اشغال ایران در جنگ جهانی اول توسط روسیه تزاری و انگلیس که بر اساس قرار داد 1907 پترزبورگ صورت گرفت، با انقلاب بلشویکی سال 1917 به اشغالی یکطرفه مبدل شد که در آن انگلیسیها در وسیعترین حجم پیشرویهای نظامی در این جنگ خود را به قفقاز و آسیای مرکزی رساندند. پیروزی بلشویکهای کمونیست در روسیه، آنها را وادار به تشکیل کمربند امنیتی از افغانستان تا ترکیه کرد که در ایران نیز پس از ناکامی قرارداد 1919 ژنرال آیرون ساید ، سایر نیروهای فعال طرفدار انگلیس مانند سر اردشیر ریپورتر و سیدضیاءالدین طباطبایی فعالانه در تشکیل دولت مقتدری مشارکت کردند که حاصل آن کودتای سوم اسفند رضاخان میرپنج و سیدضیاءالدین طباطبایی و قدرتگیری حکومت سیاه در تهران بود.
سابقه تشکیل مجالس در ایران به عصر اشکانیان باز میگردد،در آن روزگار مجلس مغستان یا مهستان که مشابه مجلس خبرگان امروزی بوده است در مواقع ضروری در عزل و نصب پادشاه دخالت میکرد. مجلس به شکل امروزی آن در ایران، از زمان مشروطه ایجاد شد. در تشکیل مشروطه تقریبا تمام گروههای مردمی با شدت بیشتر یا کمتری نقش داشتند، اما دیری نپایید که حکومت استبدادی، قانون و اجرای آن را تاب نیاورد و استبداد صغیر بروز کرد.
مردمان کوچنشین وصلههای ناجور دنیای مدرن هستند. دولت میخواهد که آنها در جایی قرار گیرند، انسجام یابند و قابل کنترل باشند. جمعیت ساکن به آنها مشکوک است چون شیوه زندگی آنها را درک نمیکند. آنها در تصور تنگنظرانه تمدن اصطلاحا مدرن که فقط میتواند وضع موجود را بپذیرد و برای آن پیشبینی و برنامهریزی داشته باشد، جایی ندارند. آنان در حاشیه نظام اقتصادی و معمولا در زمین غیرزراعی زندگی میکنند و شیوهای مقتصدانه و نامطمئن دارند. از هرگونه مرزبندی بیزار و از کنترل و نظارت پرهیز میکنند. هرچه مربوط به آنها میشود برای جامعه مدرن مشکل آفرین است. آنان بسیاری از آن چه را که جامعه مدرن، مردود میداند برمیگزینند و ارزشها و قواعد متروک آن را محترم میشمارند. آنان در گسترههای طبیعت، بیابانها، جنگلها، دریاچهها و استپها گم میشوند و جاهایی که جمعیت ساکن آن را خطرناک به حساب میآورد برای کوچنشینها سرشار از زندگی، زیبایی، شعر و آزادی است. از دیدگاهی کلیتر، شاید به تفاوت داشتن و مشکل متفاوت بودن در دنیای امروز و نیز به اشاعه نابردباری، ترسها و دلشورههایی که مردم را به طرد چیزهای متفاوت با خود وامیدارد، باید بیشتر اندیشید. به هرحال، اگر همه از یک الگوی زندگی پیروی کنند، دنیای ما چگونه خواهد بود. در چنان دنیایی ما نه تنها از یکنواختی و ملال بلکه از عدم قابلیت برای انطباق، تغییر و دگرگونی، آماده ساختن خود برای رویارویی با مشکلات بیپایان زندگی به جان خواهیم آمد. گوناگونی هم برای جوامع و هم موجودات زنده، از شرایط ضروری بقا است. همچنانکه مردمان چادرنشین، با هزاران سال تاریخ خود، این نکته را به ما یادآوری میکنند.
نهضت جنگل یا قیام میرزاکوچکخان جنگلی و یارانش در گیلان ازجمله مهمترین و تأثیرگذارترین جنبشهای مردمی در روزگار معاصر ایران است. این نهضت که در اردیبهشت 1294 هجری شمسی با رهبری میرزا در گیلان آغاز و در 11آذر 1300 هجری شمسی با درگذشت او پایان پذیرفت به رغم مساعی ارزنده شماری از کاوشگران تاریخ همچنان برای بسیاری از افراد علاقهمند به میهن و حتی بسیاری از دانشجویان رشته تاریخ ناشناخته مانده است.
قیام گوهرشاد یکی از وقایع تاریخ معاصر به شمار میرود که به رغم اهمیت آن ،کمتر مورد توجه پژوهشگران بوده و در دورهای با حساسیت منفی بیش از حد و در دورهای با حساسیت مثبت زیادی مورد توجه قرار گرفته است و این امر باعث شده تا هیچ گاه ابعاد و انگیزههای مختلف آن، چنانچه باید مورد توجه قرار نگیرد و زوایای تاریک آن کمتر روشن شود. همچنان که بعد از گذشت دههها از آن هنوز بین محققان اتحاد نظری در مورد به کار بردن اسم واحد برای آن وجود ندارد، به طوری که برخی واژه قیام، برخی واقعه و عدهای از فتنه وشورش نام بردهاند که جای تأمل دارد. به هرحال خوب است تا قبل از هر چیز واژههایی مانند قیام، جنبش، واقعه و حادثه مورد بررسی قرار گیرد و با در نظر گرفتن حقایق تاریخی نامی در خور شأن برای آن انتخاب کنیم.
