فیلترهای جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۶۰۱ تا ۶۲۰ مورد از کل ۶۵۴ مورد.
حوزههای تخصصی:
رمان های پل ناتماماثر عبدالرّحمان منیف و سفر به گرای 270 درجه، نوشتة احمد دهقان رمان هایی هستند که به سبب رویکرد واقع گرایانه به جنگ، بسیار به هم شبیه هستند. با بررسی تطبیقی،افزون بر آشنایی با شیوه های روایت شناسی این دو رمان، شناخت ادبیّات پایداری مردم مشرق زمین جهت افزایش روحیّة پایداری و استقامت محقّق می گردد. هدف اصلی پژوهش حاضر، کشف اختلاف زمان تقویمی و زمان متن بر پایة نظریّة روایت شناسی ژرار ژنت در این آثار و تطبیق آن ها با یکدیگر است. روش پژوهش، بر مبنای یادداشت برداری کتابخانه ای و به شیوة تحلیلی - تطبیقی است و تحلیل بر اساس مضمون است. نتایج پژوهش نشان می دهد که بر اساس معیار نظم در هر دو رمان، تعدّد بخش هایی که با نگاهی گذشته نگر روایت شده اند وجه غالب این نوع از زمان پریشی را به اثبات می رساند. بر اساس معیار تداوم، این نتیجه به دست آمد که در گسترة روایت های هر دو رمان، مصادیق متعدّدی برای دامنه های زمانی روایت شدگی مربوط به صحنه وجود دارد. بر اساس معیار بسامد این نتیجه حاصل شد که بیشتر بخش های هر دو رمان بسامد مفرد دارند. رمان سفر به گرای 270 درجهاز تکنیک بسامد مکرّر یا چندمحور بهره نبرده است؛ ولی در رمان پل ناتمام، تعدّد یادآوری خاطرات مربوط به پل، سبب ایجاد بسامد مکرّر شده است؛ همچنین میزان استفادة رمان پل ناتماماز تکنیک بسامد بازگو یا تکرارشونده بیشتر از رمان سفر به گرای 270 درجهاست.
بررسی تطبیقی گفتمان تشیّع در مجموعه داستانی قلم رصاص و رمان دا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«گفتمان» از جمله اصطلاحاتی است که با وجود تازگی، به سرعت کاربردی وسیع یافته و در واقع، همان ساختار و قالبی است که گوینده برای بیان نکات مورد نظر خود انتخاب می کند. گفتمان، به انواعی گوناگون چون ادبی، سیاسی، دینی، فرهنگی و... تقسیم می شود. متون داستانی از جمله متونی اند که دارای زمینه ای مناسب برای انعکاس گفتمان اند؛ بر این اساس، در این پژوهش، و اثر از ادبیّات داستانی لبنان و ایران را که به خوبی انعکاس دهنده گفتمان هستند، انتخاب نموده ایم. ادبیّات داستانی این دو کشور، در حوزه مقاومت، آثاری فاخر عرضه داشته است. مجموعه داستان های قلم رصاصدر لبنان و رمان دادر ایران، از جمله این آثار به شمار می روند که هردو دارای رویکردی واقع گرایانه هستند. پژوهش پیش رو سعی بر آن دارد تا عناصر گفتمان تشیّع ایران و لبنان را در رمان داو مجموعه داستانی قلم رصاصمورد بررسی تطبیقی قرار دهد. حاصل این بررسی، نشان دادن اشتراک گفتمان تشیّع در این دو متن در محورهای خداباوری، مبارزه خستگی ناپذیر، شهادت طلبی، الگوپذیری از عاشورای امام حسین (ع) و اعتماد به ولایت فقیه است.
