
مقالات
حوزههای تخصصی:
یکی از چالش های الهیات معاصر، شرور طبیعی است. در جستار حاضر، بیان خواهد شد که از آنجا که انسان ها اغلب در پدیدآمدن شرور طبیعی نقشی ندارند، یکی از مصادیق شر طبیعی مساله نجات و سعادت انسان هایی دانست که یا سال ها پیش از ظهور ادیان می زیسته اند و یا به دلایل مختلف از مواجهه با پیام نجات بخش خداوند محروم مانده اند. از این رو، می توان گفت که مساله امکان یا امتناع نجات چنین انسان هایی هم می تواند در زمره مباحث الهیاتی به ویژه الهیات مسیحی قرار گیرد و هم در زمره مباحث فلسفه دین. این مساله با رویکردهای کثرت گرایی و انحصارگرایی در الهیات مسیحی نیز مرتبط می شود. اما براساس الهیات تومیستی، اگرچه خداوند پیام خود را در زمان و مکان خاصی در مسیح متجلی نموده ولی با داشتن تصوری درست از خدا و اوصاف او، درخواهیم یافت که خداوند هرگز، انسان ها را از مواجهه با پیام نجات بخش خود محروم نساخته است.
ندای وجدان در اندیشه هایدگر و فطرت در فلسفه ملاصدرا؛ مطالعه تطبیقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا و هایدگر در هستی شناسی خویش به ترتیب به فطرت و ندای وجدان پرداخته اند. پرسش اصلی این است که آیا می توان میان نظریه فطرت و ندای وجدان اشتراکاتی یافت. یافته های پژوهش حاکی است که میان ندای وجدان در اندیشه هایدگر و فطرت در فلسفه ملاصدرا اشتراکاتی وجود دارد. متعالی ساختن انسان، کشف معنای زندگی، کشف فقر ذاتی انسان، سازگاری با وجود سیال و عدم ثبات ماهیت انسان، بنیان یافتن براساس آگاهی، از وجوه مشترک این دو مفهوم است. مهم ترین تفاوت این است که خدا در فطرت جایگاه مهمی دارد، اما در ندان وجدان هایدگری نقشی ندارد. البته برخی از مفسران اندیشه هایدگر، تفسیری عرفانی ارایه کرده اند که در این صورت قرابت بیشتری میان این دو مفهوم می توان برقرار کرد.
میرداماد و تدوین فلسفه شیعی؛ از تهذیب فلسفه سینوی تا نظریه حدوث دهری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مبانی میرداماد در ترسیم جهان بینی حکمت یمانی و پردازش نظریه حدوث دهری، محصول تهذیب و بسط جهان بینی سینوی است. او با الهام از مفاد برخی آیات و روایات و در راستای جمع میان عقل و نقل، با توسعه و تغییر در مباحث «دهر و سرمد»، «اقسام تقدم و تاخر» و «اقسام حدوث»، تلاش کرده تا بدون کمترین اخلال در پیکره عقلانی فلسفه سینوی، زمینه قول به حدوث واقعی و تاخر انفکاکی عالم امکان را فراهم کند. در این مقاله، با اشاره به وابستگی او به آموزه های ابن سینا، نشان داده ایم که تغییرات میرداماد در سازواره اندیشه سینوی، درست به اندازه دقت خود، کلان نیز هستند؛ به گونه ای که با کنارنهادن توسعه های او، راه برای طرح و اثبات نظریه حدوث دهری بسته خواهد شد. می توان تلاش میرداماد را برای ارایه قرائتی جدید از نظریه پیدایش جهان در سایه آموزه های شریعت، از گام های بلند در تدوین فلسفه شیعی به شمار آورد.
باز تفسیر وحدت شخصی وجود در پرتو ابتناء متافیزیکی؛ از ابهام تا وضوح(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
ملاصدرا در چارچوب وحدت شخصی وجود، رابطه واجب و ممکنات را با مفاهیمی چون تجلیات و ظهورات تبیین کرده است. این مفاهیم نشان دهنده رابطه ای غیرعلّی هستند. با وجود سازگاری این مفاهیم با وحدت شخصی وجود، ابهام زبانی آنها ممکن است برداشت های متعددی ایجاد کند. این پژوهش، با رویکردی تحلیلی-انتقادی و مبتنی بر نظریه ابتناء متافیزیکی، تلاش دارد چارچوبی برای رفع این ابهامات ارایه دهد. ابتناء، با ویژگی هایی چون غیرعلّی بودن و فرادرون مفهومی بودن، امکان بازتعریف این مفاهیم صدرایی را فراهم می آورد و در وضوح بخشی به اصطلاحات ملاصدرا و تبیین رابطه واجب و ممکن موثر است. این پژوهش با تلفیق رویکردهای سنتی و تحلیلی، ظرفیت های ابتناء در نظریه صدرا را آشکار می سازد.
