساختارهای اجتماعی می داند که عاملان از طریق آن، این ساختارها را بازتولید یا دگرگون می کنند. منظومه فکری او، با تکیه بر هستی شناسی لایه مند، انسان را در چهار سطح وجودی (طبیعت مادی، ساختار اجتماعی، مردم، و شخصیت تجسم یافته) تحلیل می کند و با رویکرد دیالکتیکی (شامل نااین همانی، غیاب، کلیت رابطه ای، عاملیت، و آگاهی بازتابی)، شرایط امکان رهایی و خود-تحقق بخشی را تبیین می کند. برخلاف دیدگاه های مدرنیته که انسان را به سوژه ای منفعل یا عقلانیت ابزاری تقلیل می دهند، باسکار بر ظرفیت انسان برای نقد سلطه و دستیابی به جامعه سعادتمند تأکید دارد. در مقایسه با نظریه های عاملیت-ساختار، مانند ساخت یابی گیدنز، هابیتوس بوردیو، و مرفوژنز آرچر، نظریه باسکار با افزودن ابعاد هستی شناختی و اخلاقی، چارچوبی عمیق تر برای فهم عاملیت ارائه می دهد. دلالت های تربیتی این نظریه شامل اهداف (روشنگری و خود-تحقق بخشی جهانی)، اصول (برانگیختن عاملیت قصدمندانه، پرورش عاملیت انتقادی، شناخت چندلایه ای، عدالت و رهایی بخشی، و شهود خلاق)، و روش ها (شهود خلاقانه و نقد تبیینی) است. آموزش در این دیدگاه، فرایندی دیالکتیکی برای توانمندسازی دانش آموزان به عنوان کنش گرانی خلاق و آگاه است که در بازسازی ساختارهای اجتماعی مشارکت می کنند. با این حال، چالش هایی نظیر تبیین اخلاق فرافرهنگی و توازن میان عاملیت فردی و انسجام اجتماعی، نیازمند توسعه نظریه است. این مطالعه، با تحلیل منظومه فکری باسکار، زمینه ای برای بازاندیشی در فلسفه تربیت فراهم می آورد.
واکاوی موضع گیری دیدگاه های فلسفی پیرامون مفهوم صدای دانش آموز در برنامه درسی و استخراج دلالت های تربیتی آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر به تحلیل مفهوم صدای دانش آموز از منظر دیدگاه های مختلف فلسفه تربیت می پردازد و در پی آن است که موضع گیری آنها را با مفروضه های مفهوم صدای دانش آموز سنجیده و دیدگاهی منطبق با مفروضه های صدای دانش آموز انتخاب نماید. این پژوهش با رویکرد کیفی و روش نقد فلسفی انجام شد. یافته ها نشان می دهد که هر یک از رویکردهای فلسفی (اگزیستانسیالیسم، پراگماتیسم، کنش ارتباطی هابرماس، پداگوژی انتقادی، پست مدرنیسم و کنش متقابل نمادین، عاملیت) به جنبه ای از مفهوم صدای دانش آموز بیشتر توجه دارند و آن را به عنوان ابزاری برای تقویت استقلال، قدرت و مشارکت آن ها در محیط آموزشی تفسیر می کنند. بررسی این دیدگاه ها نشان می دهد که موضع گیری هر یک با مفروضه های صدای دانش آموز چگونه بوده و چطور می توانند به ارتقاء نقش صدای دانش آموز در برنامه های درسی کمک کنند. تحلیل مقایسه ای نشان داد که نظریه عاملیت به دلیل تأکید بر نقش فعال و تعاملی دانش آموز، توجه به بافت فرهنگی- اجتماعی، پویایی قدرت و اصالت فردی در بهبود یادگیری، بیشترین همخوانی با مفروضه های صدای دانش آموز را داراست. این نظریه بر توانمندسازی دانش آموزان، مشارکت دموکراتیک و ایجاد فرصت هایی برای بیان نظرات و اثرگذاری آن ها در فرآیند آموزشی تمرکز می کند.
تأملی بر فلسفه تربیت رسمی عمومی در «مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی عمومی جمهوری اسلامی ایران»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پژوهش حاضر با رویکرد انتقادی به بررسی بخش دوم «مبانی نظری تحول بنیادین در نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی جمهوری اسلامی ایران» می پردازد و تلاش دارد ضمن تحلیل ساختار مفهومی، مبانی فلسفی و رویکردهای روش شناختی این سند، چالش ها و ابهامات اساسی موجود در تبیین فلسفه تربیت رسمی و عمومی را آشکار سازد. یافته های پژوهش نشان می دهد که علی رغم تأکید سند بر بومی سازی و اسلام محور بودن نظام تربیت رسمی، معیارهای دقیق برای اسلامی و بومی شناختن مفاهیم تربیتی به طور شفاف ارائه نشده است. همچنین، سند مبانی نظری تحول بنیادین با تکیه بر ترکیبی از مؤلفه های ایدئولوژیک، عقلانی و برداشت های غیر بومی از علوم انسانی، با مشکلاتی چون نبود انسجام مفهومی، فقدان چارچوب روشمند و فاصله معنادار میان نظریه و عمل مواجه است. این پژوهش، بر ضرورت بازاندیشی عمیق تر در بنیان های فلسفی و روش شناختی اسناد تحولی و بازتعریف اصول کلیدی نظیر نسبت میان دین مداری، بومی سازی و تربیت اجتماعی مطابق با زیست بوم ایرانی اسلامی تأکید می کند.