پژوهشی در تأثیر کلیله و دمنه و الأدب الصغیر والکبیر در ادب عربی (مطالعة موردپژوهانه: امثال مولد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امثال مولّد به حکمت هایی گفته می شود که هویّتی نامشخّص دارند و در دورة عبّاسی اوّل از فرهنگ های مختلف از جمله ایران، یونان و هند به زبان و ادبیّات عرب نفوذ کرده اند. حجم عظیم و گستردة ترجمه هایی که در عصر عبّاسی شکل گرفت، از عواملی است که موجب انتقال این امثال به فرهنگ عربی شد. یکی از
عمده ترین فرهنگ های مؤثّر این دوره، فرهنگ ایرانی بود که توانست از طریق ترجمه در دل اعراب بادیه نشین راه پیدا کند. هدف این پژوهش آن است که با بررسی و جست و جوی امثال مولّد، در میان آثار شاخص ترین نویسندة ایرانی (ابن مقفّع) در عصر عبّاسی، از یک سو تأثیر آثار این نویسنده را در ادب عربی بررسی کند و از دیگر سو، با استناد به منابع عربی به سرچشمة ایرانی پاره ای از این امثال دست یابد. اشاره به مضامین مشترک این امثال در ادب فارسی نیز علاوه بر گامی در ادب تطبیقی، قرینه ای است برای اثبات این فرضیه که بخش عمده حکمت های ادب فارسی، ایرانی است.
تأثیر وزن شعر فارسی بر اشعار عربی میرداماد
حوزههای تخصصی:
با روی کار آمدن شاه عباس صفوی و مهاجرت گسترده ی عالمان شیعه از لبنان (جبل عامل و بقاع) و بحرین به ایران نهضت ادبی زبان عربی در کشور احیا شد که پیشگامان آن همین مهاجران تازه وارد بودند. رکن دیگر این نهضت ایرانیانی بودند که زبان عربی را از این فقیهان فراگرفتند. از جمله ی این افراد میرداماد فیلسوف و فقیه معروف است. او علاوه بر آثار فلسفی، اشعاری به فارسی و عربی از خود بر جای گذاشته است. وی با آنکه نوه ی دختری محقّق کَرَکی، عالم لبنانی مقیم ایران، است، ولی در ساختارِ موسیقاییِ اشعارِ عربیِ خود به شدت متأثر از شعر فارسی بوده است، به گونه ای که هم در انتخاب وزن ها و هم در دیگر ویژگی های وزنی از وزن شعر فارسی بهره ی فراوان برده است. این موضوع به موسیقی اشعار عربی او رنگ و بوی فارسی بخشیده است. میرداماد در اشعار عربی خود از یک سو از پرکاربردترین بحرهای عربی اعراض کرده و از سوی دیگر از وزن های فارسی مانند وزن های دوری استفاده کرده است. با توجّه به نمونه های موجود می توان نتیجه گرفت که میرداماد به هنگام سُرودن اشعار عربی اش تحت تأثیر اشعار فارسی مولوی و حافظ بوده است. برای بررسی این موارد از شیوه ی نقد تطبیقی استفاده شده است.
آسیب شناسی رفتارهای رجال دینی در انتقادهای ناصر خسرو قبادیانی و ابوالعلاء معری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از مسائل مهمّ اجتماعی در طول تاریخ، عرصة دین و آسیب شناسی مسائل مرتبط بدان بوده است که از دید منتقدان بزرگ اجتماعی در تمامی دوران ها دور نمانده است. در این میان رفتارهای رجال و وابستگان دینی در شناساندن حقیقت دین و نحوة تعامل آنها با مسائل دینی در اجتماع بسیار حائز اهمیت است. پژوهش حاضر، به صورت تطبیقی و با رویکردی اجتماعی به بررسی آفات و آسیب های رفتارهای این قشر اجتماعی در انتقادهای ناصر خسرو قبادیانی و ابوالعلاء معرّی؛ دو منتقد ب زرگ اجتماعی ق رن چهارم می پ ردازد و نشان می دهد که وضعیت دینی جامعة دو شاعر دچار فساد و تباهی ناشی از رفتارهای برخی رجال دین بوده و از آن به عنوان دامی جهت به بند کشیدن مخالفان و رسیدن به مطامع دنیوی استفاده می شده است. ریا، حیله گری در مسائل شرعی، پرداختن به ظاه ر دین در عین تغافل از حقیقت آن، تزویر، بی بصیرتی در مسائل اعتقادی، رشوه خواری، ابزاری بودن دین، تصوفِ صوفی نمایان و... از انتقادهای سازنده ای است که در اشعار منتقدان دینی و اجتماعی آن روزگار تجلّی یافته است. با توجّه به حسّاسیّت و رویکرد دینی ناصر خسرو به عنوان حجّت شیعیان اسماعیلیّه در خراسان، بسامد این انتقادها و جزئی نگری اش در مسائل دینی، در مقایسه با ابوالعلاء بیشتر و دقیق تر است. ناصر خسرو در این انتقادها صریح و جسور است و در مقابل ابوالعلاء همچان که شیوة اوست غالباً به طور غیر مستقیم به انتقاد از آفات و آسیب های رفتاری رجال دین می پردازد.