هم سنجی فقرات "درباره سه دگردیسی" نیچه با عهد جدید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
زبان نمادپرداز و شاعرانه نیچه، افزون بر مداقه درون متنی، به خوانشی میان متنی نیاز دارد. نیچه فیلسوفی است که کمر به نابودی کهن ارزش ها بسته است، او هرچند تربیتی مذهبی داشت، اما فلسفه اش را می توان نقد همه جانبه نگرش مسیحی، توصیف کرد. در این جستار، به شرح و تفسیر فصل "درباره سه دگردیسی" از کتاب "چنین گفت زرتشت"، با تاکید ویژه بر نگاه احتمالی نیچه به فقرات عهد جدید، پرداخته می شود. همچنین کوشش خواهد شد که عبارات طعنه آمیز آن، با عناصر بنیادین اندیشه مسیحی، هم سنجی شود و با مواجهه با قطعات پراکنده این فیلسوف، کلیت نظام آشکارتر گردد؛ این پژوهش می خواهد با حرکتی رفت و برگشتی میان جزء و کل، به فهمی دقیق تر از ذهن و زبان غریب نیچه در فقره سه دگردیسی تقرب جوید. شاید نتیجه این تلاش نشان دادن این باشد که مسیحیت نهادینه شده در درون نیچه او را وامی دارد، که با مسیح علیه آیین مسیحیت برآشوبد.
اصلاحیه دی بلو بر راه حل اسمیت برای پارادوکس های اثبات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پارادوکس های اثبات وضعیت هایی هستند که شواهد آماری به سود محکومیت خوانده یا متهم اند، اما محکومیت او صرفاً براساس این شواهد، خلاف شهود به نظر می رسد. رویکرد غالب در مواجهه با پارادوکس های اثبات، تلاش برای بازشناسایی شواهد آماری صرف از سایر ادله اثبات محکومیت است. اسمیت حمایت عرفی را به عنوان ملاکی برای تمایز یادشده معرفی می کند. در سوی دیگر، دی بلو پس از اصلاح این ملاک، استدلال می کند عدم دسترسی به فاسخ های جرح کننده در شواهد آماری صرف، وجه تمایز میان آنها و سایر ادله اثباتی است. در این پژوهش با بهره گیری از آموزه های پولاک استدلال می کنیم در شواهد آماری صرف همچنان می توان به فاسخ های جرح کننده دسترسی داشت. همچنین، با تمرکز بر یکی از نمونه های پارادوکس های اثبات و بر پایه استدلال های پولاک که در بازشناسایی مغالطه نرخ پایه نمود کمی می یابند، نشان می دهیم فاسخ جرح کننده چگونه می تواند اثرگذار باشد. بدین ترتیب به نظر می رسد استدلال دی بلو محل تردید باشد.
اتصاف ماهیت به وجود در آرای جلال الدین دوانی و انتقادات صدرالدین و غیاث الدین دشتکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
اتصاف ماهیت به وجود، وجود پیشینی ماهیت را به حکم قاعده فرعیه لازم داشته و با اشکال دور یا تسلسل مواجه خواهیم شد. دوانی بر مدار نظریه حمل، انواع مطابق حمل، اتصاف توسعه یافته و قاعده فرعیه خویش سعی دارد از این اشکال پاسخ گوید. دوانی دو تحلیل از هلیات بسیطه ای مانند «زید موجود است» ارایه می دهد؛ در تحلیل نخست، زید را متصف به وجود می داند و در تحلیل دوم، زید را منسوب به وجود می شمرد. از دیدگاه دوانی، در تفسیر دوم از «زید موجود است» اشکال مساله اتصاف به کلی منحل خواهد شد؛ چون زید، متصف به وجود نیست بلکه منسوب به وجود است. در تحلیل اول از «زید موجود است» اتصاف زید به وجود در سه فضای اتصاف نفس الامری، اتصاف ذهنی و اتصاف خارجی مورد بررسی است. دوانی با تفکیک ظرف اتصاف و ظرف تحقق اتصاف و قاعده فرعیه از اشکال مزبور در هر سه فضا پاسخ می گوید.
پلنتینگا و غزالی؛ سازگاری علم و باورهای دینی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
خداناباوران معتقدند که علم جدید حامی و پشتیبان نوعی از ایده خداناباوری است؛ دست کم در نظر برخی از آنان مبنای متافیزیکی علم جدید هیچ جایگاهی برای پذیرش باورهای ایمانی خداباوران باقی نمی گذارد و در نتیجه، علم گرایی و خداباوری ناسازگار هستند. اما، در میان فیلسوفان استدلال هایی وجود دارد که می تواند نشان دهد سخن فوق چندان قابل دفاع نیست و به عکس، دلایل خوبی له سازگاری علم و خداباوری وجود دارد. در این مقاله سعی می کنیم نشان دهیم که مبتنی بر معرفت شناسی پلنتینگا از یک سو و نظریه هرمنوتیک متن مقدس غزالی در سوی دیگر، نه تنها علم گرایی و خداباوری تعارض جدی با یکدیگر ندارند بلکه می توانند به عنوان اموری به هم وابسته یا مکمل در نظر گرفته شوند.