در عرصهٔ آموزش و پرورش تبریز در دورهٔ رضاشاه دگرگونی های گسترده ای ایجاد شد که بخشی از آن به بعد کمّی (امور عمرانی و تعداد دانش آموزان) و بخش دیگر به بعد محتوایی (متن های آموزشی و فوق برنامه ها)مربوط می شد. سیاست های فرهنگی حکومت وقت بیشترین تأثیر را بر هر دو بعد کمّی و کیفی آموزش و پرورش تبریز بر جای گذاشت. بازشناسی سیاست گذاری های فرهنگی حکومت رضاشاه و تأثیر آن بر جریان آموزش و پرورش در تبریز محور مطالعه در تحقیق حاضر است. این تحقیق از نوع بنیادین و روش آن توصیفی ـ تحلیلی است.
هنر هخامنشی، هنر درباری و متاثر از هنر ملل تابعه امپراتوری مانند بین النهرین، مصر، آسیای صغیر و به ویژه هنر اورارتو بوده است؛ نقوش برجسته دیواره ها و دروازه کاخ ها به ویژه در تخت جمشید، بیانگر نفوذ و تاثیر عناصر هنر مادی، ایلامی و بین النهرین (آشور و بابل) بر هنر هخامنشی است. همچنین پس از فتوحات کوروش در آسیای صغیر، هنر متعالی و ظریف یونانیان در بناهای هخامنشی به چشم می خورد. معماری به عنوان مهم ترین هنر هخامنشیان، ابتدا تحت تاثیر معماری ماد و ایلامی قرار گرفت. همچنین تاثیر عناصر معماری اورارتویی مانند؛ آرامگاه های سنگی، راهروهای باریک آرامگاه های شاهان هخامنشی به خوبی قابل تشخیص است. از طرفی فتح مصر توسط هخامنشیان و اقامت طولانی داریوش اول در مصر علاقه مندی و تمایل وی به معماری مصر را در او بیدار کرد که تجلی آن در کاخ داریوش در تخت جمشید به وضوح دیده می شود. هدف از این تحقیق مطالعه تاثیر هنرهای ملل تابعه بر هنر معماری هخامنشیان است.
با پایان یافتن جنگ جهانی اول و زمزمهٔ تشکیل کنفرانس صلح ورسای، کشورهای ضعیفی مانند ایران که با وجود بی طرفی عرصهٔ تاخت و تاز نیروهای متفق و متحد قرار گرفته بودند، امیدوار شدند درخواست های خود را در این کنفرانس مطرح سازند. شاهزاده نصرت الدوله فیروز، وزیر خارجهٔ ایران در یادداشت مفصلی، ادعاها و خواست های ایران دربارهٔ بازگرداندن سرزمین های از دست رفته در ابتدای قرن نوزدهم میلادی و تعیین و اصلاح مرزها به ویژه اراضی ایرانی شمال رود ارس را ارائه داد اما وزارت خارجهٔ انگلستان زیر بار تقاضاهای فیروز نرفت. این پژوهش سر آن دارد که چگونگی تلاش ایران را دراین باره بررسی کند.
سیاست خارجی ایران قبل از جنگ جهانی دوم در زمان رضاخان، بر مبنای استوار کردن موقعیت خود در برابر دو قدرت شوروی و انگلیس بود. بر همین اساس، میتوان نزدیکی ایران به آلمان را در دوره رضاخان مورد بررسی قرار داد. اما این سیاست تنها با نزدیکی به آلمان تحقق پیدا نمیکرد، به همین خاطر رضاخان برقراری روابط دوستانه با دولتهای همجوار و قدرتهای منطقهای را در دستورکار قرار داد و در ادامه همین سیاست بود که 17 تیر 1316 پیمان مهمی بین 4 کشور عراق، افغانستان، ترکیه و ایران در کاخ سعدآباد تهران به امضا رسید و به پیمان سعدآباد مشهور شد. در واقع آخرین قدمی که در این دوره پیش از جنگ جهانی دوم برداشته شد، امضای این قرارداد بود که وزرای خارجه 4کشور در کاخ سعدآباد آن را امضا کردند و اتحادی برای حفظ یکدیگر تشکیل دادند.
دارابگرد یکی از شهرهای پر رونق روزگار ساسانی بود که با اضمحلال این سلسله به تدریج اهمیت خود را از دست داد و در آغاز قرن ششم هجری قمری متروک شد. مطالعات باستان شناختی نگارندگان روشن ساخت که این شهر باستانی در روزگار ساسانی دارای استقراری متمرکز، پرقدرت و طبقاتی بوده، لیکن پس از تسخیر ایالت پارس توسط مسلمانان، تغییراتی در عملکرد و کاربری فضاهای آن به وجود آمده است.شواهد باستان شناختی موید آن است که در قرون اولیه اسلامی عموم ساکنان دارابگرد به استقرار در نیمه شمالی شهر گرایش یافته اند و از نیمه جنوبی آن استفاده چندانی نشده است. این یافته ها همچنین حاکی از آن است که در نخستین سده های اسلامی بخشی از سکنه شهر در محدوده خارج از دروازه غربی سکونت داشتند.نوشتار حاضر در پی آن است که به مدد یافته های باستان شناختی، ادوار استقراری این شهر کم نظیر ایران باستان را مشخص کند و ضمن تعیین کاربری محله های دارابگرد در نخستین سده های اسلامی به پرسش هایی در خصوص علت اصلی تغییرات بوجود آمده در سازمان اجتماعی، فرم و عملکرد این شهر نیز پاسخ دهد.