هنجارگریزی معنایی در گستره تصویرپردازی های شاعرانه در شعر معاصر ایران و عراق(مقاله علمی وزارت علوم)
بررسی تطبیقی مضامین مدح علوی در اشعار «سنایی غزنوی» و «حیص بیص»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
«سنایی» و «حیص بیص»، از جمله شاعران مدح علوی در ادبیّات فارسی و عربی قرن ششم هجری هستند؛ در مدایح علوی این دو شاعر، همسان اندیشی ها و درون مایه های یکسانی دیده می شود که با توجّه به ارتباط تاریخی بین دو شاعر، دلیلی بر تعاملات و مبادلات ادبی آن هاست. پژوهش حاضر بر اساس تجربة ادبیّات تطبیقی اسلامی و با دو روش تاریخی و توصیفی - تحلیلی، به بررسی تطبیقی مضامین مدح علوی در دیوان دو شاعر می پردازد. مهم ترین یافته های این مقاله نشان می دهد که مضامینی مانند امامت علی (ع)، شجاعت، علم، سخاوت و بخشندگی، عدالت، تقوا، شهادت طلبی، کرامات حضرت و مقام و منزلت والای ایشان، از جمله مضامین مشترک مدایح علوی در دیوان دو شاعر است. حیص بیص در ترسیم این فضایل و بیان این مضامین، تحت تأثیر سنایی بوده و همان مضامین را به صورت مستقیم در اشعار مدحی خود منعکس کرده است. شاعر عرب، با تأثیرپذیری از سبک بیان سنایی، همانند او با استفاده از آیات و احادیث و پرهیز از اغراق و آرایش های لفظی، به ترسیم فضایل علی (ع) پرداخته است. البتّه ابیات مدحی سنایی بیشتر و گسترده تر بوده و آگاهی وی از احادیث مرتبط با مناقب حضرت، بیشتر است؛ زیرا سنایی در برخی موارد مانند اشاره به احادیث مرتبط با پیوند امام علی (ع) و حضرت محمّد (ص)، به ذکر جزئیات بیشتری می پردازد. همچنین علی (ع) در شعر هر دو شاعر، به عنوان نماد علم و شجاعت و عدالت معرّفی شده است.
از نهج البلاغه تا گلستان «پژوهشی تطبیقی در کوچ اندیشه ها و مضامین»
حوزههای تخصصی:
بی گمان، هیچ شاعر و نویسنده ای درطول تاریخ از تأثیر نویسندگان، شعرا و اندیشمندان دیگر برکنار نبوده و نخواهد بود. در سرتاسر قرن بیستم ، مفهوم فرانسوی ادبیات تطبیقی با در نظر گرفتن این پدیده انسانی مشترک(تأثیر و تأثر) به مطالعات گسترده و ارزشمندی پرداخته، کوشید تا در وهله ی نخست به روشنداشت سهم ادیبان و متفکران فرانسه در بارور ساختن فرهنگ و ادبیات غربی بپردازد.
مطالعه تاثیرپذیری و اثرگذاری یکی از عرصه های مهم پژوهش در ادبیات تطبیقی است. با در نظر گرفتن این اصل مهم - که اساس ادبیات تطبیقی در مفهوم کلاسیک آن است. می توان به جرأت گفت که کمتر شاعر و ادیب مسلمانی است که مضمونی از سخنان حضرت علی (ع) و یا گفته ای از ایشان را در نوشته ها یا سروده های خود تضمین نکرده، و تحت تاثیر آن قرارنگرفته باشد. سعدی شیرازی از برجسته ترین این ادیبان است. وی با الهام گرفتن از معانی ژرف قرآنی، احادیث نبوی، ادبیات عربی، و نیز مضامین بلند و عمیق علی (ع)، و البته با ذوق سرشار و نبوغ شگرف خود، ادبیاتی رفیع و جهانی آفریده است. نظر به گستردگی این تاثیر در آثار سعدی، در این مقاله کوشش شده است تا به بررسی تاثیر«کلمات قصار نهج البلاغه» بر گلستان سعدی بپردازیم.
الشّهید والشّهادة فی شعر «أحمد دحبور» و«سلمان هراتی» (دراسة مقارنة)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یعتبر موضوع الشّهید والشّهادة من أقدم الموضوعات فی أدب المقاومة والّذی تطرّق إلیه معظم الشّعراء الملتزمین منذ غابر الأزمان إلى یومنا الرّاهن، وفی أیّامنا الرّاهنة طرق إلی هذا الموضوع شعراء کلّ من فلسطین المحتلّة وإیران الأبیّة نظراً لتقاربهما الثّقافی والسّیاسی وخلقوا لوحات جمیلة حول أدب المقاومة. «أحمد دحبور» الشّاعر البارز الفلسیطینی و«سلمان هراتی» الشّاعر الکبیر الإیرانی من هؤلاء الشّعراء الملتزمین الّذین استطاعوا من خلق أجمل اللّوحات فی هذا المیدان. والسّؤال الّذی یُطرح هنا ما هی القواسم المشترکة وما هی الفوارق الکامنة بین مضامین هذین الشّاعرین الکبیرین فی وصف الشّهید والشّهادة؟ تمّ الإجابة على هذا التّساؤل الهامّ على أساس المنهج التّوصیفی – التّحلیلی ونظراً إلى أشعار الشّاعرین وتمّ التّوصل إلى هذه النّتیجة بأنّ «أحمد دحبور» یرى مصرع الشّهید فی میادین القتال غمّا لا یوصف وألما لا یوازیه ألم، ومن ثمّ یقیم له مراسم الحداد، غیر أنّ «سلمان هراتی» لا یحب بل لا یجوز الحداد على الشّهید. ثمّ إنّ للشّاعرین رأیا واحداً فی خلود الشّهید وکونه حیّاً ولکنّه نظراً لأوضاع الحرب ونوعیّة النّضال فی کلّ من البلدین یختلف نوعیة التّعبیر عن أمل الشّهادة لدی الشّاعرین.
تجلیات المفارقة التصویریة بین معروف الرصافی و مهدی أخوان ثالث(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تعدّ المفارقة تعبیراً لغویاً، تسمح للکاتب بالدخول إلى عالم النص الأدبی، وتؤدی مجموعة کبیرة من الوظائف التی تختلف مستویاتها من نصّ إلى آخر. ممّا جعلها آلة فعالة ومفتاحاً جوهریاً من مفاتیح النصّ، إذ لا یمکن إدراک طبیعة النصّ الأدبی ودلالاتها من دون فهم مصطلح المفارقة واستیعاب ردودها. و ذلک لأنّ المفارقة التصویریّة، تقوم على إبراز التناقض بین طرفیها؛ هذا التناقض الذی قد یمتدّ لیشتمل على القصیدة بِرُمَّتها وتنقسم إلى قسمین رئیسیین یصعب الفصل بینهما؛ المفارقة اللفظیّة و مفارقة الموقف الّتی من عناصرها البارزة، التضاد بین المظهر والمخبر. لقد کانا مهدی أخوان ثالث ومعروف الرصافی أصواتاً منفردة فی تاریخ الشعر الفارسی و العربی، وقارئ شعرهما یقدر علی أن یتلمس هذا التفرّد عن کلّ الأصوات الشعریة التی سبقته أو عاصرته أو جاءت بعده. تعدّدت أشکال المفارقة فی شعر أخوان و رصافی کما تعددت أغراضها، فقد تقوم هذه المفارقة علی استثمار ألفاظ اللغة وأصواتها و دلالاتها، وقد تکون بناءً فکریاً قائماً علی تحریک اللغة علی المستویین الدلالی والترکیبی، ویوجهانها نحو تجربتهما الشعریة و من خلالها استطاعا أن یمسکا بوعی قرّائهم لیوجهه کیف یشاء، فهو اسیر حرکة لغة الشاعر. المفارقة التصویریة تعتبر مقوّماَ من المقوّمات الشعریة فی الأدبین العربی والفارسی؛ الّتی وظّفها معروف الرصافی مهدی أخوان ثالث کعنصر فنّی لإبراز أفکارهما وعواطفهما، ووصفا خلالها، المجتمع الشعبی والکبت السیاسی والاستعمار فی عهدین البهلوی والعثمانی؛ هذه الآلیة الشعریة لدیهما تؤدی إلی الصحوة الشعبیة، وادهاش القارئ وتحفیزه علی تأمل النصّ و اعمال الفکر و الحواس للوصول إلی مرامی المنشئ. هذه الدراسة تبین مواضع المفارقة التصویریة عبر تحلیل شعر الرصافی وأخوان ثالث؛ والمنهج الّذی اعتمدنا علیه فی هذا المقال هو المنهج الوصفیّ التحلیلیّ.
من المعرة الى شیراز: أثر أبی العلاء المعری فی الشاعر الفارسی المعاصر فریدون توللی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تهدف هذه المقالة إلى دراسة أثر أبی العلاء المعری فی الشاعر الفارسی المعاصر «فریدون تولّلی»، بدءاً من التعریف بحیاة الشاعرین، ثم بیان العوامل المساعدة على نشأة ظاهرة «جنایة الأب على الابن» عندهما، و من ثم دراسة أثر أبی العلاء المعری فی فریدون تولّلی فیما یخص هذا المجال، مشیراً إلى «الدلیل النصی» و «ما فوق النصی» لإثبات هذا التأثر و التأثیر، و بیان کیفیة تعرف فریدون توللی إلى أبی العلاء المعری و مدى تأثّره بأبی العلاء المعری فی نظریته «جنایة الأب على الابن». تفید نتائج هذا المقال التی استقصینا من خلال تأمّلنا فی شعر التوللی قلباً و قالباً أنّ الشاعر تأثّر فی افکاره و آراءه بالشاعر العربی، أبی العلاء المعری، عالما أن هذا التأثر جاء فی إطار الشکل و الظاهر أکثر مما جاء فی إطار المعتقدات.
نگاه تطبیقی به جایگاه اسب در حماسه شاهنامه و دیوان حماسی عنتره(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
حماسه ها بدون درنگ، بازتابی از روند رویدادها، عناصر و موجودات طبیعی و فراطبیعی زندگی بشری هستند. دخالت و همراهی عناصر زنده طبیعت در کنار ادوات حماسی، تصاویر بسیار زیبایی از عظمت روح حماسه ها را منعکس ساخته است. از جمله این عناصر، حضور چشمگیر «اسب» و توصیفات و تصاویر آن در صحنه های مختلف حماسی- رزمی نبردهاست. حماسه شاهنامه بر مبنای اصل حضور خاندان های پهلوانی و ارزش عظیم اسب در کنار عناصر دیگر جنگی، تصاویر زیبایی را از این موجودخلق کرده است. در مقابل، این عنصر با به کارگیری نسبی آن، یکی از نمودهای پرتکرار نمادینه جانوری و ارزش رزمی در لا به لای حماسه جاهلی اعراب، یعنی دیوان عنتره، است. پژوهش حاضر با روش توصیفی– تحلیلی، به بررسی و مقایسه جایگاه اسب و جلوه های آن در دیوان شعری عنتره بن شدّاد و شاهنامه فردوسی می پردازد. براساس یافته های این پژوهش، توصیفات حماسی اسب و شخصیت پردازی های میدانی آن به همراه قهرمان، در ایجاد توازن قدرت از مهم ترین مضامین مشترک در این دو اثر بوده است؛ با این تفاوت که افق دید عنتره در توصیفات و تشبیهات اسب، نسبت به فردوسی، کوتاه و اشارات او به اصالت نژادی در این گونه توصیفات اندک است.
ظاهرة تراسل الحواسّ فی الأدبین العربی والفارسی المعاصرین (دراسة مقارنة)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
تراسل الحواسّ نوع من أنواع تنمیة الصّورة الشّعریّة عن نقل مدرکات حاسّة من الحواسّ إلى حاسّة أخرى؛ یقوم به الشّاعر للتّوسّع فی الخیال وخلق صورة ممیّزة لإثارة الدّهشة فی المتلقّی. ولظاهرة تراسل الحواسّ فی الأدبین العربی والفارسی أهمّیّتها فی إثارة انتباه المتلقّی، وانتقال الأثر النّفسی بصورة دقیقة للسّامع وإشراکه فی تجربة الشّاعر النّفسیّة. وهذا البحث و باعتماد المنهج الوصفی - التّحلیلی، یقوم بدراسة هذه الظّاهرة وتحلیلها من خلال إیراد نماذج تطبیقیّة من الأدبین العربی والفارسی الحدیثین. ففی الأدبین العربی والفارسی - کما نرى فی سائر الآداب - تمّ امتزاج الحواسّ وتعبیر إحداها عن الأخری، ممّا أدّى إلى کسر الحواجز الموجودة بین الحواسّ وتجاوز حدود المعانی لخلق متلقٍّ ذی نفس منفعلة بتجربة الشّاعر أثناء خلق العمل الأدبی المقروء. فلاحظنا أنّ الشّعراء فی الأدبین العربی والفارسی استخدموا هذه التّقنیة التّصویریّة لتوسیع حدود خیال المتلقّی وإثارته عند تلقّی الصّورة کما ألبسوا الصّور الشّعریّة لباساً جدیدا ومثیرا؛ کما لاحظنا أنّ تقنیة تراسل الحواسّ وُظّفت أکثر عند شعراء الرّمزیّة والرّومانسیّة فی الأدبین.
بررسی تطبیقی الگوی کانونی سازی نمایشنامه های لیلی و مجنون و مجنون لیلی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
راوی مفهومی بنیادی در تحلیل متون روایی است و کانونی سازی به عنوان عنصری بینابینی، از یک سو به داستان و شخصیّت های داستانی مربوط می شود و از سوی دیگر به کلام راوی. لیلی و مجنون پری صابری در ادبیّات نمایشی فارسی و مجنون لیلی احمد شوقی در ادبیّات نمایشی عرب، همچون سایر متون نمایشی شامل دو جزءِ گفت وشنود و توضیحات صحنه ای هستند. صابری و شوقی در گفت وشنود، خود را پشت گفتار شخصیّت-هایی که می آفرینند، مخفی می کنند و برخلاف آن در توضیحات صحنه ای مستقیماً با خوانندگان خود صحبت کرده و اطّلاعات مختلفی به ایشان می دهند تا کنش را بهتر بفهمند و بهتر مجسّم کنند. به این ترتیب می توان گفت هر دو نوع کانونی سازی بیرونی و درونی در لیلی و مجنون و مجنون لیلی یافت می شود: در توضیحات صحنه ای، خود نویسنده، کانونی سازی بیرونی را انجام می دهد و در گفت وشنودها به وسیله ی شخصیّت های نمایشنامه کانونی سازی درونی صورت می پذیرد. با وجود این، تفاوت هایی در نحوه ی کانونی سازی بیرونی و اختلاف های قابل ملاحظه ای در الگوی کانونی سازی درونی و گزاره های کانونی شده ی این دو اثر وجود دارد که به مدرن و کلاسیک بودن نمایشنامه ها و ایدئولوژی و جنسیّت نمایشنامه نویسان باز می گردد.